آیت الله صافى گلپایگانى
سرغیبت
پیش از آنكه فوائد و مصالح غیبت حضرت صاحب الزمان - أرواح العالمین له الفداء - سخن به میان آوریم، باید در نظر بگیریم كه تا كنون علوم و دانشهائى كه بشر از راههاى عادى تحصیل كرده به كشف تمام اسرار خلقت موجودات این عالم موفق نشده و اگر علم، هزارها بلكه میلیونها سال دیگر هم جلو برود هنوز معلومات او در برابر مجهولاتش بسیار مختصر و ناچیز است و به گفته یكى از دانشمندان بزرگ، مثل «لاشىء» است در مقابل بى نهایت و این در صورتى است كه ما علم تمام انسانها را به حساب آوریم. و اما اگر علم یك عالم، و دانش یك دانشمند را بخواهیم در نظر بگیریم اصلا قیاس آن با اسرار و رازهاى كشف نشده خنده آور و نشانه جهل و نادانى است. جائى كه حضرت مولى امیر المؤمنین(ع) مىگوید:
«سبحانك ما أعظم ما نرى من خلقك و ما أصغر عظیمها فى جنب ما غاب عنا من قدرتك»
«منزهى تو، بزرگ است آنچه را ما از آفرینش تو مىبینیم و چه كوچك است آن در جنب آنچه از قدرت تو از ماپنهان است».
حال دیگران معلوم است.
بنابر این كسى نمىتواند نسبت به وجود یكى از پدیدهاى این جهان بزرگ به علت عدم كشف سر پیدایش و آفرینش آن اعتراض كند و یا پارهاى از نظامات و قوانین عالم تكوین را بى فایده وبى مصلحت بداند. هیچ كس هم نمىتواند بطور یقین ادعا كند كه در كوچكترین پدیده و حوادث جهان، سرى و نكتهاى نهفته نیست همچنانكه كسى نمىتواند ادعا كند كه به تمام اسرار عالم واقف و آگاه است. فلاسفه و حكما و دانشمندان قدیم و جدید همه این درك را براى خود افتخار دانسته و گفتهاند.
هرگزدل من زعلم محروم نشد
كم ماند ز اسرار كه مفهوم نشد
هفتاد و دو سال جهد كردم شب و روز
معلومم شد كه هیچ معلوم نشد
به جائى رسیده دانش من
كه بدانم هنوز نادانم
و شاعر دانشمند و حكیم عرب گوید:
ماللتراب و للعلوم وانما
یسعى لیعلم انه لایعلم
معروف است: زنى از بزرگمهر - حكیم مشهور ایرانى - مسألهاى پرسید؛ حیكم در پاسخش گفت: نمىدانم.
زن گفت: اى حكیم، شاه به تو حقوق و ماهیانه مىدهد كه با سر انگشت علم و حكمت خویش، گروه از مشكلات مردم بگشائى، شرم نمىدارى كه در جواب مسأله من به جهل و نادانى خود اقرار مىكنى؟
حكیم گفت: آنچه را شاه به من مىهد در برابر معلومات و دانائیهائى است كه دارم ولى اگر بخواهد در مقابل مجهولات و نادانستههاى من عطا كند هرگاه تمام زر و سیم دنیا را به من بدهد كم داده است.
پس بشر باید در راه كشف مجهولات و درك اسرار، همواره كوشا باشد و اگر در یك جا كنجكاوى و تجسسات او در راه كشف سرى به جائى منتهى نشد، آن را دلیل بر عدم آن نگیرد.
همانطور كه وقتى چشمهاى او مسلح به تلسكوپهاى قوى میكروسكپهاى ذره بین نبود، حق نداشت منكر وجود موجودات ذره بینى و میلیونها كرات غیر مكشوف آسمانى شود.
همانطور كه حیواناتى كه همه رنگها را نمىبینند یا همه را به یك رنگ مىبینند نمىتواند رنگهائى را كه انسان با جلوههاى گوناگون مىشناسد انكار نمایند. همانطور كه صداها و امواج صوتى تحت سمعى و امواج فوق سمعى راكسى نمىتواند انكار كند.
این قاعده كه بیان شد در عالم تكوین و در عالم تشریع هر دو جارى است. در عالم تشریع، مواردى داریم كه هنوز عقل ما به فلسفه آن بخصوص راه نیافته و تشریع با تكوین مطابق شده همانطور كه در علم تكوین، در این موارد حق اعتراض نداشتیم، در عالم تشریع هم حق ایراد و اعتراض نداریم.
بله اگر در هر یك از این دو ناحیه ( تشریع و تكوین) به موردى بر خوردیم كه عقل صحیح و برهان درست ما را به عدم مصلحت و شر آن راهنمائى كرد مىتوانیم ناراحت شویم؛ ولى تا حال چنین موردى در عالم تكوین و تشریع پیدا نشده و بعد هم هرگز پیدا نخواهد شد.
بعد از این مقدمه مىگوئیم: ما در ایمان به غیبت حضرت امام زمان - عجل الله تعالى فرجه الشریف - به هیج وجه محتاج به دانستن سر آن نیستیم و اگر فرضاً نتوانستیم به هیچیك از اسرار آن برسیم، در ایمان به آن جازم، و آن را بطور قطع باور داریم و اجمالاً مىدانیم كه مصالح و فواید بزرگى در این غیبت است امام میان دانستن و ندانستن ما ، با واقع شدن و واقع نشدن آن هیج رابطهاى نیست چنانچه اگر ما اصل غیبت را هم نشناسیم به واقعیت آن صدمهاى وارد نمى شود.
غیبت آن حضرت امرى است واقع شده و معتبرترین احادیث از آن خبر داده و جمع بسیارى ار بزرگان در این مدت به درك حضور مقدس آن حضرت نایل شدهاند، پس میان این مطلب بعنى ندانستن سر غیبت و صحت امكان وقوع آن هیج ارتباطى اصلا و قطعاً و جود ندارد مىتوانیم بگوئیم ما سر غیبت آن حضرت را نمىدانیم و مع ذلك به غیبت آن بزگوار ایمان داریم. مثل اینكه فایده بسیارى از چیزها را نمىدانیم ولى به وجود و هستى آنها عالم و داناییم.
سخنى در فوائد غیبت
باید دانست كه پرسش از سر غیبت در زمان ما آغاز نشده و اختصاص به این عصر ندارد. از زمانى كه غیبت آن حضرت شروع شد و بلكه پیش از آن زمان و پیش از ولادت آن حضرت، از وقتى كه پیغمبر و امامان - صلوات الله علیهم أجمعین - از غیبت حضرت مهدى(ع) خبر دادند این سؤالات مطرح شده:
چرا غیبت مىنماید؟و فایده غیبت چیست؟
و در زمان غیبت به چه نحو و چگونه از وجود شریف آن حضرت منتفع مىگردند؟
در جواب این پرسشها، راهنمایان بزرگ ما كه به ظهور حضرت مهدى موعود - عجل الله تعالى فرجه - بشارت دادهاند، پاسخ هائى فرمودهاند كه خلاصه بعضى از آن پاسخها این است.
1 - علت عمده و سر بزرگ و حقیقى غیبت معلوم نخواهد شد مگر بعد از ظهور آن حضرت همانطور كه حكمت كارهاى خضر در موقعى كه موسى - علیهالسلام - با او مصاحب داشت، معلوم نشد مگر در وقت مفارقت آنها.
همانطور كه فایده و ثمره خلقت هر موجودى اعم از جماد و نبات و حیوان و انسان بعد از گذشتن ماهها و سالها ظاهر شده و مىشود.
2 - حكمتها و اسرار معلومى در این غیبت است كه از آن جمله امتحان بندگان است زیرا به واسطه غیبت، مخصوصاً اگر سر آن نا معلوم باشد مرتبه ایمان و تسلیم افراد در برابر تقدیر الهى ظاهر مىشود و قوت تدین و تصدیق آنان معلوم و آشكار مىگردد. همچنین در زمان غیبت به واسطه حوادث و فتنه هائى كه روى مىدهد، شدیدترین امتحانات از مردم به عمل مىآید كه شرح آن در اینجا میسر نیست.
و از جمله آن اسرار این است كه در دوره غیبت، ملل جهان به تدریج براى ظهور آن مصلح حقیقى و سامان دهنده وضع بشر، آمادگى علمى و اخلاقى و عملى پیدا كنند؛ زیرا ظهور آن حضرت مانند ظهور انبیاء و سایر حجج نیست كه مبتنى بر اسباب و علل عادى و ظاهرى باشد بلكه روش آن سرور در رهبرى جهانیان مبنى بر حقایق و حكم به واقعیات و ترك تقیه، شدت در امر به معروف و نهى از منكر و مؤاخذه سخت از عمال و ارباب مناصب و رسیدگى با كارهاى آنها است كه انجام این امور نیاز به تكامل علوم و معارف و ترقى و رشد فكرى و اخلاقى بشر دارد بطورى كه استعداد عالم گیر شدن تعالیم اسلام و جهانى شدن حكومت احكام قرآن فراهم باشد.
در خاتمه لازم است توجه خوانندگان محترم را به كتابهاى بسیار پر ارزشى كه در موضوع غیبت تألیف شده مانند كتاب «غیبت نعمانى»، «غیبت شیخ طوسى» و «كمال الدین و تمام النعمه» جلب كنم؛ زیرا مطالعه این كتابها براى درك قسمتى از اسرار غیبت بسیار مفید و سودمند است.
حكمت و فلسفه غیبت
بیشتر مردم گمان مىكنند حقایق اشیا را شناخته و آنچه را دیده و شنیده و پوشیده و چشیده و لمس كردهاند به حقیقتش رسیدهاند و شاید و پوشیده و چشیده و لمس كردهاند به حقیقتش رسیدهاند و شاید كمترین توجه و عنایتى به مجهولات خود نداشته باشند.
آن كشاورز و باغ دارى كه در صحرا و باغ به كشاورزى و باغ دارى مشغول است، تصور مىكند هیچ چیز از اشیائى كه با آنها سروكار دارد از زمین و خاك و خاشاك و آب و هسته و ریشه و ساقه و شاخ و برگ و شكوفه و میوه و دانه و سنگ و آفات نباتى بر او مجهول نیست. كارگر معدن، چوپان گوسفند چران، دامدار و همه تصور مىكنند دست كم چیزهاى زیر نظر خود را شناختهاند.
افرادى كه كم و بیش درس خواندهاند نیز گرفتار همین اشتباه شده و خود را عالم به حقایق اشیاء مىشمارند.
مهندس برق، معدن، كشاورزى، پزشك متخصص در رشته پوست، اعصاب، خون، استخوان مغز، جهاز هاضمه و...، ریاضى دان، ستاره شناس، روانشناس، زیست شناس و فیزیك دان، استاد شیمى و دیگران مىخواهند همه پدیده هائى را كه با كار و شغل و تخصص آنان ارتباط دارد تعریف كنند و بشناسانند اما متأسفانه از شناساندن حقیقت آنها عاجز و هر چه متبحر باشند جز خواص و آثار و ضواهر اشیاء حقیقتى را نشان نمىدهند و هر چه دانشمندتر شوند به اشكال و دشوارى و كوتاهى تعریفات ( به اصطلاح) حقیقى داناتر مىشوند.
جهان یك سلسله الغاز و رشته بسیار طولانى و درازى است كه انتهاء و ابتداى آن بر بشر مجهول است و در هر حلقه از حلقههاى این زنجیر آنقدر معماها و الغاز نهفته است كه تصور دور نماى آن بشر را غرق در تعجب و تحیر مىنماید.
«لیدى استور» مىگوید: اگر هر انسانى سخن نگوید مگر از آنچه حقیقتش را شناخته است، سكوت و خاموشى عمیق بر سراسر جهان حكومت خواهد یافت(68)
«وارین ویفر» نایب رئیس مؤسسه روكفلر مىگوید: آیا علم در میدان نبرد با جهل و نادانى پیروز مىشود؟ در حالى كه علم به هر پرسشى كه پاسخ مىدهد گرفتار پرسشهاى بیشتر مىشود و هر چه در راه كشف مجهولات جلوتر مىرود ظلمات جهل را طولانىتر مىبیند. علم بشر دائما در ازدیاد است اما این احساس كه تقدم نمىیابد به حال خود باقى است. زیرا روز به روز حجم چیزهائى كه ادراك مىكنیم و آنها را نمىفهمیم و نمىشناسیم ضخیمتر مىگردد.(69)
آرى بشرى كه توانسته است بر اساس علوم آزمایشى و حسى، برق، بخار، آهن، آب، خاك، هوا و اتم را مسخر كند و به سوى كرات آسمان دست تصرف دراز نماید وعناصر را از هم بشكافد، این همه وسایل صناعى مانند تلفن، تلگراف، رادیو و تلویزیون و... كارخانجات صنایع اوتحویل داده هنوز هم كه هنوز است از فهم و در ك این حقایقى كه شب و روز با آنها دست و پنجه نرم مىكند عاجز و ناتوان است.
نه حقیقت برق، نه حقیقت خاك، نه حقیقت آب، نه حقیقت عناصر، و نه اشجار و معادن و نه سلول و هورمون و اتم و الكترون و نه... و نه... را شناخته جز ظواهر و خواصى چند، چیزى كشف نكرده و تمامى این اشیاء براى او هنوز هم معما است.
به گفته یكى از متفكرین، آن كسانى كه انسان را حیوان ناطق، و اسب را حیوان صاهل تعریف مىكنند در حالى كه این تعریف را مىنمایند و غرور علمى، باد به دماغ آنها انداخته، گمان مىكنند حقیقت انسان و اسب را شناختهاند. ولى و قتى از مركب این غرور پیاده شوند، مىفهمند نه خود به حقیقت انسان و حیوان رسیدهاند و نه با این تعریف كسى را به حقیقت انسان و حیوان آشنا كردهاند وبهتر این است كه این تعریفات را به قصد شناساندن حقیقت اشیاء نگویند.
بشر از شناخت نزدیكترین چیزها به خودش هم عاجز است زیرا از جانش به او چیزى نزدیكتر نیست آیا حیات خود را شناخته؟ و آیا مىتواند حقیقت روح و حیات را توصیف كند؟
آیا به حقیقت یك سلسله امور و جدانى خودش معرفت دارد؟ آیا عشق و حب، لذت وصل، ذوق و شجاعت و سایر وجدانیات را شناخته است؟
اما با این همه دشواریها و مجهولات، آیا بشر مىتواند وجود این حقایق را به علت نارسائى فهم خودش به درك حقیقت آنها منكر شود؟ یا مىتواند هزارها میلیارد و بیشتر مخلوقات و عجائب و غرائب و اشیائى را كه حتى وجود آنها بر او مجهول است انكار نماید؟
آیا مىتواند اسرار و خواص و فواید و معانى كلمات این كتاب قطور آفرینش را منكر شود؟
آیا مىتواند بگوید چون من چیزى را ندیدهام آن چیز نیست و چون سر و فایده چیزى را كشف نكردهام آن چیز بى فایده و بى سرّ است، حاشا و كلا. هرگز بشر هر چه هم عالم و دانشمند باشد چنین ادعائى را نخواهد كرد بلكه هر چه علمش بیشتر باشد از اینگونه دعاوى بیتشر خود را تبرئه مىكند.
صاعقه كه هزارها سال مورد خشم و سبب ترس و بیم بشر بود، در آن اعصارى كه علم به خواص و منافع آن پى نبرده بود و به آیات قدرت خدا و معجزات آفرینش كه در این قوه رهیبه پنهان است و تأثیر آن در زندگى نبات و حیوان آگاه نشده بود، آیا این خواص و منافع را نداشت و یكى از نعمتهاى بزرگ خداوند متعال نبود؟و آنهائى كه آن را فقط مظهرى از مظاهر نعمت و عذاب مىشمردند اشتباه نمىكردند؟
عالم و دانشمند ساختمان جهان را بر اساس منطق و نظام صحیح مىداند و این ظواهر را گنجینه حقایق مىشناسد وعالم را مدرسهاى مىبیند كه باید در آن حكمت و علم بیاموزد و از بحث در خواص، لوازم و آثار اجزاى این عالم لذت مىبرد و همین الغاز و معمیات برایش لذت بخش است و تحیر او كه نتیجه یك عمر تحصیل و كاوش است ، بهترین لذائذ زندگى دانشمندانه او است كه هیچ لذتى با آن برابر نمىشود.
او جهان را مانند یك مسأله پیچیده ریاضى و هندسى مىبیند كه در ظاهر، حل آن آسان است ولى وقتى وارد مىشود هر چه جلوتر مىرود غموضت و دشوارى و پیچیدگى آن را بیشتر مىفهمد. این منظره براى شخص متفكر و فیلسوف بسیار نشاط بخش است و مىخواهد كه حیرت بر حیرتش افزوده شود و به جائى برسد كه ببیند عقل او مسلح به سلاحى كه بتواند به جنگ تمام این مجهولات برود نیست و این آیه قرآن مجید را به معرفت و بصیرت تلاوت كند:
«ولو أن ما فى الارض من شجرة أقلام و البحر یمده من بعده سبعة أبحر ما نفذت كلمات الله»(70)
«اگر هر درخت قلم بشود و آب دریا به اضافه هفت دریاى دیگر مركب گردد باز نگارش كلمات خداوند تمام نگردد».
و بخواند:
مجلس تمام گشت و به آخر رسید عمر
ما هم چنان در اول وصف تو ماندهایم
مع ذلك در تمام كاوشهاى علمى و بررسىها انسان به نظم و حكمت، منطق و غرض و اراده و قدرت و عمل آفریننده این جهان آشنا مىشود و مىفهمد كه در این عالم بى نظمى نیست و هیچ پدیدهاى را نمىتوان بى فایده و بیهوده شمرد.
این مختصر شبح و دریچهاى است از عجز بشر و چگونگى درك، فهم و شناخت و در عین حال قدرت عجیب عقل و خرد او
با این وصف اگر از درك فلسفهاى از فلسفههاى پدیدههاى عالم تكوین یا تشریع در مانده و نتوانست آن را توجیه و تفسیر كند، یا تعبیرات و الفاظش را در تعریف آن كوتاه دید، نمىتواند منكر فایده آن شود.
مثال عالم معانى و حقائق، با علوم و معلومات بشر، مثال الفاظ است با معانى و مسائل؛ عالم الفاظ و لغات هرچه دامنه دار و سیع باشد قطعاً تمام معانى را شامل نیست زیرا لغات، الفاظ و كلمات، محدودو متناهى است و معانى و اشیاء نامتناهى است و محدود و متناهى، نامحدود و نامتناهى را فرا نخواهد گرفت .
كاملترین و وافىترین بیانى كه این حقیقت را بیان كرده قرآن مجید است كه در یك آیه مىفرماید:
«قل لو كان البحر مداداً لكلمات ربى لنفد البحر قبل أن تنفد كلمات ربى ولو جئنا بمثله مدداً»(71)
«اى پیامبر، بگو اگر دریا براى نوشتن كلمات پرورگار من مركب شود، قبل از آنكه كلمات الهى تمام شود دریا خشك خواهد شد هرچند دریائى دیگر ضمیمه آن كنند».
قرآن مجید چهارده قرن پیش در این آیه كه هر روز اعجاز و قدرت علمى آن ظاهرتر مىشود با فصیحترین بیان، عظمت و كثرت بى نهایت مخلوفات عالم كون را اعلام كرد و احادیث و اخبار اهل بیت نبوت (ع) هم این حقیقت را تشریح و روشن ساخت مثلا در آن عصرى كه بشر تعداد كمى از ستارگان را بیشتر نمىشناخت در مقام مبالغه در بیان كثرت چیزى، آن را به عدد قطرات باران و ریگ بیابان و ستارگان آسمان قیاس مىكردند.
از حضرت صادق(ع) روایت است كه در مقام بیان قصور فهم بشر از درك حقایق مىفرماید:
«یا ابن آدم لو أكل قلبك طائر لم یشبعه و بصرك لو وضع علیه خرت ابرة لغطاة ترید أن تعرف بها ملكوت السموات و الارض»(72)
پس از این مقدمه، به كسانى كه سر غیبت را مىجویند و علت و فلسفه استتار آن حضرت را مىطلبند مىگوئیم.
بپرسید و كاوش و دقت كنید و تحقیق و تجسس نمائید، ما به جستن و پرسیدن شما هیج اعتراضى نداریم. سؤال كنید و بجوئید، زیرا اگر به علت اصلى غیبت و واقع این سر دست پیدا نكنید، بسا كه به حواشى و حكمتهائى از آن آگاه شوید و بسا كه این جستجو و كاوش شما را به یك سلسله دانستنیها رهبرى نماید؛ ولى اگر غرض شما از این سوال و جستجو اشكال و اعتراض باشد و مىخواهید نرسیدن خود را به علت غیبت و عجز درك خودتان را از فهم آن، دلیل نبودن آن بگیرید از راه راست و خردپسند دور افتادهاید و نمىتوانید جائى را خراب و ایمان و عقیدهاى را متزلزل سازید.
هرگز نیافتن، دلیل نبودن نمىشود آیا مجهولات شما همین یك موضوع است؟
آیا در برابر تمام استفها مهائى كه بشر نسبت به اجزاى این عالم و ظاهر و باطن آن دارد جواب پیدا كردهاید؟
آیا چون سر آنها بر شما مجهول است آن را بى فایده مىدانید؟
و آیا میزان وجود فایده و عدم آن، همان فهم بنده و شما است؟
یا آنكه نرسیدن خود را به اینگونه علل و حكمتها دلیل بر ناتوانى فكر و استعداد خود مىشمارید؟
و معتقد هستید كه اگر عقل و خرد شما به سلاحهاى دیگر مسلح بود وغیر از این وسایل ارتباط با خارج، وسایل وسیعتر دیگر داشتید حتماً به اسرار و خواص مسائل بسیار دیگر از این عالم آگاه مىشدید؟اگر به این سؤالات، یك دانشمند متفكر و آزموده پاسخ دهد یقیناً به قصور خود اعتراف مىكند و با ملاحظه مجهولاتى كه هر روز معلوم مىشود هیچ ندانستن را دلیل نبودن نمىگیرد و در همه چیز این جهان معتقد به اسرار و شگفتیهاى بى شمار خواهد بود.
پس این قدر دنبال فلسفه غیبت و پرسش از آن نباشید غیبت امرى حاصل شده و واقع شده است. سر غیبت دانسته شود یا نشود غیبت واقع شده است و ندانستن شما هیچگاه بر هان نفى ورد آن نیست.
پس آنچه بگوییم راجع به اسرار غیبت، بیشتر مربوط به فواید و آثار آن است، والا علت اصلى آن بر ما مجهول است.
و این است معناى احادیث شریفهاى كه در آنها تصریح شده به اینكه سر غیبت آشكار نشود مگر بعد از ظهور. چنانچه سر آفرینش درختها ظاهر نمىشود مگر بعد از ظهور ثمره و میوه، و حكمت باران آشكار نشود مگر بعد از زنده شدن زمین و سبز و خرم شدن باغها و بوستانها و مزارع.
صدوق در كتاب كمال الدین و كتاب علل الشرایع به سند خود از عبدالله بن فضل هاشمى روایت كرده است كه گفت: شنیدم حضرت امام جعفر صادق(ع) فرمود: البته براى صاحب این امر غیبتى است كه چارهاى از آن نیست، در آن هر باطل جو، به ریب و شك مىافتد.
عرض كردم: چرا؟ فدایت شوم.
فرمود: براى امرى كه به ما اذن در فاش كردن آن داده نشده است.
گفتم: پس وجه حكمت در غیبت او چیست؟
فرمود: وجه حكمتى كه در غیبت حجتهاى خدا پیش از آن حضرت بود.
به درستى كه وجه حكمت غیبت كشف نمىشود مگر بعد از ظهور او چنانچه وجه حكمت كارهاى ( حضرت خضر) از سوراخ كردن كشتى، كشتن غلام و به پاداشتن دیوار، از براى حضرت موسى - علیهالسلام - كشف نشد مگر در هنگام مفارقت آنها از یكدیگر.
اى پسر فضل این «غیبت» امرى است از امر خدا تعالى و سرى است از سر خدا و غیبى است از علوم غیبى خدا. و پس از آنكه ما دانستیم خداوند حكیم است، گواهى دادهایم به اینكه كار و گفتارهاى او همه موافق حكمت است هر چند وجه آن بر ما روشن نشده باشد(73).
مع ذلك ما برخى از فوائد و منافع و امورى را كه ارتباط با غیبت آن حضرت دارد و استناد غیبت به آن امور عقلاً و عرفاً صحیح است، بطورى كه از اخبار و كلمات دانشمندان و متفكرین اسلام استفاده مىشود در ضمن چند بحث آینده مورد بررسى و توضیح قرار مىدهیم ان شاء الله تعالى.
بیم از كشته شدن
«و أوحینا الى ام موسى أن أرضعیه فاذا خفت علیه فالقیه فى الیم و لا تخافى و لا تحزنى انا رادوه الیك وجاعلوه من المرسلین»(74).
و ما به مادر موسى وحى كردیم كه طفلت را شیر بده و چون ترسان شدى او را به دریا افكن و هرگز بر او مترس و محزون مباش كه ما او را به تو بر مىگردانیم و او را پیامبر قرار مىدهیم.
«ففررت منكم لما خفتكم فوهب لى ربى حكما و جعلنى من المرسلین»(75).
آنگاه كه از ترس شما گریختم، خداى من، مرا علم و حكمت عطا فرمود و از پیامبران خود قرار داد.
كلینى و شیخ طوسى قدس سرهما در كتاب «كافى» و «غیبت» به سند خود از زراره روایت كردهاند كه گفت: شنیدم حضرت صادق(ع) فرمود:
براى قائم(ع) پیش از آنكه، قیام فرماید غیبتى است، عرض كردم: براى چه؟
فرمود: براى آنكه از كشته شدن بیم دارد.
چنانچه از این حدیث و بعضى احادیث دیگر استفاده مىشود، یكى از موجبات غیبت، خوف قتل و بیم از كشته شدن است كه هم با حدوث غیبت و هم با بقاء آن ارتباط دارد.
اما اینكه بیم از قتل و نداشتن تأمین جانى، سبب غیبت شده باشد از مراجعه به كتابهاى مورد اعتماد و تواریخ و احادیث معلوم مىشود. زیرا بنى عباس به ملاحظه آنكه شنیده بودند و مىدانستند در خاندان پیغمبر و از فرزندان على و فاطمه(ع) شخصیتى پیدا خواهد شد كه حكومت جباران و مستبدان به دست او بر چیده مىشود و آن كس فرزند حضرت امام حسن عسكرى(ع) است، در مقام كشتن او بر آمدند و همانطور كه فرعون نسبت به حضرت موسى(ع) رفتار كرد براى آنكه از ولادت آن حضرت مطلع شوند نخست جاسوسان و كار آگاهان گماشتند؛ و بعد هم خواستند شخص او را بیابند و دستگیر سازند. ولى خدا آن حضرت را حفظ كرد و دشمنان او را نا امید ساخت. و بر حسب ظاهر نیز جنگهاى داخلى بزرگ و ابتلاى بنى عباس به شورش و انقلاب «صاحب الزنج» آنها را از تعقیب این موضوع باز داشت و چنانچه از درب منبت صفه - سرداب مقدس - كه از آثار گرانبهاى باستانى و یادگار عهدالناصر لدین الله - خلیفه بزرگ و دانشمند بنى عباس است - معلوم مىشود این خلیفه مؤمن به وجود ولایت و غیبت آن حضرت بوده و از حكایت «اسعمیل هر قلى» كه در «كشف الغمه» به، نقل صحیح و قطع آور رویات شده استفاده مى
شود كه المستنصر بالله خلیفه و بانى مدرسه المستنصریه بغداد نیز به آن حضرت ایمان داشته و با اعطاى هزار دینار به اسمعیل مىخواست به آستان امام عرض ارادت و ادبى بنماید و چون اسمعیل به دستور امام از قبول آن خوددارى كرد، خلیفه از شدت ناراحتى و تأثر گریست.
حاصل اینكه حدوث غیبت با خوف از قتل ارتباط داشته و دستگاه حكومتى عصر ولادت آن حضرت از این لحاظ ناراحت و در اندیشه بوده و ولادت و وجود امام(ع) را به عنوان یك خطر جدى براى خود تلقى مىكرده شكى نیست. و اگر مىتوانستند بى درنگ آن حضرت را شهید مىكردند لذا ولادت امام از آنان پنهان ماند چنانچه ولادت موسى - علیهالسلام - از فرعونیان مخفى شد پس از ولادت نیز شخص آن حضرت از انظار آنان مخفى گشت و هر چه جهد كردند او را نیافتند.
اما بیان ارتباط بقاى غیبت با خوف از قتل این است كه اگر چه خداوند متعال، قادر و توانا است كه در هر زمان و هر ساعت آن حضرت را ظاهر و بطور قهر و غلبه بر تمام ملل و حكومتها پیش از فراهم شدن اسباب، غالب سازد ولى چون جریان این جهات را خداوند بر مجارى اسباب و مسببات قرار داده، تا اسباب چنان ظهورى فراهم نشود، قیام آن حضرت به تأخیر خواهد افتاد و اگر پیش از فراهم شدن اسباب و مقدمات ظاهر شود از خطر قتل مصون نخواهد ماند.
چنانچه پیغمبر اكرم(ص) اگر در آغاز بعثت دست به كار جهاد و دفاع مىشد بى موقع و نابهنگام بود ولى وقتى موقعش رسید فرمان دفاع و جهاد صادر و نصرت خدا نازل و اسلام پیشرفت كرد.
سؤال
چرا آن حضرت مانند نیاكان خود ظاهر نمىشود تا یا مظفر و پیروز شود و یا در راه خدا كشته و شهید گردد؟
پاسخ
ظهور آن حضرت براى اتمام نور الله و تحقق مطلق هدف دعوت انبیا و صلح و صفا و عدل و داد و امنیت عمومى در زیر پرچم اسلام و یكتا پرستى و اجراى احكام قرآن مجید در سراسر گیتى است.
و پر واضح است كه مجرى این برنامه باید در شرایطى قیام كند كه موفقیت و پیروزى او صد در صد حتمى باشد چنانكه توضیح داده شد مانعى از نزول امداد غیبى و نصرت آسمانى از نظر حكمت الهى در میان نباشد.
و اگر به صورت دیگر كه منتهى به تحقق این هدف نگردد ظهور نماید نقض غرض خواهد شد و باز هم باید بشر در انتظار حصول وعدههاى الهى بماند.
بگردن نداشتن بیعت
یكى از علائم و مشخصات امام منتظر و مهدى آخر الزمان علیهالسلام این است كه بیعت هیچ كس و هیچ حكومت غاصب و ستمگرى حتى به عنوان تقیه برگردان او نیست و ظاهر مىشود در حالى كه نسبت به احدى از جبابره و حكومتهاى مختلف تمكین و تسلیمى نداشته و از راه تقیه هم حكومتهاى مختلف تمكین و تسلیمى نداشته و از راه تقیه هم حكومتها غیر اسلامى و حكومتهائى را كه تمام اسلامى نیست در ظاهر امضا نكرده است. او اكمل مظاهر اسم «العادل» و «السلطان» و «الغالب» و «الحاكم» است و چنان شخصیت و مقامى از اینكه تحت سلطنت غیر خدا واقع شود یا به حكومتى از حكومتهاى جائر به تقیه رأى داده باشد بر حسب اخبار محفوظ و محروس است و چنانچه از اخبار كثیر استفاده مىشود، آن حضرت به تقیه عمل نخواهد كرد و حق را آشكار و باطل را از صفحه روزگار بر خواهد انداخت.
پس یكى از حكم و مصالح غیبت این است كه آن حضرت پیش از رسیدن و قت ظهور و مأمور شدن به قیام ناچار نمىشود مانند پدران بزرگوارش از راه تقیه با خلفاء و زمامداران و سیاستمداران وقت بیعت نماید و وقتى كه ظاهر مىشود هیج بیعتى در گردن او نیست و هیچ حكومتى را بر خود غیر از حكومت خدا و احكام و قوانین قرآن حتى به ظاهر و تقیه هم، نپذیرفته است.
و این معنى از چند حدیث كه در «كمال الدین» باب 48 - باب علت غیبت - و در «عیون» و «علل» و كتابهاى دیگر روایات شده استفاده مىشود، از جمله در حدیث هشام بن سالم، حضرت صادق(ع) مىفرماید:
«یقوم القائم ولیس فى عنقه بیعة لاحد»
«قائم(ع) قیام مىكند در حالى كه در گردن او بیعت براى احدى نیست».
و نیز در روایت حسن به على بن فضال است كه وقتى آن حضرت خبر از غیبت امام، پس از وفات امام حسن عسكرى(ع) داد پرسید براى چه؟ حضرت رضا(ع) فرمود: براى آنكه در گردن او بیعت براى كسى نباشد چون به شمشیر قیام كند.
تخلیص و امتحان
یكى از مصالح غیبت، تخلیص و آزمایش و امتحان مرتبه تسلیم و معرفت و ایمان شیعیان است. چنانچه مىدانیم و عمل و شرع و آیات و احادیث بر آن دلالت دارد یكى از سنن الهى كه همواره جارى و بر قرار بوده و هست، امتحان بندگان و انتخاب صلحا و زبدهگیرى و بزگزیدن است. زندگى و مرگ، بینوائى و توانگرى، تندرستى و بیمارى، جاه و مقام، داشتن و نداشتن هر نعمت و گردش هر حالت، مصائب و مكاره، خوشحالىها و شادمانىها، همه وسائل تخلیص و تربیت و امتحان و ارتیاض و براى ظهور كمالات و فعلیت استعدادها و نمایش شخصیت و ایمان و صبر و استقامت افراد و درجه حضور و تسلیم آنها در اطاعت او امر خداوند جهان است.
بطور كه از اخبار استفاده مىشود به دو جهت امتحان به غیبت حضرت مهدى(ع) از شدیدترین امتحانان است(76):
جهت اول: چون اصل غیبت كه بسیار طولانى مىشود، بیشتر مردم در ریب و شك مىافتند و برخى در اصل ولادت و بعضى در بقاى آن حضرت شك مىنمایند و جز اشخاص مخلص و با معرفت و آزموده، كسى بر ایمان و عقیده به امامت آن حضرت باقى نخواهد ماند. چنانچه پیغمبر اعظم(ص) در ضمن روایت معروفى كه جابر روایت كرده است فرمود:
«ذلك الذى یغیب عن شیعته و أولیائه غیبة لا یثبت فیها على القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للایمان»(77)
و معلوم است كه ایمان به بقاء و حیات و عمر و غیبت طولانى و انتظار ظهور در دوران بسیار طولانى غیبت، ایمان به غیبت، دلیل حسن اعتقاد و اعتماد به خبرهاى غیبى پیغمبر(ص) و ائمه(ع) و نشانه ایمان به قدرت الهى، و علامت قوت تسلیم و تمكین از برنامههاى دینى است. براى اینكه ایمان كامل و صادق به امور غیبى حاصل نمىشود مگر براى اهل یقین و پرهیزكاران و كسانى كه از تاریكى وساوس نجات یافته و به سر منزل اطمینان نفس و ثبات عقیده رسیده و دلشان از انوار هدایت منور و روشن شده باشد و به استبعادات و شبهات واهى اعتنا نكرده در راه دیندارى و ولایت، لغزش قدم و تزلزل نیابند.
جهت دوم: شدتها و پیش آمدهاى ناگوار و تغییرات و تحولاتى است كه در دوره غیبت، روى داده و مردم را زیر و رو مىسازد بطورى كه حفظ ایمان و استقامت، بسیار دشوار مىگردد و ایمان افراد در مخاطرات سخت واقع مىشود چنانچه از حضرت صادق(ع) روایت شده است كه فرمود: آن كس كه بخواهد در عصر غیبت به دینش متمسك و ملتزم باشد، مثل كسى است كه شاخه درخت خار را با دست بزند تا خارهایش قطع گردد - سپس امام با دست خود به این كار اشاره كرده آنگاه فرمود: به درستى كه براى صاحب این امر غیبتى است پس باید هر بنده خداى بپرهیزد و باید به دینش متمسك گردد.(78)
در دوران غیبت، جمال ظاهر دنیا هر چه بیشتر و بهتر جلوه گر و دل فریب مىشود، اسباب معاصى و گناهان و لذائذ حیوانى بیش از همه وقت فراهم و در دسترس عموم قرار مىگیرد، بساط لهو و لعب و غنا و خوانندگى و طرب همه جاگسترده مىشود، زنها و مردها بیگانه با هم امتزاج و اختلاطهاى نامشروع و خلاف عفت و نجابت پیدا كنند، كسبهاى حرام متداول و رسمى و معاش اكثر مردم از راههاى حرام باشد و براى مؤمن ضربت شمشیر از به دست آوردن یك درهم حلال آسانتر باشد، مادیات و دنیا پرستى بر مردم غالب و مقامات و مناصب به دست كسانى افتد كه به احكام خدا پایبند و ملتزم نباشند. زنان را در رتق و فتق امور عامه و كارهائى كه به عهده مردها است دخالت دهند، ربا و میگسارى و فروش شراب و قمار و بى عفتى و فحشاء علنى گردد. اهل دین و امانت و ایمان، ذلیل؛ و نابكاران و اراذل و بى دینان، به ظاهر عزیز گردند. امر به معرف و نهى از منكر ترك و عكس آن رایج شود. معروف را منكر و منكر را معروف شناسند، به معصیت و گناه و هم كارى با ستمگران افتخار نمایند امانت را غنیمت و صدقه را غرامت شمارند.
شعائر و آداب اسلام را ترك و آداب و شعائر كفار را رسمى كنند. اهل حق خانه نشین و ناباكان و خدا نشناسان مصدر امور گردند. زنها با گستاخى تمام آداب و سنن اسلامى را ترك و به وضع دوران جاهلیت برگردند. به واسطه تسلط و غلبه كفار و استبداد اشرار، آن چنان مؤمنان در فشار واقع و از آزادى محروم شوند كه كسى را جرأت آن نباشد كه نام خدا را ببرد مگر در پنهانى. و بطورى كار حفظ ایمان سخت شود كه شخص صبح كند در حالى كه در شمار مؤمنان و مسلمانان است و شب كند در حالى كه از اسلام بیرون رفته و كافر شده باشد.
از حضرت صادق(ع) روایت شده است كه فرمود: این امر براى شما واقع نخواهد شد مگر پس از نا امیدى. نه به خدا نمىآید تا شما ( مؤمن و منافق) از هم جدا شوید. نه به خدا نخواهد آمد تا شقى شود هر كس شقى مىگردد و سعید گردد هر كس سعید مىگردد.(79)
و در روایت ابن عباس است كه پیامبر اعظم(ص) فرمود: كسانى كه در زمان غیبت او بر عقیده به امامت او ثابت باشند از كبریت احمر كمیاب ترند.
پس جابر به پا خاست و عرض كرد: یا رسول الله براى قائم از فرزندان تو غیبت است؟
فرمود: آرى سوگند به پروردگارم و با ید خدا گروندگان را تخلیص كند و كفار را محو سازد. اى جابر، این امرى است ( كار بزرگى است) از كارهاى خدا و سرى است از اسرار خدا كه از بندگان خدا پوشیده است پس بر حذر باش از شك در آن پس به درستى كه شك در كار خداوند عزوجل كفر است(80).
و در حدیث عبدالرحمان بن سلیط، حضرت امام حسین(ع) مىفرماید: از ما دوازده نفر مهدى «هدایت شده) باشند؛ كه نخستین ایشان امیر المومنین على بن ابیطالب و آخرایشان نهمین از فرزندان من است، او است امام قائم به حق كه خدا زمین را پس از مردگى به او زنده سازد و دین را به او ظاهر و بر هر دین پیروز گرداند اگر چه مشركان كراهت داشته باشند، براى او غیبتى است كه جمعى در آن از دین مرتد و بیگانه شوند و دیگران بر دین خود ثابت مانده و اذیت شوند؛ به آنها گفته شود: چه زمان این وعده انجام شود ( چه وقت قائم قیام كند) اگر راست گویانید؟ آگاه باش كه صبر كننده در عصر غیبت او بر اذیت و تكذیب، مانند جهاد كننده با شمشیر در پیش روى پیغمبر خدا است(81)
آماده شدن اوضاع جهان
یكى از مصالح غیبت، انتظار كمال استعداد بشر آمادگى فكرى او براى ظهور آن حضرت است زیرا روش و سیره آن حضرت مبنى بر رعایت امو ظاهرى و حكم به ظواهر نیست بلكه مبنى بر رعایت حقایق و حكم به واقعیات و ترك تقیه و مسامحه نكردن در امور دینى و احقاق حقوق و رد مظالم و بر قرارى عدالت واقعى و اجراى تمام احكام اسلامى است.
آنچه را كه دشمنان اسلام و مخالفان اصلاحات و سیاستمداران ریاست طلب سازمان دادهاند، باطل و خراب مىكند و آنچه را كه از احكام اسلام متروك و ضایع كردهاند، همه را اجراء و زنده مىسازد و اسلامى را كه جدش پیغمبر اعظم(ع) آورده و در اثر مظالم صاحبان نفوذ و زمامداران خود سر و دنیا طلبان، مهجور و از رسمیت افتاده، از نور رسمیت جهانى مىدهد و خلق را به همان دعوت اسلام و قرآن باز مىگرداند. از عمال و صاحب منصبان و متصیان و مصادر امور مردم به شدت مؤاخذه مىنماید و با اهل معصیت و ستم هیچگونه سازشى و مداهنهاى ننماید و حكومت جهانى اسلام را تشكیل دهد.
معلوم است كه انجام این برنامه و این انقلاب همه جانبه محتاج به ترقى بشر در ناحیه علوم و معارف و فكر و اخلاق و آمادگى جامعه براى پذیرش و استقبال از این نهضت و لیاقت زمامدارى آن رهبر عظیم الشأن مىباشد. باید اصحاب خاص كه در یارى آن حضرت ثابت قدم و در معرفت و بصیرت كامل باشند، به عدد معین در احادیث پیدا شوند و مزاج جهان آمده چنان ظهورى بشود و جامعه بشر و ملتها بفهمند كه هیئتهاى حاكم در رژیمهاى گوناگون از عهده اداره امور بر نمىآیند، و كتبهاى سیاسى و اقتصادى مختلف دردى را درمان نمىكنند و اجتماعات و كنفرانسها و سازمانهاى بین المللى و طرحها و كوششهاى آنها به عنوان حفظ حقوق بشر نقشى را ایفا نخواهند كرد و در اصلاحات از تمام این طرحها كه امروز و فردا مطرح مىشود مأیوس شوند و فساد و طغیان شهوات و ظلم و ستم همه را در رنج و فشار گذارد همانطور كه در روایات است بى عفتى و فحشاء بقدرى رواج پیدا كند كه در كنار خیابانها و ملا عام رن و مرد علناً مانند حیوانات از ارتكاب آن شرم نكنند و حیا آنها از میان برود.
چنانچه مىبینیم طرحهائى كه داده مىشود و پى ریزى هائى كه مىكنند، در مسیر مخالف تمدن واقعى و مروج ظلم و فساد و سبب اضطراب و نگرانى وعقدههاى روحى و ارتداد و ارتجاع است و بیشتر به تأمین جنبههاى حیوانى و جسمى توجه مىشود و به جنبههاى انسانى و روحى اعتنا ندارند.
وقتى اوضاع و احوال اینگونه شد و از تمدن ( منهاى انسانیت) كنونى همه بستوه آمدند و تاریكى جهان را فرا گرفت ظهور یك رجل الهى و پرتو عنایات غیبى با حسن استقبال مواجه مىشود و تاریكىها از هم شكافته و به تشنگان جام حقیقت و عدالت، آب زلال معرفت و سعادت مىدهد و در كالبد این بشر دل مرده، روح نو مىدمد كه
«اعلموا ان الله یحیى الارض بعد موتها»(82)
«بدانید كه خداوند زمین را بعد از مردن، زنده مىگرداند».
در این شرایط، پذیرش جامعه از نداى روحانى یك منادى آسمانى بىنظیر خواهد بود زیرا در شدت تاریكى درخشندگى نور ظاهرتر و ارج و اثر آن آشكارتر است.
ولى اگر شرایط و اوضاع و احوال مساعد نباشد و تأخیرى كه در ظهور آن حضرت، حكمت الهى اقتضاى آن را دارد واقع نشود نتایج و فوایدى كه از این ظهور منظور است حاصل نمىگردد.
پس باید این ظهور تا وقت معلوم به تأخیر افتد و در هنگامى كه شرایط آن حاصل و حكمت الهى مقتضى شد و منادى آسمانى آن را اعلام كرد، انجام شود و كسى از وقت آن اطلاع ندارد و هر كس، وقتى براى آن معین كند، دروغ گفته است.
از حضرت صادق(ع) روایت است كه فرمود: از براى ظهور، وقتى نیست براى آنكه مانند روز قیامت علم آن در نزد خدا است، تا اینكه فرمود: براى ظهور مهدى ماكسى وقتى معین نكند، مگر آن كس كه خود را شریك در علم خدا بداند و مدعى باشد كه خدا او را بر سر خودش آگاه كرده است.(83)
پیدایش مؤمنان از پشت كفار
چنانچه در اخبار و احادیث است خداوند نطفههاى بسیارى از مؤمنان را در اصلاب كفار به ودیعه گذارده و این ودایع باید ظاهر شود و پیش از ظهور این ودایع، قیام امام با شمشیر و قتل كفار و رفع جزیه، عملى نخواهد شد زیرا مانع از خروج این ودایع مىشود.
آیا كسى پیش بینى مىكرد از صلب حجاج خوانخوار ستمكار كه در بین دشمنان اهل بیت مانند او در شرارت كم یافت شده، مردى چون حسین بن احمد بن الحجاج معروف به ابن الحجاج شاعر و سخنور معروف شیعه و دوستدار خاندان رسالت(ع) پیدا شود كه آن قصائد غرا و اشعار شیوا در مدح ومناقب على(ع) و اهل بیت آن حضرت و در نكوهش و سرزنش دشمنان آنها بگوید و مذهب شیعه را ترویج نماید؟
كه از جمله قصائد او قصیده معروفى است كه مطلع آن این شعر است.
یا صاحب القبة البیضاء على النجف
من زار قبرك و استضفى لدیه شفى(84)
آیا كسى گمان مىكرد از فرزندان سندى بن شاهك، قاتل حضرت بن جعفر(ع) یكى از مشاهیر شعرا و ستارگان جهان ابد ( كشاجم) پیدا شود كه تحت تأثیر جلوه حقیقت و ولایت على(ع) و خاندانش عمرش را به مدیحه سرائى و نشر فضایل اهل بیت به پایان رساند.
پس این موضوع خروج نطفههاى مؤمنان از اصلاب كفار، موضوع مهمى است كه ظهور نباید مانع از آن شود و باید ظهور در موقعى واقع شود كه در اصلاب كفار و دیعهاى بافى نمانده باشد، چنانچه در سرگذشت نوح پیامبر - على نبینا و آله و علیه السلام - قرآن مجید از سخن او در مقام دعا خبر داده: «ولایلدوا الا فاجرا كفارا»(85)
«و فرزندى هم جز بدكار و كافر از آنان به ظهور نمىرسد».
ظهور جهانى حضرت ولى عصر - عجل الله تعالى فرجه - نیز در چنین موقعیتى واقع مىشود.
و به همین معنى آیه شریفه:
«لو تزیلوا لعذبنا الذین كفروا منهم عذابا ألیماً»(86)
«اگر شما عناصر كفر و ایمان از یكدیگر جدا مىگشتید همانا آنان كه كافرند به عذاب دردناك معذب مىساختیم».
در روایات متعددى كه در تفسیر برهان و صافى و بعضى تفاسیر دیگر و كتب حدیث روایت شده تفسیر گردیده است.
و مضمون آن رویات این است كه قائم(ع) هرگز ظاهر نشود تا ودایع خدا خارج شود، پس وقتى خارج شد، دشمنى خدا بر هركس ظاهر شود آنها را به قتل رساند.
كلام محقق طوسى
فیلسوف شهیر شرق و افتخار فلاسفه و حكماى اسلام خواجه نصیر الدین طوسى در رساله فیلسوفانه و محققانهاى كه در امامت تألیف فرموده، فصلى كامل راجع به غیبت امام دوازدهم و طول مدت و رفع استبعاد آن مرقوم داشته است و در پایان آن راجع به «سبب غیبت» چنین فرموده است:
«و أما سبب غیبته فلا یجوز أن یكون من الله سبحانه و لا منه كما عرفت فیكون معى المكلفین، و هو الخوف الغالب و عدم التمكین و الظهوریجب عندزوال السبب»(87)
«اما سبب غیبت امام دوازدهم، پس جایز نیست كه از جانب خداى سبحان و یا از جانب خود آن حضرت باشد؛ بلكه - همانگونه كه شناختى، - از مردم و مكلفین است و آن خوف غالب و تمكین نداشتن مردم از امام است و هر موقع این سبب زایل شود یعنى مردم تمكین و اطلاعت از امام نمایند ظهور واجب مىشود».
چنانچه دقت و ملاحظه شود كلام این استاد بزرگ كه در روشنائى عقل و حكمت این موضع را بررسى و مورد تحلیل قرار داده، مؤید بعضى وجوهى است كه در مقالات پیش بطور مفصل شرح دادیم و آن بیم از قتل و تمكین نكردن مردم است و اگر این سبب بر طرف شود، آن حضرت ظاهر مىشود پس سزاوار نیست بندگان با آنكه سبب غیبت خود آنها هستند اشكال و ایراد نمایند. مع ذلك چنانچه آنها رفع سبب نكنند اراده خدا بر آن تعلق گرفته كه در زمان مقتضى او را به قهر و غلبه تمكین دهد وعدهاى را كه در قرآن شریف در آیه كریمه:
«وعد الله الذین آمنوا منكم وعملوا الصالحات لیستخلفنهم فى الارض كما استخلف الذین من قبلهم و لیمكنن لهم دینهم الذى ارتضى لهم و لیبدلنهم من بعد خوفهم أمناً»(88)
خدا به كسانى كه از شما بندگان ایمان آورده و نیكو كار گردد وعده فرموده كه در زمین خلافت دهد چنانكه امتهاى صالح پیرامون گذشته، جانشین پیشینیان خود شدند و علاوه بر خلافت، دین پسنیدیده آنان را بر همه ادیان تمكین و تسلط عطا كند و به همه مؤمنان پس از خوف و اندیشه از دشمنان ایمنى كامل دهد.
به مؤمنین داده انجاز فرماید و آن حضرت ظاهر و آشكار شود و اگر یك روز از دنیا باقى نمانده باشد آنقدر آن روز را طوفلانى سازد تا مهدى(ع) ظاهر شود و زمین را پر از عدل و داد كند پس از آنكه پر از ظلم و جور شده باشد.
علت تولد امام مهدى (عج) قرنها قبل از ظهور چه بوده و فایده امام غایب چیست؟
سوال: مصلحت اینكه امام قرنها پیش از ظهور تولد یافته و پس از عمرى طولانى ظاهر مىشود چیست؟
مگر خدا قدرت ندارد كه مثلاً چهل سال پیش از ظهور كسى را كه صالح و شایسته این مقام باشد بیافریند؟
و فایده اینكه آن حضرت صدها سال قبل از موعد قیام و ظهورش خلق شده چیست؟ و بالاخره فایده و جود امام ناپیدا و غائب چیست و آیا وجود و عدم او برابر نیست؟
پاسخ: این سؤال غیر از سؤال از فلسفه غیبت چیز دیگرى نیست و پاسخ آن همان است كه در مقالات گذشته گفته شد مع ذلك بالخصوص در اینجا هم چند پاسخ به این سؤال مىدهیم.
پاسخ نخست: فایده وجود امام، منحصر به ظهور و قیام او در آخر الزمان و اینكه ظاهراً هم در كارها تصرف و دخالت داشته باشد نیست بلكه یكى از فوائد وجود امام، امان خلق از فنا و زوال به اذن خدا و همچنین بقاى شرع و حفظ حجتها و بینات خدا است چنانچه اخبار معتبر و بعضى احادیث مشهور ائمه اثنا عشر و احادیث دیگر كه از طرق اهل سنت و شیعه روایت شده بر آن دلالت دارد و همجنین احادیث بسیارى كه دلالت دارند بر آنكه زمین هیچگاه خالى از حجت نمىشود. از جمله از حضرت امیر المؤمنین(ع) روایت است كه فرموده:
«اللهم بلى لا تخلو الارض من قائم لله بحجة اما ظاهراً مشهوراً أو خایفاً مغموراً لئلا تبطل حجج الله و بیناته»(89)
«خدایا، آرى خالى نماند زمین از كسى كه قائم باشد از براى خدا به حجت یا ظاهر و آشكار یا بیمناك و پنهان تا حجتها خدا و بینات او از میان نرود».
مثل امام در این جهان، مثل قلب است نسبت به جسد انسان و مانند روح كه به امر خدا سبب ارتباط اعضاء و جوارح با یكدیگر است و بقاى جسد وابسته به تعلق و تصرف او است و ولىّ و انسان كامل كه همان شخص امام است نیز به اذن الله تعالى نسبت به سایر مخلوقات، صاحب چنین رتبه و منزلت است.
و فایده دیگر این است كه چناچه از اخبار هم استفاده مىشود. وجود مؤمن در بین مردم منشأ خیرات و بركات و سبب نزول رحمت و جلب عنایات خاص و دفع كثیرى از بلیات است پس وقتى مؤمن وجودش این فوائد و بركات را داشته بادش، معلوم است كه وجود امام و ولى الله اعظم فوائد و بركاتش بسیار عظیم و با اهمیت است و به عبارت دیگر امام و حجت و اسطه اخذ و ایصال فیوض و بركاتى است كه دیگران استعداد و لیاقت آنكه مستقیماً آن بركات و افاضات را تلقى و اخذ نمایند ندارند لذا وجود و عمر طولانى و ولادت آن حضرت در قرنهاپیش یك مصلحتش همین است كه فیوض ربانى در این مدت از عباد قطع نشود و خلق الله از بركاتى كه بر اصل وجود امام مترتب است محروم نگردند.
پاسخ دوم: این است كه مسؤول دخالت نكردن و تصرف ننمودن امام در امور مردم، خود مردم هستند كه حاضر به قبول رهبرى آن حضرت نیستند و مخالفت مىورزند. چنانچه با نیاكان كرامش مخالفت كردند و از آن بزرگواران اطاعت ننمودند و اگر مردم حاضر به اطاعت و فرمانبرى بودند، آن حضرت ظاهر مىشد و در این جهت فرقى بین امام حاضر و غائب نیست و محقق طوسى در تجرید همین جواب را فرموده است:
«وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا»(90)
«اصل وجود امام، لطف ( مقرب به طاعت و نزدیك كننده به مصالح و مبعد از معاصى و دور كنند از مفاسد) است و تصرف او لطف دیگر است و تصرف نكردن او، از جانب ما است».
حاصل آنكه وجود امام لطف و اتمام حجت بر عباد است و اگر در این مدت طولانى قطع رشته و لایت و هدایت شود مردم را بر خدا حجت خواهد بود.
خدا به مقتضاى صفات كمالى مانند رحمانیت و رحیمیت و منعمیت و ربوبیت، نعمت تربیت و هدایت بندگان را به وسطه خلق و نصب امام بر بندگان به مدلول آیه شریفه:
«الیوم أكملت لكم دینكم»(91)
اكمال و اتمام مىفرماید و اگر مردم از این نعمت منتفع نشوند و مانع از اشراق شمس هدایت امام گردیدند به وجود و تعیین امام كسى حق اعتراض ندارد، چنانچه اگر از بسیارى از نعمتها مردم استفاده نكنند و مانع از ظهور منافع آنها شوند و بلكه سوء استفاده كنند، این رفتار مردم سبب اشكال به اصل آفرینش آن نعمتها نمىشود و كسى نباید بگوید چون مردم انتفاع نمىبرند، چه فایده دارد و وجود و عدم آنها على السوا است بلكه در اینجا باید بگویند: چرا با اینكه خداوند فیاض فیض بخشى نموده و نعمتها را در دسترس مردم گذارده از این نعمتها انتفاع نمىبرند و چرا كفران نعمت مىنمایند؟
پاسخ سوم: این است كه ما قطع نداریم كه آن حضرت از جمیع اولیاء و دوستان خود پنهان باشد و در امورى كه مصلحت باشد به توسط آنها و تأیید و ارشاد دخالت ننماید.
پاسخ چهارم: آنچه مسلم است این است كه در عصر غیبت، آن حضرت از نظرها پنهان است و این به آن معنى نیست كه مردم نیز از آن حضرت پنهان مىباشند بلكه چنانچه از بعضى اخبار استفاده مىشود آن حضرت در ایام حج حاضر مىشود و حج به جا مىآورد و اجداد گرامش را زیارت مىكند و با مردم مصاحب و در مجالس حاضر مىشود و از بیچارگان فریاد رسى مىنماید و بیماران را عیادت مىفرماید و بساكه شخصاً در قضاى حوائج آنان سعى فرماید.
پاسخ پنجم: این است كه، بر امام واجب نیست كه شخصاً و بدون واسطه در امور دخالت نموده و راتق باشد، بلكه مىتواند دیگران را به نحو خصوص یا به عنوان عموم از جانب خود بگمارد همانطور كه امیر المؤمنین و ائمه(ع) از طرف خود در شهرهائى كه حاضر نبودند، دیگران را منصوب مىفرمودند، امام هم در زمان غیبت صغرى كسانى را به مقام نیابت خاصه نصب فرموده بود و در غیبت كبرى بطور عموم فقهاء و علماى عادل را كه دانا با احكام هستند، براى قضاى فصل خصومات و اجراى سیاسات و حفظ و نظر در مصالح عالى اسلامى نصب و تعیین كرده كه مرجع امور خلق باشند پس ایشان در عصر غیبت به نیابت از آن حضرت بر حسب ظاهر عهده دار حفظ شریعت و به شرحى كه در كتابهاى فقه مذكور است داراى ولایت مىباشند.
پاسخ ششم: اصل وجود امام موجب دلگرمى و قوت روح بندگان خدا و كسانى كه سالك سبیل هدایت هستند مىباشد و به عبارت دیگر یك نقطه اتكاء براى سالكان سبیل الله است كه اگر چه خدا نقطه اتكاى همه است و همه به خدا اتكال و اعتماد دارند ولى وجود پیغمبر در جنگها و غزوات باعث یك دلگرمى و قوت قلب خاص براى مجاهدین اسلام بود و با نبودن ایشان تفاوت بسیار داشت كه حتى شخصیتى مثل حضرت امیر المؤمنین(ع) فرمود:
«كنا اذا احمرّ البأس و اتقینا برسول الله(ص) فلم یكن أحد منا أقبر الى العدومنه»(92).
«ما هرگاه آتش جنگ سرخ مىشد ( جنگ شدت مىیافت) به رسول خدا(ص) پناه مىبردیم تا آن حضرت پیشاپیش همگان جهاد مىكرد احدى از ما از او به دشمن نزدیكتر نبود».
خود این موضوع كه امام حى و زنده داریم و ملجأ و پناهگاه و حافظ شریعت است، موجب قوت قلب و استحكام روح و مانع از تسلط یأس و نومیدى بر سالكان و مجاهدان است و همواره از او مدد مىگیرند و همت مىطلبند و این مسأله از نظر علم النفس بسیار اساسى و مهم است.
در مثل مناقشه نیست. معروف است كه نادر شاه افشار در جنگ مورچه خوار سربازى را دید كه دلاورانه جنگ مىكند و سپاه دشمن را به هم مىزند نادر تعجب كرد، به او گفت: در هنگام حمله افغانیها تو كجا بودى؟ گفت: من بودم ولى تو نبودى.
پس وجود امام از جهت قدرت روح و قوت قلب و پناهگاه روانى و نقطه اتكاى مؤمنان، لازم و واجب است و این یك فایده بزرگى است كه براى آن هم نصب امام حتماً و قطعاً و عقلاً و شرعاً لازم است.
پی نوشت ها :
68) مجله «المختار من ریدر زدایجست»، ص 37، نوامبر 1959.
69) مجله «المختار من ریدر زدایجست»، ص 113، اكتبر 1959.
70) سوره لقمان، آیه 27.
71) سوره كهف، آیه 109.
72) حق الیقین شبر، ج 1 ص 46. ترجمه این حدیث قبلا گذشت.
73) منتخب الاثر نگارنده، باب 28، فصل 2،ح 1.
74) سوره قصص، آیه 7.
75) سوره شعرا، آیه 21.
76) مراجعه شود به كتاب منتخب الاثر تألیف نگارنده، فصل 2، باب 28 و 47.
77) منتخب الاثر، فصل 1، باب 8، ح 4.
78) كمال الدین، چ 2، ص 16، ح 34، ب 34 و منتخب الاثر تألیف نگارنده، فصل 2، ب 27، حدیث 10.
79) كمال الدین، ج 2، ب 34، ص 15، ح 31.
80) كمال الدین، ج 1 ب 26، ص 404 و 405، ح 7.
81) كمال الدین، ج 1، ب 30، ص 434، ح 3. مخفى نماند كه اخبار راجع به شدت این امتحان بسیار است. مراجعه شود به «غیبت نعمانى» و «غیبت» شیخ و «كمال الدین» صدوق - رضوان الله علیهم - و منتخب الاثر .
82) سوره حدید، آیه 17.
83) اثبات الهداة، جلد 7، فصل 55، ب 32، ص 156، ح 40.
84) اى صاحب قبه درخشان برمكان بلند، هر كس قبر تو را زیارت كرد و به آن طلب شفا نمود شفا یافت.
85) سوره نوح، آیه 27.
86) سوره نوح، ایه 25.
87) این رساله در سال 1335 شمسى در تهران طبع شده و این جمله در فصل سوم ص 25، آن نقل گردید.
88) سوره نور، آیه 57.
89) نهج البلاغه صبحى الصالح، ص 497، كلام 147.
90) تجرید الاعتقاد، مبحث امامت.
91) سوره مائده، آیه 3.
92) نهج البلاعه، ص 214، نهمین كلام از كلمات غریبه امام(ع).
منبع : امامت و مهدویت ، جلد 3