محسن رنجبر
موضوعات این مقاله عبارتنداز:
علی (ع) و فتوحات در دوره خلافت ابوبکر
مشارکت یاران علی (ع) در فتح شام
علی (ع) و فتوحات در عصر عمر
حضور شیعیان علی (ع) در فتوحات دوران خلافت عمر
علی (ع) و فتوحات عصر عثمان
فلسفه همکاری مشاورانه حضرت با دستگاه خلافت
شرکت حسنین(ع) در فتوحات
بررسی و نقد گزارشها
تأثیر حضور یاران علی(ع) در فتوحات
با رحلت پیامبر گرامی اسلام9 و انحراف خلافت از مسیر حقیقی خویش، یکیازاقداماتی که در دستور کار خلفا قرار گرفت، راه اندازی پیکارها و در نتیجه انجامفتوحاتی در خارج از قلمرو حکومت اسلامی بود. این که انگیزه خلفا از فتح بلاد کفر چهبوده و این فتوحات چه پیامدهایی برای فاتحان و مغلوبان به ارمغان آورده است، خارجاز موضوع این نوشتار است.157 آنچه مورد بررسی این پژوهش است، مواضع ودیدگاههای علی (ع) درباره فتوحات یاد شده است؛ اما باید توجه داشت که تبیینمواضع علی (ع) در این زمینه، مستلزم پاسخ گویی به سؤالهای ذیل است:
1ـ آیا علی (ع) و دو فرزند بزرگوارش امام حسن و امام حسین«ع» در فتوحاتشرکت داشتهاند؟
2ـ در صورت عدم شرکت، آیا به صورت دیگری در این باره همکاری داشتهاند، ومیزان همکاری آنان در چه حدّ بوده است؟
3ـ شرکت برخی از اصحاب علی (ع) در فتوحات بر چه اساسی قابل توجیه است؟
4ـ آیا اساساً فتوحات یاد شده، مورد تأیید آن حضرت بوده است. در این صورت،چه ادلّهای بر مشروعیت چنین فتوحاتی وجود دارد؟
5ـ در صورت تأیید و مشروعیت فتوحات، اخبار معارض و دال بر عدم مشروعیت،چگونه قابل توجیه است؟
به نظر میرسد برای پاسخ گویی به سه پرسش نخست، ابتدا باید مواضع امامعلی«ع» در برابر فتوحات هریک از خلفا تبیین و تشریح گردد تا سپس بتوان بهپرسشهای بعدی، پاسخ داد.
علی (ع) و فتوحات در دوره خلافت ابوبکر
دوران کوتاه خلافت ابوبکر (دو سال و چهار ماه) و وجود شورشها و مخالفان فراوانحکومت وی هم چون مرتدان، پیامبران دروغین و مانعان زکات (که بیش از یک سال ازدوران خلافت ابوبکر به نبرد با این گروهها صرف شد) سبب شد که ابوبکر مجالفراوانی برای دستیابی به فتوحات چشمگیری، همانند دوران پس از خویش نداشتهباشد. لشکرکشیهای وی را تنها میتوان در مصاف با رومیان و ایرانیان در بعضی ازمناطق شام و عراق دانست.158
امیرمؤمنان«ع» که به سبب تجارب و مهارتهای زیاد در امور جنگی و شجاعتها وفدارکاریهای فراوان در نبردهای پیامبر«ص» با مشرکان، کارنامه درخشانی از خویش بهیادگار گذاشته بود،159 نمیتوانست مورد غفلت و بیتوجهی خلیفه و کارگزارانش در اینبرهه حساس باشد.
نقش تعیین کننده علی (ع) در نبردهای عصر پیامبر«ص» هم چون پیکارهای بدر،احد، خندق، خیبر و... از او یک جنگاور تمام عیار و بلامنازع ساخته بود و این امر برایبسیاری که او را میشناختند و از نزدیک شاهد دلاوریها و رشادتهایش بودند، مسألهکم اهمیتی نبود. خلیفه و یارانش نیز نمیتوانستند در برابر این امر بیتفاوت باشند؛ چراکه عدم شرکت حضرت در فتوحات و انزوای وی میتوانست این سؤال را در اذهانمسلمانان برانگیزاند که چرا علی بن ابی طالب با آن همه سابقه درخشان در نبردهایگذشته، اکنون که زمان انتشار اسلام در سرزمینهای کفر و شرک رسیده است، بیتفاوتیا منزوی است؟ به طور قطع بسیاری ـ اگر نگوییم همه ـ میدانستند که ترس او از مرگیا سستی از جهاد، عامل این مسأله نبوده است؛160 از این رو خلیفه و یارانش میکوشیدندبا ورود و شرکت دادن علی«ع» در فتوحات از یک طرف، زمینه طرح چنین پرسش وابهامی را از بین ببرند و با ورود او به عرصه فتوحات، اعتبار و مشروعیت چنین اقدامی رادر اذهان بسیاری از هواخواهانش به ویژه بنی هاشم مستحکم سازند و از سوی دیگر، ازمهارتها و تجارب جنگی آن حضرت در فتح شهرها استفاده کنند.
علی (ع) که نمیخواست با حضور و شرکت مستقیم در فتوحات بر سیاستهایخلیفه مهر تأیید بزند و در یک کلام، موید خلفا باشد، در این جهت موضعی «بیطرفانه»یا حداکثر «مشاورانه» اتخاذ کرد. طبق بعضی از گزارشهای تاریخی، ابوبکر برای فتحشام از اصحاب نظرخواهی کرد. هرکس نظری داد که مورد پذیرش وی واقع نشد، ولینظر علی (ع) را پذیرفت. حضرت در این باره فرمود: «چه خلیفه خود به این نبردروی آورد و چه لشکری از جانب خویش روانه کند، در هر دو حال پیروز خواهد بود.زیرا از پیامبر«ص» شنیده است که آیین اسلام بر همه ادیان غلبه خواهد کرد.» آن گاهعلی«ع» خلیفه رابه صبرو استقامت در این امر سفارش نمود. ابوبکر در حالی که ازشنیدن چنین خبری خوشحال شده بود، مسلمانان را به جهاد با تحریک و تشویق رومیاننمود و آنان را به اطاعت از خدا و پیروی از فرماندهانشان امر کرد.161
سپاه اسلام با مجاهدتها و فداکاریهای زیاد مسلمانان به پیروزی نایل آمد. خبرپیروزی بر رومیان و در نتیجه فتح شام، زمانی به مدینه رسید که ابوبکر مرده و عمر بهجای او بر مسند خلافت تکیه زده بود.
مشارکت یاران علی«ع» در فتح شام
در فتوحات زمان خلفا گروهی از یاران امیرمؤمنان حضور فعال داشتند و اگر نظر موافقحضرت نبود، آنها چنین کاری نمیکردند؛ مثلاً در نبردی که در سرزمین یرموک162 بینمسلمانان و سپاه هِرَقْل امپراتور روم شرقی روی داد، پیروان علی«ع» نقش فعال و مؤثریداشتند. خالد بن سعید بن عاص163 ابتدا از سوی ابوبکر به فرماندهی سپاه منصوب شد؛امّا به سبب آنکه سه ماه از بیعت ابوبکر سرپیچی کرده بود164 و گفته بود که نمیخواهدبعد از پیامبر«ص» برای کسیکار کند165 و نیز هنگام عزیمت به شام، بی پروا و صریحاً بهنصیحت خلیفه پرداخت که به سنت پیامبر«ص» عمل کند، بدعتها را بزداید و در احقاقحق مظلوم و یتیم کوشا باشد166 مجموعه این امور و تحریک ابوبکر بهوسیله عمر مبنیبرعزل او، سبب شد ابوبکر خالد بن سعید را از مقام فرماندهی کنار گذارد و یزید بنابوسفیان را به جای او بگمارد.167
از دیگر یاران علی«ع» که در این فتح شرکت داشتند، هاشم بن عتبة بن ابیوقاصالمرقال،168 فضل بن عباس،169 و مالک اشتر170 را میتوان نام برد.
علی (ع) و فتوحات در عصر عمر
علی بن ابی طالب در برابر فتوحات این دوران، همان موضعی را اتخاذ کرد که در دورانخلیفه اوّل در پیش گرفته بود؛ امّا چون در این عصر، فتوحات دامنهیگسترده تریداشت، نقش علی«ع» نسبت به دوران ابوبکر در این باره، ملموستر و چشمگیرتر بود. باتوجه به سابقه درخشان علی«ع» در امور جنگی ـ چنان که قبلاً نیز اشاره شد ـ خلیفه دومنیز نمیتوانست از همکاریها و رهنمودهای حضرت در این زمینه غافل باشد. او کهنمیتوانست علی«ع» را به طور مستقیم به همکاری و شرکت در فتوحات حاضر کند،تلاش میکرد تا از دیدگاهها و راهنماییهای آن حضرت بهره مند شود. امیرمؤمنان«ع»نیز چون نمیتوانست نسبت به سرنوشت اسلام و مسلمانان بی تفاوت باشد، فقط درقالب مشاوره و ارائه دیدگاههای خویش، هم چون یک کارشناس برجسته نظامی، آنان رادر این امر همراهی میکرد. در هیچ یک از مآخذ تاریخی و حدیثی، شرکت علی«ع» درفتوحات این دوران گزارش نشده است. چنانکه نه تنها در هیچ یک از منابع دیده نشدهاست که عُمَر از او نظر مشورتی خواسته باشد و آن حضرت ارایه نکرده باشد، بلکه(چنان که خواهیم نوشت) بنابر روایتی از امام باقر«ع»، عمر امور حکومت را که ازمهمترین آنها مسأله فتوحات بود، با نظر خواهی از علی«ع» به سامان میرساند.171
نکته مهم دیگر در این باره آن است که نباید تصور شود عدم شرکت علی (ع) درفتوحات این عصر به دلیل سیاست عمر مبنی بر عدم آلوده کردن صحابه به امور172 یا به سببممنوعیت خروج مهاجران از مدینه بوده؛173 چرا که اگر چنین منعی درباره تمام مهاجرانقرشی پذیرفته شود، حداقل درباره علی«ع» قابل پذیرش نیست. چنانکه بعضی از گزارشهاحاکی از آن است که عمر از امام«ع» تقاضای شرکت در فتوحات میکردند؛ امّا علی«ع» خودامتناع میورزید. مسعودی در این باره مینویسد: «چون عمر درباره جنگ با ایرانیان از عثماننظرخواهی کرد، عثمان در جواب گفت: سپاه اعزام کن و هرکدام را با سپاه بعدی تقویت نماو مردی را بفرست که در کار جنگ تجربه و بصیرت کافی داشته باشد. عمر گفت: آن کیست؟
عثمان گفت: علی بن ابی طالب. عمر گفت:پس او را ببین و با او گفت و گو کن. بنگر آیابه این کار تمایل دارد یا نه؟! عثمان با علی«ع» در این باره مذاکره کرد، امّا علی«ع» این راخوش نداشت و ردّ کرد.174
دلیل چنین تمایلی را شاید بتوان در این دانست که خلفا بیشتر خشنود میشدندمردم، علی «ع» را به عنوان یک فرمانده نظامی تحت فرمان حکومت بشناسند تا رقیبیتوانا و قدرتمند که با بیانات رسول خدا«ص» با آنان احتجاج و استدلال میکند.
بنابراین، علی (ع) بهرغم آنکه حق خویش را به وسیله خلفا پایمال شده میدید،هرگاه خلیفه از او در این خصوص یا در هر موردی از مسائل مهم امت اسلامی نظریمشاورانه میخواست، آن حضرت هرگز دریغ نمیکرد. اگر به تمام دیدگاههای علی«ع»که به درخواست خلیفه در باره فتوحات اظهار شده است، با دقت نگریسته شود، ایننتیجه به دست میآید که هر زمان خلیفه به نظرهای علی«ع» در این باره، عمل میکرد،چیزی جز پیروزی، نصیب سپاه اسلام نمیشد. نمونههایی از دیدگاههای حضرت رادرباره نبرد جسر،175 فتح نهاوند،176 جنگ با رومیان،177 فتح بیت المقدس،178 فتح خراسان،179 وفتح شوش180 در اخبار و گزارشهای فتوحات میتوان یافت.
حضور شیعیان علی (ع) در فتوحات دوران خلافت عمر
اصحاب و پیروان علی (ع) در فتوحات دوران عمر، نقش به سزاییداشتند. عدهای ازآنان، فرماندهی بخشی از سپاه را عهده دار بوده و در این جهت تلاشها وجانفشانیهای بسیاری از خود نشان دادند، تا آنجا که به جرأت میتوان گفت پیروزیسپاه اسلام در بسیاری از مقاطع، مرهون کوششها و فرماندهی عالی این افراد بود. دراینجا مناسب است به نام برخی از آنان با مناصب شان در نبردها اشاره شود:
1ـ سلمان فارسی: وی در فتح مدائن که در سال 16 هجری روی داد در جایگاه سفیرمسلمانان حضور داشت و با ایراد سخنان پرشور و حماسی، نقش به سزایی در بالا بردنروحیه مسلمانان و تشویق آنان به نبرد ایفا کرد.181
2ـ حذیفة بن الیمان: حذیفه در جنگ نهاوند از فرماندهان سپاه بود182 و به گزارشدینوری، مَقْدِسی و ابن عبدالبرّ، پس از نُعمان بن مُقَرّن فرماندهی کل سپاه اسلام را بهعهده گرفت.183 او در فتح شوشتر، سِمَت فرماندهی پیاده نظام سپاه ابوموسی اشعری راعهده دار بود.184 همچنین شهرهای همدان، ری و دینور به دست وی فتح شده است.185
3ـ مقداد بن اسود کندی: مقداد در فتح مصر در رأس سواره نظامها شرکت داشت.186هم چنین در فتح دیار بکر به همراهی عمار یاسر حضور داشت.187
4ـ هاشم بن عتبة بن ابی وقاص المرقال: هاشم بن عتبه، برادرزاده سعد بن ابی وقاص واز یاران باوفا و مخلص علی (ع) بود که در جنگ صفین به شهادت رسید.188 وی درروزگار خلافت عمر در نبرد قادسیه، فرماندهی جناح چپ سپاه اسلام را عهده دار بود.189هم چنین از سوی خلیفه مأموریت یافت با سپاه دوازده هزار نفری به مقابله با سپاهیزدگرد به جلولاء اعزام شود.190 هاشم بن عتبه نیز در فتح بیت المقدس، فرمانده پنج هزارسواره نظام بود.191
5ـ عمار بن یاسر: عمار از شیعیان خاص امیرمؤمنان بود که در فتح مصر، فرماندهیسواره نظام را به عهده داشت.192 وی در فتح دیار بکر نیز به اتفاق مقداد بن اسود شرکتکرد.193 عمار در فتح شوشتر نیز فرماندهی دسته سواران را به عهده داشت.194 وی در اینزمان، حاکم کوفه بود. چون خلیفه طی نامهای از او تقاضای کمک به ابوموسی اشعری راکرد، عمار عبداللّه بن مسعود را جانشین خویش در کوفه کرد و خود به همراه شش هزارسوار به کمک ابوموسی شتافت.195
6ـ مالک اشتر نخعی: وی در جنگ قادسیه حضور داشت.196 شهرهای آمِد197 ومَیافارِقِین198 به دست او فتح شد.199 مالک اشتر در این روزگار در نبردهای مسلمانان بارومیان به فرماندهی گروهی از سپاهیان منصوب و با رشادتهای فراوان، شماری ازرومیان را نابود کرد.200 او نیز به فرماندهی هزار سوار در فتح عَزاز شرکت داشت.201چنانکه در فتح مصر نیز از فرماندهان سپاه به شمار میرفت.202
7ـ حجر بن عدی کِندی: حُجر در نبرد جلولاء همراه دو هزار سوار خویش فرماندهیجناح راست را به عهده داشت.203 او نیز در جنگ قادسیه حضور فعالانه داشت.204 هم چنینسخنان حجر در "مرج عذراء" محل شهادت وی، زمانی که خود را برای شهادت آمادهمیکرد، حاکی از آن است که وی در فتح شامات نقش به سزایی داشته است.205
8ـ بَراء بن عازب:206براء در فتح شوشتر از بزرگان و فرماندهان جناج راست سپاه عماربود.207 شهرهای ابهر، قزوین و زنجان به دست وی محاصره و فتح شد.208
9ـ زید بن صُوحان:209وی در جنگ جلولاء یا قادسیه شرکت داشت و یک دستخویش را در آن جنگ از دست داد.210
علی (ع) و فتوحات عصر عثمان
علی (ع) در عصر خلافت عثمان بر خلاف گذشته، کمتر در صحنه حضور مییافت وبه مشورت و همکاری در امور حکومت میپرداخت. از این رو هیچ گزارشی در مآخذتاریخی مبنی بر راهنمایی و ارائه نظر در امر فتوحات از سوی آن حضرت وجود ندارد.علّت چنین موضعگیری را باید در تفاوت شیوه خلافت عثمان با خلفای پیشین دانست.عثمان با مخالفت آشکار با کتاب خدا و سنت پیامبر«ص»، تعطیلی حدود الهی، حیف ومیل بیت المال و بخششهای بیحساب و کتاب به نزدیکان و خاندان اموی ، واگذاریمناصب و پستهای مهم حکومتی به خاندان بنیامیه و بنی ابیمعیط و سرانجام ضرب وشتم یاران پیامبر«ص» و تبعید آنان که در نهایت چنین اعمالی منجر به قتل وی شد از امامعلی«ع» فاصله گرفت و امام«ع» به سبب صدور چنین اعمالی از عثمان که در تضادآشکار با قرآن و سیره رسول خدا«ص» بود، به همکاری با عثمان به شیوه همکاری باخلفای پیشین حاضر نشدند. با این همه، مآخذ تاریخی از حضور بعضی از یارانامیرمؤمنان«ع» همانند حذیفة بن الیمان،211 سلمان فارسی212 و ـبنا بر قولیـ براء بن عازب213در فتوحات دوران خلافت عثمان خبر دادهاند.
فلسفه همکاری مشاورانه حضرت با دستگاه خلافت
از آنچه نگاشته شد، روشن شد که علی (ع) در هیچ فتحی از فتوحات عصر خلفاشخصاً حضور نداشت. تنها همکاری حضرت در این باره، ارائه مشاوره و راهنمایی درمواردی بود که ابوبکر و عمر از آن حضرت درخواست میکردند، البته این میزانهمکاری هم در خلافت عثمان وجود نداشت. علّت این میزان همکاری از سوی امام«ع»را (به رغم تمام مسائلی که در جریان سقیفه و مسأله جانشینی اتفاق افتاده بود) میتواندر مسائل ذیل خلاصه کرد:
1ـ حفظ اصل دین وجلو گیری ازحاکمیت مجدد کفروشرک:
امیرالمؤمنان نسبت بهسرنوشت جامعه اسلامی و در نهایت دین پیامبر خدا9 احساس مسؤولیت میکرد؛چرا که اگر علی«ع» در موارد لازم مشاوره نمیداد و از این مقدار مساعدت طفرهمیرفت، چنین موضعی مستلزم اقدامهای نابجا و غلط از سوی خلفا در امور فتوحاتمیگشت و در نتیجه، زمینه شکست سپاه اسلام و فزونی جرأت کفار برای تعرض بهکیان اسلام و در نهایت، نابودی اصل دین فراهم میآمد و این با سیره علی«ع» سازگارنبود. علی (ع) در جریان سقیفه برای حفظ اصل دین و جلوگیری از گرایش امت بهارتداد و بیدینی، نه تنها از حق خویش گذشت، بلکه با تأخیر و اکراه با خلیفه بیعت کرد.214در جریان فتوحات نیز، اگر حضرت در حدّ ارائه نظر و راهنمایی در موارد لازم با خلفاهمکاری نمیکرد، میبایست نابودی دین خدا و حاکمیت مجدّد شرک و کفر را به چشمخویش میدید.215 از اینرو علی«ع» این میزان همکاری را نه تنها برای حفظ اصل دین وجامعه اسلامی مفید میدانست، بلکه ضرورت و وجوب آن را همانند ضرورت ووجوب احکام ضرور اسلام میشمرد. نگاهی به محتوای مشاورههای آن حضرت دراینباره، این ادّعا را به خوبی اثبات میکند.216
2ـ تفاوت ماهیت فتوحات عصر خلفا با دوران بنیامیه و بنی عباس:
دلیل دیگر این میزانهمکاری از سوی علی«ع» را باید در تفاوت ماهیت و جوهره فتوحات این دوران بادوران بنی امیه و بنی عباس جست و جو کرد. (چنان که اشاره شد) بهرغم انحرافجامعه اسلامی در مسأله انتخاب جانشین شایسته و مناسب بعد از رحلت رسول گرامیاسلام9 که منجر به انحصار شیوههای نشر و گسترش آیین اسلام در امر فتوحات ازجهات کمی و کیفی شد و اگر علی (ع) در مصدر کار بود در آن حدّ و به آن کیفیتجامعه اسلامی، خود را درگیر فتوحات نمیکرد؛ امّا به این نکته نیز باید اذعان داشت کهاز عمر جامعه اسلامی بعد از رحلت پیامبر«ص» زمان فراوانی نگذشته بود و بسیاری ازصحابه در قید حیات بودند. از این رو، مسلمانان هنوز سیره و اخلاق الهی و تعالیم انسانساز رسول خدا«ص» را از یاد نبرده بودند و بدعتها و تغییر احکام خدا و سنتهایپیامبر«ص»، آن سان در روح و کالبد جامعه اسلامی نفوذ نکرده بود؛ بنابراین فتوحاتدوران ابوبکر و عمر تا میزان فراوانی (و تا حدودی در اوایل دوران عثمان) منطبق برارزشهای الهی و سیره پیامبر«ص» بود217 و معیارهای اسلامی چه در جنگها و تقسیمغنایم و چه در برخورد با ملل مغلوب، تا حد بسیاری رعایت میشد. مؤید این ادّعا،شیوه برخورد مسلمانان به ویژه فرماندهان سپاه اسلام با امیران لشکر دشمن، هنگامملاقات و گفتوگو با همدیگر است که به وضوح، نشاندهنده پای بندی مسلمانان بهآموزههای اسلام و پیامبر این آیین است.218 برای نمونه، پاسخ «ربعی بن عامر» یکی ازنمایندگان سپاه اسلام به رستم، فرمانده سپاه ایران درباره انگیزه این لشکرکشیها چنیناست:«خدا ما را به اینجا آورده و او ما را برانگیخته تا بندگانش را از تنگی و سختی دنیابه سوی فراخی ببریم و آنان را از ستم ادیان (باطله) به سوی عدل اسلام رهنمونسازیم...»219 و نیز سخنان «عبادة بن ثابت» با مقوقس، حاکم دست نشانده امپراتور روم درمصر درباره هدف مسلمانان از این فتوحات چنین است:«تنها چیزی که برای ما مسلماناناهمیت دارد، جهاد در راه خدا و جلب خشنودی اوست. ما هرگز با دشمن خود که هماندشمن خدا است، به دلیل رغبت در دنیا یا به جهت افزون طلبی نمیجنگیم...؛ زیرا برایما تفاوتی ندارد که صاحب طلاهای فراوانی باشیم یا یک درهم را هم مالک نباشیم. ما ازدنیا تنها آن اندازه میخواهیم که غذایی بخوریم و جلوی گرسنگیخویش را بگیریم تابتوانیم به جهاد در راه خدا ادامه دهیم.»220
افزون بر این، مطالعه صلح نامههای این دوران که مسلمانان با سرزمینهای فتح شدهمنعقد ساختهاند، حاکی از سادگی و بی تکلفی مسلمانان در برخورد با مردم آن مناطقاست. هم چنین مستثنا شدن راهبان، زمین گیران و اقشار کم درآمد جامعه از پرداختجزیه که در بعضی از عهدنامهها به آن تصریح شده است،221 شاهد دیگری بر پای بندیمسلمانان به قوانین انسانیوالهی اسلام در برخورد با دشمنان است.
در فتوحات عصر امویان و عباسیان به ندرت میتوان امتیازها و محاسن فتوحاتعصر خلفای اولیه را یافت. اگرچه آنان نیز در بسیج نیروها از روح ایمان مردم به عنوانجهاد در راه خدا استفاده میکردند، اما هدف از فتوحات در این دوران در بسیاری ازموارد (اگر نگوییم در همه موارد) کشورگشایی و قتل و غارت اموال و نوامیسسرزمینهای مفتوح و در نتیجه جلب غنایم و ثروت بیشتر برای خزانه دربار و به اسارتبردن کنیزکان و غلامان بی شمار در جهت به خدمت گرفتن در دربار حاکمان و خویشان وخاندان صاحب منصب و وابسته به آنان بود. از اینرو حاکمان اموی و عباسی و سپاهیانو سرداران آنان، هیچ گونه بهرهای از پایبندی به احکام دین و سنتهای پیامبر«ص» رادارا نبودند. نمونهای از بی اعتقادی و عدم اعتنا به تعالیم و احکام دین را در رفتار حجاجنسبت به ذمّیان تازه مسلمان میتوان یافت. در عصر خلافت عبدالملک بن مروان،حجاج بن یوسف ثقفی (حاکم دست نشانده عبدالملک) دستور داد از تازه مسلمانان بهبهانه آنکه درآمد دولت کم شده است، جزیه بگیرند که این امر سبب شد که تازهمسلمانان به دین قبلی خویش برگردند.222 هم چنان که «یزید بن مهلّب» در سال 98هجری هنگام فتح جرجان (گرگان) میگفت:«با خدا پیمان بستهام که اگر بر اهل جرجاندست یافتم، آن قدر خون ریزی کنم که با آن خون، آسیاب را به گردش درآورده، گندمآرد نمایم و از آن نان تهیه کرده و بخورم!»223 در حالی که این نوع برخورد در دوران خلفا بهویژه عصر خلافت عمر مشاهده نمیشود.
با وجود چنین نابسامانیها در فتوحات عصر بنی امیه و بنی عباس، بدیهیبود که هیچیک از امامان معصوم: که معاصر با این فتوحات بودند، از هرگونه همکاری حتی درحدّ ارائه نظر و مشاوره به حاکمان اموی و عباسیخودداری کنند؛ از اینرو وقتی «"عَبّادبصری»، یکی از زاهد نمایان معاصر عصر امام سجاد«ع» در قالب پرسش معترضانه ازحضرت پرسید که چرا جهاد در راه خدا و دشواریهای آن را کنار نهاده و به سوی حج وخوشیهای آن رویآورده است و سپس با استناد به آیهای از قرآن کریم،224 مزایا ومحاسن شرکت در جهاد را برای آن حضرت برشمرد؛ حضرت در پاسخ از وی خواست،دنباله آیه را بخواند. عَبّاد بقیه آیه را خواند:«توبه کنندگان، پرستندگان، ستایشگران، روزهداران، رکوع کنندگان، سجده کنندگان، امرکنندگان به معروف و بازدارندگان از منکر وحافظان حدود الهی...»225 حضرت به عَبّاد فرمودند: هرگاه این گونه افرادی را که خداوندوصف کرده است، یافتی؛ در آن صورت، جهاد همراه آنان برتر از حج خواهد بود.226
نیز سالهابعد امام صادق«ع» در پاسخ درخواست «عبدالملک بن عمرو» که بهحضرت گفته بود ما منتظر فرمان شما برای شرکت در جهاد هستیم؛ فرمود:«اگر این کار(نبرد با کفار تحت زمامت حاکمان عباسی) خَیر و مطلوب بود، هیچ کس بر ما در این امرسبقت نمیگرفت.»227
3ـ ماهیت جهان شمولی آیین اسلام و اخبارغیبی وبشارتهای پیامبر«ص»:
سومین دلیلهمکاری فکری علی (ع) با خلفای اولیه را، عالمگیر بودن دین اسلام و اخبار غیبی وبشارتهای پیامبر«ص»مبنی بر غلبه مسلمانان بر سرزمینهای کفر و شکست و زبونیدشمنان اسلام در برابر آیین پیامبر«ص» در آینده نزدیک میتوان شمرد. چنان که آنحضرت در جریان نبرد احزاب، هنگام حفر خندق و در مقاطع دیگر از این فتوحات خبردادند.228
آگاهی مسلمانان از پیروزیهای آینده و دستیابی آنان به کاخهای روم، ایران و یمنآنان را واداشت تا با ایمان و اعتقاد راسخ به این جنگها گسیل شوندوتا آخرین رمقهایخویش با کفار جهاد کرده و به پیروزیهای شگرفیدست یابند. از اینرو آنان که درمدینه بر سریر خلافت تکیه زده بودند، از چنین نیروهای آماده در فتوحات استفادهمیکردند. به تعبیر دیگر، پیروزیمسلمانان و انتشار اسلام در بلاد کفر و نزول امدادهایغیبی الهی بر لشکریان اسلام در جریان فتوحات، مسألهای بود که به باور عمومی با ارادهو مشیت الهی صورت پذیرفت و خدای متعالی میخواست از این راه بعد از جریانارتداد و بی دینی که در جزیرة العرب اتفاق افتاده بود، یک بار دیگر دین خویش را تأییدو تثبیت کند و تردید و دودلی را از قلوب بعضی از مسلمانان کم اعتقاد بزداید. چنانکهامیرالمؤمنان«ع» در جایی پرده از راز این فتوحات برمیدارند و میفرمایند:
«... پس از آن خداوند فتوحاتی را نصیب مسلمانان کرد؛ آنان پس از (چشیدن طعم)فقر و گرسنگی به مال اندوزی و ثروت دست یافتند229 و چیزهایی که از اسلام برایشانخوشایند نبود، در دیدهگانشان خوب جلوه کرد و آنچه از دین، نزدشان مضطرب ومتزلزل بود در قلبشان جای گرفت و گفتند: اگر این آیین بر حق نبود، چنین وضعی رُخنمینمود.»230 از اینرو گرچه خلفا به تعبیر علی (ع) فتوحات یاد شده را مرهون آرا ونظر والیان و حُسن تدبیر فرماندهان خود دانستند و در نتیجه، طایفه بنی هاشم را که دررأس آنان علی (ع) قرار داشت، به فراموشی سپردند و گروهی که حامی و مدافعمنافع خلافت آنان بودند، مطرح کرده، آنان را شُهره آفاق نمودند231؛ اما (چنانکه علی«ع»خود به کنایه فرمود) وجود و عدم خلفا در جریان فتوحات یکسان بود. این که حضرتدر جریان روانه ساختن سپاه برای فتح شام به ابوبکر فرمود: «اگر با سپاه همراه شوی،پیروز خواهی شد و اگر در شهر بمانی، باز هم پیروزی نصیب مسلمانان خواهد شد؛چون پیامبر«ص» پیروزی اسلام را به ما وعده داده است»232 بهترین گواه صادق بر آن استکه فتح شهرها جز به امدادهای غیبی الهی و عنایتهای ویژه باری تعالی نبوده است233؛بنابراین علی (ع) در فتوحاتی که از دیدگاه وی به خواست و اراده الهی صورتگرفت و از افتخارات خلفا بهشمار نمیآمد، در موارد ضروری به ارائه راهنمایی ومشاوره می پرداختند. چنانکه در جریان تقسیم زمینهای بلاد فتح شده (همانند اراضیعراق) میان جنگاوران، دیدگاه علی (ع) از طرف خلیفه پذیرفته و مبنایعمل قرار گرفت.234
بهرغم چنین تفاوت ماهوی و جوهری میان فتوحات عصر خلفا و کشورگشاییهایدوران اموی و عباسی که در این نوشتار به اختصار تبیین شد، و با آنکه جوهره اسلام وماهیت جهان شمول آن، گستردگی و نشر در سراسر جهان را طلب میکرد و اسلامبهصورت چهرهای زیبا، تاب مستوری نداشت و چنین گسترش عالم گیری، مطلوب وآرزوی هر انسان مسلمان متعهدی بود؛ ولی علی (ع) شخصاً از شرکت در فتوحاتامتناع ورزیدند و همکاری خویش را با خلفا در حدّ راهنمایی و ارائه مشاوره، آن هم درصورت درخواست آنان محدود کردند؛ چرا که برای آن حضرت نمیتوانست قابلپذیرش باشد که از جانب همان کسانی که حق جانشینی او را به خود اختصاص داده اند،به مأموریتهای جنگی فرستاده شود و با چنین اقدامی، مشروعیت و قانونی بودنولایت و زمامداری آنان را بر جامعه اسلامیتأیید و تثبیت کند.
شرکت حسنین«ع» در فتوحات
چنان که اشاره شد هیچ گزارشی مبنی بر شرکت علی (ع) در فتوحات وجود ندارد،همچنانکه درباره حضور حسنین«ع» در جنگهای عصر خلفا هیچ یک از مآخذ شیعیسخنی نگفتهاند. اما برخی از مآخذ تاریخی اهل سنت از حضور حسن مجتبی«ع» وبرادرش حسین«ع» در بعضی از فتوحات این دوران خبر داده اند:
1ـ بلاذری (279ه.ق) در جریان فتح گرگان و طبرستان در سال 29 هجریمیگوید:«گویند که حسن و حسین، دو پسر علی بن ابی طالب در این جنگ (فتحطبرستان) با سعید بن عاص همراه بودند».235
2ـ طبری (310 ه) نیز در این باره مینویسد:«در سال سیام (و در زمان حکومتعثمان) سعید بن عاص با تنی چند از صحابه همچون حسن، حسین، حذیفة بن یمان و...به همراه سپاهی از کوفه به قصد خراسان به راه افتادند...:»236 ابن اثیر،237 ابن کثیر،238 ابنخلدون239 و زینیدحلان،240 گزارش طبری را با اندکی تفاوت در عباراتهایی نقل کردهاند.
3ـ سهمی(427ه) مؤلف کتاب «تاریخ جرجان» مینگارد:«از اصحاب پیامبر«ص» کهبه گرگان آمدهاند، حسین بن علی، عبداللّه بن عُمَر و حذیفة بن الیمان هستند و گفته شدهحسن بن علی نیز آمده است.241
4ـ ابونعیم اصفهانی (430ه) نگاشته است:«حسن بن علی، همراه عبداللّه بن زبیر درحالی که به عنوان رزمنده عازم گرگان بودند، وارد اصفهان شدند».242
5ـ مافرّوخی اصفهانی، مؤلف کتاب «محاسن اصفهان»243 در قرن پنجم و مترجم244 آندر قرن هشتم همان گزارش ابونعیم را آورده اند.
6ـ ابن خلدون (808ه) در جریان فتح آفریقا در سال 26 هجری مینویسد:«عبداللّهبنابیسرح (درباره فتح آفریقا) از عثمان یاری خواست. عثمان در این باره با صحابه بهمشورت پرداخت. آنان با روانه کردن سپاهی به سویآفریقا موافقت کردند. در میان سپاهاعزامی از مدینه، بعضی از صحابه همچون ابن عباس، ابن عمر، پسر عمروعاص، پسرجعفر طیار، حسن، حسین و ابن زبیر حضور داشتند».245
افزون بر گزارشهای پیشگفته، برخی از علما و فقهای متأخّر شیعه246 و نیز بعضیازنویسندگان و اندیشمندان معاصر،247 حضور حسنین«ع» در فتوحات را تأیید کردهاند.
بررسی و نقد گزارشها
بهرغم شهرت چنین گزارشهایی و راه یافتن آنها در آثار مورّخان متأخّر و استناد بعضیاز فقهای شیعه به این اخبار برای اثبات مشروعیت اجمالی فتوحات؛ این اخبار دارایضعفها و نارساییهایی است که ذیلاً به آن پرداخته میشود:
گزارش بلاذری گذشته از آنکه سلسله سند آن ذکر نشده است، از شرکتحسنین«ع» در فتوحات با تعبیر «فیما یقال» خبر داده که ضعف و عدم اعتماد به چنینروایتی روشن است.
در خبر طبری، اگر چه سلسله راویان آن بیان شده است:«عُمَر بن شَبَّه از علیبنمحمد (مدائنی ) از علی بن مجاهد از حَنَش بن مالک» و عمر بن شَبّه از راویان مشهور وقابل اعتماد از دیدگاه دانشمندان رجالی اهل سنّت است248؛ ولی راوی اول، یعنی «حَنَشبن مالک» که خبر از او نقل شده است، مجهول میباشد و نگارنده به ترجمه او درکتابهای رجالی وتراجم دست نیافت. از «علی بن مجاهد» نیز با عنوان کذاب و جاعلحدیث249 و «علی بن محمد مدائنی» با عنوان شخصی که در نقل حدیث قوی نیست،250 درکتابهای رجالی اهل سنت یاد شده است.
نکته دیگری که پذیرش خبر طبری را سخت دچار مشکل میکند، ادامه گزارش یادشده درباره چگونگی فتح "طَمِیسَه" یکی از شهرهای طبرستان است. طبریمینویسد:«سعید بن عاص به مردم شهر یاد شده امان داد به شرط آن که حتی یک تن ازآنان کشته نشوند؛ امّا حصار شهر را که گشود به جز یک تن، تمام آنان را کشت!»251
آیا در چنین فتحی که بی شک آدمی را به یاد فتوحات چنگیز و تیمور در قرون بعدیمیاندازد، میتوان پذیرفت که حسنین«ع» حضور داشته باشند و نظارهگر اعمالدَدْمنشانه و غیرانسانی سعید و سپاهیانش باشند و هیچ عکسالعملی از خویش نشانندهند؟! افزون بر این، نقل بعدی وی با همان سلسله راویان سابق است که در آن نیز،ضمن تکرار نام بعضی از افراد شرکت کننده در فتح طبرستان، نامی از حسنین«ع» بهمیان نیامده است.252
گزارش «سهمی» گذشته از از آنکه مسند نیست، معلوم نیست که اولاً، حسنین«ع»در زمان کدام خلیفه به گرگان رفتهاند؛ خلفای سه گانه یا علی«ع»؟ ثانیاً آیا آنان برایشرکت در فتوحات به این شهر رفته اند یا برایامر دیگری؟
مؤید چنین تردیدی، گفته خود سهمی در جای دیگر است. وی بعداز نقل روایتی ازعباس بن عبدالرحمن مروزی مبنی بر آنکه «حسن بن علی و عبداللّه بن زبیر وارد اصفهانشدند و از آنجا به گرگان رفتند»؛ مینویسد:«اگر این گفته درست باشد، معلوم میشود که اینحادثه در زمان خلافت امیرالمؤمنان علی بن ابی طالب (رضی اللّه عنه) بوده است».253
گزارش ابونعیم اصفهانی به قرینة حضور «عبداللّه بن زبیر» ـ چنانکه در گزارشطبری نیز نام وی آمده است ـ همان گزارش طبری است که البته به صورت کوتاه نقلشده است. افزون بر این، ابونعیم در این باره، دو خبر254 آورده است که افزون بر آنکههردو ضعف ارسال دارند، راویان آن یا مجهول هستند255 یا در کتابهای رجالی اهلسنت «کذاب» و «جاعل حدیث» معرّفی شدهاند.256
روایت مافرّوخی، همان گزارش ابونعیم است کهالبته سلسله سند آن نیز ذکر نشده است.
درباره خبر ابن خلدون در خصوص شرکت حسنین«ع» در فتح آفریقا باید گفت:اولاً، خبر یاد شده بدون سند است؛ ثانیاً، هیچ یک از مورّخان و فتوح نویسان متقدمهمچون بلاذری،257 یعقوبی،258 طبری،259 ابن اعثم کوفی،260 ابن کثیر261 و یاقوت حموی262 کهمتعرض فتح آفریقا شدهاند، نامی از شرکت حسنین«ع» در فتح یاد شده نبودهاند.
افزون بر ایرادهایی که بیان شد، دو مسأله دیگر نیز وجود دارد که درستیگزارشهای یاد شده را در این باره، سخت مورد تردید و حتی غیرقابل قیول میکند.یکی آنکه ـ چنانکه نوشته شد ـ روایات تاریخی که متعرض سال شرکت حسنین«ع» درفتوحات بودند، بر حضور آنان در فتوحات عصر عثمان ناظر است که حتیامیرالمؤمنان«ع» در حدّ مشاوره با عثمان به همکاری در امر فتوحات حاضر نبود تا چهبرسد به اینکه فرزندان خویش را جهت انجام فتوحات به همراه لشکریان تحت فرمانعثمان به جبهه نبرد گسیل دارد.
مسأله دیگر آنکه علی بن ابی طالب«ع» در عصر امامت و خلافت خویشحسنین«ع» را از شرکت در معرکه صفین باز میداشت و چون در یکی از روزها آنحضرت متوجه شد که امام حسن«ع» آماده کارزار است، فرمود:«اِمْلِکُوا عَنِّی هذا الغُلامَلایَهُدّنی فَاِنّی اَنْفَسُ بِهذیْنِ عَلَی المَوْتِ، لَئلاّ ینْقَطِعَ بِهِما نَسْلُ رَسُولِ اللّهِ9»263از طرف منجلوی این جوان را بگیرید تا با مرگ خویش، پشت مرا نشکند که من از رفتن این دو (امامحسن و امام حسین«ع») به میدان نبرد دریغ دارم. مبادا با مرگ آن دو، نسل رسولخدا9 قطع شود».
حال با چنین اکراه و امتناعی از سوی حضرت نسبت به حضور حسنین«ع» درنبردهایی که به فرمان پیشوای عادلی، همچون خویشتن صورت میگرفت، چگونه آنبزرگوار حاضر میشود که تحت زعامت زمامداران مورد اعتراض و انتقادش، فرزندانخویش را که پیشوایان آینده جامعه اسلامی هستند به جبهه جنگ بفرستد؟
پذیرش برخی از فقهای شیعه، حضور دو فرزند علی (ع) را در فتوحات، گذشتهاز آنکه مستند به هیچ سند معتبری نیست و در هیچ یک از مآخذ تاریخی و حدیثی کهنشیعه، خبری که حاکی از شرکت آنان در نبردهایدوران خلفا باشد، یافت نشد؛ بعضی ازآنان به حضور حسنین«ع» در فتوحات عصر عمر تصریح دارند264 که این نظر را هیچ یکاز گزارشهای تاریخی گذشته که دلالت بر شرکت حسنین«ع» در فتوحات عصر عثمان(نه روزگار خلافت عمر) میکرد، تأیید نمیکند؛ بنابراین گزارشهای فقها نه مستند بهاخبار شیعی است و نه گزارشهایتاریخی منابع اهل سنّت، برخی از آنها را تأیید میکند؛ ازاینرو بعضی از فقها بعد از بیان چنین نقلهایی، حکم به عدم اعتماد به آنها دادهاند.265
بنابراین، با توجّه به وجود چنین اشکالهای سندی و محتوایی و نیز استبعادهایی کهبیان شد، حضور حسنین«ع» در فتوحات عصر خلفا نمیتواند مورد پذیرش قرار گیرد.به گمان قوی، دست تحریفگران و وارونهنویسان حقایق تاریخی در جعل چنینگزارشهایی بی تأثیر نبوده است. با این همه، اگر بر فرض پذیرفته شود که حسنین«ع»در ایام جوانی به شهرهای اصفهان و گرگان و... مسافرت کرده اند؛ به سبب اموردیگری(غیر از شرکت در فتوحات) بوده است یا اصلاً در عصر خلافت امام علی «ع»بوده است؛ چنانکه «سهمی» نیز به این نکته اشاره کرده بود.
تأثیر حضور یاران علی«ع» در فتوحات
درباره حضور گروهی از اصحاب علی (ع) در بعضی از فتوحات، باید گفت: اولاً،حضور آنان نمیتواند بدون اجازه و تمایل رهبرشان علی (ع) بوده باشد. چنانکهوقتی سلمان فارسی خواست از سوی عمر به حکومت مدائن گماشته شود، وی شرطپذیرش چنین مسؤولیتی را اجازه آن حضرت قرار داد.266 از این رو پرواضح است که اگرعلی«ع» نمیخواست یارانش در هیچ زمینهای با خلافت همکاری داشته باشند،میتوانست آنان را از مساعدت با خلفا نهی کند.
ثانیاً، با توجه به گستردگی کمّی فتوحات و انتشار سریع آوازه آیین اسلام درسرزمینهای فتح شده، حضور اصحاب علی (ع) که همگی آنها از اصحاب برجستهآن حضرت از جهت تقواودانش بهشمار میآمدند و حتی بعضی از آنان هم، مانند حجربن عدی267 از قاریان قرآن بودند، میتوانست از جنبهی به اصطلاح "تغلّبی" فتوحات،(فتح با شمشیر) بکاهد و تا حدّی آن را صبغة "قلبیو ایمانی" (عرضه اسلام از طریقاقناع و هدایت خلق) دهد.268 به تعبیر دیگر، چون زعامت جامعه اسلامی در دستدیگران بود و فتح بلاد به آن کمیّت و کیفیّتی که اگر امیرالمؤمنان«ع» سردمدار مسلمانانبود، صورت نمیگرفت و حضور شخص علی (ع) نیز در فتوحات محذور داشت، ازاینرو شرکت اصحاب علی (ع) در نبردهای این دوران و ترویج و تبلیغ احکام دین بهوسیله آنان میتوانست تا اندازهای خلها و کاستیهای کارهایتبلیغی و فرهنگیفتوحات را جبران و فتح قلبها تا حدودی فتح با شمشیر را همراهی کند. چنانکه یکیاز محققان دراین باره مینویسد:
«در آن فتوحاتی که اگر برگزیدگان صحابه شرکت نمیجستند برای دین فرجام بدیداشت و برای مسلمانان ایجاد شرّ میکرد؛ اما مشارکت این گروه، زمینه ایرا فراهمساخت تا بسیاری از غیرعربها باتعالیم و آموزههای اسلام آشنا شوند و در نتیجه، چنددههای نگذشته که علما و فقها و متفکران اسلامی از همین دسته پدیدار شدند».269
دیدگاه مثبت امیرمؤمنان«ع» درباره فتوحات
چنانکه نگاشتیم، ماهیت جهان شمول آیین اسلام واخبار غیبی و بشارتهای پیامبر«ع»مبنی بر دستیابی مسلمانان بر سرزمینهای کفر و نزدیکی عصر فتوحات به دورانحیات رسول خدا«ص» و در نتیجه، منطبق بودن این فتوحات تا حد بسیاری با تعالیم قرآنو آموزهها و سیره پیامبر«ص»، این معنا را در پی دارد که چنین فتوحاتی به طور اجمال، موردتأیید آن حضرت بوده است و مشروعیت اجمالی آن از طرف آن بزرگوار امضا شده است.
افزون بر این، قرائن و شواهد دیگری وجود دارد که بر دیدگاه مثبت علی (ع)نسبت به فتوحات دلالت دارد که به اختصار به آن اشاره میشود:
1. فرمایش حضرت در ارتباط با اینکه خلیفه هرکاری که انجام میداد با مشورت ونظرخواهی از وی انجام میداد. چنانکه میفرماید: "کسی که بعد از ابوبکر زمامدار شددر کارها با من مشورت میکرد و طبق دستور من کارها را انجام میداد و در کارها ومسایل دشوار از من نظرخواهی می کرد و مطابق نظر من عمل میکرد. نه من کسی را سراغدارم و نه اصحابم که به جز من در کارها با او مشورت کرده باشد».270 بنابراین فتوحات که ازمهمترین مسایل خلافت بود271 با مشورت و نظرخواهی از آن حضرت به سامان میرسید.
2. چنانکه در اوّل این نوشتار آوردیم، علی«ع» در موارد بسیاری که خلفا ـ در مسایلجنگی ـ از وی نظرخواهی میکردند، حضرت مطابق مصلحت اسلام و مسلمانان نظرخویش را بیان میکرد؛ اکنون اضافه میکنیم که علی«ع» درباره مسایل بعد از فتوحات نیزاز قبیل چگونگی بهره گیری از سرزمینهای فتح شده در موارد درخواستی مشاورهمیداد. چنانکه نقل شده، زمانی که عمر خواست زمینهای عراق را بین مجاهدان تقسیمکند، با امیرالمؤمنان«ع» در این باره مشورت کرد؛ حضرت چنین نظر دادند: "اگر امروزآن را بخش کنی، برای کسانی که بعد از ما میآیند چیزی نخواهد ماند؛ اما آن را در دستآنان (صاحبان قبلی زمینها) باقی گذار تا در آن کار کنند و برای ما و آیندگان هر دو باشد».272
در خبر دیگری آمده است که «علی (ع) درباره مردم عراق (زمین هایاین منطقه)به سیره رفتار کرد که آن سیره، ملاک و میزان برای دیگر زمینهای فتح شده نیز بود»273 کهگزارشهای یاد شده حاکی از همکاریحضرت با خلفا در احکام و مسایل مربوط بهفتوحات است.
3. اگر امام علی «ع» به طور مطلق با توسعه فتوحات مخالف بودند، میبایست درعصر خلافتشان، حدود مرزهای کشور اسلامی را به مرزهای زمان حیات پیامبر«ص»بازمیگردانند یا دستکم به مقوله مرزداری و فرستادن افراد به نقاط دوردستسرزمینهای فتح شده برای حفظ و حراست از مرزها و جنگ با کفار، توجه چندانینداشته باشند. در حالی که حضرت نه تنها چنین سیاستی را درباره مناطق فتح شدهنداشتند، بلکه برخی از گزارشهای تاریخی حکایت از اهتمام حضرت به مسألهمرزداری دارد چنانکه در جریان نبرد صفین، زمانی که یک گروه چهارصد نفری از یارانعبداللّه بن مسعود، اعلام عدم همیاری حضرت را در جنگ کردند و از ویدرخواسترفتن به برخی از مناطق مرزی کردند، حضرت ضمن موافقت با این درخواست، آنان راروانه مرزهای ری نمودند.274 لذا این امر نیز نشاندهنده آن است که توسعه مرزهایاسلامی در عصر خلفای سه گانه اجمالاً مورد تأیید علی«ع» بوده است.275
4. سرانجام (چنانکه نوشتیم) همکاری برخی از یاران خاص حضرت، همانندسلمان و عمار با دستگاه خلافت و نیز شرکت گروهی از اصحاب علی«ع» در فتوحات تاجایی که برخی از آنان سمت فرماندهی نیز داشتند، نشاندهنده آن است که مجموعهکارهای دستگاه خلافت روی هم رفته و با رعایت مصالح کلی جامعه اسلامی، موردرضایت خاطر علی«ع» بوده است.276 بنابراین اگر علی (ع) در مجموع، دربارهفتوحات نظر مثبت نداشتند، نه درباره فتوحات و مسائل و آثار آن نظر میدادند و نه باحضور بعضی از یارانش در کشورگشاییهای خلفا موافقت کردند.
از آن چه نگاشتیم، روشن شد که دیدگاه علی (ع) نسبت به فتوحات در مجموعمثبت بوده است. با این همه در مآخذ حدیثی شیعه، روایاتی وجود دارد که بر حرمت وعدم مشروعیت فتوحات ناظر است. این روایات به طور کلّی به دو دسته تقسیممیشوند:
الف ـ روایاتی که مشروعیت جهاد ابتدایی را به اجازه امام عادل منوط میدانند.277
ب ـ روایاتی بر این دلالت دارند که ائمه: نه تنها شیعیان خود را برای شرکت درفتوحات تشویق نمیکردند، بلکه بر عکس، آنان را از چنین اقدامی باز میداشتند و حتیاجازه مرزداری به آنان نمی دادند و کمک مالی آنان را در اینباره گر چه نذر کرده بودند،نمیپذیرفتند.278
در توجیه این روایات باید گفت، افزون بر اینکه برخی از آنها مجهول یا مرسلهستند،279 تمام آنها (به جز یک روایت که از امیرالمؤمنان«ع» نقل شده است) از امامسجّاد«ع» و امامان بعدی نقل شده است که بیانگر دیدگاه ائمه: درباره فتوحات عصربنی امیه و بنی عباس و عدم مشروعیت هرگونه همکاریبا آنان در امر فتوحات است. ازاینرو روایات یاد شده بر بیان حکم فتوحات عصر خلفای اولیه ناظر نیستند.
اما روایتی که از امیرالمؤمنان«ع» نقل شده است، چنین است:
«لایخْرُج المسلمُ فِی الجهاد مع مَنْ لایُؤْمَنْ عَلَی الحُکْمِ، و لایَنْفَذ فی الفَی اَمرَاللّهِ عزو جلّفانّه نْ مـَاتَ فِی ذَلکَ المَکانِ کان مُعیناً لعدوِّنا فی حَبْسِ حَقِنا و الاشاطةِ بدِمـَائنا و میتتُهُ میتةٌجاهلیةٌ؛280مسلمانان نباید در رکاب کسی که به حکم خدا ایمان ندارد و فرمان خدای(عزوجلّ) را درباره غنایم جنگی اجرا نمی کند، به جهاد برود که اگر (برود و) کشتهشود، دشمن ما را در حبس حقوق ما و ریختن خونهای ما یاری نمود و مرگش، همچونمرگ دوران جاهلیت است».
این روایت گرچه بر فتوحات عصر خلفای اولیه ناظر میباشد؛ امّا با ادلّه و قرائنی کهبرای مشروعیت اجمالی فتوحات خلفای یاد شده بیان شد، روشن گردید که فتوحاتاین دوران با اجازه علی (ع) صورت گرفته است. از اینرو فتوحات یاد شده تخصیصاًاز عموم روایت یاد شده خارج است؛ چرا که خبر مذکور بر جهاد و فتوحاتی ناظر استکه بدون اجازه و فرمان امام«ع» صورت گرفته باشد.
کتابنامه
1. قرآن کریم
2. نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح؛ چ 1، بیروت: [بین]، 1387 ه.ق.
3. آوی،حسین بن محمد بن ابی الرضا؛ ترجمة محاسن اصفهان، تصحیح عباساقبال؛ تهران: [بین]، 1328 132ش.
4. آیینهوند، صادق، فتوح در اسلام: فتح تغلبی، فتح قلوب، فصلنامه تاریخ اسلام،سال اول، ش2، 1379ش.
5. ابن ابی الحدید، عزالدین عبدالحمید بن محمد، شرح نهج البلاغه، تحقیقابوالفضل ابراهیم؛ [بیج]، دارالاحیاء التراث العربی،1385ه.ق.
6. ابن ابی حاتم رازی، کتاب الجرح والتعدیل؛ چ1، حیدر آباد: مطبعة جمعیة دائرةالمعارف العثمانیة، 1360ه.ق.
7. ابن اثیر، عز الدین ابوالحسن علی بن محمد الجزری؛ اسد الغابه؛ بیروت:دارالفکر، 1409ه.ق.
8. الکامل فی التاریخ؛ تحقیق ابوالفداء عبدالله القاضی؛ بیروت:دارالکتب العلمیة، 1415ه.ق.
9. ابن اعثم الکوفی،ابومحمد احمد؛ کتاب الفتوح؛ تحقیق علی شیری؛ چ1، بیروت:دارالاضواء، 1411ه.ق.
10. ابن تغری بردی؛ النجوم الزهرة فی اخبار ملوک مصر والقاهرة؛ [بیج]، وزراةالثقافة والارشاد القومی ،[بیت].
11. ابن حجر عسقلانی،احمد بن علی؛ الاصابة فی تمییز الصحابة؛ تحقیق و تعلیقعادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض؛ چ1، بیروت: دارالکتبالعلمیة،1415ه.ق.
12. ابن حنبل، احمد، المسند؛ تصحیح و تعلیق صدقی محمد جمیل العطار؛ چ2،بیروت: دارالفکر،1414ه.ق.
13. ابن خلدون؛ عبدالرحمن؛ تاریخ ابن خلدون؛ چ1، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1413ه.ق.
14. ابن سعد؛ محمد؛ الطبقات الکبری، تحقیق عبدالقادر عطا، چ1، بیروت:دارالکتب العلمیة، 1410ه.ق.
15. ابن سلام؛ ابوعبید قاسم؛ کتاب الاموال؛ بیروت: دارالفکر،1408ه.ق.
16. ابن شهر آشوب؛ ابوجعفر محمد بن علی؛ مناقب آل ابیطالب؛ بیروت:دارالاضواء، [بیت].
17. ابن طاووس، علی بن موسی بن جعفر بن محمد؛ کشف المحجّة لثمرة المهجة؛تحقیق محمد حسون؛ چ2، قم: مکتب الاعلام الاسلامی، 1375ش.
18. ابن عبدالبر القرطبی؛ الاستیعاب؛ تحقیق علی معوض وعادل احمد عبدالموجود؛چ1، بیروت: دارالکتب العلمیة، 1415ه.ق.
19. ابن عبدالحکم؛ ابوالقاسم عبدالرحمن بن عبدالله؛ فتوح مصر واخبارها؛ تحقیقمحمد الحجیری؛ بیروت: دارالفکر، 1420ه.ق.
20. ابن عدی جرجانی؛ الکامل فی ضعفاء الرجال؛ تحقیق عادل احمد عبدالموجودوعلی محمد معوض؛ چ1، بیروت: دارالکتب العلمیة ، 1418ه.ق.
21. ابن عمر الدار قطنی البغدادی؛ ابوالحسن علی؛ الضعفاء والمتروکون؛ تحقیقموفق بن عبدالله عبدالقادر؛ چ1 ریاض: مکتبة المعارف، 1404ه.ق.
22. ابن کثیر دمشقی؛ ابوالفداء اسماعیل؛ البدایة والنهایة؛ تحقیق وتعلیق مکتبتحقیق التراث؛ بیروت: دار احیاء التراث العربی، [بیت].
23. ابن نما الحلی؛ نجمالدین جعفر بن محمد بن جعفر بن هبة الله؛ مثیرالاحزان؛چ3، قم: تحقیق نشر مدرسة الامام المهدی، 1406ه.ق.
24. ابن هشام؛ عبدالملک؛ السیرة النبویة؛ تحقیق مصطفی سقا ودیگران؛ چ1،بیروت: دارالاحیاء التراث العربی، 1415ه.ق.
25. ابن هلال ثقفی؛ ابو اسحاق ابراهیم بن محمد سعید؛ الغارات؛ تحقیق سیدعبدالزهراءالحسینی؛ چ1، قم: دارالکتب الاسلامی، 1411ه.ق.
26. اجتهادی؛ ابوالقاسم؛ بررسی وضع مالی و مالیة مسلمین؛ تهران: سروش، 1363ش.
27. احمد زینی دحلان احمد؛ الفتوحات الاسلامیة؛ چ1، بیروت: دار صادر، 1417ه.ق.
28. اردبیلی؛ احمد بن محمد؛ الخراجیة،جزء1، مجموعة «الخراجیات»؛ چ1، قم:مؤسسة النشرالاسلامی، 1413ه.ق.
29. ازدی؛ محمد بن عبدالله؛ تاریخ فتوح الشام؛ تحقیق عبدالمنعم عبداللهعامر؛[بیج]، مؤسسة سجل العرب،1970م.
30. اسکافی؛ ابوجعفر محمد بن عبدالله؛ المعیار والموازنه؛ تحقیق محمد باقرمحمودی؛ چ1، بیروت: [بین]، 1402ه.ق.
31. اصفهانی؛ ابونعیم احمد بن عبدالله؛ ذکر اخبار اصفهان؛ لیدن: مطبعة بریل، 1931م.
32. انصاری؛ مرتضی؛ المکاسب؛ چ3، قم: منشورات مکتبة العلامة، 1368ش.
33. بحرالعلوم؛ سید محمد مهدی؛ الفوائد الرجالیة؛ تحقیق وتعلیق: محمد صادقبحر العلوم و حسین بحرالعلوم؛ چ1، نجف: مطبعة الاداب، 1385ه.ق.
34. بغدادی؛ ابوبکر احمد بن علی الخطیب؛ تاریخ بغداد؛ قاهره: مکتبة الخانجی،1349ه.ق.
35. بکری اندلسی؛ عبدالله عبدالعزیز؛ معجم مااستعجم؛ تحقیق مصطفیالسقا؛ چ3،بیروت: عالم الکتب، 1403ه.ق.
36. بلاذری؛ احمدبن یحیی بن جابر؛ فتوح البلدان؛ تعلیق رضوان محمد؛ بیروت:دارالکتبالعلمیة، 1389ه.ق.
37. تستری؛ محمد تقی؛ قاموس الرجال؛ چ2، قم: مؤسسةالنشر الاسلامی؛ 1410ه.ق.
38. جعفریان؛ رسول؛ تاریخ سیاسی اسلام (تاریخ خلفا)؛ چ1، قم: دلیل 1380ش.
39. حر عاملی؛ محمد بن الحسن؛ وسائل الشیعة؛ تصحیح و تحقیق عبدالرحیمشیرازی؛ چ5، تهران: مکتبة الاسلامیة، [بیت].
40. حسینی عاملی؛ سید محمد جواد؛ مفتاح الکرامة؛ بیروت: داراحیاء التراثالعربی، [بیت].
41. حموی، تقی الدین؛ ثمرات الاوراق فی المحاضرات؛ چاپ شده در حاشیه کتاب«المستطرف»، [بیج]، دارالاحیاء التراث العربی، [بیت].
42. حموی؛ یاقوت بن عبدالله؛ معجم البلدان؛ تحقیق فرید عبدالعزیز الجندی؛ چ1،بیروت: دارالکتب العلمیة، 1410ه.ق.
43. حمیری؛ عبدالله بن جعفر؛ قرب الاسناد، تصحیح مرتضی اردکانی و محمدحسن نجف آبادی؛ تهران: اسلامیه، [بیت].
44. خوارزمی؛ ابوالمؤید موفق بن احمد المکی؛ مقتل الحسین؛ تحقیق؛ محمدالسماوی؛ چ1، قم: انوارالهدی، 1414ه.ق.
45. دینوری؛ ابو حنیفه احمدبن داود؛ الاخبار الطوال؛ تحقیق عبدالمنعم عامر؛ چ1،قاهره: دارالکتب العربیة، 1960م.
46. ذهبی؛ ابو عبدالله محمد بن احمد بن عثمان؛ میزان الاعتدال؛ تحقیق علیمحمدالبجاوی؛ [بیج]، دارالفکرالعربی،[بیت].
47. ذهبی؛ شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان؛ العبر فی خبر من عبر؛ چ1،بیروت: دارالفکر، 1418ه.ق.
48. رافعی قزوینی؛ عبدالکریم بن محمد؛ التدوین فی اخبار قزوین؛ تحقیق عزیز اللهالعطاردی؛ بیروت: دارالکتب العلمیة، [بیت].
49. سبط بن جوزی؛ یوسف بن فرغلی بن عبدالله البغدادی؛ تذکرة الخواص؛ تهران:مکتبة نینوی الحدیثة، [بیت].
50. سهمی؛ ابوالقاسم حمزة بن یوسف بن ابراهیم؛ تاریخ جرجان؛ چ2، حیدر آباددکن: مطبعة مجلسی 1378ه.ق.
51. سیوطی؛ جلال الدین عبدالرحمن؛ تاریخ الخلفاء؛ تحقیق محمدمحیی الدینعبدالحمید؛ چ1، قم: منشورات الشریف الرضی، 1370ش.
52. شریف قرشی؛ باقر؛ حیاةالامام الحسن بن علی«ع»؛ چ1، بیروت: دارالبلاغة،1413ه.ق.
53. صدوق؛ ابو جعفر محمد علی بن الحسین بن بابویه؛ الخصال؛ ترجمه و تصحیح:سید احمد فهری زنجانی؛ تهران: اسلامیه،[بیت].
54. من لایحضره الفقیه؛ تحقیق و تعلیق سید حسن موسوی خرسان؛تهران: دار الکنب العلمیة، 1410ه.ق.
55. الشرایع؛ [بیج]، دارالحجة للثقافة، 1416ه.ق.
56. طباطبایی بروجردی؛ سیدحسین؛ جامع احادیث الشیعة؛ قم: مؤلف، 1365ش.
57. طبرسی؛ ابو منصور احمد بن علی بن ابیطالب؛ لاحتجاج؛ تحقیق سیدمحمدباقرموسوی خرسان؛ چ2، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1410ه.ق.؛ و نیزتحقیق ابراهیم بهادری ومحمد هادی به؛ چ2، تهران: نشر اسوه، 1416ه.ق.
58. طبری؛ ابو جعفر محمد بن جریر؛ تاریخ الامم والملوک؛ چ5، بیروت: مؤسسةالاعلمی للمطبوعات، 1409ه.ق.
59. طوسی؛ ابوجعفر محمد الحسن بن علی؛ اختیار معرفةالرجال؛ تصحیح و تعلیقحسن المصطفوی؛ مشهد: دانشگاه مشهد، 1348ه.ق.
60. تهذیب الاحکام؛ تصحیح و تعلیق علیاکبر غفاری؛ چ1، تهران:مکتبةالصدوق، 1376ه.ق.
61. فتال نیشابوری؛ محمد؛ روضةالوعظین؛ تصحیح و تعلیق حسین اعلمی؛ چ1،بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، 1416ه.ق.
62. قاضی ابو یوسف؛ یعقوب بن ابراهیم؛ کتاب الخراج؛ تحقیق طه عبدالرؤوف سعدو سعد حسن محمد؛ [بیج]، مکتبةالازهریة للتراث، 1420ه.ق.
63. کرد علی؛ محمد؛ الاسلام والحضارة العربیة؛ قاهره: مطبعة المصریة، 1354ه.ق.
64. کلینی؛ ابوجعفر محمد بن یعقوب بن اسحاق؛ الفروع من الکافی؛ چ2، تصحیح وتعلیق علیاکبر غفاری؛ چ2، تهران: دارالکتب الاسلامیة، [بیت].
65. مافروخی اصفهانی؛ مفضل بن سعد بن حسین؛ محاسن اصفهان؛ تصحیح سیدجلال الدین حسینی تهرانی؛ تهران: مطبعة مجلسی،1352ه.ق.
66. مجلسی؛ محمد باقر؛ بحارالانوار؛ چ2، بیروت: مؤسسة الوفاء، 1403ه.ق.
67. مجلسی؛ محمد تقی؛ روضةالمتقین؛ تعلیق سید حسین موسوی کرمانی وعلیپناه اشتهاردی؛ قم: بنیاد فرهنگ اسلامی، [بیت].
68. مدرسی طباطبایی؛ حسین؛ زمین در فقه اسلامی؛ تهران؛ دفتر نشر فرهنگاسلامی، 1362ش.
69. مدنی شیرازی؛ صدر الدین سید علی خان؛ الدرجات الرفیعة فی طبقات الشیعة؛قم: مکتبة بصیرتی، 1397ه.ق.
70. مرتضی عاملی، سید جعفر؛ الحیاة السیاسیة للامام الحسن7؛ قم: انتشاراتاسلامی، 1405ه.ق.
71. مشارکت گروههای مخالف در حکومت؛ فصلنامه مطالعاتتاریخی؛ سال اول، ش3، ،1368ش.
72. مزی، جمال الدین ابوالحجاج یوسف؛ تهذیب الکمال فی اسماء الرجال؛ تحقیقبشار عواد معروف؛ چ1، بیروت: مؤسسة الرسالة، 1413ه.ق.
73. مسعودی؛ ابوالحسن علی بن الحسین؛ مروج الذهب و معادن الجوهر؛ تحقیق
سعید محمد اللحام؛ چ1، بیروت: دارالفکر، 1421ه.ق.
74. مصباح یزدی؛ محمد تقی؛ آذرخشی دیگر از آسمان کربلا؛ چ1، قم: مؤسسةآموزشی وپژوهشی امام خمینی1، 1379ش.
75. معروف حسنی؛ هاشم؛ سیرة الائمة الاثنی عشر؛ چ6، بیروت: دارالتعارفللمطبوعات، [بیت].
76. مفید، ابو عبدالله محمد بن محمد بن النعمان؛ الاختصاص؛ تصحیح و تعلیقعلیاکبر غفاری؛ چ1، قم: المؤتمرالعالمی لالفیة الشیخ المفید، 1413ه.ق.
77. الارشاد؛ تحقیق مؤسسة آلالبیت: لاحیاء التراث؛ چ1، قم:المؤتمر العالمیلالفیة الشیخ المفید، 1413ه.ق.
78. مقدسی؛ مطهر بن طاهر؛ البدء والتاریخ؛ [بیج]، مکتبة الثقافة الدینیة،[بیت].
79. مقریزی؛ تقی الدین ابوالعباس احمد بن علی؛ کتاب المواعظ و الاعتباربذکرالخطط والاثار (الخطط المقریزیة)؛ بغداد: مکتبة المثنی، [بیت].
80. منقری؛ نصر بن مزاحم؛ وقعة صفین؛ تحقیق و شرح عبدالسلام هارون، چ2،قاهره: المؤسسة العربیة الحدیثة، 1382ه.ق.
81. موحد ابطحی؛ سید حجت؛ ریشهها و جلوههای تشیع و حوزه علمیه اصفهان؛اصفهان: دفتر تبلیغات المهدی(عج)، 1418ه.ق.
82. موسوی خوانساری اصفهانی؛ محمد باقر؛ روضات الجنات؛ قم: اسماعیلیان،1390ه.ق.
83. موسوی خویی؛ ابوالقاسم؛ معجم رجال الحدیث؛ بیروت: دار الزهراء، 1403ه.ق.
84. محاضرات فی الفقه الجعفری؛ تحریر سیدعلی حسینیشاهرودی؛ چ1، قم: دارالکتاب الاسلامی، 1408ه.ق.
85. نجفی؛ محمد حسن؛ جواهرالکلام؛ تحقیق و تعلیق: عباس قوچانی؛ چ7، بیروت:داراحیاء التراث العربی، 1411ه.ق.
86. واقدی؛ ابوعبدالله؛ فتوح الشام؛ راجعه و قدم له: عبد الرؤوف سعد؛ اسکندریه:دارابن خلدون،[بیت].
87. واقدی؛ محمد بن عمر؛المغازی؛ تحقیق مارسدن جونز؛ قم: مرکز الاعلامالاسلامی،1414ه.ق.
88. یعقوبی؛ احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح؛ تاریخ الیعقوبی؛ چ1،قم: منشورات الشریف الرضی، 1373ش.
پی نوشت
156. فارغ التحصیل کارشناسی ارشد تاریخ.
157. ر.ک: سیدجعفر مرتضی عاملی، الحیاة السیاسیة للامامالحسن7، ص114ـ117، رسول جعفریان، تاریخسیاسی اسلام (تاریخ خلفا)، ج2، ص188ـ194.
158. ابو محمد احمد بن اعثم الکوفی، کتاب الفتوح، تحقیق: علی شیری، ج1، ص 79به بعد و احمد بن یحیی بنجابر البلاذری، فتوح البلدان، تعلیق رضوان محمد، ص 115به بعد.
159. چنان که حضرت در اینباره میفرماید:«هل احد منهم اشد لها مراسا واقدم فیها مقاما منی، لقد نهضتفیها ومابلغت العشرین؛ آیا یکی از آنها (قریش) تجربههای جنگی دشوار مرا دارد؟ و آیا در پیکار توانست ازمن پیشی بگیرد؟ هنوز بیست ساله نشده بودم که در میدان نبرد حاضربودم». (نهج البلاغه، تحقیق صبحیصالح، خطبه 27).
160. حضرت نیز در این زمینه میفرماید:«و الله لو تظاهرت العرب علی قتالی لما ولیت عنها؛ به خدا سوگند،اگر عرب تماما در کارزار با من رو برو شوند به آنان پشت نمیکنم». (نهج البلاغه، همان، نامه 45).
161. ابن اعثم، همان، ج 1، ص 80ـ81؛ محمدبن عبداللّه الازدی، تاریخ فتوح الشام، تحقیق عبدالمنعم عبداللهعامر، ص4ـ54 و احمد بن ابییعقوب بن وهب بن واضح (یعقوبی )، تاریخ الیعقوبی، ج2، ص 133.
162. سرزمینی است در ناحیه شام در سمت درهای که رود اردن به آن میریزد. (یاقوت بن عبداللّه حموی، معجمالبلدان، تحقیق: فرید عبدالعزیز الجُنْدی، ج 5، ص 497).
163. خالد بن سعید بن عاص بن امیه از تیره بنی امیه بود که اعتقاد به ولایت و امامت امیرمؤمنان«ع» داشت و ازیاران و شیعیان آن حضرت به شمار میآید. وی هنگام رحلت پیامبر«ص» در مأموریت یمن بود. پس ازرحلت پیامبر«ص» به مدینه بازگشت. ابوبکر به او و بردارش، ابان بن سعید گفت:«چرا مأموریت خود را رهاکردید؟ به آنجا باز گردید». آنان در جواب گفتند:«پس از رسول خدا«ص» برای هیچ کس کار نمی کنیم».(عزالدین ابوالحسن علی بن محمد الجزری (ابناثیر)، اسد الغابه، ج1، ص575). وی به نزد علی«ع» رفت وگفت: بیا با تو بیعت کنم. به خدا در میان مردم، کسی از تو سزاوارتر به جانشینی محمد«ص» نیست (یعقوبی،همان، ج2، ص126). در روایتی طولانی که شیخ صدوق در «الخصال» و طبرسی در «الاحتجاج» آورده اند،خالد را از منکران بیعت با ابوبکر و از معترضان بر او شمرده اند. وی در خطبه ای که در جمع مردم ایراد کرد،خطاب به ابوبکر گفت:«ای ابوبکر! از خدا بترس که آنچه رسول خدا«ص» درباره علی«ع» پیش از این فرمودهاست نیکو میدانی. آیا نمی دانی در روز جنگ با بنی قریظه، آن زمان که همه ما اطراف آن حضرت را گرفتهبودیم، آن حضرت به عده ای از مردان با شخصیت از ما متوجه شده و فرمود: ای گروه مهاجران و انصار! شمارا به امری سفارش میکنم که در نگهداریش بکوشید و دستوری به شما میدهم که آن را بپذیرید. آگاه باشیدکه علی پس از من فرمانده شما است و جانشین من در میان شما است. این سفارش را پروردگارم به منفرموده است و اگر شما این سفارش مرا درباره علی نگهداری نکنید و او را پشتیبانی و یاری نکنید در احکامخود اختلاف خواهید کرد و کار دینتان بر شما آشفته شود و بدترین شما زمام کارتان را به دست گیرد. آگاهباشید که تنها خاندان من وارث امر من هستند و گوینده و بیان کننده امر امت من هستند...». (ابوجعفر محمدبن علی بن الحسین، الخصال، ترجمه و تصحیح سیداحمد فهری زنجانی، ص541ـ544 و طبرسی،الاحتجاج، تحقیق سید محمد باقر موسوی خرسان، ج1، ص75ـ76).
164. محمد بن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق عبدالقادر عطا، ج4، ص73 و ابوجعفر محمد بن جریر طبری،تاریخ الامم و الملوک، ج2، ص586. طبری مدت خودداری از بیعت را دو ماه و ابن ابیالحدید مدت آن رایک سال ذکر کرده است. (ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، ج6، ص41).
165. ابن اثیر، همان، ج2، ص575.
166. محمد کردعلی، الاسلام و الحضارة العربیة، ج2، ص109.
167. محمد بن سعد، همان، ج4، ص73 و بلاذری، همان، ص116.
168. ابوحنیفه احمد بن داود الدینوری، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر، ص120؛ ابن اعثم،همان، ج1،ص95 و ابن اثیر، همان، ج4، ص601.
169. ابن عبدالبر القرطبی، الاستیعاب، تحقیق علی معوَّض و عادل احمد عبدالموجود، ج3، ص333 و ابن اثیر، همان، ج4، ص66.
170. طبری، همان، ج 2، ص 597.
171. شیخ صدوق، الخصال، ج2، ص424 و محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، الاختصاص، تصحیح وتعلیق علی اکبر غفاری، ص173.
172. سیوطی، تاریخ الخلفاء، تحقیق محمد محیی الدین عبدالحمید، ص106.
173. یعقوبی، همان، ج2، ص 157ـ158 و ابن ابی الحدید، همان، ج2، ص159 و ج 9، ص29ـ30.
174. مسعودی، مروج المذهب و معادن الجوهر، تحقیق سعید محمد اللّحام، ج2، ص311. بلاذری نیز به اینموضوع به صورت اختصار اشاره کرده است: عمر از علی«ع» خواست برای فرماندهی سپاه اسلام به قادسیهبرود، اما علی«ع» تقاضای عمر را ردّ کرد. (بلاذری، فتوح البلدان، ص255).
175. مسعودی، همان، ج2، ص310.
176. نهج البلاغه، صبحی صالح، خ146؛ احمد ابن اعثم، همان، ج2، ص293ـ295 و ابوحنیفه دینوری، همان،ص34ـ135؛ طبری، همان، ج3، ص212 و ابن ابی الحدید، همان، ج9، ص100ـ101.
177. نهج البلاغه، خ134؛ یعقوبی، همان، ج2، ص1334 و ابن ابی الحدید، همان، ج8، ص296ـ298.
178. ابوعبداللّه واقدی، فتوح الشام، راجعه و قدم له عبدالرؤوف سعد، اسکندریه، ج1، ص306؛ تقی الدینحموی، ثمرات الاوراق فی المحاضرات، چاپ شده در حاشیه کتاب «المستطرف»، ج2.
179. ابن اعثم، همان، ج2، ص320ـ321.
180. همان، ص274.
181. واقدی، همان، ج2، ص251؛ طبری، همان، ج3، ص121ـ124؛ ابوحنیفه دینوری، همان، ص126 وعبدالکریم بن محمد الرافعی القزوینی، التدوین فی اخبار قزوین، تحقیق عزیز اللّه العطاردی، ج1، ص78.
182. شمس الدین محمد بن احمد بن عثمان الذهبی، العبر فی خَبَر من عَبَرَ، ج1، ص26.
183. ابوحنیفه دینوری، همان، ص136؛ مطهّر بن طاهر المَقْدِسی، البدء و التاریخ، ج5، ص182 و ابن عبدالبرالقرطبی، همان، ج1، ص394.
184. ابن اعثم، همان، ج2، ص277 و بلاذری، همان، ص373. بلاذری حذیفه را فرمانده جناح چپ سپاه عمار میداند.
185. ابن عبداللّه القرطبی، ج1، ص240 و 394 و ابن اثیر، اسدالغابه، ج1، ص468.
186. واقدی، همان، ج2، ص73؛ ابن عبدالبر القرطبی، همان، ج4، ص43 و ابن اثیر، همان، ج4، ص447.
187. همان، ص117.
188. ابوحنیفه دینوری، همان، ص183.
189. همان، ص121.
190. بلاذری، فتوح البلدان، ص264 و طبری، همان، ج3، ص140.
191. واقدی، همان، ج1، ص297.
192. همان، ج2، ص73.
193. همان، ص118.
194. ابن اعثم، همان، ج2، ص277 و بلاذری، همان، ص 373.
195. همان، ص275 و ابوحنیفه دینوری، همان، ص130.
196. ابوحنیفه دینوری، الاخبار الطوال، ص120.
197. از بزرگترین و مشهورترین و بهترین شهرهای دیار بکر. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج1، ص76)
198. مشهورترین شهر دیار بکر. (همان، ج 6، ص 273).
199. ابن اعثم، کتاب الفتوح، ج1، ص259.
200. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج2، ص142.
201. واقدی، فتوح الشام، ج1، ص361.
202. همان، ج2، ص73.
203. ابن اعثم، همان، ج1، ص210ـ211 و بلاذری، فتوح البلدان، ص264. ابناعثم، حجر را فرمانده جناح چپنوشته است.
204. ابن اثیر، اسدالغابه، ج1، ص461.
205. بلاذری، انساب الاشراف، ج5، ص268 و طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج4، ص205. حجر در این بارهمیگوید: آگاه باشید به خدا سوگند، اگر مرا در این سرزمین بکشید، من نخستین سواری بودم که این سرزمین رافتح کردم و نخستین کسی بودم که سگهای این سامان بر من بانگ زدند.
206. براء بن عازب یکی دیگر از شیعیان علی (ع) و از راویان مورد اعتماد است که روایات بسیاری از او درمنابع شیعی و سنّی نقل شده است. از جمله این روایات، حدیث غدیر است که چندین نفر از تابعین آن را ازوی نقل کردهاند (عبدالحسین احمد الامینی النجفی، الغدیر، ج1، ص18ـ20). برقی او را از اصحابپیامبر«ص» و یاران خاص و برگزیده علی (ع) شمرده است. (سیدمحمد مهدی بحرالعلوم، الفوائدالرجالیة، تحقیق و تعلیق محمدصادق بحرالعلوم و حسین بحرالعلوم، ج2، ص126).
چنان که مرحوم شیخ طوسی نیز او را از اصحاب پیامبر7 و علی (ع) به شمار آورده است (ابوجعفرمحمد بن حسن الطوسی، رجال الطوسی، تحقیق و تعلیق سیدمحمد صادق آل بحرالعلوم، ص8 و 35). براءاز کسانی است که پس از سقیفه، شب هنگام در مسجد پیامبر«ص» به اتفاق مقداد، عبادة بن صامت، سلمان،ابوذر، حذیفه، و ابوالهیثم بن التیهان جلسه مخفی تشکیل داد تا در مسأله بیعت انجام شده با ابوبکر اندیشهکنند. وی در اینباره میگوید: من همواره بنی هاشم را دوست میداشتم. زمانی که پیامبر«ص» رحلت کرد،نگران بودم که امر خلافت از بنی هاشم خارج شود، پس چنان در شگفتی و حیرت فرو رفتم که حیرت کنندگانفرو میروند. (ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج1، ص219ـ220 و ج2، ص51ـ52؛ ر.ک: ر.ک: محمدتقیتستری، قاموس الرجال، ج2، ص257ـ265 و سیدابوالقاسم موسوی خویی، معجمرجال الحدیث، ج3،ص277ـ279).
207. بلاذری، همان، ص 373 و ابن اعثم، ج2، ص 277.
208. همان، ص317ـ318.
209. زید بن صُوحان از یاران با فضیلت و دیندار علی (ع) و از بزرگان قبیله خود بود که در جنگ جمل دررکاب علی (ع) شربت شهادت نوشید. وی از کسانی است که پیامبر«ص» درباره جانبازی وی و از دست دادندستش خبر داده بود. (ابن عبدالبر القرطبی، الاستیعاب، ج2، ص124ـ125 و ابن اثیر، همان، ج7 2ص139).کشّی، خبری از امام صادق7 درباره گفتوگوی علی (ع) بازید در لحظات پایانی عمر وی در روز جنگجمل آورده است که حاکی از اعتقاد راسخ زید به مقام امامت و ولایت آن حضرت است (طوسی، اختیار معرفةالرجال، تصحیح و تعلیق حسن المصطفوی، ص66ـ67 و ابوالقاسم خویی، همان، ج7، ص342ـ343). خطیببغدادی، درباره زید مینویسد: زید شبها را به عبادت و روزها را به روزه داری سپری میکرد و شبهای جمعه رااحیاء میداشت. (ابوبکر احمد بن علی الخطیب البغدادی، تاریخ بغداد، ج8، ص439).
210. ابن عبدالبر القرطبی، الاستیعاب، ج2، ص125 و ابن اثیر، اسدالغابه، ج2، ص140.
211. طبری، همان، ج3، ص323.
212. همان، ص351ـ352؛ محمد بن محمد بن النعمان (شیخ مفید)، الارشاد، تحقیق مؤسسة آلالبیت:، ج2،ص73؛ عبداللّه عبدالعزیز البکری الاندلسی، معجم ما استعجم، تحقیق مصطفی السقّا، ج1، ص276 (ذیلکلمه: بَلَنْجَر)؛ ابوالمؤید الموفق بن احمد المکّی (اخطب خوارزم)، مقتل الحسین، تحقیق محمد السماوی،ج1، ص323؛ محمد بن الفتّال النیشابوری، روضةالواعظین، تصحیح و تعلیق حسین الاعلمی، ص197 و نجمالدین جعفر بن محمد بن جعفر بن هبة اللّه بن نما الحلّی، مثیر الاحزان، ص47.
213. ابن عبدالبر القرطبی، همان، ج1، ص241 و احمد بن علی بن حجر العسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة،تحقیق و تعلیق عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوّض، ج1، ص412.
214. ابواسحاق ابراهیم بن محمد بن سعید بن هلال (ابن هلال ثقفی)، الغارات، تحقیق سیدعبدالزهراء الحسینی،ص203؛ یعقوبی، همان، ج2، ص126 و طبرسی، الاحتجاج، ج1، ص84.
215. حضرت در این باره میفرماید:«به خدا سوگند، هرگز فکر نمیکردم و به خاطرم خطور نمیکرد که عرب بعداز پیامبر«ص» این امر (امامت و رهبری) را از خاندان او بگردانند (و در جای دیگر قرار دهند) و خلافت را ازمن دور سازند. آن چیزی که مرا کاملاً شگفت زده کرد، هجوم و اجتماع مردم در اطراف فلانی (ابوبکر) بود کهبا او بیعت کنند. (در چنین شرایطی) دست نگه داشتم تا اینکه دیدم گروهی از اسلام برگشته و میخواهند دینمحمد«ص» را نابود سازند. پس ترسیدم اگر اسلام و اهلش را یاری نکنم، باید شاهد نابودی یا شکاف در اسلامباشم که مصیبت آن برای من بزرگتر بود از محرومیت از خلافت و حکومت بر شما که بهره چند روزه دنیا است وزوال پذیر و تمام شدنی است؛ چنان که سراب از بین میرود یا ابرها از هم میپاشند. سپس در این پیشامدها به پاخاستم تا باطل از میان رفت و نابود شد و دین پابرجا و محکم گردید.» (نهج البلاغه، تحقیق صبحی صالح، نامه62 و ابن هلال ثقفی، الغارات، ص202 و ص203 با کمی تفاوت در عبارات). در جای دیگر میفرماید:
«... به خدا سوگند، اگر ترس از ایجاد شکاف و اختلاف در میان مسلمانان نبود و بیم آن نمیرفت که بار دیگرکفر و بت پرستی به سرزمین اسلام باز گردد و اسلام محو و نابود شود با آنان به گونه دیگری رفتار میکردیم.»(ابن ابی الحدید، همان، ج1، ص307 و ر.ک: شیخ مفید، الارشاد، ج1، ص246).
216. ر.ک: مشاورههای آن حضرت در جریان فتح «نهاوند» و «بیت المقدس» که مآخذ آن در صفحههای گذشتهبیان شد. چون سخنان امام7 درباره فتح نهاوند مهم و در نهج البلاغه نیز آمده است، در اینجا آوردهمیشود. چون عمر درباره فتح نهاوند از علی«ع»نظرخواهی کرد، حضرت در این زمینه فرمود: "یاری کردن وخوار کردن این امر به انبوهی و کمی سپاه نبوده است (هم چون نبردهای صدر اسلام). دین خدا است که خداآن را پیروزی داد و لشکر خداست که آمادهاش کرد و یاریاش فرمود؛ تا آنجا که به مرتبهای رسید که بایدبرسد و آشکار شد در جایی که باید نمایان شود و ما از خدا وعده پیروزی داریم و خدا به وعده خویشوفاکرده لشکرش را یاری میفرماید. جایگاه زمامدار مملکت در این کار، مانند رشته مهره است که آن را گردآورده، به هم پیوند میدهد؛ سپس اگر رشته بگسلد، مهرهها از هم پراکنده شود و از میان رود، هرگز همه آنهافراهم نیاید. اگرچه امروز عرب اندک است، اما به سبب دین اسلام و همبستگی و اجتماع، بسیار و نیرومندهستند. پس تو همانند میله وسط آسیاب باش و عرب را چون آسیاب سنگ گرد خود بگردان، آنان را به جنگدرآورده، خود به کارزار نرو؛ چون اگر تو از این زمین بیرون روی، عرب از اطراف و نواحی آن پیمان تو راشکسته، تا جاییکه نگاهداری مرزها که در پشت سر گذاشتهای، برای تو از رفتن به کارزار مهمتر میشود.همانا عجم اگر تو را ببیند، میگویند این ریشه عرب است، اگر آن را بِبُرید، آسودگی خواهید یافت و ایناندیشه، حرص آنان را بر تو و طمعشان را درباره تو سختتر میکند؛ اما اینکه گفتی که آنان آمده اند تا با مسلمانانپیکار کنند، ناخشنودی خدای سبحان از عزم آنان به جنگ با مسلمانان از تو بیشتر است و او بر دگرگون ساختنآنچه خود ناپسند میداند، تواناتر است، امّا آنچه درباره بسیاری عدد آن گفتی، ما در گذشته به خاطربسیاری عددنمیجنگیدیم، بلکه به کمک و یاری خداوند متعال میجنگیدیم.» (نهج البلاغه، همان، خطبه 146).
217. البته در مواردی نیز که فرمانده فتوحات، افرادی همچون خالد بن ولید و سعید بن عاص بودند، اعمالی ازآنان سر میزد که در شأن انسان نبود تا چه برسد که مسلمان باشند؛ ولی این گونه موارد را میتوان استثنایی بهحساب آورد. چند نمونهی ذیل حاکی از این ادّعا است:
الف) خالد بن ولید در سال 15هجری با اهل قِنَّسرین مصالحه کرد به شرط آنکه قلعه و دیوار شهر را ویران کندو چنین هم کرد (طبری، همان، ج 3، ص98).
ب) ابن اثیر مینویسد:«چون ایرانیان، هجوم اعراب و غارت آنان را در عراق دیدند به رستم و فیروزان کههردو از فرماندهان ایرانی بودند، گفتند: اختلاف و کشمکش شما دو سردار به جایی رسیده که ایران را تباه وایرانیان را خوار نموده اید. (ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج2، ص294).
ج) سعید بن عاص در جریان فتح گرگان در سال 30هجری به اهالی شهر امان داد به شرط این که حتی یک تناز آنان کشته نشود؛ امّا حصار شهر را که گشود، جز یک تن، تمام آنان را کشت. (طبری، همان، ج3، ص324).
218. برخورداری مسلمانان از ایمان قوی و اراده آهنین در اهداف خویش در کنار پای بندی آنان به دستورهایشریعت و سنّتهای پیامبر«ص» حتی از دید دشمنان نیز مخفی نمانده بود.
کشیش بزرگ مسیحیان در پاسخ هِرَقْل امپراطور روم که پرسید: چرا ما رومیان با این سابقه درخشان و تجربه ونیرو در امر جنگاوری (که زمانی بر ایران غالب شدیم) امروز در مقابل یک مشت عرب ذلیل شده ایم،گفت:«این گروه عرب، فرمانبر پروردگارشان و پیرو دینشان هستند. آنان شب زنده داران شب و روزه داران روزهستند و لحظهای از یاد خدایشان و از درود فرستادن بر پیامبرشان غافل نمیشوند و در بین آنان ظلم و ستمنیست. آنان به یکدیگر تکبر نمیکنند. راستگویی، شعارشان و عبادت، جامهشان میباشد. اگر بر ما حملهآورند (تا پیروز نشوند) بر نمیگردند و اگر ما بر آنان حمله بردیم، پشت بر ما نمیکنند. آنان دنیا را منزلگاه فناو آخرت را سرای بقا میدانند.» (واقدی، همان، ج1، ص205).
هم چنین در جریان فتح مصر، نمایندگان مقوقس حاکم مصر در جواب وی که پرسید مسلمانان را چگونهیافتید، گفتند: "قومی را دیدیم که مرگ نزد آنان از زندگی و فروتنی در پیشگاه آنان، محبوبتر از فخر فروشیاست. هیچ یک از آنان رغبتی و نیازی به دنیا ندارد. بر خاکنشیند و سواره غذا میخورند. فرمانده آنان (درمقام و منزلت) همانند یکی از آنان است. مِهْتر آنان از کِهْتر آنان و آقای شان از بنده شان شناخته نمیشوند وچون وقت نماز فرا میرسد، هیچ کس از شرکت در آن باز نمیماند... آنان در نمازشان خاشع هستند." (ابنتغریبردی ، النجوم الزاهرة فی اخبار ملوک مصر و القاهرة، ج1، ص11).
219. طبری، همان، ج3، ص34.
220. احمد بن علی المقریزی، کتاب المواعظ و الاعتبار بذکر الخِطَط و الاثار (الخطط المقریزیة)، ج1، ص291و ابن تغری بردی، همان، ج1، ص13.
221. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج، ص235.
222. طبری، همان، ج5، ص1982؛ عبدالرحمن بن عبدالحکم، فتوح مصر و اخبارها، تحقیق محمد الحجیری،ص272؛ مقریزی، همان، ج1، ص77 و ابوالقاسم اجتهادی، بررسی وضع مالی و مالیه مسلمین،ص135ـ136.
223. همان، ص300.
224. «نَّ اللّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَوَعْداً عَلَیهِ حَقًّا فِی التَّوْراةِ وَ النْجِیلِ وَ الْقُرْآنِ» (توبه، 111).
225. توبه، 112.
226. کلینی، الفروع من الکافی، تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، ج5، ص22؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابیطالب، ج4، 159؛ طبرسی، الاحتجاج، تحقیق ابراهیم بهادری و محمدهادی به، ج2، 144؛ طوسی، تهذیبالاحکام، تصحیح و تعلیق علی اکبر غفاری، ج6، ص146. در تهذیب به جای «عَبّاد بصری»، تعبیر «رَجُلٌ»آمده است.
227. کلینی، همان، ص19؛ شیخ طوسی، همان، ج6، ص139.
228. شیخ صدوق، الخصال، ص180ـ181؛ یعقوبی، همان، ج2، ص؛51ابن هشام، السیرة النبویة، تحقیقمصطفی سقا و دیگران، ج3، ص242؛ محمد بن عمر بن واقدی، المغازی، تحقیق مارسدن جونز، ج1،ص450 و طبری، همان، ج2، ص235ـ236. نیز از جمله اخبار غیبی پیامبر«ص» در این باره روایات ذیل است:
الف ـ «اِنّ اللّه تبارک و تعالی سَیوءَیِّدُ هَذَا الدینَ باَقوامِ لاَخَلقَ لَهُم». (احمد بن حنبل، المسند، تصحیح وتعلیق صدقی محمد جمیل العطار، ج7، ص322، ح 20476).
ب ـ «ان اللّه عز و جلّ یُوءَیِّدُ هذا الدینَ بالرَجُلِ الفـَاجِرَ». (احمد بن حنبل، همان، ج3، ص181، ح8096 وابن ابیالحدید، همان، ج2، ص309).
ج ـ هاشم بن عتبة بن ابی وقاص میگوید: از پیامبر شنیدم که فرمود:«یَظْهَرُ المُسْلمونَ علی جَزیِرةِ العَرَبِ وَیَظْهَر المُسْلمُون علی فارس و یَظْهَر المُسْلمون عَلَی الرُومِ». (ابن اثیر، اسدالغابة، ج4، ص601).
229. ضمناً امام به بعضی از عوارض جانبی و پیامدهای ناخوشایند گسترش فتوحات اشاره میکند که در جایخود باید جداگانه بررسی شود.
230. ابن ابیالحدید، همان، ج20، ص299.
231. همان.
232. ابن اعثم، کتاب الفتوح، ج1، ص80ـ81 و ازدی، تاریخ فتوح الشام، ص4.
233. علی بن محمد بن طاووس، کشفُ المَحجَّة لثمرة المُهْجة، تحقیق محمد حسّون، ص110ـ111.
234. ابو یوسف یعقوب بن ابراهیم، کتاب الخراج، تحقیق طه عبدالرؤوف سعد و سعد حسن محمد، ابوعبیدقاسم بن سلام، کتاب الاموال، ص74؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص266 و یعقوبی، همان، ج2، ص151ـ152.
235. بلاذری، فتوح البلدان، ص330؛ یاقوت حموی نیز با همین تعبیر از حضور حسنین«ع» در فتوحات یادکرده است. (یاقوت حموی، معجم البلدان، ج4، ص17).
236. طبری، همان، ج3، ص323.
237. ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، تحقیق ابوالفداء عبداللّه القاضی، ج3، ص6.
238. ابوالفداء اسماعیل بن کثیر دمشقی، البدایة النهایة، تحقیق و تعلیق مکتب تحقیق التراث، ج7، ص174.
239. عبدالرحمن بن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج1، ص153.
240. احمد زینی دحلان، الفتوحات الاسلامیة، ج1، ص153.
241. ابوالقاسم حمزة بن یوسف بن ابراهیم سهمی، تاریخ جرجان، ص7.
242. ابونعیم احمد بن عبداللّه الاصفهانی، ذکر اخبار اصفهان، ج1، ص44 و 47.
243. مفضل بن سعد بن حسین مافرّوخی اصفهانی، محاسن اصفهان، تصحیح سید جلال الدین حسینی تهرانی،ص35.
244. حسین بن محمد بن ابی الرضا آوی، ترجمة محاسن اصفهان، تصحیح عباس اقبال، ص126 و محمدباقرموسوی خوانساری اصفهانی، روضات الجنات، ج1، ص10.
245. ابن خلدون، همان، ج2، ص548 و سلاوی، الاستقصاء لاخباردول المغرب الاقصی، ج1، ص39 به نقلسید جعفر مرتضی العاملی از الحیاة السیاسیة للامام الحسن7، ص115.
246. ظهیر الدین نیلی، حاشیة ارشاد الاذهان، ص88 به نقل از حسین مدرسی طباطبایی، زمین در فقه اسلامی،ج1، ص116. نگارنده در نگارش این مقاله از رهنمودهای این اثر استفاده وافر برده است. احمد بن محمدالاردبیلی (مقدّس اردبیلی)، الخراجیة 1، جزء مجموعه «الخراجیات»، ص18؛ محمدتقی مجلسی، روضةالمتقین، تعلیق سید حسین موسوی کرمانی و شیخ علی پناه اشتهاردی، ج3، ص156؛ سیدمحمدجوادحسینی عاملی، مفتاح الکرامة، ج4، ص242 و شیخ مرتضی انصاری، کتاب المکاسب، ص78.
247. باقر شریف القرشی، حیاة الامام الحسن بن علی«ع»، ج1، ص201ـ202؛ هاشم معروف حسنی، سیرةالائمة الاثنی عشر، ج1، ص 482ـ483 و ج2، ص15ـ16؛ محمدتقی مصباح یزدی، آذرخشی دیگر از آسمانکربلا، ص98 و میر سیدحجت موحد ابطحی، ریشه و جلوههای تشیع و حوزه علمیه اصفهان، ج1،ص72ـ73. وی فقط حضورامام حسن7راتایید میکند.
248. ر.ک: ابومحمد عبدالرحمان بن ابی حاتم رازی، کتاب الجرح و التعدیل، ج6، ص116 و جمال الدینابوالحجاج یوسف المزی، تهذیب الکمال فی اَسماء الرجال، تحقیق بشّار عوّاد معروف، ج21، ص389ـ390.
249. مزی، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ص118ـ119؛ ابوعبداللّه محمد بن احمد بن عثمان الذهبی، میزانالاعتدال، تحقیق علیمحمد البجاوی، ج4، ص72.
250. ابواحمد عبدالله بن عدی الجرجانی، الکامل فی ضعفاء الرجال، تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علیمحمد معوض، ج6، ص363؛ شمس الدین ذهبی، العبر فی خبر من عبر، ج4، ص73 و احمدالامینی، الغدیر،ج5، ص245.
251. طبری، همان، ص324.
252. همان.
253. سهمی، تاریخ جرجان، ص9؛ نگارنده میافزاید که اگر این حادثه در عصر خلافت امام7 نیز رخ دادهباشد، نمیتوان پذیرفت که امام حسن7 با عبد الله بن زبیر در این سفر همراه بوده است؛ چرا که عبدالله؛همراه پدرش از همان روزهای آغازین خلافت علی (ع) به مخالفت با حضرت برخاستند و بعد از مدتکوتاهی، جنگ جمل را به راه انداختند؛ بنابراین چگونه ممکن است امام حسن7 پسر زبیر را در سفر یادشده همراهی کرده باشد؟
254. روایان دو خبر چنین است:
الف) حَدَثناه عبداللّه بن محمد ثنا ابوبشر عن بعض مشایخه
ب) رواه غیره عن ابی بِشر احمد بن محمد المروزی سمعت العباس بن عبدالرحیم فی اسناد ذکره....
255. مانند «عبداللّه محمد» که معلوم نیست میان راویان فراوانی که به این نام هستند، کدام یک اراده شده است.
256. ابن عدی جرجانی، همان، ج1، ص239ـ240. ابوالحسن علی البغدادی، الضعفاء و المتروکون، تحقیق موفقبن عبداللّه بن عبدالقادر، ص124.
257. بلاذری، فتوح البلدان، ص228.
258. یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج2، ص165.
259. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج3، ص312.
260. ابن اعثم، کتاب الفتوح، ج2، ص357.
261. ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج7، ص170.
262. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج1، ص271.
263. نهج البلاغه، خ 207؛ ابوجعفر محمد بن عبداللّه الاسکافی، المعیار و الموازنة، تحقیق محمدباقرمحمودی، ص151؛ طبری، همان، ج4، ص44؛ شیخ مفید، الاختصاص، ص179؛ ابن ابی الحدید، همان، ج1،ص244؛ یوسف بن فرغلی بن عبداللّه البغدادی، تذکرة الخواص، ص324.
264. مانند گزارشهای روضة المتقین، خراجیه محقق اردبیلی (رساله اوّل) و مفتاح الکرامة.
265. محمد حسن النجفی، جواهر الکلام، تحقیق و تعلیق عباس قوچانی، ج21، ص61 و ابوالقاسم موسویخویی، محاضرات فی الفقه الجعفری، تحریر سید علی حسینی شاهرودی، ج1، ص701.
266. صدرالدین سید علی خان مدنی شیرازی، الدرجات الرفیعة فی طبقات الشیعة، ص215. همچنین در پاسخسلمان به نامه عمر که مرحوم طبرسی در الاحتجاج آورده است، سلمان به اشاره میگوید که پذیرشحکومت مدائن با نظر علی«ع» بوده است.(طبرسی، همان، ج1، ص133).
267. بلاذری، انساب الاشراف، ج6، ص153.
268. جهت اطلاع بیشتر درباره دو اصطلاح «فتح تغلّبی» و «فتح قلوب» ر.ک: صادق آئینهوند، فتوح در اسلام:فتح تغلّبی، فتح قلوب، فصلنامه تاریخ اسلام، سال اوّل، ش2، 1379ش، ص28ـ49.
269. سیدجعفر مرتضی عاملی، مشارکت گروههای مخالف در حکومت، فصلنامه مطالعات تاریخی، سالاوّل، ش3، 1368ش، ص375.
270. شیخ صدوق، الخصال، ص426؛ شیخ مفید، الاختصاص، ص...173:«فَاِنَّ القائِمَ بَعدَ صاحِبِه کانیُشاوِرُنیفِی مواردِ الامورِ فَیَصْدُرُها عَنْ اَمْرِی و یُناظرنی فی غَوامِضها فیمضیها عن رَأیی، لا اَعْلم اَحدآ و لایَعْلمُهُ اَصْحابِی یُناظِرِهُ فِی ذلک غَیْرِی... .»
271. شیخ مرتضی انصاری، کتاب المکاسب، ص78.
272. یعقوبی، همان، ج2، ص151ـ152؛قاضی ابویوسف، کتاب الخراج، ص48؛ ابوعبید قاسم بن سلام، کتابالاموال، ص74 و بلاذری، فتوح البلدان، ص266.
273. ابوجعفر ابن بابویه (شیخ صدوق)، من لایحضره الفقیه، تحقیق و تعلیق سیدحسن موسوی خرسان، ج2،ص294، شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج4، ص150 و محمدبن الحسن الحرالعاملی، وسائل الشیعة،تصحیح و تحقیق عبدالرحیم شیرازی، ج11، ص117.
274. نصر بن مزاحم منقری، وقعة صفین، تحقیق و شرح عبدالسلام هارون، ص115 و ابن ابی الحدید، شرحنهجالبلاغه، ج3، ص186.
275. چنین تأییدی در روش و سیره امامان دیگر نیز وجود دارد. چنانکه امام سجاد7 در دعای بیست و هفتم«صحیفه سجادیه» برای سربازان و مرزداران اسلام و همهی کسانی که به نحوی آنان را یاری و تجهیزمینمودند، دعا کرده است؛ چرا که مرزداری آنان در نهایت سبب حفظ کیان اسلام و مسلمانان میشد و خطرتهاجم دشمنان اسلام را که در صدد ریشه کن کردن اصل اسلام بودند، از بین میبرد.
276. شیخ مرتضی انصاری، همان، ص78؛ محقق سبزواری، کفایة الاحکام، ص79 و محمد بن محمدتقی آلبحرالعلوم، رسالة فی حکم الاراضی الخراجیة، ص229 به نقل از زمین در فقه اسلامی، ج1، ص116.
277. کلینی، الفروع من الکافی، ج5، ص23؛ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج6، ص147 و حرّ عاملی، همان،ج11، ص32: روایت چنین است: عن بشیر، عن ابی عبداللّه7 قال: قلت له: انی رأیتُ فی المنامِ انّی قلتُلک اِنّ القتالَ مَعَ غیرِ الامامِ المُفْتَرضِ طاعتُهُ حرامٌ مثلُ المیتةِ و الدمُ و لحمُ الحنزیر، فقلت لی، نعم هوکذلک، فقال ابوعبداللّه7: هو کذلک هو کذلک. همچنین روایت «عبدالملک بن عمرو» از امام صادق7و نیز جریان «عَبّاد بصری» با امام سجاد7 که در صفحههای گذشته نوشته شد. جهت اطلاع بیشتر دربارهاین روایات ر.ک: سیدحسین طباطبایی بروجردی، جامع احادیث الشیعة، ج13، ص48 به بعد.
278. عبداللّه بن جعفر الحمیری، قرب الاسناد، تصحیح مرتضی اردکانی و محمدحسن نجف آبادی، ص150؛کلینی همان، ج5، 21ـ22؛ شیخ طوسی، همان، ج6، ص137ـ1384 شیخ حرّ عاملی، همان، ج11، ص22ـ21.
279. مثلاً روایات پاورقی بند الف که به آنها اشاره شده یا مجهول هستند یا مرسل.
280. شیخ صدوق، الخصال، ص76؛ همان، علل الشرایع، ج2، ص174 (باب 222: النوادر)، شیخ حر عاملی،همان، ج11، ص34 و محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج10، ص104 و ج97، ص21.