علی ، اصحاب رسول الله ص و در رأسشان خلفا را به کثرت ستوده است، چنانچه این نکته به وضوح در کتابهای شیعه وجود دارد، مثل نهج البلاغه که به پندار شیعیان صحیحترین کتاب است. «رَأَيْتُ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ ص، فَمَا أَرَى أَحَداً يُشْبِهُهُمْ مِنْکُمْ! لَقَدْ کَانُوا يُصْبِحُونَ شُعْثاً غُبْراً، قَدْ بَاتُوا سُجّداً وَقِيَاماً، يُرَاوِحُونَ بَيْنَ جِبَاهِهِمْ وَخُدُودِهِمْ، وَيَقِفُونَ عَلَي مِثْلِ الْجَمْرِ مِنْ ذِکْرِ مَعَادِهِمْ! کَأَنَّ بَيْنَ أَعْيُنهِمْ رُکَبَ الْمِعْزَي مِنْ طُولِ سُجُودِهِمْ! إِذَا ذُکِرَ اللهُ هَمَلَتْ أَعْيُنُهُمْ حَتَّي تَبُلَّ جُيُوبَهُمْ، وَمَادُوا کَمَا يَمِيدُ الشَّجَرُ يَوْمَ الرِّيحِ الْعَاصِفِ، خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ، وَرَجَاءً لِلثَّوَابِ»( نهج البلاغه، به شرح محمد عبده، خطبهی 92) ترجمه: «من اصحاب محمد ص را دیدم، اما هیچیک از شما را ندیدم که همانندی و شباهتی به آنان داشته باشد، آنها شبها را در حالی به صبح میرساندند که (از عبادت شب) موهایی ژولیده و چهرههایی غبارآلود داشتند و شب را تا به صبح در سجده و قیام میگذراندند، میان پیشانی و گونههای خود را در پیشگاه پروردگار بر خاک میساییدند و از یادآوری بازگشتشان به سوی خداوند طوری دگرگون میشدند که گویا بر روی آتش ایستاده اند و میان چشمانشان (پیشانیشان) از کثرت و طول سجده، همانند زانوی بُز، پنبه بسته بود، هرگاه نام و یاد خدا به میان میآید، چنان اشک میریختند که گریبانهایشان تر میشد و از بیم عقوبت الهی و از امید به پاداش پروردگار، همانند درخت به هنگام وزش باد، به خود میلرزیدند، همچنین در مدح و ستایش عمر ، پس از وفات آن بزرگوار فرمود: «للَّهِ بِلَاءُ فُلاَنٍ، فَلَقَدْ قَوَّمَ الْأَوَدَ، وَدَاوَي الْعَمَدَ، وَأَقَامَ السُّنَّةَ، وَخَلَّفَ الْفِتْنَةَ! ذَهَبَ نَقِيَّ الثَّوْبِ، قَلِيلَ الْعَيْبِ. أَصَابَ خَيْرَهَا، وَسَبَقَ شَرَّهَا، أَدَّي إِلَي اللهِ طَاعَتَهُ، وَاتَّقَاهُ بِحَقِّهِ» نهج البلاغه، به شرح محمد عبده، خطبهی 220. ترجمه: «خدا فلانی را در آزمایشی که کرد، جزای خیر دهد، او کجیها را راست کرد و علتها را درمان نمود، سنت را به پا داشت و بدعتها را پس پشت انداخت و با دامنی پاک و عیبی اندک رفت و در حالی درگذشت که به خوبیهای دنیا رسید و از بدیهای آن بدور ماند، وظیفهاش را در قبال اطاعت خدا انجام داد و شایسته و بایسته، تقوای الهی پیشه نمود». ابن ابی الحدید، شارح شیعه و معتزلی نهج البلاغه میگوید: «منظور از فلانی در این خطبه عمر بن خطاب میباشد، من نسخهی خطی نهج البلاغه را به خط گردآورندهی آن، یعنی رضی ابوالحسن دیدهام که ذیل کلمهی فلانی، عمر نوشته بود». آیا علی کسی را میستاید که این همه ستم به همسر وی (فاطمهی زهراء) پارهی تن مصطفی ص روا داشته است.
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز
در نامه مطالبی هست که محل تامل است:
1. نوشته اید : "نهج البلاغه به پندار شیعیان صحیحترین کتاب است" ؛ نهج البلاغه مجموعه ای از خطبه ها ، نامه ها و سخنان کوتاه امام علی (ع) است که سید رضی آن ها را از حیث بلاغت و فصاحت سرآمد دیده و برگزیده و منتشر کرده است. قطعا سخنان امام علی از همه جهت پایین تر از سخن خدا و بالاتر از سخن غیر خداست . به این جهت سخن هیچ انسانی (جز نبی اکرم ) با آن قابل مقایسه نبوده و همسان و برتر از آن نیست ، ولی ممکن است خطبه یا نامه یا سخن کوتاهی در نهج البلاغه به امام منسوب باشد اما سندش قطعی و معتبر نباشد و نتوان به یقین آن را سخن امام دانست.
نهج البلاغه هم مانند دیگر کتب حدیث باید تک تک خطبه ، نامه و سخنان امام که در آن آمده، از حیث سندی و محتوایی بررسی شود .در صورت مطابقت با موازین حدیث شناسی ، قابل قبول است و گر نه نمی توان آن خطبه ، نامه یا حدیث را از امام شمرد.
2. نوشته اید امام اصحاب رسول خدا را که در راس شان فلانی و فلانی است ، بسیار ستوده است و برای نمونه دو نقل آورده اید.
نقل اول اصلا مدعای شما را ثابت نمی کند ، زیرا وقتی امام اصحاب مؤمن و با وفای پیامبر را تمجید می کند ، معنایش تمجید همه اصحاب ایشان نیست، بلکه تمجید اصحابی است که با وفای بر پیمان ، عمر خود را به آخر برده و دار فانی را با پایداری بر پیمانی که با پیامبر بستند ، ترک کرده باشند. قرآن هم اصحاب پیامبر را از مهاجر و انصار و تابعان ستوده است. اما نه همه را ،بلکه آنانی که بر پیمان تا آخر عمر وفادار ماندند، ولی کسانی که بعد از رسول خدا پیمان شکستند ، شایسته تمجید نیستند. به آیات توجه کنید:
وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيم؛ (1)
پيشگامان نخستين از مهاجرين و انصار، و كسانى كه به نيكى از آن ها پيروى كردند، خداوند از آن ها خشنود گشت، و آن ها (نيز) از او خشنود شدند و باغ هايى از بهشت براى آنان فراهم ساخته، كه نهرها از زير درختانش جارى است. جاودانه در آن خواهند ماند و اين است پيروزى بزرگ!
پیش از این آیه که در شان سبقت گیرندگان از مهاجر و انصار به ایمان و وفای به آن و تابعان آن ها می باشد ، مسلمانانی که به ایمان و عهد خود بر پایبندی بر تعالیم و دستور های پیامبر پایدار نماندند ، توبیخ و تهدید شده اند. توجه کنید:
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تُتْرَكُوا وَ لَمَّا يَعْلَمِ اللَّهُ الَّذينَ جاهَدُوا مِنْكُمْ وَ لَمْ يَتَّخِذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ لا رَسُولِهِ وَ لاَ الْمُؤْمِنينَ وَليجَةً وَ اللَّهُ خَبيرٌ بِما تَعْمَلُونَ؛ (2)
آيا گمان كرديد كه (به حال خود) رها مىشويد ، در حالى كه هنوز كسانى كه از شما جهاد كردند، و غير از خدا و رسولش و مؤمنان را محرم اسرار خويش انتخاب ننمودند، (از ديگران) مشخّص نشدهاند؟! (بايد آزمون شويد و صفوف از هم جدا گردد) و خداوند به آنچه عمل مىكنيد، آگاه است!
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا آباءَكُمْ وَ إِخْوانَكُمْ أَوْلِياءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الْكُفْرَ عَلَى الْإيمانِ وَ مَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَأُولئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ في مَواطِنَ كَثيرَةٍ وَ يَوْمَ حُنَيْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْكُمْ كَثْرَتُكُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْكُمْ شَيْئاً وَ ضاقَتْ عَلَيْكُمُ الْأَرْضُ بِما رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّيْتُمْ مُدْبِرينَ؛ (3)
بگو: «اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طايفه شما، و اموالى كه به دست آوردهايد، و تجارتى كه از كساد شدنش مىترسيد، و خانه هايى كه به آن علاقه داريد، در نظرتان از خداوند و پيامبرش و جهاد در راهش محبوب تر است، در انتظار باشيد كه خداوند عذابش را بر شما نازل كند. خداوند جمعيّت نافرمانبردار را هدايت نمىكند!خداوند شما را در جاهاى زيادى يارى كرد (و بر دشمن پيروز شديد) . در روز حنين (نيز يارى نمود) در آن هنگام كه فزونى جمعيّت تان شما را مغرور ساخت، ولى ( فزونى جمعيّت) هيچ به دردتان نخورد و زمين با همه وسعتش بر شما تنگ شده ،سپس پشت (به دشمن) كرده، فرار نموديد!
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قيلَ لَكُمُ انْفِرُوا في سَبيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلاَّ قَليلٌ إِلاَّ تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذاباً أَليماً وَ يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ وَ لا تَضُرُّوهُ شَيْئاً وَ اللَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ إِلاَّ تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ ...؛ (4)
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! چرا هنگامى كه به شما گفته مىشود: «به سوى جهاد در راه خدا حركت كنيد!» بر زمين سنگينى مىكنيد (و سستى به خرج مىدهيد)؟! آيا به زندگى دنيا به جاى آخرت راضى شدهايد؟! با اينكه متاع زندگى دنيا، در برابر آخرت، جز اندكى نيست! اگر (به سوى ميدان جهاد) حركت نكنيد، شما را مجازات دردناكى مىكند، و گروه ديگرى غير از شما را به جاى تان قرار مىدهد و هيچ زيانى به او نمىرسانيد و خداوند بر هر چيزى تواناست! اگر او را يارى نكنيد، خداوند او را يارى كرد (و در مشكل ترين ساعات، او را تنها نگذاشت) آن هنگام كه ...
بنا بر آیات این سوره که در وصف مهاجر و انصار و ایمان آورندگان به رسول خدا است ، بسیاری از آنان که از مهاجر و انصار بوده اند ، پیمان شکن بوده ، از دفاع و جهاد فرار کرده ، شانه خالی نموده ، اهل نفاق و دورویی بوده اند و ...
پس با توجه به این آیات و آیات فراوان دیگر رضایت قطعی خدا فقط شامل مهاجر و انصاری شده که بر ایمان و لوازم آن پایبند بوده ، اگر لغزشی هم مرتکب شده اند ، با توبه جبران نموده اند . همه مهاجران و انصار و تابعان مورد رضایت خدا نبوده اند ،زیرا چه بسا در زمان رسول خدا یا بعد از ایشان گرفتار نفاق و پیمان شکنی و ... شده ، رضایت خدا را از دست داده و مورد قهر او واقع شده اند.
در سوره فتح در باره مهاجر و انصار شرکت کننده در بیعت شجره و رضوان می فرماید:
لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ ؛ (5)
خداوند از مؤمنان- هنگامى كه در زير آن درخت با تو بيعت كردند- راضى و خشنود شد.
معلوم است که این رضایت به خاطر اقدام آن ها بود که با رسول خدا بیعت کردند . با این بیعت رعب و ترس در دل مشرکان ایجاد نمودند . آنان را به صلح با پیامبر مجبور ساختند. اما آیا این رضایت ابدی است و دیگر از بین نمی رود ؟ هرگز این گونه نیست . تداوم رضایت به وفای آنان به پیمان تا آخر عمر بستگی دارد. کسی که ایمان می آورد و رسالت رسول را تصدیق می کند و با رسول در جنگ علیه دشمنان خدا شرکت می کند ، مورد رضایت خداست. اما تا زمانی که از این مسیر برنگشته و پیمان نشکسته است. وقتی برگشت و پیمان شکست ، رضایت خدا را از دست می دهد. به آیات دیگر همین سوره توجه کنید:
إِنَّ الَّذينَ يُبايِعُونَكَ إِنَّما يُبايِعُونَ اللَّهَ يَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَيْديهِمْ فَمَنْ نَكَثَ فَإِنَّما يَنْكُثُ عَلى نَفْسِهِ وَ مَنْ أَوْفى بِما عاهَدَ عَلَيْهُ اللَّهَ فَسَيُؤْتيهِ أَجْراً عَظيماً ؛(6)
كسانى كه با تو بيعت مىكنند (در حقيقت) تنها با خدا بيعت مىنمايند، و دست خدا بالاى دست آن هاست. پس هر كس پيمانشكنى كند، تنها به زيان خود پيمان شكسته است . آن كس كه نسبت به عهدى كه با خدا بسته وفا كند، به زودى پاداش عظيمى به او خواهد داد.
در آخرین آیه همین سوره به توصیف رسول خدا و مؤمنان با او از نگاه تورات و انجیل پرداخته و در آخر می فرماید:
َوَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظيم؛ (7)
كسانى از آن ها را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند، خداوند وعده آمرزش و اجر عظيمى داده است.
پس اگر خدا از مهاجر و انصار تعریف کرده و آنان را ستوده ، مهاجر و انصاری را ستوده که تا آخر بر پیمان ایمانی وفادار مانده و بدان وفا کرده اند، نه همه کسانی که مهاجر و انصار بوده اند.
امام علی هم در این جا از اصحاب رسول خدا تمجید کرده و طبیعی است که منظور امام اصحاب با وفای رسول بوده ،نه همه کسانی که عنوان صحابی داشته اند . امام به هیچ وجه در صدد تمجید از کسانی نیست که بعد از وفات رسول خدا پیمان شکستند و وفا ننمودند و از راه و رسمی که پیامبر برای شان ترسیم کرده بود ، خارج شدند.
این که کدام اصحاب ماندند و کدام نماندند ، بحث دیگری است . این که خلفای سه گانه جزو وفاداران بودند یا جزو پیمان شکنان ، نیز بحث دارد. ما آنان را پیمان شکن می دانیم . اهل سنت آنان را وفادار، ولی هر کدام باید دلیل و سند ارائه دهیم . در دادگاه عدل الهی قضاوت نهایی خواهد شد اما سخن این است که نمی توانید سخن امام علی را تمجید از آنان بشمارید، زیرا امام افراد را نام نبرده است . به صورت کلی از اصحاب با وفای پیامبر که به بیان قرآن در ایمان و هجرت و جهاد سبقت گرفتند ، تمجید نموده است.
اما سخن دوم ؛ برفرض این که از امام صادر شده باشد ، کلام مجمل است . کسی نمی تواند قاطعانه آن را در شأن خلیفه دوم بداند، زیرا چه بسا راجع به دیگران گفته شده باشد.
جالب این که بعضی گفته اند این جمله ها را امام در باره خلیفه دوم و به عنوان تعریض به خلیفه سوم گفته است.
ابن ابی الحدید که اصرار دارد این جمله ها از امام در شأن خلیفه دوم است، تعریض بودن نسبت به خلیفه سوم را صحیح نمی داند، در حالی که با کمی دقت می بینیم این توجیه می تواند صحیح باشد و ایرادی بر آن وارد نیست.
خلیفه اول و دوم بر حق نبودند، ولی به جهت آن که به هر حال مورد قبول جامعه واقع شدند و سعی داشتند از اسلام در مقابل کفر و شرک دفاع کنند و سیره حکومت داری آن ها هم به ظاهر بر عدل و داد و زهد بود ، امام با وجود انتقاد های اصولی که داشتند ، با آن ها همراهی و همکاری نمودند . خلیفه اول و دوم در ذهن جامعه هم با توجه به سیره عملی زاهدانه و به ظاهر عادلانه آن ها مورد قبول و تمجید بودند ،ولی خلیفه سوم از این سیره عدول کرد . آشکارا خود و عمالش به جمع و چپاول اموال جامعه همت گماشتند . کسانی که مورد قهر رسول خدا بودند ، به حکومت رساندند و ... به طوری که در جامعه آشکارا مورد اعتراض واقع شدند . هیچ بعدی ندارد که امام این جملات را در شأن عمر با توجه به برداشت عموم و از باب جدل گفته باشد تا عثمان را مذمت کند که از این سیره مورد نظر عموم عدول نموده است.
در هر حال این جملات چه در مورد دیگری که ما نمی شناسیم گفته شده باشد ، چه در شأن عمر ، به هیچ وجه تایید ایمان و تقوای عمر نیست، بلکه حداکثر شیوه و سیره ظاهری او را که مورد نظر و قبول عموم بوده ، مورد توجه واقع شده تا مخاطب و حاکم حاضر را به آن شیوه سوق دهد.
یک جمله که این همه ابهام دارد ، بگیریم و بخواهیم خلیفه دوم را با توجه به آن مقبول امام جلوه دهیم و از همه مخالفت ها و سخنان صریح امام علیه آن ها چشم بپوشیم ، آیا صحیح است؟
فرض کنیم سند این سخن صحیح است و در شأن خلیفه دوم باشد. آیا نباید بین این سخن تایید آمیز با دیگر سخنان مذمت گونه قیاس و جمع نماییم یا یک دسته را با دلایل محکم ترجیح دهیم؟
چرا این کار را انجام نمی هید؟ به چه دلیل فقط به این سخن توجه می کنید و دیگر سخنان امام در این موضوع را
نمی بینید؟
چرا خطبه شقشقیه ( خطبه سوم ) که با صراحت بیش تری بیان شده، سند قرار نمی دهید ؟
به چه دلیلی این سخن را بر آن ها ترجیح داه اید؟
اما مظلومیت حضرت زهرا :
مگر نه این که حضرت ،محبوبه پیامبر بود و مدعی بود فدک در زمان پیامبر به او بخشیده شده و تحت تصرف او بود ؟ آیا این ظلم نیست که عامل های او در فدک را اخراج کنند و آن را تصاحب نمایند و ادعایش در مورد نحله و هبه و بخشش پدرش بودن فدک را انکار کنند و آن را ارث بنامند؟
مگر حضرت زهرا به گواهی تاریخ های اهل سنت شاهد به محکمه نبرد؟ اگر ایشان فدک را بخشش پدر نمی دانست و قبول داشت که فدک ارث است که ارث بودن فدک مورد انکار نبود تا شاهد بخواهد؟ آیا شاهد طلبیدن به معنای دروغگو خواندن او نبود؟ چه ظلمی از این بالاتر؟
حالا بر فرض که فدک بخشش پدرش نبود و ارث بود ، مگر حضرت آن را مطالبه نکرد و خود را مستحق نشمرد؟ وقتی خلیفه مدعی شد که پیامبر فرموده ارث ما صدقه است ، یعنی به حضرت اعلام کرد که این حقیقت را پیامبر از شما کتمان کرده و به شما نگفته است؟ چرا؟ یعنی حضرت زهرا تحمل نداشت که بعد از پدر ارث نبرد و اگر پیامبر به او می گفت ، اعتراض می کرد و ایمانش خدشه بر می داشت ؟ آیا این گونه راجع به حضرت فکر کردن ، ظلم در حق او نیست ؟
وقتی خلیفه با نقل آن سجن مجعول فاطمه را از ارث محروم شمرد، حضرت فرمود:
ای پسر ابی قحافه! آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببری ،ولی من نبرم ؟ کار زشتی مرتکب شدید (دروغ بستن به خدا) آیا به عمد کتاب خدا را ترک کرده و آن را به پشت سرتان می اندازید؟
بعد به تلاوت آیاتی پرداخت که ارث را در بین پیامبران هم جاری می داند و سخن خلیفه را تکذیب می کند. (8)
بیان به خوبی نشان دهنده غضب حضرت زهرا از تکذیب آنان نسبت به پیامبر و قرآن است. آیا چنین به خشم آوردن ایشان ظلم بزرگ نیست؟
مگر حضرت زهرا و شوهرش معتقد نبودند که علی به خلافت سزاوار است و برای او بیعت گرفته شده و ...؟ آیا آن ها در این اعتقاد بر خطا بودند؟ آیا بر خطا شمردن آنان ظلم به زهرا نیست؟
مگر شوهر زهرا را به زور برای پیمان گرفتن به مسجد نبردند؟ این خدمت به زهرا است یا ظلم به زهرا؟
هیچ کس منکر نیست که ایشان در زمان پدر مورد احترام فوق العاده کل جامعه بود و برای سخن و کلام و اشارتش سر می باختند، ولی با رحلت پدر ، خلافت و جانشینی پدرش را که در غدیر خم برای شوهرش اعلام شده و بر آن بیعت گرفته شده بود ، از شوهرش به ناحق گرفتند . بر خلاف امر خدا و پیامبر به دیگری تحویل دادند که اصلا صلاحیت نداشت . در این زمینه از او و شوهرش و خاندانش نظر نخواستند . برای گرفتن بیعت از شوهرش به خانه هجوم آوردند. تهدید به آتش زدن کردند و یا آتش زدند و در را به سینه او کوبیدند و (9)... شوهرش را به صورت توهین آمیزی به مسجد کشاندند تا به زور از او بیعت بستانند.(10)
اگر ضربت خوردن او را هم منکر شوند، یورش به خانه و بردن شوهرش را به آن نحو توهین آمیز که منکر نیستند. آیا مظلومیت از این بالاتر که در مورد جانشینی پدرش از او و شوهرش اصلا نظر نخواهند، بعد هم به زور بخواهند از شوهرش بیعت بگیرند و او را با خفت و ... به مسجد بکشانند و...؟
هیچ کس منکر نیست که به فاصله چند روز بعد از وفات پدرش ، فدک را که توسط پدر به او بخشیده شده بود، تصاحب کردند . کارگران او را اخراج کردند . با این که ایشان مدعی بود فدک بخشش پدر به اوست، ولی آنان بخشش را منکر شدند . فدک را ارث شمردند (یعنی دروغگو شمردن او در ادعای بخشش بودن فدک) . ارث را هم از پیامبران منتفی دانستند ،به نحوی که ایشان هر چه شاهد آورد نپذیرفتند .
معلوم است که برای نحله و بخشش بودن فدک شاهد آورده و گر نه برای ارث و ارث بری که شاهد نمی خواهد. استدلال هایش به ارث بری مطابق با قرآن بر فرض ارث بودن فدک را هم رد کردند . چه ظلم و ستمی از این بالاتر که او را در ادعایش تکذیب کنند و از او بر صحت ادعایش شاهد بخواهند و بعد هم شاهد هایش را نپذیرند؟
هیچ کس منکر نیست که ایشان برای دفاع از حق غصب شده شوهرش از هیچ اقدامی فروگذار نکرد . بنا به نقل مشهور شبانه به همراه شوهرش سوار بر مرکب به در خانه بزرگان انصار می رفت و ... وقتی با جواب منفی آنان مواجه شد ، غمی بزرگ بر روح و روان او نشست. خطبه ای که در ملاقات با زنان انصار خوانده حکایت از این غم جانکاه دارد:
اصبحت والله ... قالیه لرجالکم ...(11)
با توجه به همین مصیبت ها آنچه بیان شد ، مشتی از خروار می باشد. آن بزرگ بانو بر بالای قبر پدر گفت:
صبت علی مصائب لو انها صبت علی الایام لصرن لیالیا (12)
با این اوضاع و احوال بود که درد و رنج و غم و غصه ناشی از ظلم و بی حرمتی و ضربات جسمی و روحی مخالفان ، ایشان را از پا درآورد . در حالی که خشم خود را از دو خلیفه اول و دوم به صراحت اعلام کرده بود ،از دنیا رفت . دستور داد به دور از چشم ها غسل و کفن و دفن شود تا شاهدی بر مظلومیت او برای همیشه تاریخ باشد و در آینده نتوانند مظلومیتش را انکار کنند.
چه بسا این نقل ها از تایید امام علی از آن ها هم توسط طرفداران همان ها جعل شده تا مظلومیت حضرت زهرا را انکار کنند، ولی این حناها رنگی ندارد و مظلومیت را نمی توان انکار کرد و کتمان نمود.
برای اطلاعات بیش تر توصیه می کنیم حتما کتاب های آیت الله سید علی میلانی و یا سخنرانی های ایشان که همه را از منابع اهل سنت نقل کردند، مطالعه بفرمایید .
پی نوشت ها:
1. توبه (9) آیه 100.
2. همان ، آیه 16.
3. همان ، آیه 23- 25.
4. همان ، ایه 38 - 40 .
5. فتح (48) آیه 18.
6. همان ، آیه 10.
7. همان ، آیه 29.
8. طبرسی ، احتجاج ، نجف ، دار النعمان ، 1386 ق ، ج 1 ، ص 138 .
9. عاملی ، رنج های حضرت زهرا ، (ترجمه مأساه الزهراء) ، ترجمه سپهری محمد ،چ سوم ، قم ، انتشارات تهذیب ، 1382 ش .
10. ابن ابی الحدید ، شرح نهج البلاغه ، قم ، کتابخانه آیت الله مرعشی ، 1404 ق ، ج 15 ، ص 74 ؛
نصر بن مزاحم ، وقعه الصفین ، قم ، کتابخانه آیت الله مرعشی ، 1403ق ، ص 87.
11. همان ، ج16 ، ص 234.
12. امینی ، الغدیر ،چ سوم ، بیروت ، دار الکتاب العربی ، 1387 ق ، ج5 ، ص 147 به نقل از مصادر فراوان اهل سنت.