افسر بخشى

ازدواج از سنت‏هاى حسنه جامعه‏اسلامى است و توجه به آن در روایات واحادیث، اهمیت مساله را بیش از پیش‏آشکار مى‏سازد. ازدواج علاوه بر آرامش‏زن و مرد، موجب بقاى نسل و سلامت‏جامعه مى‏گردد; چنانکه قرآن مى‏فرماید:یکى از نشانه‏هاى خداوند این است که‏برایتان همسرى آفرید تا موجب آرامشتان‏باشد و بین شما الفت و مهربانى قرار داد. (1)

با وجود تاکید بسیار بر ازدواج، جایى‏که پاى شرف، دین و امکان خطر گناه‏پیش آید، طلاق ضرورت مى‏یابد. اسلام‏چون مسیحیت کاتولیک، پیمان ازدواج راناگسستنى نمى‏داند و یا چون یهود، به بازبودن نسبى درهاى خروجى اعتقادى‏ندارد; بلکه طلاق را مبغوض‏ترین حلالهامى‏شمرد (2) و آن را امرى آسیبى ولى‏اجتناب‏ناپذیر مى‏داند و معتقد است‏چنانچه در حدى متعارف نگه داشته شود،مى‏تواند حایز نتایج مثبتى براى خانواده وجامعه باشد. (3) در جوامع پیشرفته‏صنعتى، روابط انسانى و در پى آن روابطخانوادگى از ابعاد معنوى تهى و در نتیجه‏سست، سرد و آسیب پذیر شده‏است; تنهاهدف زندگى مشترک، ارضاى‏خواسته‏هاى غریزى است و جسم وخواسته‏هاى آن، محور تمام ارزشها وکوششهاست. چیزى ارزش خوانده‏مى‏شود یا به نظر داراى ارزش مى‏آید که‏نیازهاى طبیعى و کششهاى جسمانى راپاسخ دهد; پس بمحض یکنواخت‏شدن‏روابط جسمانى، طرفین در جستجوى‏سرچشمه‏هاى دیگر تمتع، به پیوندهاى‏دیگر مى‏اندیشند. (4)

متاسفانه در سالهاى اخیر در کشور مانیز بویژه در شهرهاى بزرگى چون تهران -که بافت زندگى شهرى آن را به یک جامعه‏صنعتى تبدیل نموده است - آمار طلاق‏نسبت‏به ازدواج، حرکتى افزایشى داشته‏است‏بطورى که طبق آمار بدست آمده درسال 1359، از هر 32377 ازدواج، 5260مورد به طلاق منجر شده و در سال‏1360، از 57833 مورد ازدواج، 9414مورد آن به طلاق انجامیده است که از این‏تعداد در سال 59، 76/15 درصد طلاق به‏تهران تعلق داشته و 11/7 درصد به کل‏کشور و در سال 60، 28/16 درصد به‏تهران و 29/8 درصد در کل کشور بوده‏است. (5)

دوگانگى وسیعى در آمار طلاق شهر وروستا بویژه تهران و روستا وجود دارد ودر مواردى تا 4 برابر گزارش شده است.علت این دوگانگى این است که در جامعه‏سنتى، سنتها همچون ستونهاى استوارموجب بقاى خانواده شده است در حالى‏که جوامع صنعتى طلاق را نفى مى‏کنند وموجبات استحکام پیوند زناشویى را نیزفراهم نمى‏آورند; به همین دلیل الگو قراردادن قوانین غربى در جامعه اسلامى ماکار ساز نبوده، از معضلات پى‏آمد طلاق‏نمى‏کاهد; زیرا این قوانین مطابق با عرف‏غرب تدوین شده است و نمى‏تواندخواسته‏هاى جوامع اسلامى و سنتى رابرآورده سازد. متاسفانه برخى ازتحصیلکرده‏هاى این گونه جوامع نیزفریب ظواهر فریبنده این قوانین را خورده،پس از بازگشت‏به وطن بانگ سر مى‏دهندکه بطور مثال حق طلاق به زن تعلق داشته‏باشد و... . باید به اینان یادآورى کنیم که‏آمار طلاق در خانواده‏هاى بى‏سواد و یابالاتر از فوق لیسانس و در میان‏خانواده‏هایى که زن استقلال مالى دارد،بیشتر است. (6)

خوشبختانه زن مسلمان، از الگوى‏کامل خویش، بانوى دو عالم حضرت‏فاطمه زهرا«علیها السلام‏» پیروى مى‏کند که به‏دست مبارک خویش دستاس مى‏کردند وبراى فرزندانشان لباس مى‏دوختند. زن‏جامعه ما علاوه بر رسیدگى به امور خانه،همسر و فرزندان، به اقتصاد منزل چه درخانه بعنوان خود اشتغالى (بافتنى،خیاطى، فرشبافى) و چه خارج از خانه‏کمک موثرى مى‏کند و همواره با رضایت‏کامل ایثار کرده، زندگى را بخوبى در کنارهمسر و فرزندان ادامه مى‏دهد. او مصداق‏این ضرب المثل معروف است که:

زن خوب و فرمانبر پارسا کند مرد درویش را پادشا

عده‏اى از تحصیلکردگان ما که دادسخن سر مى‏دهند و خواستار یکسان‏شدن قوانین طلاق کشورمان با جوامع‏غربى هستند و دادن حق طلاق به زن،تقسیم دارایى و... را با همسر بعنوان‏پیشرفت و تمدن مطرح مى‏سازند، آگاه‏نیستند که در غرب آمار ازدواج اصولابسیار پایین است و روابط جنسى از چنان‏آزادى برخوردار است که تفاوت چندانى‏از لحاظ حقوقى میان فرزندان نامشروع ودیگر فرزندان وجود ندارد و یا اگرازدواجى انجام مى‏گیرد اغلب بر اثرخیانت زن و شوهر و بى‏تفاوتى جامعه به‏این امر به طلاق مى‏انجامد. مرداک، جامعه‏شناس معروف، در بررسى طلاق‏در چهل کشور به این نتیجه رسید که دربرخى جوامع، افکار عمومى با طلاق‏موافق است و حتى چنان آن را موردتشویق قرار مى‏دهند که اگر مردى براى‏مدت زیادى با یک زن زندگى کند، مورداستهزا قرار مى‏گیرد. حال این را مقایسه‏کنید با خانواده‏هاى سنتى ما که با وجودمقصر نبودن در طلاق دخترشان، چنان ازاین قضیه سرافکنده و شرمگین مى‏شوندکه ممکن است‏به خاطر شدت سرزنش‏دختر خود را به بیمارى روانى یا به کام‏مرگ بکشانند.

جامعه ما طلاق را ننگ و علت آن رامعمولا بى‏کفایتى زن مى‏داند و این مساله‏خود کمک بسیار مؤثرى در حفظ بنیان‏خانواده است; البته اگر ادامه زندگى به‏گونه‏اى با درد و رنج همراه شود که خودموجب فساد بیشتر گردد طلاق در عین‏مذموم بودن، جایز شمرده مى‏شود. (7)

در مذمت طلاق پیامبر اکرم‏«صلى الله علیه وآله‏»فرموده‏اند: طلاق ندهید زنان را الا ازتهمتى، که خداى تعالى ذوا قان را دوست‏ندارد یعنى کسانى که هر وقت‏خواهندزنى نو کنند از مردان و زنان که هر وقت‏خواهند شوهرى نو کنند. (8)

طلاق در لغت جدا شدن زن از مرد،رها شدن از قید نکاح و رهایى از زناشویى‏است. (9) دهخدا طلاق را بیزارى نامه‏مى‏خواند و مى‏گوید در عرف، معناى‏جدایى، از آن در ذهن متبادر مى‏شود.

بطور کلى طلاق علل متعددى ازجمله علل فرهنگى، اجتماعى وتفاوتهاى تربیتى، ایمانى، اقتصادى،سیاسى و علل زیستى دارد. (10) از دیدجامعه شناسان طلاق پدیده‏اى است‏اجتماعى که تنها با یک عامل پدیدنمى‏آید و با یک عامل نیز از بین نمى‏رود.از آنجا که در این گفتار کوتاه به طورمبسوط فرصت پرداختن به طلاق ازدیدگاههاى مختلف نیست، تنها به‏توضیحى کوتاه بسنده کرده‏ایم که هدف ازآن جلب نظر خوانندگان گرامى به‏پیامدهاى شوم طلاق براى فرزندان است.قبل از توضیح هر یک از عوامل، به‏تقسیم‏بندى زیر توجه شود. (11)

با وجودى که در اسلام براى تحکیم‏بنیان خانواده در گزینش همسر، شرایطى‏چون کفو بودن زوجین در شؤون زندگى‏تاکید شده، متاسفانه در خانواده‏هاى مقیدو متدین نیز گاهى بى‏توجهى به این امرمهم دیده مى‏شود.

طلاق زمانى اسف انگیزتر است که‏یک یا چند فرزند نیز قربانى این مساله‏هولناک باشند. بنابراین نه تنها لزوم‏پرداختن به علل طلاق ضرورى است‏بلکه‏والدین باید از سرنوشت‏شوم فرزندانشان‏پس از جدایى، آگاه شوند تا شاید اندکى‏به خود آیند و دریابند که آزادى ایشان ازقید پیمان زناشویى چه غرامت‏سنگینى‏خواهد داشت.

عوامل مؤثر در جدایى همسران رامى‏توان به دو دسته عوامل فردى ومحیطى تقسیم کرد; عوامل فردى عبارتنداز:

الف: سستى اراده مرد و دهن‏بینى‏او - یکى از نتایج مثبت پیوند زن و مرد،رشد همه جانبه فکرى و شخصیتى آنها درزندگى مشترک زناشویى و گرفتن‏تصمیمهاى مهم و ارزنده در امور مشترک‏خود و فرزندان است. متاسفانه اغلب‏همسران بویژه شوهر به جهت وابستگى‏شدید به مادر و نقش مهمتر او نسبت‏به‏پدر در زندگى گذشته‏اش، بعد از تشکیل‏خانواده مستقل به توصیه‏هاى او گوش فرامى‏دهد و باعث دلسردى همسر خودمى‏شود. چنین امرى باعث نزاعهاى‏خانوادگى، فاصله زوجین از یکدیگر وسرانجام جدایى خواهد شد.

ب : پرخاشگرى - پرخاشگرى انسان‏که ناشى از یک واکنش کلى در برابرناکامیهاى زندگى است گاهى در درون وى‏سرکوب مى‏شود که از نظر سلامت روان‏بسیار نامطلوب و خطرناک است، و گاهى‏بصورت انتقادهاى شدید با زد و خورد وفحاشى بروز مى‏کند. متاسفانه چون بر اثرعدم شناخت طرفین در ابتداى زندگى،احساس منفى پرخاشگرى درک‏نمى‏شود، پس از گذشت مدتى کشمکش،طرف مورد پرخاش براى رهایى ازنزاعهاى پى در پى تن به جدایى مى‏دهد.اگر طرفین یکدیگر را درک کنند، مساله‏بمرور بر طرف خواهد شد، بطور مثال‏مرد بر اثر عدم توانمندى در محیط کار، ازطرف کارفرما سرزنش مى‏شود و بااحساس شدید ناکامى وارد محیط منزل‏مى‏گردد; در نتیجه بهانه‏جویى مى‏کند وبگو مگوهاى طرفین آغاز مى‏شود. اگرهمسر با اندکى حوصله و تحمل بتواندریشه پرخاشگرى شوهر را دریابد، سریعاچاره اندیشى نموده، با مهربانى وعطوفت قضیه را حل مى‏کند. اما اغلب‏مسائل اینگونه حل نمى‏شود بلکه خودخانم که طى روز از فعالیت درون منزل وگاهى هم فعالیت‏خارج از منزل خسته‏است در پى دفاع برمى‏آید; پرخاش‏طرفین به یکدیگر و کشمکش‏ها آغازمى‏شود و در این میان فرزندان بى‏گناه‏قربانى مى‏شوند زیرا ادامه بى‏رویه این امرطلاق را به دنبال دارد.

در خانواده‏هایى که این گونه نزاعهاولو خفیف‏تر همواره وجود داشته باشد،نسلى ترسو، مضطرب، ناامید وضعیف‏النفس پرورش مى‏یابد.

اگر هر یک از طرفین اندکى بیندیشندو مجسم نمایند که پس از هر گونه رفتارى‏که از وى سر زند، طرف مقابل چه‏واکنشى را نشان خواهد داد و پس از آن‏چه خواهد گذشت، جلوى خیلى ازاتفاقات ناگوار گرفته مى‏شود، ولى‏متاسفانه بدون اندکى اندیشه، همان‏واکنشهاى سریع به هنگام برخوردها مرتباتوسط زن یا مرد تکرار مى‏شود و هر بارشدت خشونت رفتار و واکنشهاى منفى‏طرفین افزون‏تر مى‏شود بطورى که چاره‏کار را فقط در جدایى مى‏بینند.

ج: خودخواهى - این خصلت ازویژگیهاى دوران طفولیت است. کودک دراین دوران باید بتواند بتدریج‏با دیگران‏ارتباط عاطفى برقرار کند و بیاموزد که درقبال محبت دیگران محبت کند و اطرافیان‏را مورد توجه قرار دهد. هر چه روابط‏اجتماعى او گسترده شود، از خودپسندى‏او کاسته مى‏گردد; بر عکس هر چه روابط‏او محدودتر شود، خودپسندى او بیشترمى‏گردد. (12)

اگر والدین نتوانند رابطه سالمى را ازلحاظ تربیتى با کودک برقرار نمایند وبالعکس عامل تشدید کننده رابطه یک‏جانبه و نامطلوب براى فرزندشان باشند،کودک در بزرگسالى و در زندگى مشترک‏انتظار دارد چون ایام خوش کودکى، تنها ازطرف مقابل محبت و ایثار ببیند و چون‏خواسته‏اش برآورده نمى‏گردد، اختلاف‏شروع مى‏شود; بویژه اگر هر دو طرف‏داراى چنین خصیصه‏اى باشند خیلى زودنزاعهاى خانوادگى آغاز مى‏گردد.

د: بیماریهاى جسمى و جنسى - این‏موضوع هم از دیگر عوامل طلاق است.خوشبختانه رافتى که در خانواده‏هاى‏مسلمان وجود دارد، تداوم بخش زندگى‏زناشویى است; بویژه اگر بیمار، شوهرباشد زن نهایت گذشت و فداکارى را نشان‏مى‏دهد. ولیکن گاه فقر شدید مانع گذشت‏مى‏گردد. متاسفانه طبق آمار به دست‏آمده (13) 75/57 درصد طلاقها بر اثربیمارى نازایى زن بوده است. عطوفت وگذشت زن اغلب مانع از تقاضاى طلاق‏مى‏گردد ولیکن در مورد مردان این مساله‏کمتر صدق مى‏نماید; حتى دیده شده‏بخاطر فرزند، مرد به ازدواج دوم و حتى‏سوم روى آورده است که غرور زن مانع ازادامه زندگى او شده است و در این حالت‏زن تقاضاى طلاق مى‏کند.

ه : عامل اعتیاد - معتاد بودن مرد درخانواده از عوامل مهم جدایى است; چون‏این بلاى خانمانسوز باعث مى‏شود که اوتنها به اعتیاد و بدست آوردن مواد مخدربیندیشد و خانواده برایش هیچگونه‏ارزشى نداشته باشد. زن درمانده نیزبمرور آماده جدایى از همسر مى‏گردد.

و : انحراف یکى از طرفین - انجام‏اعمال خلافى چون ارتباط نامشروع،دزدى، جنایت و قاچاق مى‏تواند موجب‏جدایى باشد.

ز: سوء ظن - بدبینى و سوء ظن بیش‏از حد که غالبا از طرف شوهر سر مى‏زنداغلب بر اثر یادگیرى ایام کودکیست ومى‏تواند پایه‏هاى زندگى مشترک را سست‏نماید. در گذشته، طفل اینگونه رفتار را ازپدر دیده و بتدریج آموخته است و امروزآن را درباره همسر خود به کار مى‏برد.رفتار خیانت آمیز مادر هم مى‏تواند چنان‏آسیبى به روان کودک وارد کند که او را به‏کرى یا کورى روانى مبتلا سازد، یعنى‏بدون ضایعه‏اى در گوش یا چشم نشنود ونبیند. وقتى کودک در ایام کودکى خیانت‏پدر یا مادر خود را مى‏بیند در جوانى به‏جنس مخالف ظنین بوده، خواهداندیشید که همه زنها یا مردهاخیانت‏کارند. چنین کسى اصولا از ازدواج‏بیم دارد و اگر بر اثر اصرار مجبور به‏ازدواج شود، سوء ظن بیش از اندازه‏اش‏موجب آزردگى شدید همسر و در نتیجه‏دلسردى او شده، رفته رفته جدایى آنها رافراهم خواهد آورد.

ح : ارزشها و اعتقادات - نظام ارزشى‏و اعتقادى نیز در زندگى زناشویى امرى‏است که در فرد بالغ بصورت یکى ازمشخصه‏هاى شخصیتى ظاهر شده وعموما غیر قابل تغییر است. از فردى که‏بطور مثال در یک خانواده متدین پرورش‏یافته و بمرور زمان اعتقادات و انجام‏تکالیف شرعى برایش به منزله یک اصل‏مسلم در آمده است، نمى‏توان انتظارداشت پس از تشکیل خانواده از عقایدش‏دست‏بردارد. متاسفانه چه بسیارندازدواجهایى که عدم دقت‏به این اصل مهم‏در ابتدا زن و شوهر را دچار مشکل‏اساسى مى‏کند و هر یک از طرفین درصدد تغییر دیگرى برمى‏آید غافل از آنکه‏راه عبثى مى‏پیماید; البته توبه و متحول‏شدن انسانها در اسلام این نوید را به دختریا پسر آماده ازدواج مى‏دهد که پس ازازدواج همسر خویش را دگرگون ساخته واز وى فردى متدین و معتقد سازد ولى‏گاهى این عمل میخ بر سنگ کوفتن است‏و تداوم زندگى را غیر قابل تحمل‏مى‏سازد. عوامل فردى بسیارى باعث‏جدایى مى‏شود که از حوصله این مقاله‏بدور است.

در این راستا مسائل جانبى یااجتماعى نیز همواره نقش مهمى دراختلال روابط همسران دارند که مى‏توان‏به برخى از آنها اشاره کرد; از جمله:

الف . عدم استقلال اقتصادى، که‏نتیجه آن زندگى زوجین با اعضاى خانواده‏همسر مانند پدر، مادر و مشکل‏تر از آن‏خواهران و برادران همسر است. این‏زندگى با بحران اولیه که همان عدم‏استقلال فکرى است، آغاز مى‏شود و درانتظار جرقه‏اى است تا آتش بحران‏شعله‏ور گردد. از آن فاجعه آمیزتر هنگامى‏است که مادر زن یا مادر شوهر، همسرخویش را از جوانى از دست داده باشد و بامشقت و فقر فرزندش را بزرگ کرده باشد;چرا که انتظار محبت و رسیدگى بیشترى‏از فرزند خود دارد و اگر فرزند - معمولاشوهر - نتواند با مدیریت صحیح، رعایت‏احترام به مادر و همسر را با هم جمع کندو موجب برانگیختن حسادت دیگرى‏شود، پس از گذشت زمان به‏کشمکش‏هایى فراوان براى پیروزى درجلب حمایت طرف خواهد انجامید.مشکل زمانى به اوج مى‏رسد که شوهر درتصمیم گیرى به سوى مادر کشانده شود.البته خوشبختانه در خانواده‏هاى متدین‏که فرزندان همواره به پیروى از آیات واحادیث و سرمشق قرار دادن بزرگترها وبه تبعیت از آیه «و بالوالدین احسانا»احترام مادر و پدر را فریضه دانسته و آنهارا مقدم بر خویش مى‏دانند کمتر اختلاف‏بروز مى‏کند; ولیکن شیوع طلاق درخانواده‏هاى غیر مذهبى به مراتب بیشتراست و چاره کار مدیریت صحیح شوهراست که بتواند در عین احترام به همسرمحبت‏به مادر را نیز داشته باشد.

ب . دوستیهاى خانوادگى - گاهى‏دوستیهاى زوجهاى جوان با دیگردوستان و یا افراد مجرد بقدرى از حداعتدال خارج مى‏شود که منجر به ایجادزمینه‏هاى گناه و در نتیجه طلاق‏مى‏گردد; بویژه آنکه در اینگونه روابطمساله حسادت اطرافیان و دوستان نیزافزوده شود.

ج . بیماریهاى لاعلاج اطفال -متاسفانه هنگامى که معلول جسمى یاذهنى در خانواده متولد مى‏گردد، زوجین‏بشدت احساس گناه نموده و هر یک‏سعى دارد دیگرى را عامل معلولیت فرزندمعرفى کند; در عین حال همه افرادخانواده را ترک کرده تمام توجه خویش رابه کودک معلول معطوف مى‏سازد. این امرمعمولا در مادر بیشتر دیده مى‏شودبطورى که همسر و دیگر فرزندان رافراموش مى‏کند. پس از گذشت زمان‏ناچار شوهر براى کسب محبت‏به دنبال‏پناهگاه دیگرى مى‏گردد و متاسفانه خودعاملى براى جدایى مى‏شود.

د. مشاجرات لفظى و نزاعها یکى ازعوامل بسیار مهم در طلاق نزاعها وکشمکشهاى زوجین بر اثر عدم درک‏متقابل و در عین حال پایین بودن سطح‏فرهنگ آنهاست; بویژه آنکه زن در این‏راستا به استقلال اقتصادى نیز رسیده‏باشد. متاسفانه 57 درصد طلاقهایى که‏اداره آمار دادگسترى منتشر کرده است،بعلت عدم تفاهم در خانواده‏هاى کارمندان‏و کارگران بوده است. (14) که نیاز به تحقیق ومطالعه بیشترى دارد. البته عوامل جدایى‏را نمى‏توان به تنهایى موجب طلاق‏دانست‏بلکه ممکن است هر یک از آنها ویا جمعى از آنها در یک مجموعه به نام‏«بهم ریختگى خانواده‏» ظاهر شده، چونان‏موریانه در درون درخت تنومند زندگى‏عمل نماید و وقتى زوجین به خود آیندکه از زندگى جز پوسته‏اى پوک و شکننده‏چیزى باقى نمانده است و با کوچکترین‏تلنگرى از هم پاشیده مى‏شود.

منظور از گفتار فوق، بررسى اجمالى‏علل طلاق و هدف اصلى توجه دادن‏عاملان طلاق به این سؤال است که: آیالحظه‏اى از قلمرو خودخواهى بیرون‏آمده‏اید تا دیگران هم براى شما اهمیت‏داشته باشند؟ آیا جگر گوشه‏اى که‏وجودش از شماست‏برایتان هیچ ارزش واعتبارى دارد؟

لحظه‏اى به خود آیید و به دنبال راه‏فرار براى آزادى از قید ازدواج نباشید. شماخواهرم، برادرم بویژه شما خواهرم بانگ‏بر نیاور که چرا آنقدر قوانین جلوى جدایى‏سنگ اندازى مى‏کنند؟ چرا نمى‏توان ازبند زندگى مشقت‏بارى که بر وجودم‏سایه شوم افکنده، رها شوم؟

باید هشدارى داد به افرادى که هیچگاه‏نخواسته‏اند اندکى مسؤولیت‏خطیرزندگى زناشویى را تحمل نمایند و باکوچکترین ناملایمتى بانگ جدایى سرمى‏دهند. اینان متاسفانه به رشد و بلوغ‏شخصیت نرسیده‏اند. ازدواج را بسان‏بازیهاى ایام خوش کودکى مى‏پندارند وتکرار بازى برایشان لذت آور است.

نتایج تحقیقات وسیعى که انجام شده‏و همچنین تحقیقى که بوسیله نگارنده درمورد 50 تن از فرزندان خانواده‏هاى‏مطلقه بصورت طولى و طى 12 سال‏صورت گرفته است، عدم سلامت روان‏کودکان طلاق را در آینده نشان مى‏دهد.دلیل آن نیز نیاز کودک به زندگى درمحیطى سرشار از عشق و محبت است‏ولیکن برعکس شبانه‏روز در نزاعهاى‏شدید والدین و در بدترین وضعیت‏روانى بسر مى‏برد.

این زندگى سراسر آشفته از او فردى‏بى اعتماد، ترسو، گوشه‏گیر، پرخاشگر ومتزلزل مى‏سازد زیرا هرگز طعم ثبات رادر زندگى نچشیده است. کودک هر لحظه‏بیم رها شدن را دارد چرا که قدرت‏تجزیه و تحلیلش آنقدر رشد نکرده که‏بتواند با دلیل قانع کننده‏اى به‏قضایاى اطراف بپردازد. او نمى‏تواندمنشا محبت‏به دیگرى باشد.

ذات نایافته از هستى بخش کى تواند که شود هستى‏بخش

آمار به دست آمده (15) نشان مى‏دهد که‏40 درصد طلاقهابین سنین 19-26 سال و80 درصد آن تا 45 سالگى رخ مى‏دهد.

در سالهاى نخست ازدواج بر اثربى‏تجربگى، شناخت طرف مقابل کمترمیسر است در نتیجه خواسته‏ها کمتر موردتوجه قرار مى‏گیرد. زوجهاى جوان هنوزبه بلوغ شخصیتى نرسیده‏اند و لذت وراحتى زمان مجردى را فراموش نکرده‏اند.براى دلسوزى خویش از وضعیت آشفته‏زندگى فرصت‏بیشترى دارند; لذا در این‏سنین منحنى طلاق عکس منحنى ازدواج‏است و هر چه بر سنین زوجین افزوده‏مى‏شود امر طلاق کمتر صورت مى‏گیرد،بطورى که در سنین میانسالى و کهنسالى‏اغلب مرگ موجب تنهایى زن و شوهرمى‏شود و در این زمان است که بر اثرعلاقه، عادت و تفاهم هیچکدام قادر به‏ترک دیگرى نیست. کودکانى که والدین رابر اثر جدایى از دست مى‏دهند اغلب درسنین 1 الى 10 ساله هستند. کابوس‏تجدید میثاق والدین، در این کودکان بیدادمى‏کند، ترس از رها شدن در ذهنشان‏ریشه دوانده است و براى انتخاب یکى ازوالدین دچار تعارض مى‏گردند. آنها پس ازطلاق والدین همچون توپى به مادربزرگ، عمه، مادر، پدر و دیگران پاس داده‏مى‏شوند. در چنین وضعیتى چگونه‏مى‏توان ثبات را به مفهوم واقعى از اوطلب کرد. کودک در چنین شرایطى است‏که وجود مشترک والدین را مى‏طلبد به هراقدامى متوسل مى‏شود، عمل خلاف‏انجام مى‏دهد، لجبازى مى‏کند، از خوردن‏امتناع مى‏کند، به درس بى توجه مى‏شود،بهانه مادر را مى‏گیرد تا شاید پدر را واداربه آشتى نماید. متاسفانه پدر در ین‏حالت‏بسرعت وارد عمل مى‏شود وعجولانه به زندگى دوم تن در مى‏دهد. وباز هم کودک مى‏ماند و کوهى ازمشکلات، زیرا بمجرد ازدواج دوم،نامادرى به فکر فرزند جدید و دور نمودن‏طفل شوهر از پدر مى‏افتد پس از گذشت‏زمانى کوتاه همان کسى که براى نگهدارى‏فرزند به این خانه وارد شده است، آنچنان‏وضعیتى ایجاد مى‏کند که پدر را وادار به‏سپردن طفل به دیگران مى‏کند. کنایه‏هاى‏اطرافیان مرتبا در گوش این طفل غوغامى‏کند، نفرت و خشم از والدین سراسروجودش را فرامى‏گیرد و به فکر انتقام ازخویش و دیگران بر مى‏آید. او به همه‏مردان و زنان بدبین و مشکوک است. اگرمادر عامل جدایى بوده او را عنصرى پلیدو گناهکار مى‏داند. در آینده ممکن است‏به تحصیلات عالى و شغلى موجه دست‏یازد ولیکن ریشه سوءظن و بدبینى‏هیچگاه از وجودش رخت‏برنخواهدبست.

او که ناظر نزاع والدین و رهایى آنان‏بدون اندکى ایثار بوده و ناسازگارى را درکودکى تجربه کرده است، چگونه مى‏تواندروحیه گذشت را در خویش بپروراند؟ اوهمواره ترسى ناشى از تهمت‏شباهت‏به‏مادر یا پدر را با خود همراه دارد; در نتیجه‏در روابط زناشویى، فردى خوار و زبون‏است. اینگونه روابط، رابطه مطلوبى درزندگى مشترک نخواهد بود چون درخانواده علاوه بر گذشت، دارا بودن‏روحیه تفاهم، طرفین را به تکامل‏مى‏رساند نه منفعل شدن به معناى تام.زدگى از هر کارى، از جمله تحصیل، نوع‏دیگرى از نتایج جدایى والدین است. دراین حالت فرزند رها شده براى کسب‏آرامش درونى به دامان انحرافات کشانده‏مى‏شود. تجربه نشان داده است که پسران‏آمادگى بیشترى براى ابتلا به «مشکلات‏رفتارى‏» دارند. سرنوشت چنین فرزندانى‏شوم و هولناک است و وقتى به خودمى‏آیند که به دهها نوع آلودگى گرفتارشده‏اند.

به جوانان توصیه مى‏شود اگر قادرنیستید انتخاب شایسته‏اى کنید و اگرنیاموخته‏اید دیگرى را دوست‏بدارید وروحیه الفت و عطوفت در خانواده ایجادنمایید، تامل کنید. حال اگر ازدواج کردیدو دریافتید انتخاب شما غلط بوده وکامیابى شما در جاى دیگریست دربچه‏دار شدن اندکى درنگ کنید. تصورنکنید که فرزند به شما و خانواده روحیه‏تفاهم مشترک را خواهد آموخت و ضامن‏خوشبختى شما خواهد شد. خیر! چون‏متاسفانه پس از جدایى ممکن است جسم‏فرزند باقى بماند و روح او براى همیشه‏آزرده و شکننده شود.

خوشبختانه با افزایش خانواده‏هاى‏متدین و با ایمان، در زندگیهاى جدید به‏ارزشهاى اسلامى اهمیت داده مى‏شود ورضاى خداوند اصل مهم تلقى مى‏شود،در نتیجه آن خانه بر اثر رضاى خداوند،سرشار از برکت و شادابى مى‏گردد.

باز هم به جوانان بویژه خواهرانى که‏متاسفانه خواهان تغییر و آسان‏تر کردن‏قوانین‏دادگاههاى خانواده به شیوه‏غربى‏اندتوصیه مى‏شود به هنگام بستن پیمان‏مقدس ازدواج دقت کنید که هر چه این‏پیمان با ارزشهاى انسانى و اسلامى قرین‏باشد، رشته‏هاى آن تا ابد ناگسسته خواهدماند; به راههاى درست وصل بیندیشید وتصور یافتن طرق سهل گسستن را براى‏دیگر جوامع بگذارید.

پى‏نوشتها:

1) و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجالتسکنوا الیها و جعل بینکم مودة و رحمة ان فى‏ذلک لآیات لقوم یتفکرون (روم، 20)

2) ابغض الحلال عند الله الطلاق

3) ساروخانى - دکتر باقر: طلاق و پژوهشى درشناخت واقعیت و عوامل آن، ص 100

4) همان منبع، ص 120

5) همان منبع، ص 34

6) همان منبع

7) داناى علمى - منیژه: موجبات طلاق درحقوق ایران و اقلیتهاى غیر مسلمان

8) لا تطلقوا النساء الا من ریبة فان الله لا یحب‏الذواقین و الذواقات (شیخ طوسى، تفسیر مجمع‏البیان، ج 1، ص 304

9) فرهنگ عمید، ذیل طلاق

10) قائمى - دکتر على: روزنامه کیهان،25/1/76، ص 7

11) ساروخانى - دکتر باقر: طلاق و پژوهشى درشناخت واقعیت و عوامل آن، ص 112

12) علیرضا کرمى - رضا کرمى نورى:روانشناسى تربیتى ویژه مراکز تربیت معلم،صص 74-88

13) اداره آمار قضایى دادگسترى جمهورى‏اسلامى ایران، سال 1360

14) ساروخانى - دکتر باقر: همان منبع، ص 59

15) توزیع طلاق در تهران در سال 1365، اداره‏آمار قضایى دادگسترى جمهورى اسلامى ایران

ندای صادق، سال دوم شماره 6 - تابستان 1376