با سلام در مورد جبر و اختیار ما معتقد به معتدله هستیم و سوال این است که امامان و بخصوصر حضرت علی با اینکه میدانست کجا و به دست چه کسی شهید میشود باز هم به مسجد رفت یا امام حسین به کربلا رفت ایا این یک نوع خود کشی نیست یا انها بنا به حکمت الهی مجبور به این کار بودند که با تعالیم ما مطابقت ندارد.
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
در زمينه علم امام چند پاسخ وجود دارد:
هر چند ائمه (ع) از علم غيب برخوردارند و به وقايع گذشته و حوادث حال و آينده آگاهي دارند اما تكليف آنان مانند ساير افراد بشر بر اساس علم عادي است . علم غيب براي آنان تكليفي به دنبال نميآورد. به همين دليل علم غيب ائمه (ع) از نحوه شهادت خود براي آنان تكليف آور نيست. امام بر اساس علم عادي خود ميوهاي را پيش روي خود ميبيند كه مانعي از خوردن آن نيست . بر همين اساس تناول آن ميوه جايز است، اگر چه بر اساس علم غيب از مسموم بودن آن آگاهي دارد.
براي علي (ع) بر اساس علم عادي بشري شب نوزدهم رمضان سال چهلم هجري مانند ساير شب هاست .به همين جهت به سمت مسجد حركت ميكند. علم غيبي كه به اذن خداوند در مورد شهادت خود دارد ،براي ايشان تكليفي ايجاد نميكند. او مأمور است که بر اساس علم عادي عمل نمايد.
برخي از كساني كه اين پاسخ را ذكر كردهاند ،در تأييد اين مطلب كه ائمه (ع) بر اساس علم عادي خود مكلف هستند ،دو دليل ذكر ميكنند:
1- عمل بر اساس علم غيب با حكمت بعثت انبيا و نصب ائمه منافات دارد، زيرا در اين صورت جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد . افراد بشر از وظايف فردي و اصلاحات اجتماعي به بهانه برخوردار بودن ائمه از علم غيب و عمل بر اساس علم خدادادي از وظيفه خود سرباز خواهند زد.
2- عمل براساس علم غير عادي موجب اختلال در نظام عالم هستي است، زيرا مشيت و اراده خداوند به جريان امور بر اساس نظام اسباب و مسببات طبيعي و علم عادي نوع بشر تعلق گرفته است. به همين جهت پيامبر و ائمه (ع) براي شفاي بيماري خود و اطرافيان خويش از علم غيب استفاده نميكردند. شايد يكي از حكمتهاي ممنوع بودن تمسك به نجوم، تسخير جن، براي غيب گويي و كشف غير عادي حوادث آينده، اختلال در نظام عالم هستي باشد.(1)
پاسخ دوم:
هر چند طبق روايات فراوان ائمه (ع) نسبت به همه آنچه كه در گذشته واقع شده و در آينده حادث خواهد شد و در زمان حاضر در حال رخ دادن است ،علم و آگاهي دارند.(2) اما به موجب روايات متعدد ديگر كه در زمينه علم غيب امام (ع) آمده است، استفاده ميشود كه اين علم به صورت بالفعل نيست، بلكه شأني است؛ يعني هر گاه اراده كنند و بخواهند كه چيزي را بدانند ؛خداوند سبحان آنان را عالم و آگاه خواهد كرد:
«اذا اراد الامام ان يعلم شيئا اعلمه الله ذالك ؛هر گاه امام اراده كند كه چيزي را بداند، خداوند او را آگاه خواهد كرد»(3)
در اين موضوع روايات بسياري در کافي وارد شده و باب مستقلي نيز براي آن وجود دارد که بيش تر روايات بيانگر همين مسئله اند.
علم غيب امام (ع) شأني است ،نه فعلي. بر اساس همين نكته ممكن است نسبت به نحوه شهادت خود علم نداشتهاند ،چون اراده نكردهاند كه بدانند.(4) در واقع آنان مطيع خواست الهي هستند و خواست الهي آن است که اينان در چنين اموري علم غيب را ارده نکنند.
پاسخ سوم:
اساساً پيامبر اكرم و ائمه (ع) تكاليف و وظايف مخصوص به خود دارند .به همين جهت آنان در عين اين كه ميدانستند در فلان جنگ دشمن غلبه خواهد كرد ، وظيفه داشتهاند اقدام كنند يا ميدانستند كاري كه انجام ميدهند ،منجر به شهادت شان خواهد شد، مثل خوردن ميوه مسموم يا رفتن علي (ع) به مسجد كوفه در شب نوزدهم رمضان، با اين حال وظيفه داشتهاند اين كارها را انجام دهند .اين اعمال هر چند براي ما به هلاكت انداختن نفس و حرام است اما براي آنان وظيفهاي مخصوص است مثل نماز شب كه براي رسول اكرم (ص) واجب بوده اما براي ساير مسلمان ها مستحب است.(5)
پاسخ چهارم (از علامه طباطبايي):
جواب اساسي در اين زمينه همين پاسخ است و پاسخهاي قبلي در صورتي كه با اين بيان تفسير شوند، توجيه صحيحي پيدا ميكنند. نكته اصلي در اين پاسخ شناخت چگونگي علم غيب امام (ع) است كه متوقف بر ذكر چند مقدمه است:
ا) قضا و قدر الهي:
قدر به معناي حد و اندازه است . مقصود از قدر الهي اين است كه خداوند براي هر پديده و مخلوقي خصوصيات وجودي خاصي قرار داده است .تحت تأثير علت خاصي آن را موجود ميگرداند. يعني پديد آمدن يك شيء از علت خاص و نيز داشتن اوصاف و ويژگيهاي وجودي خاص، قدر آن شيء است. حد و اندازه وجودي آن شيء است كه خداوند براي آن قرار داده است. تقدير الهي همان نظام علت و معلولي حاكم بر جهان هستي است كه هر پديدهاي معلول علت خاصي است . قهرا اوصاف و خصوصيات وجودياش نيز متناسب و بر آمده از همان علت است.
قضا به معناي قطعي كردن، فيصله دادن و به انجام رساندن كار است . مقصود از قضاي الهي اين است كه خداوند به هر پديدهاي پس از تحقق علت تامهاش ضرورت وجود را اعطا كرده. تحقق حتمي معلول، به دنبال تحقق علت تامه، قضاي الهي است. قضا و قدر الهي در حقيقت از شئون خلق و ايجاد خداوند است و ميتوان آن را به صفت خالقيت برگرداند.
ب) علم الهي:
علم الهي به قضا و قدر پديدههاي عالم هستي تعلق ميگيرد. خداوند از ازل عالم است به اين كه چه پديدهاي با چه اوصاف و ويژگيهايي تحت تأثير علت تامهاش موجود است .بايد توجه داشت كه علم خداوند به پديدههاي هستي علم با واسطه يعني علم به صورت آنها نيست بلكه خود پديدهها با تمام وجودشان نزد او حاضرند.
بنابراين علم خداوند تعلق ميگيرد به حقايق عالم هستي ،همان گونه كه در متن واقع موجودند. علم خداوند علم حضوري به واقع عيني است. از سوي ديگر چون در مرتبه وجودي خداوند زمان و مكان معني ندارد ،علم او به پديدههاي عالم هستي در بستر زمان نيست ،بلكه گذشته و حال و آينده به صورت يك پارچه نزد او حاضر است اما براي ما كه موجودات زماني و محصور به زمان هستيم و تحقق عيني حوادث و پديدهها را از دريچه زمان مينگريم، در گذشته نبوده و در آينده موجود خواهد شد .بنابراين علم خداوند به مخلوقات خويش بدين معناست كه:
حقايق و حوادث هستي، همراه با بستر زماني شان (گذشته و حال و آينده) به صورت يك جا نزد خداوند حاضرند. به همين جهت اين علم خداوند تأثيري در حوادث عالم ندارد و موجب تغيير آن ها نميتواند باشد ،چون علم خداوند علم به متن واقع و حضور عين واقع نزد خداست؛ يعني علم خداوند تعلق ميگيرد به مخلوقات و پديدههاي هستي، به همان صورت كه در متن واقع موجودند.
علم خداوند به افعال اختياري انسان نيز بر همين منوال است. افعال اختياري انسان نيز يكي از پديدههاي عالم هستي است كه بر اساس نظام علت و معلولي كه حاكم بر جهان هستي، تحت تأثير علت تامهاش محقق ميشود. يكي از اجزاي علت تامه افعال انسان، اراده است. علم خداوند به قضا و قدر افعال اختياري انسان تعلق ميگيرد . به همين جهت موجب جبر نيست ؛يعني خداوند از ازل به افعالي كه بر اساس اراده و اختيار انسان از او صادر ميشود ،علم دارد. همان گونه كه بيان شد ،علم الهي تعلق ميگيرد به اين واقعيات عيني ،همان گونه كه در خارج موجودند . به همين جهت اين علم موجب تغيير واقع عيني (تحقق فعل اختياري به دنبال تحقق علت تامهاش) نميشود.
ج) علم امام:
امام علاوه بر علم عادي كه براي نوع بشر قابل تحصيل است، از علم لدني و خدادادي (علم غيب) نيز بهرهمند است. امام (ع) به حسب علو رتبه وجودياش با لطف و اذن الهي به سرچشمه علم الهي متصل ميشود . از حقايق حوادث عالم همان گونه كه در متن واقع هستند، آگاه ميشود ؛يعني علم غيب امام از سنخ علم الهي و اتصال به منبع علم الهي است .
همان گونه كه در علم الهي بيان شد، اين علم علم به واقع عيني است .معني ندارد كه منشأ تغيير در حوادث عالم باشد. بر اساس علم غيب حقايق حوادث عالم از جمله افعال اختياري خود امام همراه با علت تامهاش كه علم عادي واراده از اجزاء اين علت است، نزد امام حاضر است. اين حضور، حضور بيواسطهي عين معلوم و واقع عيني نزد امام است.
بر اين اساس، امام حقيقت افعال اختياري خود را، مانند خوردن ميوه مسموم يا ضربت خوردن به دنبال حركت به مسجد كوفه، از منظري بالاتر كه همان منظر علم الهي است، مينگرد. به همين جهت از آنجا كه علم غيب امام از سنخ علم الهي است، تأثيري در حوادث عالم ندارد .به همين علت، اين علم براي امام تكليف آور نيست چون علمي موجب تكليف است كه مكلف بتواند بر اساس آن علم، منشأ تغيير و تأثير باشد.
علاوه بر اين، وقتي امام با لطف و اذن الهي به مرتبه اعلاي كمال و علو وجودي ميرسد و با منبع علم الهي تماس پيدا ميكند، در اوج مقام فناي در ذات الهي است. او در اين مقام خود نميبيند و خود نميپسندد، فقط خدا را ميبيند و تنها مشيت الهي را ميپسندد. خواستهاي غير از خواست و مشيت الهي ندارد. در اين مقام وقتي اراده و مشيت الهي را (بر اساس نظام علت و معلولي و قضاو قدر) در تحقق حوادث و پديدههاي هستي به دنبال علت تامه شان مييابد ،خواستهاي بر خلاف آن ندارد. «پسندد آنچه را جانان پسندد» به همين جهت تلاش براي تغيير اين حوادث، از جمله شهادت خود، با قطع نظر از اين كه تأثيري ندارد، با مقام فنا و رضا و حب لقاء الله نيز سازگار نيست.
با توجه به پاسخ چهارم، ساير پاسخها ميتوانند توجيه درستي پيدا كنند:
پاسخ اول كه ائمه (ع) را مكلف به علم عادي ميدانست ،نه بر اساس علم غيب. با توجه به حقيقت علم غيب مستدل و موجه ميشود زيرا روشن شد علم غيب امام از سنخ علم الهي است كه علم به واقع عيني است و تأثيري در تغيير حوادث عالم ندارد و تكليف آور نيست.
پاسخ دوم نيز با توجه به حقيقت علم امام كامل ميشود ،زيرا اين كه علم غيب امام بالفعل نيست ،بلكه شأني است ؛يعني هر گاه امام اراده كند كه بداند، ميداند ،هر چند مطلب كاملًا درستي است اما باز جاي اين سؤال باقي است كه شايد ائمه با علم شأني از كيفيت شهادت خود آگاه بودهاند؛ يعني اراده كردهاند كه بدانند كه اتفاقا روايات متعددي دلالت بر علم ائمه به شهادت شان دارد.(6)
پاسخ كامل اين است كه علم غيب امام به نحوه شهادت خود، از سنخ علم الهي است كه تأثيري در حوادث عالم ندارد .همچنين پاسخ سوم با همين تفسير اگر توجيه شود ،صحيح خواهد بود زيرا:
اگر مقصود از اين كه تكليف ائمه با ساير افراد بشر متفاوت است ،اين باشد كه خداوند اصلًا دو سنخ تكليف تشريع كرده ، يك دسته براي پيامبر (ص) و امام و يك دسته براي ساير افراد بشر، سخني كاملًا نادرست و غير مطابق با واقع است. تكاليف الهي بر اساس مصالح و مفاسدي كه متوجه انسان است ،تشريع شده ؛ همه افراد بشر از جمله پيامبر و امام در آن مشتركند، به جز چند حكم خاصي كه نبي اكرم (ص) داشتهاند و به دليل معتبر اختصاصي بودن آن ها ثابت شده است.
اما اگر مقصود اين باشد كه علم غيب ائمه به نحوه شهادت شان چون از سنخ علم الهي است ،بر خلاف علوم عادي بشر تكليف «وجوب حفظ جان از خطر و هلاكت» را براي آنان به دنبال نميآورد ،پاسخ صحيحي است كه در گرو شناخت حقيقت علم الهي است كه پاسخ چهارم به آن ميپردازد. در زمينه پاسخ چهارم ميتوانيد به آثار زير مراجعه كنيد:
1- الميزان، ج 18، ص 192، ج 13، ص 74 و 72، ج 19، ص 92، ج 12، ص 144، ج 4، ص 28.
2- معنويت تشيع، علامه طباطبايي، مقاله علم امام، ص 215.
3- در محضر علامه طباطبايي، محمد حسين رشاد، ص 121.
پينوشتها:
1. آيت الله لطف الله صافي، معارف دين، ج 1، ص 121.
2. اصول كافي، ج 1، باب ان الائمه(ع) يعلمون علم ما كان و ما يكون؛ بحارالانوار، ج 16، باب 41.
3. همان، باب ان الائمه اذا شاؤوا ان يعلموا، علموا؛ بحارالانوار، ج 26، ص 56، حديث 117 و 611.
4. محمدرضا مظفر، علم امام، ترجمه و مقدمه علي شيرواني، ص 73، علامه مظفر اين پاسخ را به عنوان يك احتمال ذكر ميكند ولي آن را نميپذيرد.
5. الميزان، ج 18، ص 194، به عنوان يك قول نقل كردهاند.
6. اصول كافي، ج 1، ص 258، احاديث 1 تا 8.