پاسخ ارائه شده به سؤالِ یک پرسشگر با مشخصات خاص است. در صورتی که سؤال یا ابهامی برای شما ایجاد شده از طریق درگاه های پاسخگویی پیگیری فرمائید.

پسری 24 ساله، دانشجو و شاغل هستم، با دخترخانمی 22 ساله قصد ازدواج دارم. دو سال است که پدر ایشان به دلیل مجرد بودن دختر بزرگترشان به ما می گویند اول باید دختر بزرگم ازدواج کند، اما پس از قریب به دو سال بالاخره دختر ایشان ازدواج کردند و خانواده بنده دو ماه بعد جهت خواستگاری اجازه گرفتن که پدر ایشان اساساً با ازدواج ما مخالفت کردند. در این مدت به دلیل عدم مخالفت واضح و مستدل خانواده دختر خانم، بنده و دخترخانم هم تمام اسباب اخلاقی و فکری زندگی مشترک خود را فراهم کردیم و هم از نظر عاطفی به مثابه دو زوج واقعی به هم وابستگی و تعهد پیدا کردیم چون عقلاً هم دلیلی برای رفتاری غیر از این نداشتیم. علیرغم تلاش های افراد مختلف و وساطت های بزرگان فامیل (حتی از اقوام پدر دختر خانم) تاکنون ایشان بر مخالفت خود بدون هیچ دلیل قانع کننده ای پافشاری کرده اند. آشنایی پدر از بنده در حد ارتباط کلامی سلام و خداحافظی در جلسه خواستگاری است نه بیشتر. با توجه به اینکه متاسفانه ایشان سالهاست که به مصرف مشروبات و دخانیات می پردازند و همچنین به دلیل ضدیت فکری با احکام اسلام و مراجع دینی، راه هر گونه گفتگو و مذاکره ای را مسدود کرده اند و از طرفی با خانواده خویش با خشونت و بی اعتمادی و بی احترامی برخورد می کنند. از گفتن این حرف شرم دارم اما طی یک سال گذشته دختر ایشان دو سه مرتبه در مورد نوع رابطه مشکوک و زنننده پدرشان در اوقات خلوت با دخترشان تحت تاثیر مشروبات و دخانیات با من تماس گرفته اند و از هتک حرمت خود بیمناک شده اند. متاسفانه مادر ایشان به دلیل ترس از آبرو و حفظ زندگی خود هیچ گونه حمایت چشم گیری از دختر خود نمی کنند و غالباً رفتارهای به وضوح زشت و نامشروع و نامعقول همسر خویش را توجیه می کنند. با توجه به اینکه خانواده بنده و دختر خانم در دو شهر نزدیک به هم زندگی می کنیم و دختر خانم در شهر محل سکونت بنده با بنده هم دانشگاهی هستند، ترس از خشونت های پدر و اینکه دچار عارضه قلبی هستند مانع از این شده که دخترخانم تاکنون از طریق دادگاه اقدام کنند که البته خواسته قلبی بنده و ایشان هم مطالبه حق از طریق دادگاه نبوده و نیست، اما آیا در این شرایط در زمان رجوع دختر خانم به شهر محل سکونت بنده با اطلاع خانواده بنده و مادر ایشان و بدون اذن پدر می توان صیغه عقد یا محرمیت را جاری ساخت؟ ضمناً هر دو مقلد مرحوم آیت الله بهجت هستیم و ناگفته نماند که ایشان تنها کسی هستند که در منزل علیرغم آزارها و تمسخرهای پدرشان به دلگرمی از حمایت های معنوی بنده احکام دینی خود از جمله نماز و روزه و ... را به جا می آورند. دلایلی که پدر ایشان تاکنون ارائه داده اند این است که چون پدر بنده چند سالی است که جدا زندگی می کند دخترشان را بیم می دهند که این آقا چند روز دیگه تو رو از خونت بیرون می کنه و یا این که دو نفر با مخالفت پدرشون ازدواج کردن باباشون مرد تو هم این کار رو بکنی زندگیت بر فنا میره و نگرانیشون از مرگ و ... رو مطرح می کنن. در این شرایط بدون مراجعه به دادگاه که بیشتر جنبه قانونی داره تا شرعی، چه کسی دیگه ای صلاحیت پدر در مورد تصمیم گیری برای ازدواج دختره باکره رشیده اش رو ساقط می کنه؟ ما میخوایم لااقل تا زمانی که پدرشون راضی بشن رابطمون رو به صورت شرعی حفظ کنیم و با توجه به تمام تعهدات و دلبستگی هایی که ما نسبت به هم داریم انتظار اینکه رابطمون رو قطع کنیم تا پدر به هر قیمتی راضی بشن به نظر راه حل مناسبی نیست. خصوصاً نگرانی دیگر بنده اینه که ایشون برای دختر بزرگترشون که خودشون هم به ازدواجش با یکی از اقوام راضی بودن 700 سکه مهریه تعیین کردن که اصلاً منطقی و پذیرفته نیست و الان هم دارن دختر بزرگشون رو برای ارتباط همسر شرعیش آزار می دن. یعنی عقلاً و قلباً هم رضایت ایشون دارای مفاسد متعددیه. به نظر مراجعه به دادگاه راه حل نهایی هست اما متاسفانه قانون ما به طرز پیچیده ای اینقدر کند، خشک و غیراصولی و فشل با مسائل مختلف برخورد می کنه که عملاً وضعیت وخیم تری ایجاد می کنه. خدا رو شکر در این مدت به قدر کافی در مورد خانواده ها و هم کفو بودن و تفاهم فکری و اخلاقی بنده و ایشون مشورت و گفتگو و تأمل داشتیم که الان مصر بر این ازدواج باشم. لطفاً بنده رو راهنمایی بفرمایید که در این شرایط اسلام چطور با این مسئله برخورد می کنه؟

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
چون ازدواج امر بسيار مهمي است و خوب مي دانيد که در ازدواج ، شما دو نفر تنها نيستيد که با هم مرتبط مي شويد، بلکه در حقيقت دو خانواده يا دو طايفه با هم خويشاوند و با هم مرتبط مي شوند، بنابراين لازم است در اين مسئله رعايت تمامي جوانب مسئله را بکنيد. قطع نظر از اين که رضايت پدر دختر شرط است يا نه اما بايد توجه داشته باشيد که مي خواهيد ازدواج نماييد،
اين مطلب را ساده نگيريد؛ زيرا به دنبال اين گونه ازدواج ها مسايل مالي و حقوقي و آبرويي و خانوادگي مطرح مي شود .آيا به سال هاي بعد از ازدواج هم فکر کرده ايد؟ آيا اطمينان داريد که با خانواده دختر مورد نظرتان در آينده به مشکل بر نمي خوريد؟
خوب است که جنبه هاي مختلف را بار ديگر در نظر بگيريد. در ضمن براي جلب رضايت پدر و خانواده دختر بهتر است از افراد موجه نزد آنان و کساني که ارتباط صميمي با پدر و خانواده دختر دارند ، کمک بگيريد. در صورت موافقت رسما ازدواج کنيد. بنابراين آنچه بايد براي شما اهميت داشته باشد، کسب رضايت از پدر دختر مي باشد .
اما در رابطه با لازم بودن اجازه گرفتن از پدر دختر بايد بگوييم که اگر دختر پدر بزرگ پدري دارد، مي توانيد از او اجازه بگيريد . اگر او اجازه دهد ، کافي است . در صورتي که پدر بزرگ نداشته يا داشته باشد و اجازه ندهد و اجازه ندادنش بي مورد باشد و شما و دختر هم کفو يکديگر باشيد و دختر هم تمايل به ازدواج داشته و ازدواج به مصلحت او باشد ، به فتواي آيت الله بهجت شرعا مي تواند با شما ازدواج کند.(1)اما اين که چگونه به آزمايش برويد و معلوم شود که ازدواج شما مشکلي نخواهد داشت، مسئله اي است که بايد راهش را پيدا کنيد ،چون ازدواج بدون رفتن به آزمايش ممکن است مشکل آفرين باشد. همين طور ثبت نکردن ازدواج در دفتر رسمي به ضرر دختر تمام مي شود.
پي نوشت :
1. آيه الله بهجت ، توضيح المسائل ، م1892 .