با عرض سلام و خسته نباشید خدمت تمام برادران و خواهرانی که بی هیچ گونه منتی در راه جبران اشتباهات کسی چون من یاری می دهند خدا با بهشتش شما را اجرت دهد. سوالهای من طولانی و با توضیحات است و از شما خواهش می کنم که زود نتیجه نگیرید و تا آخر مطالب را بخوانید و تا آنجا که ممکن است گسترده جواب من را بدهید. اینجانب 24 سال سن دارام دچار بعضی درگیری های ذهنی به اسم دین و خوداخواهی هستم که نمی دانم آیا صحیح اند یا لطف خدایند به من یا از ضررهای ابلیسند به ضعیفی چون من . تمام درگیری های ذهنی ام را می نویسم (لطفا فورا نتیجه نگیرید که وسواس دارم البته وسواس من هم بی تاثیر نیست اما فکر ها به گونه ای اند که نمیتوان به را حتی از آنها گذشت)وتک به تک خواهش می کنم شما توضیح دهید و درست یا غلط بودن آنها را به من با دلیل اثبات کنید تا آنها را به راحتی از ذهنم پاک کنم یا خوشحال باشم که اینقدر ریز بین هستم. 1- من در ذهن خودم با توجه به داستان امتحان تکبر حضرت موسی با خود فکر می کنم که که انسان باید خود را از هر موجودی پایین تر بگیرد(حتی از حیوانات) از آن رو گهگاهی بعضی اشخاصی که اهل دین ودیانت نیستند را می بینم و در دلم می افتد که پیش خدا من از آنها عزیزترم باید چند دقیقه ای ذهنم درگیر شود و در ذهن دلیل بیاورم که نه تو از او پیش خدا دون تری و باید برای اینکه به خدا ثابت کنم یک سوگند پیش خدا بخورم که من حتما از او پیش تو دونترم.تا رب از من راضی شود.نه تنها در مورد انسان بلکه در مورد حیوانات هم این افکار سراغم می آیدو در طول یک روز چندین بار این فکر به سراغم می آید و من باید دوباره همین کار را تکرار کنم .اصلا نمی دانم آیا با این جرات قسم خوردن که من از آن شخص یا از هر موجودی پستترم صحیح است یا خیر و آیا انسان اگر شک برد که از دیگری برتر است یا نه آیا باز هم تکبر است. 2-در مورد ریا وای که اگر کسی کار نیکی از من ببیند و من احساس کنم که در دل خوشحال شده ام که او مرا دیده باید چند دقیقه ای با خود کلنجار بروم که اگر او مرا نمی دید فرقی نمی کرد و شاید اگر نمی دید خوشحال تر می شدم.آیا اصلا اگر کسی نیتش خالص بوده اما دوست دارد که نیتش خالص بماند اما خواه نا خواه این وسوسه که در ذهنش افتاده که خوشحال شده از اینکه کسی او را دیده اما در دل از این فکرش نا راضی است آیا عمل نا خالص می شود. 3- در مورد حسد اگر احساس کنم از ضرر کسی خوشحال شده ام در دل یا برعکس باز هم باید چند دقیقه ای در ذهن کلنجار روم وشخص را حتی دعا کتم که مبادا حسد کرده باشم. 4-در مورد عدم ظلم به موجودات ریز و کوچک با این مثالها نمونه هایی می گویم اگر سنگی را جا بجا کنم و به جایی دیگر پرتاب کنم باید حتما مطمئن شوم که جایی که سنگ پرتاب شده مورچه ای نیست .یک روز ماشینم را در جایی پارک کرده بودم وقتی برگشتم دیدم جامعه ای از مور چگان در زیر چرخهای ماشین در حال حرکتند گفتم اگر حرکت کنم حتما تعدادی از آنها را له خواهم کرد خواستم آنها را دور کنم اما همین کار من باعث شد به دست خودم چند تا از آنها را ضرر رساندم از این رو حرکت کردم به امید انکه خدا آنها را نجات دهد ولی بعد از حرکت ایستادم تا نتیجه را ببینم و دیدم که از آنها باز هم له شده اند. و از شانس خوب یا بد بعد از حرکت و حدود 20دقیقه بعد تصادف کوچکی هم کردم که آن را به بی رحمی خودم نسبت می دادم. وقتی حیاط خانه امان را میشورند من بعضی وقتها مورجه های را که در حیاطند و بر سر آب گرفتا رشده اند را باید نجات دهم و اگر این کار را نکنم ذهنم آزرده می شود و از خودم بدم می آید. یا وقتی پارچه ای درون حیاط انداخته می شود برای نشستن بعد از جمع شدن باید آن پارچه را نگاه کنم که مبادا موری در درون ان گیر افتاده باشد چون خودم را جای آن موجود می گذارم. و از شانسم اکثریت اوقات هم چیزی را پیدا می کنم و درو اقع برا انجام این کار در دفعات بعدی ترغیب می شوم و از این نمونه ها بسیارند. البته داستانی هم شنیده ام که عارفی از مشهد به شیراز برنج حمل می کرد در بین مسیر متوجه شد که درون یکی از کیسه ها مورچگانی را از مشهد حمل کرده برای آنکه مبادا مورچگان آواره شوند کیسه را به مشهد برگرداند نمی دانم این داستان صحیح است یا عقلانی البته بیشتر وقتها خودم را آرام می کنم و می گویم من مسول تمام عالم نیستم و خدا مسول است و خود از حال تمام موجودات آگاه است ولی بعضی وقتها باید عمل را انجام دهم. جالب اینجاست که تما م افکار بالا بیشتر در زمانهایی به سرا غم می پایند که می خواهم گناهانم را جبران کنم مثلا در همین ماه مبارک ولی زمانی که گنه آلودم این افکار کمتر سرا غم می آیند و ذهم راحتتر است باید بدانید که من با این همه ریز بینی ها گناهان کبیره ی بسیاری را انجام داده ام و می دهم شاید هم چندان مهم نبوده و ذهنم اصلا درگیر نبوده ولی برای مسایل بالا ذهنم درگیر می شود. حال از شما خواهش می کنم در مورد بند بند آنها توضیح داده و فورا نتیجه گیری نشود که تو وسواس داری و باید به روانپزشک بروی در حالی که امکانش برایم نیست خود هم می دانید چنین تفکراتی شاید به اسم دین مهمند اما نمی دانم برای منی که هنوز به تعداد عددهای عالم گناه کبیره دارم یا برای کسانی چون صلحا و نیک مردان نمی دانم چه باید بکنم آیا فکر ها در جهت خود سازی و دوری از گناهانی مانند حسد کبر و یا ریا هستند یا هیچ نیستند و ظلم به خودم و خودایم است. با تشکر از شما و ابتدا از پروردگارمان که انسانها را جهت خدمت به همدیگر دوست می دارد وشما را از همه بیشتر انشائالله.
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
اين رفتارها حاكي از درجه اي از وسواس فكري است كه به شكل هاي گوناگون بروز پيدا مي كند و موجب ناراحتي ها مي شود .براي حل آن مي توانيد به مشاوره هاي ديني مانند واحد مشاوره همين مركز با شماره 09640 تماس بگيريد . براي حل اين نوع وسواس ها درخواست راهنمايي داشته باشيد .
مشكل شما به نوعي خلط بين مباحث اخلاقي و تربيتي با بحث هاي عبادي و شرعي و مانند آن است ؛ در حوزه معارف ديني وظيفه اول ما دقت و تامل در خصوص اموري است كه در دائره شريعت و تحت عنوان واجبات و محرمات براي ما بيان شده ،رعايت اين امور به عنوان قانون اساسي اعمال و رفتار ما شناخته مي شود . تخطي از اين قوانين جرم محسوب مي گردد .
در كنار اين مسائل نكاتي هم در زمينه اخلاقيات و امور تربيتي بيان شده كه هرچند در برخي موارد در زمره شرعيات جاي مي گيرد ( مانند دستورات شرعي در خصوص غيبت و تهمت و ريا در عبادات و...) اما در بسياري از موارد هم به عنوان امور مستحب و تربيتي و اخلاقي محض محسوب مي گردد. عدم دقت در آن ها تخلفي ديني محسوب نمي گردد ، هرچند رعايت همه اين امور موجب تكامل روحي و معنوي انسان خواهد بود .
البته اين گونه دستورات داراي مراتب و درجات بسياري است كه براي افراد در سطوح و درجات مختلف معرفتي و كمالات روحي ، وضعيتي متفاوت به دنبال دارد مثلا رعايت برخي نكات اخلاقي براي اهل معرفت و خواص درگاه خداوند داراي ابعاد و جزييات دقيق تري نسبت به ديگر افراد خواهد بود . چه بسا آنان خود را ملزم به رعايت اموري بدانند كه ديگران توجه و تامل در آن موارد را اصولا درك نكنند .
با توجه به آنچه ذكر شد ،در خصوص اعمال و رفتار شما چند نكته را گوشزد مي نماييم :
1- منظورتان از امتحان تكبر حضرت موسي عليه السلام چندان روشن نيست ، اما اگر مرادتان داستان ملاقات ايشان با حضرت خضر عليه السلام يا چگونگي برخورد ايشان با آن گوسفند يا هر مورد ديگري است ، اين امر هيچ ارتباطي با تفكراتي كه از خود نقل كرده ايد ندارد ؛ اصولا نحوه وظايف و مسئوليت هاي انبيا را نمي توان با افراد عادي مقايسه نمود و بر اين اساس نتيجه گرفت .
به علاوه هيچ گاه در معارف ديني از ماخواسته نشده كه همواره و هميشه خود را از تمام موجودات كمتر و كوچك تر بدانيم و ببينيم ؛ در اصول اخلاقي اسلام گفته شده كه انسان بايد حد تعادلي ميان تواضع و دوري از تكبر و در عين حال برخورداري از شان و حرمت و هيبت را دارا باشد . در جامعه شان انساني و ايماني خود را همواره مد نظر داشته باشد ؛ به همين خاطر در روايات تاكيد شده كه در برابر فرد متكبر تكبر كنيد كه اين خود عبادت است .
آنچه گفته شد ،در خصوص وجهه بيروني رفتار انسان بود، اما از نظر دروني و نگاه شخصي هم هرچند هيچ گاه نبايد خود را از ديگران برتر و بالاتر دانست ، اما اين امر بدان معنا نيست كه انسان در خصوص كمالات و نعمت هايي كه خداوند به او ارزاني داشته، بي توجهي داشته، آن ها را ناديده بيانگارد .
خداوند به شما نعمات فراواني از جمله نعمت وجود ،حيات ، انسانيت ، ايمان ، باور صحيح و... داده كه بسياري از مخلوقات او از اين نعمات محرومند . هرچند نبايد به اين نعمت ها مغرور شويد ، اما در عين حال نبايد آن را ناديده بگيريد . لازم است همواره خداوند را به خاطر اين نعمات شاكر باشيد . در نتيجه لازم نيست خود را پايين تر از همه مخلوقات خداوند بدانيد ، بلكه همواره در برابر ديگر موجودات ، از اينكه از نعمت عقل و شعور و اختيار و روح انساني برخوردار شديد ،شاكر باشيد .
البته در برابر ديگر انسان ها هم از نظر اخلاقي توصيه شده كه بالاترين درجات ايمان آن است كه انسان خود را از ديگران برتر نداند، نه بدان جهت كه ظاهر اعمال و رفتارهاي خود و ديگران را به هيچ وجه مد نظر قرار ندهيم ، بلكه از آن جهت كه در نتيجه و سرانجام چه بسا اين فرد كه در ظاهر تقيدي به مسائل ديني ندارد ،ممكن است توبه كرده يا در درون خود صفتي داشته باشد كه باعث نجات او شود و... ؛ البته روشن است اين دستورات براي جلوگيري از عجب است، نه به خاطر ذليل كردن خود .
در ضمن قسم خوردن در اين زمينه ها هم بي معنا و افراط است . كافي است انسان در اين موقعيت تنها با يادآوري اين نكته اخلاقي كه به ظاهر افراد نمي توان قضاوت نمود ،از عجب و خود برتر بيني بپرهيزد ؛ اما تحقير و به ذلت كشاندن خود روا نيست .
2- خود نمايي و دعوت به خود در همه موارد مذموم و مطرود نيست . چه بسا در مواردي خوب است كه انسان به نوعي رفتاري متظاهرانه داشته باشد تا موجب تشويق ديگران به سمت خير و نيكي باشد. البته تفصيل اين موارد در كتاب هاي اخلاقي نقل شده است ؛ اما در عين حال بايد بدانيد كه اصل رياي حرام تنها در خصوص عبادات است . حقيقت آن هم اين است كه انسان عبادتي را به قصد جلب توجه و بزرگ شدن در چشم مردم انجام دهد .
اما اگر فردي به قصد جلب رضايت خداوند عمل عبادي را انجام دهد و بعد مردم از آن آگاه گردند، اين عمل ريايي محسوب نمي گردد ؛ البته بسيار طبيعي است كه انسان از اينكه ديگري از عمل خير او آگاه شده، در دل خوشحال شود ، اما اين هم به معني باطل شدن و ريايي شدن آن عمل نيست،حتي گاهي لطف خداوند در حق اوست كه جاي شكر دارد .
البته در نگاه هاي دقيق اخلاقي خوب است انسان تلاش كند كه از بزرگ شدن در چشم مردم خوشنود نگردد . تنها رضايت خداوند برايش معيار باشد ؛ اما در هر حال اين حالات و نتايج روحي نتيجه سال ها مراقبت و تلاش اخلاقي است، نه مدتي كوتاه و نبايد از خود توقع اين امر را در وضعيت فعلي داشته باشيد .
3- حسادتي حرام است كه بروز عملي پيدا كند . در خارج به نوعي متجلي گردد.اينكه دردل احساس حسادت داشته باشيد ،هرچند امر خوب و مطلوبي نيست ، اما در درجه اول مشكل محسوب نمي گردد . بايد به مرور زمان براي برطرف كردن آن تلاش كرد . البته راهكار اين امر رفتارهاي شما و كلنجار رفتن با خود نيست ، بلكه بايد به كتاب هاي اخلاقي مراجعه نموده، به دنبال راهكار دفع اين حالات باشيد .
4- در مورد ظلم به ديگران هم كه ديگر افراط را به نهايت رسانده ايد . اگر بنا باشد انسان اين گونه زندگي كند ، عملا جامعه انساني مختل شده، امكان زندگي طبيعي از انسان سلب مي گردد ؛ هرچند توجه به ديگر موجودات و جلوگيري از ظلم به آنان امر خوب و لازمي است ، اما نه به اين قيمت كه موجب اختلال رفتار و عملكرد طبيعي انسان گردد .
داستان هاي فلان و بهمان را رها كنيد . وظيفه شرعي خود را مد نظر قرار دهيد ؛ در خصوص حيوانات ديگر ظلم و آزار آن ها يقينا روا نيست ، در خصوص موجوداتي كه موجودات موذي محسوب مي شوند حتي كشتن آن ها هم مذموم نيست و مشكل شرعي ندارد ؛ اما در خصوص ديگر موجودات توجه خوب است ولي دقت در اينكه زير پاي من يا زير چرخ ماشينم مورچه اي هست ، بي معنا است و عاقلانه نيست .
در هر صورت رعايت اين امور اخلاقي تا حدي كعه موجب اختلال زندگي طبيعي نشود و در عرف مومنان رفتاري نامعقول تلقي نگردد ،خوب است ، اما دقت هايي كه ذكر كرديد ،چندان قابل قبول نيست ؛ به علاوه كه مورچه ها با فشارهاي گوناگون نمي ميرند .در آب هم به آساني خفه نمي شوند ؛ در نهايت مي توانيد با تكاندن بدن خود يا پارچه اي كه روي آن نشستيد ، وظيفه اخلاقي خود را انجام دهيد و بيش از آن هم توجه بي معناست .
براي حل مشكلات خود بايد گام به گام و به درستي پيش رفت . وقتي انسان در زمينه بسياري از اعمال شرعي و گناهان مسلم دچار مشكل است، ابتدا بايد مشكلات را برطرف نمايد . آن گاه به سراغ برخي مستحبات و يا امور اخلاقي و تربيتي خاص برود ؛ به نظر مي رسد بسياري از اين امور كه برشمرديد ،هرچند ممكن است در حالاتي خاص و مواردي ويژه مطلوب به حساب آيند اما در موقعيت شما تنها فريب شيطان براي بازماندن از وظايف اصلي به حساب ميآيند .