من پسری 16 ساله هستم. مدتی است با یکی از هم کلاسی هایم دوست شده ام.تا به حال این چنین دوستی نداشته ام. رفتار های هر دوی ما با بقیه بچه های مدرسه متفاوت است و هر دو خیلی آرام هستیم. و به خاطر همین می توان گفت تمام سال در مدرسه با هم بوده ایم (مثل دو برادر، حتی بقیه بچه ها و مدیر و معاون هم متوجه شده اند) و همدیگر را دوست داریم. از نظر بقیه بچه ها رفتار هایمان کمی غیر عادی است ولی همانطور که گفتم به خاطر همان تشابه رفتارهایمان است. علاقه ها و حتی سلیقه هایمان هم مثل هم است و با پسر های دیگر متفاوت است. ما دوست داریم در آینده با هم زندگی کنیم و از هم به خاطر مسائلی مانند ازدواج جدا نشویم. می خواهیم با هم در یک خانه زندگی کنیم و به همدیگر در زندگی کمک کنیم. حال می خواستم بدانم آیا این کار خلاف اسلام است؟ و حکم همجنس گرایی را دارد؟ و آیا اصلا درست است این موضوع را به پدر و مادرمان بگوییم؟(البته فکر کنم آن ها هم به خاطر رفتارهایمان این موضوع را بهتر می دانند.) این را باید بگویم که مثلا خودم وقتی از او جدایم احساس دلتنگی و افسردگی می کنم چون رابطه ی من با او از رابطه برادری هم بیشتر شده است. وقتی از او راجع به این موضوع پرسیدم گفت شاید درآینده ازدواج کند به خاطر برخی مسائل که چون هر دوی ما پسر هستیم نمی توانیم داشته باشیم. می خواهم بدانم اگر در آینده با هم زندگی کنیم آیا می توانیم کمی از رفتار هایی که مردم عادی نمی توانند با هم داشته باشند( مثل بغل کردن - بوسیدن و ...) را داشته باشیم یا خیر؟ اصلا آیا تغییر جنسیت یکی از ما کارساز خواهد بود؟ اگر نیست آیا می توانیم بدون آن در آینده با هم در یک خانه زندگی کنیم؟(البته هر دو معتقد به دین اسلام هستیم و این رابطه به خاطر عشقی درونی است که نسبت به هم داریم و خواهیم داشت نه بخاطر هوای نفس ) حتی من هم اکنون سعی می کنم خود را وابسته به جنس مخالف نکنم چون نمی خواهم این رابطه و پیوند قلبی که از هر ازدواج قانونی محکمتر است را از بین ببرم. باتشکر
با سلام و تشکر از اعتماد شما با اين مرکز.
وضعيت شما از نظر روان شناسي، وضعيت غير نرمال و غير طبيعي است كه از نظر ديني نيز مردود است. ريشه ها و عوامل آن مي تواند جنسيتي و غير جنسيتي باشد كه بايد با مراجعه به متخصصين سكس تراپي مورد بررسي قرا گيرد، اما عوامل آن هر چه باشد، غير طبيعي بوده و نياز به درمان دارد.
تصور شما از اين ارتباط نادرست است كه به عبارات مختلف سعي در تطهير و حتي تقديس چنين رابطه اي داريد، به گونه اي كه حتي ازدواج را ( به عنوان امري مقدس و مورد تأكيد دين) به عنوان مانع براي اين ارتباط ، مردود مي دانيد.
ممكن است همان انگيزه هاي دروني و جنسيتي، در ايجاد چنين فكري نقش داشته باشد . شايد ممكن است اين فكر در انتخاب تأثير گذاشته باشد، اما در هر دو فرض، فكر اشتباه و نتيجه اي نادرست عايدتان شده است.
وقتي اين روابط عاطفي به صورت افراطي و فزاينده درميآيند ،کم کم رنگ و بوي اختلال پيدا ميکنند. اگر چنين رابطه اي ميان غير همجنس نيز بود، باز از اختلال هاي رواني حكايت داشت، در حالي كه رابطه با دختر براي يك پسر زمينه طبيعي دارد تا چه رسد به رابطه اين گونه با يك همجنس كه به هيچ روي نمي توان آن را صحيح دانست.
آنچه از رفتارهاي غيرمتداول نوشته ايد رفتارهايي منحرفانه است و از لحاظ شرعي نيز مشکل دار است. خواسته هاي شما نيز غير معمول بوده و حتماً توسط يک روانپزشک بررسي و معاينه شويد. اين مسأله در مورد دوست تان نيز بايد به طور جداگانه مورد بررسي قرار گيرد. همچنين روانپزشک بايد در مورد تغيير جنسيت و اين ميل در شما نظر بدهد. گاهي اختلالات جنسي مي تواند منجر به اين وضع شود.
مکانيزم عشق( حتي به غير همجنس) به علت گوناگوني آن تا حدي پيچيده و ناشناخته است، ولي رگههاي سه اختلال اضطراب ، وسواس فکري و افسردگي را تا حدودي در آن ميتوان رديابي کرد، هرچند هورمونهاي جنسي و تحولات دوران بلوغ نقش بسزايي در آن دارند. در هر صورت به چند نکته ذيل توجه فرماييد:
1ـ هر چيزي که اضطراب احتمالي شما را پايين بياورد( از جمله ورزش منظم و تفريحات سالم) بسيار مفيد ميباشد؛ زيرا در افراد مضطرب شاهديم که براي کاهش اضطراب خود به چيزي پناه ميبرند و از آن کسب آرامش ميکنند . در برخي موارد نسبت به آن شيء يا فرد شرطي ميشوند.
2ـ عشق در برخي موارد رفتار وسواسي محسوب ميشود، پس با از کار انداختن چرخه رفتار وسواسي کم کم و به تدريج اين روند معيوب را از فرايند زندگيتان حذف کنيد و ببينيد که هيچ اتفاق خاصي نمي افتد . بدين منظور اگر مثل يک فرد وسواسي عادت داريد که هر روز او را ببينيد، فاصله بين وهلههاي ديدارتان از هر روز به يک روز در ميان و به همين ترتيب فاصله وهلهها را افزايش دهيد.
پس از موفقيت در اين مرحله و به صفر رساندن ديدار (که البته بسيار سخت است) به آرامش دست خواهيد يافت. پس هرچه که تداعي گر ايشان براي شما باشد، روز به روز بر کاهش عملکرد شما خواهد افزود. شک نکنيد که ترک تدريجي ديدار و به صفر رساندن آن کليد اين معضل بزرگ است.
3ـ سعي کنيد معناي جديدي براي زندگي خود بيابيد. اين فرد را تنها معنى زندگي خود ندانيد . اين وابستگي افسردهوار چيزي جز عميقتر کردن رگههاي افسردگي در شما ثمره ديگري نخواهد داشت؛ پس با مطالعه و رفاقت با افراد مستقل و غير وابسته و همچنين يافتن معناهاي اصيل زندگي (که از هر گونه افسردگي و وابستگي به دور است ) زندگي مستقل عاطفي براي خود فراهم آوريد.
4ـ يکي از راههاي آن، تغيير مدرسه ،تغيير محل زندگي و هر گونه تغيير منطقي و عقلاني اثرات مثبتي بر روحيه شما خواهد داشت.
5ـ با کمک يک روانشناس مجرب و دينآگاه تلاش کنيد تا با تصاوير مبتني بر روابط منافي اخلاق در ذهن خود مقابله کنيد. اين نوع درمان ممکن است چند جلسه به طول بيانجامد؛ اما در رفع اين مشکل مؤثر خواهد بود. متقابلاً دوست شما نيز چنانچه به همين وضع مبتلا است، نياز به دريافت کمک تخصصي دارد.
6- بسياري از اين رفتارها در دوران نوجواني تشديد مي شود كه با گذشت زمان و حذف برخي از عوامل و عناصر، يا حصول جدايي در يك مدت زمان، روند درمان تسريع خواهد شد.
والسلام خدانگهدارتان!