در رد قانون علیت این شبه مطرح شده که "هر موجودی که ممکن الوجود باشد نیازمند علت است". چرا اینگونه فکر می کنید؟ ممکن است که ممکن الوجودی خودبخود و بدون علیت به وجود آمده باشد. اگر برای ما تصور چنین چیزی عجیب و ناباورانه باشد دلیل بر آن نیست که چنین چیزی نمی تواند اتفاق بیافتد. اتفاقا در تئوری مکانیک کوانتومی این مسئله یعنی رخ داد رویدادی فقط و فقط بر حسب تصادف و نه بر حسب علیت، پذیرفنه شده است. مکانیک کوانتومی بیان می کند که حتی غیرممکن است که علتی برای این پدیده (تصادفی بودن رفتار ذرات بنیادی) وجود داشته باشد و نمی تواند علتی برای آن موجود باشد. این موضوع یعنی اینکه مکانیک کوانتومی قانون علیت را نقض می کند بسیار معروف است . حتی اگر روزی این تئوری اصلاح شود و یا به کلی نقض گردد بازهم این سوال در ذهن می ماند که از کجا معلوم که هر ممکن الوحودی، نیازمد علت باشد. مگر شما همه ممکن الوحود ها را دیده اید و بعد به این نتیجه رسیده اید؟ شما، من و همه انسانها فقط تعداد معدودی ممکن الوجود در طول زندگی خویش دیده اند و نه همه آنها را. پس نمی توان حکم کرد که همه ممکن الوجود ها علت دارند. (همانطور که اشاره شد طی سده اخیر است که دانشمندان توانسته اند رفتار ذرات بنیادی را مطالعه کنند و به این نتیجه برسند که ممکن الوجود های زیادی (مانند رفتار همه ذرات بنیادی) هستند که نیازمند علتی نیستند). لطفا جواب آن را واضح بیان کنید با تشکر
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
اشتباه شما از خلط دو مقوله موجبيت (Determinism) و عليت (Causation) نشات مي گيرد ؛ دو مقوله اي كه در مباحث فيزيكي به روشني از هم جدا هستند ، اما در ترجمه و برگردان اين تعابير گاهي مقوله موجبيت به عليت ترجمه مي شود و منشا اين اشكالات مي گردد .
قانون عليت يك اصل بديهي است و بديهيات عقلي امور قابل اثباتي نيستند ، زيرا همه استدلال ها تلاش مي كنند تا امور را به بداهت عقلي انسان نزديك كرده، آن مطلب را قابل قبول و درست جلوه دهند . امري كه خود ذاتا مقبول و صحيح دانسته مي شود . عنوان بديهي مي بايد قابل اثبات نيست . تمام آنچه در توضيح و اثبات بديهيات مطرح مي شود ، تنبيهات و شفاف سازي هايي در عرصه اين معارف هستند، نه ادله و براهين حقيقي .
در هر حال مقوله نيازمندي پديده ها يا موجودات امكاني به علت به بداهت عقلي پذيرفته شده است، نه به وسيله استقرا و تجربه علمي تا گفته شود ما كه همه ممكن الوجود ها را نديده ايم ، چه بسا ... ؛زيرا ما نيازمندي ممكنات در دسترس مان به علت را هم با ديدن و آزمايش آن ها ثابت نكرده ايم تا گفته شود ممكن است ممكني باشد كه علت نخواهد ، بلكه حقيقت و ماهيت ممكن الوجود و پديده بودن مي طلبد كه چنين موجودي نيازمند علت باشد .
اين امر همانند آن است كه گفته شود جزء يك مجموعه از خود آن مجموعه كوچك تر است ؛ اين امر بديهي به حكم عقل صحيح و قابل قبول است . تفاوت موقعيت زماني و مكاني اجزا و مجموعه هاي شان اين اصل عقلي را برهم نمي زند ؛ همان طور كه دو برابر بودن 4 نسبت به 2 نمي تواند در كرات ديگر يا در آن سوي كائنات متفاوت و متغير باشد .
اصل عليت به عنوان يك اصل مقدم و پذيرفته در تحقيقات علمي به كار مي رود . هيچ دانشمندي نه در صدد نفي عليت است و نه مي توان آن را نفي كند، چون يك اصل فلسفي و مقدم بر تجربه است. اصولاًهيچ تئوري و نظريه علمي نمي تواند بدون پذيرش و پشتوانه اصل عليت معنا داشته باشد . هر دانشمندي با فرض پذيرش اصل عليت و روابط علّي در جهان طبيعت به كنكاش علمي و كشف روابط علّي بين پديده ها مي پردازد .
اگر غير از اين بود و رابطه علّي بين حوادث طبيعي برقرار نبود ، يعني هيچ ارتباط لزومي و ضروري بين حوادث نبود و از هر چيز مي توانست هر چيز ديگري صادر شده ، يا ايجاد شود، هيچ كس به دنبال علم و كشف روابط نبود ، چون فرض اين است كه هيچ ارتباطي وجود ندارد.
آنچه فيزيك كوانتوم در صدد دريافت آن است، يافتن نوع و ماهيت اين روابط است، با اين پيش فرض كه چنين رابطه اي يقينا برقرار است ، اما در نهايت فيزيك كوانتوم در مواردي به اين نتيجه رسيد كه آنچه ما از آن تصور روابط واقعي داريم ؛ صحيح نيست ؛ زيرا عوامل و عناصر ديگر از جمله عنصر فاعل شناسايي مانند انسان يا هر نيروي ديگر در هنگام دريافت روابط دخالت مي كند و روابط را تغيير مي دهد .
بنابراين نمي توانيم هيچ گاه روابط واقعي و حتمي و صد در صد را بدون دخالت يافتن خود كشف كنيم . اين همان اصل عدم قطعيت است. اين اصل ، يعني عدم قطعيت در آنچه ما دريافت و فهم مي كنيم ، نه عدم قطعيت با توجه به تمام علت هايي كه موثر هستند كه از جمله خود فاعل شناسايي و هر چيز ديگر كه دخالت دارد و اين مطلب به هيچ وجه نقض قانون عليت نيست.
اصل عليت به طور ساده اين است كه عقل انسان در مي يابد كه هر پديده اي نمي تواند خود به وجود آمده باشد . نيازمند طي كردن فرايند ايجاد در روندي معين است كه به يك علت برتر منتهي مي گردد ، علتي كه خود پديده نيست تا نيازمند علت باشد ؛ اما اصل ديگري هم وجود دارد به نام اصل موجبيت كه مي گويد :
«ما بايد حالت كنونى جهان را معلول حالت قبلى و علت حالت بعدى آن بدانيم. متفكرى كه تمامى نيروهاى مؤثر در طبيعت را در يك لحظه معين مى داند، و همچنين مكان لحظه اى تمامى اشياى جهان را مى داند قادر خواهد بود در يك فرمول، حركت بزرگ ترين اجسام تا كوچك ترين اتم هاى اين جهان را در آينده درك كند، مشروط بر اين كه تفكر وى به اندازه كافى قادر باشد تا تمامى داده ها را تحليل كند؛ براى وى هيچ چيزى غير قطعى نخواهد بود و آينده مثل گذشته پيش چشمانش خواهد بود » .
اين تعريفي بود كه لاپلاس از موجبيت و قطعيت عالم ارائه مي داد ؛ اما اين يعني ارتباط قطعي وضعيت آينده با وضعيت قبلي و امكان درك آن ربطي به اصل نيازمندي وضعيت آينده به علت هاي خاص خود ندارد ؛ در واقع اين اشتباه در خصوص مواردي كه ناقض قانون عليت دانسته شده، يعني پديده هايي مانند ذرات زير اتمي هم رخ داده است. ناهماهنگي آن ها و عدم امكان درك و شناخت موقعيت آينده اين ذرات در درون يك اتم و تصادفي بودن موقعيت آينده آن ها به معني بي علت بودن آن ها دانسته شده كه اين دو كاملا متفاوت و از هم بيگانه اند .
اين مساله بر فرض صحت اصلا نافي اصل عليت نبوده، بلكه نافي مقوله موجبيت است .همه اين حركت هاي تصادفي به معني بي علت بودن اين حركت ها نيست . فقدان علت در حصول اين پديده را ثابت نمي كند .
جداي از آن كه نظريه عدم قطعيت در واقع به عدم قطعيت در ادراك ما و امكان حصول علم برمي گردد، نه حقيقت موجود در خارج ؛ در واقع ركن مبنايي اصل عدم قطعيت، عدم امكان دستيابي همزمان به مكان و سرعت درست ذرات است ، يعني ورود در راهكار اندازه گيري همان و وقوع تغيير و دگرگوني در نتيجه همان ، پس هيچ گاه قطعا و بدون خطا نمي توان دريافت در لحظه (الف) يك ذره در كجا و با چه سرعتي قرار دارد تا بتوان از مكان و سرعت آن در آينده و در لحظه (ب) به يقين رسيد .
به خوبي روشن است كه اين مشكل لطمه اي به داستان عليت نمي زند، بلكه خود مويد اصل عليت است ؛ در حقيقت اين كه هر ذره در چه موقعيت و در چه شرايطي است ،معلول علت هاي مختلفي است كه متاثر از آن ها وضعيت يك ذره در يك زمان رقم مي خورد . در اين ميان خود اندازه گيري ما هم در زمره همين علل همچنين نقشي را ايفا مي كند ؛ پس در هر حال عدم قطعيت معلول علل خاص خود است، نه پديده اي بي علت .