‏محمد على مهدوى راد
صحابه و کتابت حدیث
در مقاله پیشین، از «کتابت حدیث در عصر پیامبر(ص)» سخن گفتیم و نشان دادیم که سنّت آن بزرگوار، بر لزوم کتابت استوار است. پس از آن، احادیث گزارش شده از رسول اللّه(ص) در منع کتابت را نقد کردیم و نشان دادیم که ازحجّیّت، ساقط است. اکنون در این شماره، شمارى از صحابیان را یاد مى کنیم که حدیث را مى نگاشتند و بر نگارش و نشر آن، تأکید مى ورزیدند.
از آنچه در بحث پیشین آوردیم، روشن شد که رسول اللّه (ص) بر کتابت حدیث تأکید مى کرده است و کتابت حدیث، به امر رسول اللّه(ص)، به روزگار حیات آن بزرگوار، معمول بوده؛ و هیچ منعى از جانب آن بزرگوار در نگارش حدیث، صادر نشده است؛ و روایات منسوب، قطعا بر ساخته است و از حجّیّت، ساقط. بدین سان، باید تأمّل کرد و به دقّت در نگریست که صحابیان چه مى کردند. آیا آنان به ضبط و ثبت حدیث، همّت مى گماشتند یا نه؟ تأمّل در نصوص تاریخى و بررسى منابع شرح حال نگارى، تردیدى باقى نمى گذارد در اینکه، پاسخ این سؤال نیز مثبت است؛ و نشان مى دهد که صحابیان به پیروى از تأکیدها و ترغیبهاى پیامبر اکرم(ص) حدیث را مى نوشتند. از نگاشته ها و نوشته هاى آنان، در متون کهن، گاه به «صحیفه» و دیگرگاه به «نسخه» یاد شده است. اکنون این دو اصطلاح را بازشناسى کنیم.
1) صحیفه:
«صحیفه» برگى است نگاشته شده، که آن را به «صحف» جمع مى بستند؛ البتّه ساختار قیاسى آن، «صحائف» است1. ابن حجر عسقلانى، صحیفه را به «ورقة مکتوبة» تفسیر کرده است2؛ بنابراین، «صحیفه» در اصل وضع لغوى، بر «برگى نگاشته شده» اطلاق مى شده است و در ادامه استعمال، بر برگهاى نگاشته شده نیز اطلاق شده است.
در گزارشهاى تاریخى آمده است که چون رسول اللّه(ص) بر ابلاغ آیین خود، پاى فشرد و تطمیع ها، تهدیدها و پیشنهادهاى قریش را براى کنارآمدن با آنها و دست شستن از تبلیغ برنتابید، آنان، همپیمان شدند که یکسر با رسول اللّه(ص) رویارویى کنند و او و همگامانش را در انزوا قراردهند. سپس پیمان نامه اى نگاشتند و آن را در میان کعبه آویختند، از این پیمان نامه که «برگى مکتوب» بود، به «صحیفه» یاد شده است.3
بدین سان، «صحیفه» در اصطلاح محدّثان، مکتوبى است مشتمل بر حدیث و یا احادیثى از رسول اللّه(ص)، نگاشته شده بر برگى و یا برگهایى.4
2) نسخه:
در میان آثار شرح حال نگاران و در ضمن شرح حال محدّثان و راویان، گاه از عنوان «نسخه» سخن رفته است که آن نیز گویا حدیث یا احادیثى است نگاشته شده بر برگى و یا برگهایى. برخى از حدیث پژوهان نوشته اند:
از جهت اصطلاح، «صحیفه» نگاشته اى است مشتمل بر یک حدیث یا بیشتر (با یک سند) که ممکن است موضوعات مختلف را در بر داشته باشد؛ مانند: صحیفه همّام. امّا اگر اسناد متعدّدى داشت، از آن به «نسخه» یادمى کنند ….5
یادآورى کنم که صحیفه ها و نسخه ها، گاه به کاتب و نگارنده آن نسبت داده مى شده است، و گاه به املاکننده آن؛ مانند «صحیفه جابر» که آن را شاگردش سلیمان بن قیس یشکرىّ نگاشته است.
اکنون با نگاهى به منابع شرح حال نگارى و کتابهاى رجالى و… مى کوشیم تا گروهى از صحابیان را که حدیث را مى نگاشتند و «صحیفه» یا «نسخه»اى بدانها نسبت داده شده است، شناسایى کنیم. نامهاى صحابیان را بر اساس الفبا مى آوریم و آگاهى هاى لازم را در ذیل نامها گزارش مى کنیم.6
ـ أبوأمامة الباهلى: صدى بن عجلان
ـ أبوأیّوب الأنصارى: خالدبن زید
1. أبوبکربن أبى قحافة:
بى گمان، ابوبکر، به روزگار حیات رسول اللّه(ص) احادیث را مى نگاشته است. بر اساس برخى گزارشها، وى 500حدیث از احادیث رسول اکرم(ص) را نگاشته بود که پس از پیامبر و بعد از مدتى اندیشیدن، و بر چگونگى اش در نگریستن ( ) آنها را به آتش کشید.7 برخى از پژوهشیان بر این باورند که وى پس از پیامبر نیز حدیث را مى نگاشته است.8
پس از این، در زمینه چگونگى حدیث نگارى ابوبکر و اقدام او به منع کتابت و شعار وى در این باره، سخن خواهیم گفت.
ـ أبوبکر الثّقفى: نفیع بن مسروح
2. أبورافع:
وى، از صحابیان جلیل رسول اللّه(ص) و از پیشتازان در کتابت و تألیف است. پس از این، در ضمن بحث تدوین حدیث در شیعه، به تفصیل از وى یاد خواهیم کرد.
ـ أبوسعید الخدرى: سعدبن مالک
3. أبوشاة الکلبى:
چون رسول اللّه(ص) بر مکّه چیره گشت، در میان مردمان، خطبه اى ایرادکرد و در ضمن آن، از جایگاه بلند مکّه و از برخى احکام و رفتارهاى مسلمانان و… سخن راند. ابوشاه کلبى که از مردمان یمن بود، به پاخاست و از رسول اللّه(ص) تقاضاکرد که این سخن را براى وى بنویسند، و پیامبر دستورداد چنان کنند.9 از آن پس، این سخن، به حدیث «أبوشاة» شهره شد11، که عالمان بسیارى در جواز (بلکه لزوم) کتابت حدیث، بدان استناد کرده اند، و ما پس از این نیز بدان اشاره خواهیم کرد.
4. أبوهریرة، الدّوسى الیمانى:
وى از صحابیان مشهور رسول اللّه(ص) و از راویان و محدّثانى است که به کثرت نقل از سویى و به جعل و وضع از سوى دیگر، شهره است.11 در میان نقلهاى گونه گون درباره ابوهریره، گزارشهایى توان یافت که تصریح دارد ابوهریره احادیث را به حافظه مى سپرده و کتابت نمى کرده است12؛ امّا نقلها و گزارشهایى نیز هست که نشانگر آن است که وى حدیث را مى نوشته است.13 آقاى دکتر محمد مصطفى اعظمى بر این باور است که جمع میان دوگونه نقل، بدینگونه ممکن است که بگوییم عدم کتابت ابوهریره، در زمان رسول اللّه(ص) بوده است و کتابت وى، پس از رسول اللّه(ص).14 کسان بسیارى از ابوهریره حدیث شنیده اند و صحیفه ها و نسخه ها از نقلهاى وى نوشته اند.15 آنچه آوردیم، نشانگر این حقیقت تواند بود که وى، حدیث را مى نگاشته است؛ چه در زمان پیامبر(ص) و یا پس از آن.
5ـ أبوهند الدّارى:
او از قبیله «دار» است که گویا نامش «بریر» بوده است و به کنیه شهرت دارد. داستان حضور وى با تمیم دارى، در محضر رسول اللّه(ص) و درخواست قطعه زمینى در شام و واگذارى رسول اللّه(ص) و نگاشتن قراردادى براى آن، در منابع شرح حال نگارى آمده است. ابن حجر، پس از گزارش آن مى نویسد: من درباره آن، رساله اى پرداخته ام با عنوان «الجلیل بحکم بلد الخلیل».16
از ابوهند، روایاتى در منابع حدیثى آمده است، و گویا ابوعبداللّه مکحول شامى، از احادیثى که وى نقل کرده است، نگاشته اى را سامان داده است.17
6. أبىّ بن کعب الأنصارى:
وى، از صحابیان جلیل و از مفسّران ارجمند و از موالیان على بن ابى طالب(ع) بوده است. از أبىّ بن کعب و ثبت و ضبط وى از حدیث، در بخش دیگرى از این سلسله مقالات یادخواهیم کرد.
7. أسماء بنت عمیس:
او از پیشتازان در اسلام و از چهره هاى منوّر تاریخ اسلام و از مهاجران شکوهمند روزگار شکنجه و رنج و از مدافعان جدّى «حقّ خلافت و خلافت حقّ» است. از اسماء و کتابت او از حدیث، پس از این یاد خواهیم کرد.
8. اسیدبن حضیر الأنصارى:
اسید، از صحابیان و از چهره هاى برجسته مدینه است. او پس از رسول اللّه(ص)، در حاکمیت ابوبکر کوشید18 و از جمله کسانى است که با عمربن الخطّاب براى بردن على(ع) به مسجد، به خانه آن بزرگوار هجوم آورد.19 اسید، برخى از احادیث رسول اللّه(ص) را نگاشته و نیز برخى از داوریهاى آن بزرگوار و خلفا را.20
9. أنس بن مالک:
انس، از صحابیان، محدّثان و مقریانى است که به خدمتگزارى رسول اللّه(ص) مشهوراند.
او خطّى نیکو داشت21 و احادیث رسول اللّه(ص) را مى نگاشت و بر نگارش آن، تأکید مى ورزید و به فرزندانش نیز امر مى کرد که بنویسند22 و از تباه شدن دانش جلوگیرى کنند. این تأکید و ترغیب، تا بدانجاست که از وى نقل کرده اند:
کنّا لانعدّ علم من لم یکتب علمه علما …23
ما دانش کسى را که نمى نگاشت و ثبت و ضبط نمى کرد، دانش نمى دانستیم.
یعنى به استوارى و دقت آن، باور نداشتیم. در گزارشهایى آمده است که در نزد انس، نگاشته هاى فراوانى بوده است؛ هبیرةبن عبدالرّحمن مى گوید:
چون انس آهنگ نقل حدیث مى کرد و مردم براى شنیدن انبوه مى شدند، نگاشته هایش را مى آورد و بر مردمان مى خواند و مى گفت اینها احادیثى است که من از رسول اللّه(ص) شنیده ام …24
انس، مجالس کتابت داشت؛ احادیث را املامى کرد و دیگران مى نوشتند.25
بدین سان، کسان بسیارى از وى حدیث آموختند و احادیثى از وى دریافته، نگاشتند؛ از جمله، ثمامةبن عبیداللّه بن أنس که «کتاب الصّدقات» را از انس مى داشته است26 و کثیربن سلیم راوى که از انس، «نسخه»اى را روایت مى کرده است.27
10. براء بن عازب الأنصارى الخزرجى:
براء، از صحابیان رسول اللّه(ص) و فرزند صحابى پیامبر(ص) (عازب بن حارث) است. براء از راویان «حدیث غدیر» است که در مواضع مختلفى آن حدیث را گزارش کرده است.28 براء بر کتابت حدیث، تأکید داشته است. او محافل تحدیث تشکیل مى داد؛ حدیث مى گفت و جستجوگران حدیث، به املاى او مى نگاشتند.29
11. جابربن سمرة السّوائى:
او هم از راویان حدیث غدیر است30. او نیز حدیث را مى نگاشت. عامربن سعدبن أبى وقّاص، مى گوید: نامه اى براى جابربن سمره فرستادم و از وى خواستم تا برخى از احادیثى را که از رسول اللّه(ص) شنیده است، براى من بنویسد، و وى چنین کرد …31
12. جابربن عبداللّه الأنصارى:
وى، صحابى جلیل القدر رسول اللّه(ص)محدّث و مفسّرى بزرگ و از پیشتازان در دفاع از حق است. عمر او سالیان دراز بپایید و بدین سان، از سرچشمه زلال آگاهیهایش ـ که از آل اللّه فرا گرفته بود ـ دیگران را سیراب ساخت. درباره جایگاه او در کتابت حدیث، در آینده سخن خواهیم گفت.
13. جریربن عبداللّه البجلى:
جریر از صحابیانى است که زندگى اش داراى دیگرسانى ها و کژرفتاریهایى است. او از یارى على(ع) تن زد، و به ستم و ستمگرى روى آورد.32 جریر، حدیث را مى نوشت. از جمله آورده اند که او در هنگامه اى که گرسنگى و دشواریهایى برخى مناطق را فرا گرفته بود، به معاویه نوشت:
از رسول اللّه(ص) شنیدم که فرمود:
آنکه بر مردمان رحم نکند و مهر نورزد، خداوند به او رحم نخواهدکرد.33
14. حسن بن على(ع):
سبط اکبر، پیشواى راستین امّت، حسن بن على(ع)، بر کتابت و ضبط حدیث بسى تأکید داشته است. در آینده در این باره، به تفصیل، سخن خواهیم گفت.
15. خالدبن زید:
خالدبن زید (مشهور به ابوایّوب) انصارى، از مشاهیر صحابه است؛ همو که رسول خدا در مدینه در خانه وى سکنى گزید. ابوایّوب، از استوارگامان بر «صراط مستقیم» بود و هماره حرمت حق را پاس مى داشت. از نقش وى در کتابت حدیث، پس از این، سخن خواهیم گفت.
16. رافع بن خدیج الأنصارى:
وى از صحابیان پیامبر(ص) و از کسانى است که بجز نبرد احد ـ که به سبب خردسالى، اجازه شرکت در آن را نیافت ـ، در دیگر نبردها همراه رسول اللّه(ص) بوده است.34 به هنگام نبرد احد، نیزه اى بدو اصابت کرد و پیکان آن، در بدن وى تا هنگام مرگ، باقى ماند. پیامبر(ص) به شهیدبودن او گواهى داد35 و گفته مى شود او در نبرد صفّین، همراه على(ع) بوده است.36 رافع، حدیث پیامبر(ص) را مى نگاشت و نزد خویش، نگاه مى داشت. آورده اند که روزى مروان از حرمت مکّه سخن گفت. رافع بن خدیج فریاد زد که:
اگر مکه حرم الهى است، مدینه حرمى است که رسول خدا بدان حرمت بخشیده است. این حقیقت، در پوستى نگاشته شده و در نزد ما محفوظ است که اگر بخواهى، آن را مى خوانیم …37
17. زیدبن أرقم:
زیدبن أرقم، از خزرجیان یثرب و از صحابیان پیامبر(ص) است، هموست که درباره موضعگیرى منافقان افشاگرى کرد و رسول اللّه(ص) را ستود. درباره وى، پس از این، سخن خواهیم گفت.
18. زیدبن ثابت الأنصارى:
از مفسّران، مقریان و چهره هاى نقش آفرین صحابه است. زیدبن ثابت، از جهاتى مورد توجّه خلفا بوده است. او را بسیار مى ستودند و بزرگ مى داشتند. از وى نقل کرده اند که پیامبر بدو امر کرده است زبان سریانى فراگیرد و نگاشته یهودیان را براى رسول اللّه(ص) بخواند، و وى در کمتر از نصف ماه، آن را فرا گرفته است. او را کاتب وحى و نیز جامع قرآن دانسته اند؛ لیکن همه این موارد، مورد گفتگوست.38 از زیدبن ثابت نقل کرده اند که گفته است:
پیامبر به ما امر کرده است چیزى از حدیث وى را ننویسیم و آنچه نوشته ایم، محوکنیم.39
آقاى دکتر اعظمى، اسناد این نقل را منقطع مى داند و ضعیف و مآلا غیرقابل استناد. وى احتمال مى دهد که تن زدن زید ـ بر اساس برخى از نقلها ـ از نگاشتن آرا و اندیشه هاى خود بوده است و نه احادیث رسول اللّه(ص). وى، آنگاه نصوص و نقلهایى را گزارش مى کند که نشانگر آن است که زیدبن ثابت، حدیث را مى نوشته است؛ و جالب اینکه گاه به درخواست عمر نوشته است؛ از جمله، در پاسخ سؤالهاى وى از مسئله ارث «جد» و…40
گفتیم خلفا، وى را مى ستودند و در مسائل فقهى، بدو مراجعه مى کرده اند. او را اوّلین کس دانسته اند که در «میراث» کتاب نگاشته است. ابوبکر محمّدبن خیر أموى اشبیلى، در فهرست خود، از کتاب «فرائض» زید یاد کرده است و سند خود بدان را گزارش کرده است41؛ از این مجموعه و اهمیت آن، در متون حدیثى42 و منابع شرح حال نگارى43 سخن رفته است. زید، چنانکه آوردیم، به دانش شهره بود. کسان بسیارى به محضر وى مى شتافتند و از او دانش فرامى گرفتند و احادیثى مى نگاشتند. از جمله، ابوقلابة عبداللّه بن زید بصرى که در نگارش و ضبط و ثبت حدیث، سختکوش بود و نگاشته هاى فراوانى داشت44؛ او در ضمن نگاشته هایش، به نقل از زیدبن ثابت نیز احادیثى نگاشته بود.45 و نیز کثیربن افلح که مى گفت:
ما در نزد زیدبن ثابت، احادیث را مى نگاشتیم.46
19. سبیعة الأسلمیّة:
سبیعه اسلمى از راویان رسول اللّه(ص) است، وى همسر سعدبن خوله است (که در «حجّةالبلاغ» زندگى را بدرود گفت). اندکى پس از مرگ سعد (یکماه یا کمتر)، سبیعه بزاد و کسانى از وى خواستگارى کردند. رسول اللّه(ص) بر اساسى برخى از نقلها، به وى اجازه ازدواج داد.47 بدین سان، چگونگى شوهرکردن مجدّد وى، مستند فقهى حکم کسانى شد که بر این باورند که «وضع حمل»، انقضاى عدّه زنان است مطلقا؛ چه آنانکه طلاق داده شده اند و چه آنانکه شوهرانشان زندگى را بدرود گفته اند؛ و نیز تفسیر بر آیه «وأولات الأحمال أجلهنّ أن یضعن حملهنّ» [طلاق/4].48
چگونگى این ماجرا را از سبیعه سؤال کرده اند و او در پاسخ، چگونگى را نگاشته است.49 برخى کسان، از وى حدیث شنیده اند و او براى برخى، حدیث نوشته است؛ از جمله براى: عبداللّه بن عتبة50، عمربن عبداللّه بن الأرقم51، عمروبن عتبة52 و مسروق بن أجدع53.
20. سعدبن عبادة الأنصارى:
سعدبن عبادة، پیشواى خزرجیان و از صحابه انصار است. او قبل از اسلام کتابت را فراگرفته بود و از معدود کسانى است که با عنوان «کامل» یادشده اند.54 سعد را در سخاوت و شجاعت ستوده اند و از ابن عباس آورده اند که رسول اللّه(ص) دو پرچم داشت: پرچم مهاجران و پرچم انصار؛ پرچم مهاجران با على(ع) و پرچم انصار با سعد بود. پس از رسول اللّه(ص)، سعد در حالیکه بر بستر بیمارى بود، در سقیفه بنى ساعده با یارانش انجمن کرد؛ امّا کارى از پیش نبرد55؛ تا در روزگار خلافت عمر، در بیابان جان سپرد( ) و نظام حاکم چنین شایع کرد که او را جنّیان کشته اند 56 سعد بر کتابت حدیث، تأکید مى ورزیده و او را نگاشته هاى فراوانى بوده است. ابن حبّان در ضمن یادکرد اسماعیل بن عمروبن شرحبیل نوشته است:
صاحب الوجادات من کتب سعدالأنصارى.57
و احمدبن حنبل، چگونگى داورى رسول اللّه(ص) بر اساس نگاشته هاى سعد را چنین گزارش کرده است:
إسماعیل بن عمروبن قیس بن سعدبن عبادة عن أبیه أنّهم وجدوا فى کتب سعدبن عبادة الأنصارى: إنّ رسول اللّه(ص) قضى بالیمین مع الشّاهد.58
برخى از نقلها، به جاى (فى کتب)، (فى کتاب) دارند، که البته در نتیجه گیرى براى بحث ما تفاوتى نخواهدداشت و به هرحال، نشانگر آن است که سعدبن عبادة حدیث را مى نوشته است.
21. سلمان الفارسى:
سلمان، یار بیدار دل و صحابى جلیل رسول خدا و از حافظان حدیث و کاتبان حقایق منقول از رسول اللّه(ص) است. در بخش دیگر، از جایگاه وى در کتابت حدیث، سخن خواهیم گفت.
22. سائب بن یزید:
او محفل نقل حدیث داشت، و شاگردانش از او حدیث مى شنیدند و مى نوشتند و مى گستردند. ابن لهیعه مى گوید: یحیى بن سعید از آنچه از سائب شنیده بود، مى نگاشت و براى من ارسال مى داشت.59
23. سمرةبن جندب:
وى احادیث رسول اللّه(ص) را در مجموعه اى سامان داده بود که در منابع حدیثى و رجالى، از آن، گاه با عنوان «رساله»60 و دیگرگاه با عنوان «نسخه»61 یاد شده است. ابن سیرین از مجموعه سمره یادکرده و آن را سرشار از دانش دانسته است.62
فرزندان سمره، این «نسخه» را روایت کرده اند و راویان و محدّثانى از آنها فراگرفته، آن را نشر داده اند.63 حسن بصرى نیز آن را روایت کرده است64 و راشدبن سعد مقرنى حمصى را نیز از راویان آن برشمرده اند.65 احمدبن عمرو بزّار در مسند خود (به نام «البحر الزّخّار» و) مشهور به «مسند بزّار»، از این مجموعه، هفتاد حدیث را گزارش کرده است و ابوالقاسم طبرانى در اثر فخیم خود (المعجم الکبیر)، یکصد حدیث را. در مجامع حدیثى دیگر نیز روایات آن پراکنده است و این همه، نشانگر شهرت این مجموعه حدیثى است.
24. ابوسعید، سعدبن مالک الخدرى:
ابوسعید خدرى در موضوع منع تدوین حدیث از شهرتى شایان توجّه برخوردار است. پیشتر آورده ایم66 که تنها حدیث صحیح (اگر این ادّعا پذیرفته شود) در منع تدوین، از وى نقل شده است. بدین سان، ابوسعید خدرى، از مانعان تدوین حدیث شناخته شده است. امّا آقاى دکتر محمد مصطفى اعظمى بر این باور است که او حدیث را مى نوشته است و یا دست کم براى خود ثبت و ضبط مى کرده است.67 ما در مقاله پیشین استظهار کرده بودیم که سخن ابوسعید احتمالا به نگاشتن حدیث همراه قرآن مربوط است و نه نگاشتن آن به گونه مستقل.68
25. سهل بن سعد، السّاعدى الأنصارى:
سهل نیز از کاتبان و ناشران حدیث است. کسانى از او حدیث فراگرفته و نشر داده اند و حکومت وقت، او را به سبب نشر حدیث، سیاست کرده است پس از این، از وى یاد خواهیم کرد.
26. شدّادبن أوس بن ثابت الأنصارى:
او از صحابیان جلیل رسول اللّه(ص) است. او را از فقیهان اصحاب پیامبر برشمرده اند.69 شدّاد، جوانان را جمع مى کرد و به آنان حدیث املا مى کرد.70 کسانى از وى خواستند از رسول اللّه(ص) کلامى براى آنها نقل کند. گفت: حدیثى را براى شما ارمغان مى کنم که پیامبر، آن را هماره به ما مى آموزاند و املا مى کرد و ما مى نوشتیم:
اللّهم، إنى أسألک الثّبات فى الأمر، وأسألک عزیمة الرّشد، وأسألک شکر نعمتک وحسن عبادتک …71
به روزگار حاکمیّت معاویه بر شام، معاویه از شدّاد خواست تا به منبر فراز آید و از شأن على(ع) بکاهد و بر آن بزرگوار، طعن زند؛ امّا او چنان نکرد و سخنى گفت که معاویه را خوش نیامد و دیگرگاه کلامى گفت که به واقع، طعن در معاویه بود72 و چون معاویه از او پرسید که على افضل است یا او، و کدامیک را بیشتر دوست مى دارد، وى هوشمندانه بر والایى و برترى على(ع) تأکیدکرد و در پاسخ، سخن به گونه اى بر زبان آورد که از خشم و کین معاویه و گزند گزمه هاى او مصون بماند.73
27. شمعون الأزدى الأنصارى:
شمعون، از صحابیان رسول اللّه(ص) است، که هنگام فتح دمشق، همراه فاتحان بوده است. وى در آن دیار، رحل اقامت افکند و او را از بزرگان دمشق برشمرده اند.74 شمعون، احادیث را مى نگاشته و گزارش مى کرده است. برخى محدّثان، آورده اند که:
ابوریحانه شمعون ازدى را سوار بر کشتى دیدیم که «صحیفه»هایى به همراه داشت.75
28. أبوأمامة، صدى بن عجلان الباهلى:
ابوامامه از جمله کسانى است که بر کتابت حدیث تأکید مى کرده اند. آورده اند که حسن بن جابر از ابوامامه باهلى، درباره ثبت و ضبط دانش [حدیث] پرسید. گفت:
اشکالى ندارد. [بنویسید.]76
بر اساس برخى احادیث، ابوامامه، حدیث را املا مى کرده و دیگران مى نوشته اند. چنین است آنچه عبدالرزاق گزارش کرده است که: قاسم بن عبدالرحمن شامى، احادیث ابوامامه را مى نگاشت.77
29. ضحّاک بن سفیان الکلابى:
ضحّاک از رسول اللّه(ص) مسائلى پرسیده و پاسخ را به کتابت دریافت کرده است و بعدها آنچه را از رسول اللّه دریافته، آن هنگام که از وى سؤال شده، نگاشته و عرضه کرده است. رسول اللّه(ص) او را بر اعراب گمارده بود. وى از پیامبر(ص) سؤال کرده است که زن از دیه شوهرش، ارث مى برد یا نه؟ و جواب مثبت درمى یابد.78 پس از روزگارى، عمر آهنگ آن مى کند که زنى را از «دیه» شوهرش محروم کند. ضحّاک به عمر مى نویسد که در این باره از رسول اللّه(ص) سؤال کردم و پاسخ مثبت شنیدم و بدین طریق، همسر «أشیم ضبابى» را از دیه وى ارث دادم.79
30. عائشة بنت أبى بکر:
عایشه، پس از رسول اللّه(ص) از جایگاه ویژه اى برخورداربود. حکومت به وى توجّه خاصّى داشت و در مواردى، او براى احکام شرعى و مسائل مرتبط به دین و قرآن، مرجع شناسانده مى شد.80 آورده اند که او خوب مى خواند و در سخنورى و خطابه، بسى چیره دست بود؛ امّا کتابتش مورد گفتگوست.81 عایشه خود نیز توجّه بلیغى به نقل حدیث داشت؛ احادیث را به کسانى املا مى کرد و آنان مى نگاشتند و مى گستردند.82 مجموعه نقلهاى عایشه، بر مسائل قرآنى، دینى و فقهى، تأثیر قابل توجّهى نهاده است. بدین سان، عایشه از کسانى است که بر کتابت و نشر حدیث تأکید ورزیده است.
زیادبن أبى سفیان، عروةبن زبیر و معاویةبن أبى سفیان، کسانى هستند که از وى احادیثى را نوشته اند. عروةبن زبیر فقط در تفسیر، 92سخن از وى گزارش کرده است.83 قاسم بن محمدبن أبى بکر، أبوسلمةبن عبدالرحمن، ذکوان، مسروق بن الأجدع و… از جمله کسانى هستند که از وى حدیث نقل کرده اند. نقلهاى عایشه، چه به گونه حدیث از رسول اللّه(ص) و چه به صورت رأى و فتوى، در چگونگى شکل گیرى آثار مکتوب تاریخى، فقهى و تفسیرى و قرآنى، تأثیر مهمى بر جاى نهاده است که اکنون مجال پرداختن بدان نیست.84
31. عبداللّه بن أبى أوفى:
وى از صحابیانى است که در «حدیبیّة» و «بیعت رضوان» حضور داشته اند. او تا هنگام رحلت رسول اللّه(ص) در مدینه بود و آنگاه به کوفه رفت و در آن دیار زیست تا اینکه زندگى را بدرود گفت. او آخرین صحابى یى است که در کوفه درگذشته است.85 سالم بن أبى أمیّة، کاتب وى بود86 که از او احادیثى را به کتابت گزارش کرده است.87 یکى از دوستان سالم نیز نقل مى کند که عبداللّه درباره جهاد، احادیثى نگاشت و آنها را براى عبیداللّه فرستاد و من از وى خواستم آنها را براى من بنویسد.88 عمروبن عبیداللّه نیز از کسانى است که عبداللّه براى وى احادیثى نگاشته است.89
32. عبداللّه بن زبیر:
عبداللّه بن زبیر را نیز از کسانى برشمرده اند که بر کتابت حدیث باور داشته است.90 از عبداللّه بن زبیر، از جمله، رساله اى یاد شده است که در آن، احادیثى از رسول اللّه(ص) نوشته بوده است.91
33. عبداللّه بن عباس:
عبداللّه بن عباس از مفسّران، محدّثان و صحابیان جلیل القدر است. ابن عباس بر کتابت حدیث تأکید داشته است. او در نشر تفسیر و حدیث، به بنان و بیان، بسى کوشیده است. در مقامى دیگر و به هنگام بحث از تدوین حدیث در شیعه، از جایگاه وى در تدوین حدیث، سخن خواهیم گفت.
34. عبداللّه بن عمر:
عبداللّه بن عمر از فقیهان و محدّثان بلند آوازه تاریخ اسلام است. گو اینکه او این بلند آوازگى را تا حدودى وامدار پدرش عمربن الخطّاب است؛ امّا حضور وى در صحنه هاى اجتماعى و فرهنگى و مورد توجّه قرارگرفتن او در مسائل، بویژه مسائل فقهى، به این شهرت، یارى رسانده است. عبداللّه بن عمر، شخصیّت شگفتى دارد. او در صحنه سیاست، غالبا حرکت مرموزانه و آمیخته به سکوت و رفتارى متلوّن دارد. فقه و اندیشه او در شکل گیرى فقه سده هاى پس از وى، تأثیر داشته است.92
به هرحال، عبداللّه بن عمر از کسانى است که به گستردگى، حدیث را مى نگاشته است. حدیث پژوهان نوشته اند که او هماره احادیث نبوى را در نگاشته هایى گرد مى آورد93 و کتابها و نسخه هایى از حدیث، به همراه داشت که قبل از آنکه به میان مردم آید، بدانها مى نگریست94 و نیز نسخه اى از کتاب «صدقات» پدرش را همراه داشت که به واقع، نسخه اى از «کتاب الصّدقات» پیامبر(ص) بود.95 کسانى از ابن عمر سؤال مى کردند و او به کتابت جواب مى داد96 و گاهى او خود، احادیثى از رسول اللّه(ص) مى نگاشت و براى دوستانش مى فرستاد.97 نافع، غلام وى، احادیثى از او نقل کرده است. ذهبى مى گوید:
واقدى از جماعتى روایت کرده است که کتاب نافع، شنیده هاى او از ابن عمر بوده است که ما آن را مى خواندیم.98
به ابن عمر، مخالفت با کتابت حدیث هم نسبت داده شده است؛ امّا این نسبت، دلیل استوارى ندارد. آقاى دکتر مصطفى اعظمى مى نویسد:
معارضه با ثبت وضبط حدیث را به ابن عمر نسبت داده اند؛ امّا هیچ تصریحى از وى در این باره در دست نداریم.99
بدین سان، عبداللّه بن عمر که در مسائل فقهى، در موارد بسیارى با دیدگاههاى پدرش مخالفت کرده است100، بعید نمى نماید که این نیز یکى دیگر از موارد مخالفت وى با پدرش باشد.
35. عبداللّه بن عمروبن عاص:
عبداللّه بن عمروبن عاص، در تدوین حدیث، بلند آوازه است؛ کلام مشهور رسول اللّه(ص) (که پیشتر آوردیم) که به او فرمود: «بنویس؛ به خدا سوگند، از من، جز حق، برون نتراود»101، از جمله دلایل متقن تأکید رسول اللّه(ص) در ثبت وضبط حدیث است.
عبداللّه بن عمروبن عاص، در کتابت و نگارش، سختکوش بود؛ کسان بسیارى از این ویژگى او یادکرده اند و تصریح کرده اند که او حدیث را مى نوشته است.102 روایاتى نشانگر آن است که او به محضر رسول اللّه(ص) مى شتافته و احادیثى را که املا مى شده است، مى نگاشته است.103 عبداللّه بن عمروبن عاص به زبان سریانى آشنایى داشت.104 آورده اند که او به برخى نگاشته هاى «اهل کتاب» نیز دسترسى داشته است105؛ از این روى، او را از جمله کسانى برشمرده اند که در نشر اسرائیلیّات در فرهنگ اسلامى، نقش داشته اند.106
برخى بر این باورند که عبداللّه بن عمروبن عاص، مجموعه اى در مغازى رسول اللّه(ص) و سیره آن بزرگوار نیز نگاشته بود، و این نکته را از آن روى که وى احادیث بسیارى از پیامبر(ص) نگاشته است، بعید ندانسته اند.107
عبداللّه بن عمرو، حدیث را بر کسان بسیارى املا مى کرده است. از این روى، کسان بسیارى از وى حدیث را به کتابت نقل کرده اند. از جمله، شعیب بن محمدبن عبداللّه بن عمرو، عبدالرحمن بن سلمة الجمحى، عبداللّه بن رباح الأنصارى، شفى بن ماتع و…108
از جمله نگاشته هایى که به عبداللّه بن عمروبن عاص نسبت داده شده است، مجموعه اى است با عنوان «الصّحیفة الصّادقة» که آن را مشهورترین «صحیفه» نگاشته شده در عصر نبوى به خامه صحابه دانسته اند.109 عبداللّه خود از این صحیفه بارها یادمى کرده و به آن مى بالیده است و تصریح مى کرده است که آن را از املاى رسول اللّه(ص) نگاشته است110 و گاه چنان مى نموده است که او به هنگام شنیدن محتواى این صحیفه، در محضر پیامبر(ص) تنها بوده است.111 در چگونگى این صحیفه، سخن بسیار است. برخى آورده اند که این صحیفه، داراى یک هزار حدیث بوده است.112 أحمدبن حنبل، بخشهایى از «صحیفه» را در مسند خود، با طرق و اسناد مختلف، گزارش کرده است.113 علاّمه جلیل، هاشم معروف الحسنى، به این نگاشته، عنوان «صحیفه مزعومه» داده است و بر این باور است که این نگاشته، مجموعه اى است از آنچه عبداللّه بن عمروبن عاص در «نبرد یرموک» از آثار امّتهاى پیشین یافته و در قالب حدیث، گزارش کرده است.114 به هرحال، در استنتاج ما تفاوتى ندارد؛ چراکه در هرحال، نشانگر آن است که او بر کتابت، تأکیدداشته و حدیث را مى نوشته است.115
36. عبداللّه بن قیس، أبوموسى الأشعرى:
ابوموسى اشعرى را از کسانى برشمرده اند که کتابت حدیث را روا نمى دانسته است.116خطیب بغدادى گزارشهایى را آورده است که نشانگر تأکید بر حفظ است و نه کتابت.117 او (ابوموسى) برخى از کسانى را که از وى حدیث فراگرفته و نوشته بودند، فراخوانده و گفته است حدیث را حفظ کنید و آنچه را نوشته اید، تباه سازید. امّا آقاى دکتر محمد مصطفى اعظمى، با اشاره به اینگونه نقلها، بر این باور است که او حدیث را مى نوشته است. ایشان از جمله استناد مى کند به نگاشته اى که ابوموسى به درخواست عبداللّه بن عباس نوشته و مشتمل بوده است بر احادیثى از رسول اللّه(ص).118
37. عبداللّه بن مسعود:
عبداللّه بن مسعود از قاریان، مفسّران و عالمان بزرگ دوره صحابه است. مواضع و زندگانى ابن مسعود، از جهات مختلفى شایان بحث است. در کتابت حدیث، از وى دوگونه موضع گزارش شده است. برخى از گزارشها نشانگر آن است که وى حدیث را مى نگاشته و بر نشر و گسترش آن، تأکید مى ورزیده است. آورده اند که:
عبدالرحمن، پسر ابن مسعود، کتابى نشان داد و سوگند یادکرد که به خطّ عبداللّه بن مسعود است.119
گزارش دیگرى نیز نشان مى دهد که در نزد وى، نسخه هایى از حدیث بوده است.120 شاگردان وى نیز بر تدوین و نشر علم و جستجوى دانش، همّت مى ورزیدند.121 در نقلهاى دیگر، آمده است که نزد فرزند ابن مسعود، نگاشته هایى بوده است از احادیث و فقه ابن مسعود (تاریخ فتوى: 15/3؛ و نیز بنگرید به دراسات فى الحدیث النّبوى: 154/1) از همه روشنتر، موضع خلیفه دوم در برابر اوست که وى را با گروهى دیگر، به
سبب نشر و گستراندن حدیث، سیاست کرد و به زندان افکند. 122
از آنچه آوردیم، روشن است که ابن مسعود بر کتابت و نشر حدیث، همّت مى ورزیده است. امّا گزارشهایى نیز هست که نشانگر آن است که وى، حدیث و یا احادیثى را از بین برده است و بر ستردن مکتوبى همت گماشته؛ اینگونه نقلها از جمله در «تقیید العلم» خطیب و «جامع بیان العلم وفضله» گزارش شده است. لیکن به پندار ما، اندکى تأمل در محتواى نقلها نشان مى دهد که انگیزه ابن مسعود از تباه ساختن آنها، نکته اى دیگر بوده است.
در برخى از نقلها آمده است که «نگاشته اى از شام آوردند که آورنده، از محتواى آن، شگفت زده بود. ابن مسعود بدان نگریست و گفت: پیشینیان با توجّه بدینها و روى برتافتن از کتاب الهى منحرف شدند؛ بدین سان آنها را محوکرد». در نقل دیگرى آمده است که «ابن مسعود بدانها نگریست و درحالى که آنها را با آب محومى کرد، خواند: نحن نقصّ علیک أحسن القصص؛ و آنگاه گفت: این دلها را جز به قرآن، مشغول مدارید». 123
محتواى این نگاشته، نشانگر آن است که آنچه ابن مسعود تباه ساخته، از یکسو مشتمل بوده است بر مطالبى شگفت آور و باورنکردنى، و از سوى دیگر، با توجّه به استشهاد ابن مسعود به آیه یادشده و تکیه بر اینکه پیشینیان، با روى آوردن بدینها گمراه شدند، و اینکه آن نگاشته ها از شام آورده شده بود، بعید نمى نماید که مشتمل بوده است بر نا استواریهایى از آثار جریانهاى فکرى دیگر و از جمله، آثار و کتابهاى پیشینیان؛ این نکته، روشنتر خواهدبود اگر دقّت کنیم که ابن مسعود مى گوید [در برخى نقلها]: «در این نگاشته، فتنه است و گمراهى و بدعت»124 . چنین است که یکى از راویان این نقلها مى گوید: این صحیفه از آثار اهل کتاب گرفته شده بود و از این روى، ابن مسعود نقل و ثبت آنها را ناروا مى داشت.125
بدین سان توان گفت ابن مسعود به لحاظ حسّاسیتى که در مقابل اسرائیلیّات داشته است، از نشر اینگونه مطالب، جلوگیرى کرده است.126
38. عتبان بن مالک الأنصارى:
عتبان، از خزرجیان، از انصار و از بدریان است و امامت جماعت قبیله اش (بنى سالم) را به عهده داشته است. کسى به مدینه مى رود و بازگویى حدیثى را که پیشتر، از وى شنیده بود مى خواهد؛ او چنین مى کند و وى این حدیث را مى نویسد.127
خطیب بغدادى این گزارش را در بخش نگاشته هاى صحابه آورده است و آقاى دکتر اعظمى بر اساس این نقل، عتبان را در شمار ثبت کنندگان حدیث، نوشته است.128
39. على بن أبى طالب(ع):
على(ع) بزرگترین، ارجمندترین و والاترین مدافع، حافظ، مبیّن و مفسّر سنّت است. از جایگاه آن بزرگوار در نقل و نشر و کتابت حدیث و حراست و حفاظت از ساحت سنّت رسول اللّه(ص) ، پس از این، به تفصیل، سخن خواهیم گفت.
40. عمربن الخطّاب:
پس از پیامبر(ص) که ابوبکربن أبى قحافه منع نگارش و ثبت وضبط حدیث را رقم زد، عمربن خطّاب، در استوارساختن این شیوه، بسى کوشید و به هنگام خلافت، دامنه این سیاست را بگستراند. با این همه، نصوص تاریخى نشان مى دهد که او نیز به روزگار حیات رسول اللّه(ص) و حتّى پس از آن، حدیث را مى نوشته است. چنین است که پژوهشیان اهل سنّت، و به واقع توجیه گران سیاست خلفا، بسى کوشیده اند تا براى موضع واپسین خلیفه، محملى و توجیهى بجویند و آن را موجّه جلوه دهند.129
عمر، احادیث مرتبط با صدقات را جمع و تدوین کرده بود، که بارها پسینیان بدان استناد کرده اند. این نسخه را نافع به عبداللّه بن عمر عرضه کرده بوده است130. بر اساس نقلهایى دیگر، احادیثى دیگر از رسول اللّه(ص) نیز نوشته بوده است.131
به هنگام خلافت نیز عمر، ابتدا قصدداشت حدیث را بنویسد و بنویساند و براى این، با اصحاب رسول اللّه(ص) به رایزنى پرداخت؛ امّا پس از یک ماه ـ بر اساس برخى از نقلها ـ تصمیم گرفت از نشر آن جلوگیرى کند132 و بیانیّه اى به آبادیها فرستاد که آنان که حدیث را نوشته اند، تباه سازند133؛ و بر اساس برخى نقلهاى دیگر، آنچه را مردم نوشته بودند، چون آوردند و به وى ارائه کردند، سوزاند.134
این همه، نشان مى دهد که تدوین حدیث، معمول بوده است و عمر نیز از جمله کسانى بوده است که حدیث را مى نگاشته است. و در این جهت ـ چنانکه پیشتر آوردیم ـ، منعى از رسول اللّه در اختیار نداشته است و منع وى، تصمیمى بود که او بر اساس مصالحى که بدان مى اندیشید، برگرفت و به چنین موضعى چنگ زد و آثار سوء فراوانى برجاى نهاد.
41. عمروبن حزم الأنصارى:
او از صحابیان رسول اللّه(ص) است که حضور در نبرد خندق، آغاز حضور وى در جنگهاى پیامبر بوده است. پیامبر او را به حاکمیت اهل نجران گمارد و مجموعه اى مشتمل بر احکام طهارت، صلات، غنیمت، صدقه، دیات و…، نگاشت و همراه وى ساخت.135 آقاى دکتر محمد مصطفى اعظمى آورده اند که وى برخى از نامه هاى رسول اللّه(ص) را به صورت کتاب جمع کرده بوده است. این کتاب را پسر وى (محمّدبن عمرو)، روایت کرده است. این مجموعه، همراه کتاب ابن طولون (اعلام السّائلین عن کتب سیّدالمرسلین) به چاپ رسیده است.136
42. فاطمةالزّهراء(س):
پیشتر به مناسبتى از «مصحف» فاطمه(س) و چگونگى آن یاد کرده ایم.137 این مجموعه که هماره در اختیار امامان(ع) بوده است، میراث ارجمندى است از فاطمه اطهر(س) که بر آن بزرگوار املا شده است و على(ع) آن را کتابت کرده است.138 از منابع و گزارشهاى پراکنده اى دیگر مى توان استفاده کرد که در محضر آن بانوى بزرگوار، نگاشته هاى دیگر مشتمل بر رهنمودها و کلمات گهربار رسول اللّه(ص) بوده است.139 در بخش دیگرى، در این باره،بشرح تر سخن خواهیم گفت.
43. فاطمة بنت قیس:
وى از بانوان هوشمندى است که او را به کمال و خرد ستوده اند. دانشورى او در حدیث، مشهور است. وى افزون بر حلقات درس و نقل حدیث، حدیث را املا مى کرد و شاگردانش مى نگاشتند. ابوسلامة بن عبداللّه بن عبدالرّحمن، مجموعه اى از احادیث را به املاى وى تدوین کرده است.140
44. محمدبن مسلمة الأنصارى:
او از صحابیان پیامبر(ص) و از انصار است؛ در تمام نبردهاى پیامبر(ص) بجز تبوک، شرکت کرد و در مدینه درگذشت. او از کسانى است که در جنگهاى روزگار خلافت على(ع) سکوت کرده و در جرگه «قاعدین» قرار گرفته است.141 آورده اند که در غلاف شمشیر او، صحیفه اى مشتمل بر احادیثى از پیامبر اکرم(ص) بود.142
45. معاذبن جبل:
معاذ، از صحابیان رسول اللّه(ص) و از خزرجیان است. او از جمله هفتاد نفرى است که قبل از هجرت، در مکّه با رسول اللّه(ص) پیمان بستند. او در نبردها همراه پیامبر(ص) بود143؛ امّا پس از پیامبر(ص) ، بر صراط مستقیم، استوارنماند و به کژراهیها و تحریف حقایق نیز یارى رساند.144 رسول اللّه(ص) معاذ را به یمن گسیل داشت و کتابى مشتمل بر برخى احکام، همراهش کرد.145 موسى بن طلحه، نسخه اى از این کتاب را مى داشته است.146 کتابهاى معاذبن جبل، نزد عبداللّه بن عائذ نیز بوده است.147 بدین سان او هم حامل آثار مکتوب بوده است و ناشر آن و هم خود، آثار مکتوب از احادیث داشته است.
46. میمونة بنت الحارث الهلالى:
میمونه از همسران رسول اللّه(ص) است که به سال هفتم هجرى، پیشنهاد ازدواجش با رسول اللّه را طرح کرد و پیامبر، او را به همسرى برگزید. عایشه گفته است: او در میان زنان پیامبر، پارساترین بود.148 کسان بسیارى از وى حدیث نقل مى کنند؛ از جمله، فرزند خواهرش، مفسّر بزرگ، عبداللّه بن عباس. وى احادیث بسیارى را املا کرده و عطاءبن یسار نگاشته است. برخى از این روایات را عمربن اسحاق بن یسار از کتاب عطا نقل مى کند.149
47. نعمان بن بشیر الأنصارى:
از صحابیان خزرجى است که روزگارى بر «حمص» حکم مى راند.150 او حدیث را مى نوشت و مى گسترد. نگاشته هاى او را کسانى مى داشتند و نقل مى کردند؛ از جمله، قیس بن هیثم، ضحّاک بن قیس، حبیب بن سالم و…151
48 . واثلة بن الأسقع:
وى قبل از نبرد تبوک، اسلام آورد و در آن جنگ شرکت جست. او مردى تهى دست بود. پس از پیامبر(ص) به دمشق رفت و در آن دیار، روزگار گذراند و آخرین صحابى است که در دمشق، زندگى را بدرود گفته است.152 او بر نشر حدیث، تأکیدداشت؛ حدیث را املا مى کرد و دیگران مى نوشتند.153
آنچه تا بدینجا آوردیم، گزارش نام و آثار کسانى از صحابه رسول اللّه(ص) بود که در ثبت و ضبط حدیث، کوشیده اند. مجموعه این گزارشها نشانگر آن است که صحابیان، حدیث را مى نوشتند. هم در روزگار رسول اللّه(ص) و هم در روزگار پس از پیامبر ـ با اینکه بى گمان جریان حاکم نه نگارش حدیث را خوش مى داشت و نه نشر و گسترش آن را. با این همه، بر این نکته تأکید مى ورزیم که در عدم کتابت حدیث، هیچگونه نصّ شرعى وجود نداشته است، و از پیامبر، هیچگونه منعى صادر نشده بود؛ وگرنه، این همه صحابیان برخلاف کلام رسول اللّه(ص) همّت نمى ورزیدند.
بى گمان، آنچه اکنون پژوهشیان از لابه لاى اسناد تاریخى عرضه کرده اند، اندکى است از بسیار و نشانى است از عدم انقطاع کتابت حدیث و نشر آن؛ و گرچه نه به گونه اى گسترده و جریانى معمولى و همگانى.
________________________________________
1. العین، خلیل بن أحمد فراهیدى: 3/120؛ تاج العروس: 24/5
2. فتح البارى: 1/000؛ التّراتیب الإداریة، عبدالحىّ الکتانى: 1/257
3. سیره ابن هشام: 1/350 … ثمّ علّقوا الصّحیفة فى جوف الکعبة …؛ تاریخ طبرى: 2/78
4. معرفة النسخ والصّحف الحدیثیة، بکربن عبداللّه أبوزید: 24ـ25
5. معرفةالنّسخ والصّحف الحدیثیّة: 23
6. این گزارش را بر اساس فهرست دکتر محمد مصطفى اعظمى بنیاد نهاده ام، و در تکمیل و تنقیح آن، منابع وى را بازنگرى و به منابع بسیار دیگر نیز مراجعه کرده ام.
7. تذکرةالحفّاظ: 1/5
8. دراسات فى الحدیث النبوى وتاریخ تدوینه، محمد مصطفى اعظمى: 1/94
9. الإستیعاب: 4/249؛ الإصابة: 7/171؛ أسدالغابة: 6/158
10. صحیح مسلم: 2/988؛ تقییدالعلم: 86؛ المحدّث الفاصل: 363؛ جامع بیان العلم: 1/70
11. بنگرید به: أبوهریرة، علاّمه سیدعبدالحسین شرف الدین؛ شیخ المضیرة أبوهریرة، محمود أبوریّة.
12. جامع بیان العلم: 1/74؛ فتح البارى: 1/215
13. جامع بیان العلم: 1/74؛ المستدرک / ؛ التّراتیب الإداریّة: 2/246
14. دراسات فى الحدیث النّبوى: 1/97
15. از جمله کسانى که از وى حدیث نقل کرده و صحایفى نگاشته اند، مى توان از: ابوصالح السّمان، محمدبن سیرین وهمام بن منبّة، یادکرد. بنگرید به دراسات فى الحدیث النّبوى: 1/96ـ99
16. الإصابة: 7/374
17. دراسات فى الحدیث النبوى: 1/98؛ الإصابة: 7/374؛ تهذیب الکمال: 28/470
18. تاریخ الأمم والملوک (تاریخ طبرى): 3/221؛ شرح ابن أبى الحدید: 2/39
19. الإمامة والسیاسة (تحقیق: على شیرى): 1/28؛ شرح ابن أبى الحدید: 2/50
20. مسند أحمدبن حنبل: 5/266؛ دراسات فى الحدیث النّبوى: 1/100. درباره شرح حال وى، بنگرید به تهذیب الکمال: 3/246؛ قاموس الرّجال: 2/138
21. سیر أعلام النّبلاء: 3/401
22. طبقات إبن سعد: 7/22؛ المحدّث الفاصل: 368؛ تقییدالعلم: 96
23. تقییدالعلم: 96؛ شرف أصحاب الحدیث: 97
24. تقییدالعلم: 95ـ 96
25. تاریخ بغداد: 8/259؛ المحدث الفاصل: 367
26. الکفایة: 331
27. تهذیب التّهذیب: 2/52 و نیز بنگرید به دراسات فى الحدیث النبوى: 1/102 و معرفة الصّحف والنسخ الحدیثیة: 99
28. نقل براء را از حدیث غدیر، با طرق مختلف و منابع و مصادر آن، بنگرید در: الغدیر (تحقیق مرکزالغدیر للدّراسات الإسلامیة)، ج1، ص50 و پانوشت ص52، که در آن، گزارش منابع و مصادر بسیار آن، به همّت والاى محقّق بزرگ، روانشاد سیدعبدالعزیز طباطبایى آمده است.
29. سنن دارمى: 1/128؛ تقییدالعلم: 105؛ دراسات فى الحدیث النّبوى: 1/104
30 . مقتل الحسین، خوارزمى: 48/1؛ کنزالعمّال:136/13؛ الغدیر: 57/1
31. صحیح مسلم: 4/1453 و 1802؛ مسند أحمدبن حنبل: 6/93
32. أسدالغابة: 1/529، الإصابة: 1/581؛ قاموس الرّجال: 2/584
33. مسند أحمدبن حنبل: 5/483؛ دراسات فى الحدیث النّبوى: 1/106
34. الإصابة: 2/362؛ الإستیعاب: 2/60
35. پیشین.
36. سیر أعلام النّبلاء: 3/182؛ الإستیعاب: 2/60
37. مسند أحمدبن حنبل: 5/133؛ تقییدالعلم: 72؛ الوثائق السّیاسیّة: 64
38. درباره زیدبن ثابت و چگونگى شخصیّت وى و پیوند او با جریان خلافت حاکم پس از رسول اللّه(ص) و نقد و تحلیل این فضایل، بنگرید به الصّحیح من سیرة النّبى الأعظم، جعفر مرتضى عاملى: 6/321ـ346 و نیز حقائق هامة حول القرآن الکریم: 130؛ قاموس الرّجال: 4/535 به بعد.
39. تقییدالعلم: 35
40. دراسات فى الحدیث النّبوى: 1/108
41. فهرسة ما رواه عن شیوخه (فهرس إبن خیرالإشبیلى): 263
42. سرآغاز این رساله در برخى از منابع حدیثى آمده است؛ بنگرید به المعجم الکبیر للطّبرانى: 5/134؛ السّنن الکبرى للبیهقى: 6/404؛ دراسات فى الحدیث النّبوى: 1/109
43. سیر أعلام النّبلاء: 2/436؛ مختصر تاریخ دمشق: 9/121. درباره دانش زید در علم میراث و چگونگى فتاواى وى و موضع امامان(ع) درباره آن، بنگرید به الصحیح من سیرة النّبى الأعظم: 6/…
44. دراسات فى الحدیث النّبوى: 1/144
45. الکامل، إبن عدى: 1/208؛ دراسات فى الحدیث النّبوى: 1/109
46. تقییدالعلم: 102
47. تهذیب الکمال: 35/193؛ الموطّأ: 2/589؛ أسدالغابة: 7/138
48. زنى که حامله است، اگر طلاق داده شود، به اتّفاق فقیهان، عدّه او با وضع حمل، پایان مى یابد؛ امّا اگر زن حامله شوهرش بمیرد، فقهاى عامّه معتقدند که پایان عدّه، وضع حمل است؛ و فقهاى شیعه، بیشترین زمان را ملاک قرار داده اند؛ یعنى اگر قبل از چهارماه وده روز (که عدّه زنى است که شوهرش مرده است) وضع حمل کند، عدّه او پایان نمى پذیرد، و اگر بعد از آن باشد، باید تا وضع حمل صبرکند (التّبیان: 10/34؛ الجامع لأحکام القرآن: 18/165؛ الفقه على المذاهب الخمسة: 432؛ زبدةالبیان: 2/755؛ جواهرالأحکام: 32/274)
49. الکفایة فى علم الرّوایة: 337
50. پیشین.
51. صحیح مسلم: 2/1122
52. التهذیب: 8/62
53. سنن إبن ماجة: …
54. در جاهلیّت، هرکس شنا، تیراندازى و کتابت مى دانست، به او «کامل» مى گفتند (طبقات إبن سعد: 3/604؛ الإصابة: 3/55).
55. درباره تجمّع سعد و یارانش و چگونگى ماجرا و چرایى آن، ر.ک از جمله به قاموس الرّجال: 5/48 به بعد؛ سیره علوى، محمدباقر بهبودى: 23 به بعد.
56. المعیار والموازنة/232؛ أنساب الأشراف: 1/250؛ سیره علوى: 31. از مؤمن الطّاق سؤال کردند چرا على(ع) بر احقاق حقّش پاى نفشرد و مخاصمه نکرد؟ گفت: ترسید جنّیان او را بکشند (شرح إبن أبى الحدید: 17/223).
57. مشاهیر علماء الأمصار: …
58. مسند أحمدبن حنبل: 6/385؛ سنن دارقطنى: 4/214
59. الأموال، ابوعبید: 393و395؛ دراسات فى الحدیث النّبوى: 1/111؛ درباره سائب، بنگرید به الإصابة: 2/12؛ أسدالغابة: 2/401؛ التّاریخ الکبیر: 1504
60. تهذیب التهذیب: 2/130 و 1/544
61. میزان الإعتدال: 6/396
62. تهذیب التهذیب: 2/130
63. التاریخ الکبیر: 1/26؛ طبقات إبن سعد: 6/427
64. تهذیب التهذیب: 1/544؛ طبقات إبن سعد: 7/157
65. سنن بیهقى: 9/599
66. ر.ک به فصلنامه علوم حدیث: 2/36؛ در آنجا نشان داده ایم که صدور آن از رسول اللّه(ص) ثابت نیست. افزون بر آن، در معناى حدیث، احتمال دیگرى مى رود که مآلا آن را از موضوع خارج مى سازد.
67. معرفة النسخ والصّحف الحدیثیة: 161؛ دراسات فى الحدیث النّبوى: 1/111
68. دراسات فی الحدیث النّبوى: 1/95؛ فصلنامه علوم حدیث: 2/37
69. سیر أعلام النّبلاء: 2/464؛ مختصر تاریخ دمشق: 10/279
70. دراسات فى الحدیث النّبوى: 1/112
71. مسند أحمدبن حنبل: 5/107؛ مختصر تاریخ دمشق: 10/276؛ سیر أعلام النّبلاء: 2/465.
72. البیان والتّبیین: 4/132؛ أمالى شیخ مفید: 96
73. مختصر تاریخ دمشق: 10/280
75. مختصر تاریخ دمشق: 10/334؛ الإصابة: 3/289
75. الإصابة: 3/291؛ دراسات فى الحدیث النّبوى: 1/112؛ معرفة الصّحف والنّسخ الحدیثیة: 169
76. طبقات إبن سعد: 7/412؛ سنن دارمى: 1/86؛ تقییدالعلم: 98
77. المصنف: 1/50ـ51؛ دراسات فى الحدیث النّبوى: 1/92
78. الرّسالة، شافعى: 426؛ مسند أحمدبن حنبل: 4/485
79. سنن إبن ماجة: 2/883؛ المصنّف: 3979؛ سنن ترمذى: 4/425 و… یادآورى کنم که فقیهان، ارث از دیه را شامل تمام وارثان مى دانند؛ کسانى از فقیهان عامّه بر این باورند که زن از دیه همسر مقتولش ارث نمى برد؛ چون پیوند زوجیّت بین آنها گسسته است (المغنى: 2206؛ الفقه الإسلامى وادلّته: 8/263). لیکن شیخ الطائفه ـ رضوان اللّه علیه ـ بر این مسئله، ادّعاى اجماع کرده است (الخلاف: 4/114) واستدلال کرده است به روایتى از على(ع) (همان). بنگرید به الکافى: 7/138؛ التهذیب: 9/379؛ من لایحضره الفقیه: 4/226؛ اقوال دیگر را بنگرید در مرآة العقول: 23/205
80. أحادیث أم المؤمنین عائشة: 1/87 به بعد.
81. فتوح البلدان: 662؛ دراسات فى الحدیث النّبوى: 1/113
82. دراسات فى الحدیث النّبوى: 1/114؛ مرویّات أمّ المؤمنین عائشة فى التّفسیر: 16
83. مرویّات أمّ المؤمنین عائشة فى التفسیر: 16
84. ر.ک به أحادیث أم المؤمنین عائشة: 1/359
85. أسدالغابة: 3/181؛ الإصابة: 4/16؛ تهذیب التهذیب: 3/95؛ الوافى بالوفیات: 17/78؛ تهذیب الکمال: 14/317
86. تهذیب التهذیب: 2/256
87. تهذیب التّهذیب: 3/95
88. مسند أحمدبن حنبل: 5/470
89. صحیح مسلم: 3/1362؛ المستدرک: 2/87؛ الکفایة فى علم الرّوایة: 336
90. تاریخ تدوین الحدیث: 1/115
91. مسند أحمدبن حنبل: 4/568؛ تعلیقات سنن دارقطنى: 464 (ط هند).
92. بنگرید به …
93. دراسات فى الحدیث النّبوى: 1/120؛ مسند أحمدبن حنبل: 3/…
94. التاریخ الکبیر: 1ق/325؛ دراسات فى الحدیث النّبوى: 1/120؛ تاریخ الإسلام، ذهبى: 4/440
95. دراسات فى الحدیث النبوى: 1/120 به نقل از الأموال، ابوعبید: 393
96. مسند احمدبن حنبل: 2/137
97. مسند أحمدبن حنبل: 2/218
98. دراسات فى الحدیث النّبوى: 1/121 به نقل از تاریخ الإسلام ذهبى: 5/11
99. دراسات فى الحدیث النّبوى: 1/121
100. موسوعة فقه عبداللّه بن عمر: 24
101. مسند أحمدبن حنبل: 2/395؛ سیر أعلام النبلاء: 3/89
102. المحدث الفاصل: 368؛ تقیید العلم: 82
103. مسند أحمدبن حنبل: 2/403؛ سیر أعلام النّبلاء: 3/89
104. طبقات أبن سعد: 4/266
105. مسند احمدبن حنبل: 2/400؛ تذکرةالحفاظ: 1/42
106. الإسرائیلیّات وأثرها فى کتب التّفسیر: 143
107. دراسات فى الحدیث النبوى: 1/124؛ آقاى محمد مصطفى اعظمى، نشان داده است که بخشهایى از سیره رسول اللّه(ص) را عبداللّه بن عمروبن عاص نقل کرده است و این را مؤیّدى گرفته بر آنچه گفته اند.
108. دراسات فى الحدیث النّبوى: 1/124و125؛ صحائف الصّحابة: 72
109. التّشریع والفقه فى الإسلام ـ تاریخا ومنهجا: 75
110. سنن الدّارمى: 1/86؛ المحدّث الفاصل: 366؛ تقییدالعلم: 84؛ جامع بیان العلم وفضله: 1/305
111. سیر اعلام النبلاء: 3/89؛ أسدالغابة: 3/346
112. معرفة النسخ والصحف الحدیثیة: 179 به نقل از أسدالغابة: 3/…
113. مسند أحمدبن حنبل: 2/158 به بعد (چاپ مؤسسه الرّسالة: 11/671 به بعد).
114. دراسات فى الحدیث والمحدّثین: 21؛ تاریخ الفقه الجعفرى: 139؛ یادآورى کنم که به هنگام خلافت ابوبکر، عبداللّه به همراه پدرش در فتح شام و نبرد یرموک شرکت کرد و در این نبرد، به مجموعه اى از آثار پیشینیان دست یافت، که نقل از این مجموعه، همیشه نقلهاى او را با تردید مواجه مى ساخت (أسدالغابة: 3/347؛ فتح البارى: 1/166؛ الإسرائیلیّات وأثرها فى کتب التفسیر: 146).
115. درباره این صحیفه و طرق آن، از جمله نگاه کنید به معرفةالنسخ والصحف الحدیثیة: 180، و منابعى که ارائه داده است.
116. تقییدالعلم: 40
117. همان.
118. مسند أحمدبن حنبل: 5/539؛ السنن الکبرى: 1/151
119. جامع بیان العلم وفضله: 1/311؛ المصنّف لإبن أبى شیبة: 9/50
120. دراسات فى الحدیث النّبوى: 1/127
121. تاریخ بغداد: 13/234؛ جامع بیان العلم وفضله: 1/94؛ تهذیب الکمال: 27/454
122. تاریخ دمشق: 39/108؛ الکامل لإبن عدى: 1/18
123. تقییدالعلم: 54ـ56؛ جامع بیان العلم وفضله: 1/283
124. تقییدالعلم: 55
125. جامع بیان العلم وفضله: 1/283
126. در مقامى دیگر، درباره موضع ابن مسعود در مقابل اسرائیلیّات سخن گفته ایم و نشان داده ایم که ابن مسعود، موضع نفى و طرد داشته است (تاریخ تفسیر، تفسیر در عصر صحابه). در برخى از این روایات، آمده است که در احادیث محوشده، فضایل اهل بیت(ع) بوده است. از چگونگى این موضوع، سخن خواهیم گفت.
127. صحیح مسلم: 1/61؛ تقییدالعلم: 94
128. دراسات فى الحدیث النّبوى: 1/94
129. پس از این و در مقالات آینده، به این توجیهات خواهیم پرداخت. گفتنى است که آقاى دکتر محمد مصطفى اعظمى، روایاتى را که نشانگر منع عمر از تدوین حدیث است، ضعیف دانسته و مآلا غیرقابل استناد؛ و از سوى دیگر، به قرائنى تکیه کرده است که عمر در کتابت و نشر حدیث مى کوشیده است (دراسات فى الحدیث النبوى: 1/137). البته این ادّعا چندان با اسناد تاریخى همسویى ندارد.
130. مسند أحمدبن حنبل: 11/28 و نیز بنگرید به الکفایة فى علم الروایة: 354
131. دراسات فى الحدیث النّبوى، به نقل از الأموال، ابوعبید: 393؛ التّاریخ الکبیر: 1/283
132. تقییدالعلم: 49.
133. تقییدالعلم: 53.
134. تقییدالعلم: 52.
135. أسدالغابة: 4/202؛ الجرح والتّعدیل: 6/224؛ الوثائق السیاسیّة: 211؛ سفراءالنّبى: 1/881 ـ 900؛ در این کتاب، چگونگى فرستادن عمرو به یمن، و متن نامه و مسائل مرتبط با آن، به تفصیل بحث شده است.
136. دراسات فى الحدیث النبوى: 1/139
137. فصلنامه علوم حدیث: 2/25
138. الکافى: 1/240؛ بصائرالدّرجات: 157 و… در مقاله یادشده، بر اساس برخى روایات و نیز پژوهشهاى عالمان، آورده ایم که این مجموعه به املاى رسول اللّه(ص) بوده است. در این باره، پس از این نیز سخن خواهیم گفت.
139. الکافى: 2/667؛ مسند أحمدبن حنبل: 6/403؛ تاریخ الإسلام، ذهبى: 3/284؛ المعجم الکبیر: 24/270؛ دلائل التّوثیق المبکّر للسّنة: 518
140. صحیح مسلم: 2/1114؛ مسند أحمد حنبل: 7/563؛ طبقات إبن سعد: 8/…
141. أسدالغابة: …/…؛ التّاریخ الکبیر: 1/239
142. المحدّث الفاصل، رامهرمزى؛ به نقل از دراسات فى الحدیث النّبوى: 1/140
143. اسدالغابة: 5/187؛ التاریخ الکبیر: 7/359
144. الإختصاص: 184؛ معجم رجال الحدیث: 18/183؛ در مواضع متعدّد از بحارالأنوار، گزارشهاى جالب توجّهى آمده است که ضمن چهره نمایى معاذ، در تحلیل تاریخ پس از پیامبر(ص)، بسى سودمند است. بنگرید به مستدرکات علم رجال الحدیث: 7/436، که همه این موارد را یاد کرده است.
145. اسدالغابة: 5/188؛ کنزالعمّال: 2/494؛ محمود شیت خطّاب، در اثر ارجمندش (سفراء النّبى: 1/734 به بعد) به تفصیل، ماجراى رفتن معاذ به یمن را آورده و متن نامه و رساله را بر اساس منابعى کهن گزارش کرده است.
146. مسند أحمدبن حنبل: 6/300
147. دراسات فى الحدیث النّبوى: 1/140، به نقل از المحدّث الفاصل.
148. تهذیب التهذیب: 12/561
149. مسند احمدبن حنبل، ج7/467؛ دراسات فى الحدیث النّبوى: 1/142
150. اسدالغابة: 5/310
151. مسند أحمدبن حنبل: 4/348؛ دراسات فى الحدیث النّبوى: 1/142
152. سیر أعلام النبلاء: 3/386؛ الإصابة: 6/462؛ مختصر تاریخ دمشق: 26/237
153. سیر أعلام النّبلاء: 3/386؛ تقییدالعلم: 99 (حاشیه).