پاسخ ارائه شده به سؤالِ یک پرسشگر با مشخصات خاص است. در صورتی که سؤال یا ابهامی برای شما ایجاد شده از طریق درگاه های پاسخگویی پیگیری فرمائید.

اگر کسی تنها تلاش کند که یک انسان به معنای واقعی که نسبت به همنوعانش بیخیال و بی تفاوت (باز به معنای واقعی) نباشد و تنها به 3 اصل توحید ، معاد ، نبوت اعتقاد داشته باشد . اما در عمل پیرو هیچ دینی نباشد و اعمالش را حول اصل انسان بودن انجام دهد . به سعادت نمیرسد؟ من چندی پیش آیه ای از سوره ی مائده خوندم که میگفت که " هرکس به این 3 اصل اعتقاد داشته باشد و کار شایسته انجام دهد ، رستگار و سعادتمند می شود . اما خیلی از افراد مطلع از دین می گویند که تنها شیعیان امام علی (ع) رستگار و سعداتمند می شوند ! اگر لطف کنید در این مورد نیز بفرمایید که شرط رستگاری و سعادت چه می باشد ، سپاسگزار می شوم. عزیزان توجه داشته باشید که 2 سوال مطرح است ، بی زحمت جواب هریک را جدا بفرمایید .

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
موضوع سعادت مقوله عام و گسترده اي است كه نمي توان به طور قطع و يقين در خصوص وضعيت انسان هاي مختلف در اين مقوله سخن گفت ؛ در واقع چه بسا بسياري از كساني كه در طول زندگي هيچ نشاني از خدا و معارف ديني نداشتند و نيافتند ،هم به نوعي در قيامت اهل نجات و سعادت باشند .
در معناي دقيق و كامل سعادت، مطلب كاملا متفاوت خواهد بود . تنها گروهي خاص مي توانند اهل سعادت باشند ؛ در واقع درسوره عصر به روشني همه انسان ها اهل خسران شناخته شده اند مگر كساني كه داراي چند شاخصه هستند كه مهم ترين آن ها ايمان و عمل صالح است .
در حقيقت ايمان يعني رسيدن به شناخت درست از حقيقت . به علاوه عمل بر اساس آن مهم ترين شاخصه كسي است كه مي خواهد به حقيقت راه يابد . سعادت وخوشبختي حقيقي را به دست آورد ، در نتيجه كسي كه اعتقاد و ايماني به حقيقت ندارد، از ابتدا در اين مسير دچار لغزش و عقب ماندگي است و ممكن نيست به سعادت حقيقي دست يابد .
به عبارت بهتر منظور از اعتقاد به توحيد، يعني باور به يگانگي خداوند متعال، با همه صفات كمالي كه براي او مي شناسيم ، اعتقاد به نبوت يعني ايمان به فرستاده شدن پيامبر اسلام به عنوان آخرين پيامبر آسماني به سوي بشر . اعتقاد به معاد هم يعني ايمان به وجود عالمي در پس عالم ماده كه حقايق همه اعمال و رفتارهاي انسان در آن عالم متجلي شده و در آن جا انسان زندگاني حقيقي خود را آغاز خواهد نمود .
بر اين اساس تصور اينكه كسي به اين سه اصل معتقد باشد اما در عين حال به دين خاصي ايمان نداشته و معتقد نباشد بي معناست ؛ در حقيقت اعتقاد به اين اصول ملازم با پذيرش اسلام است .تفكيك بين اين دو مقوله بي معناست ؛ البته چه بسا فردي به اين امور معتقد باشد ،اما در مقام عمل بر اساس تعاليم و دستورات ديني اسلام رفتار ننمايد ؛ اما معنا ندارد كه بگوييم به اين اصول ايمان دارد اما مسلمان هم نيست .
هرچند در معناي دقيق كلمهء ايمان، عمل به مقتضاي اين باور هم در متن ايمان گنجانده شده كه فردي به معناي حقيقي به يك تفكر و عقيده ايمان دارد كه بر اساس آن عمل و رفتارهاي خود را نيز تنظيم مي نمايد. اگر انطباق وجود نداشت، مي توان گفت اين فرد در واقع ايمان حقيقي هم به اين عقايد و باورها ندارد .
بر اساس اين نوع نگرش و جهان بيني درست و اعتقاد به تفكرات ديني ديگر است كه همه رفتارهاي انسان سامان مي يابد . انساني يا غير انساني بودن اعمال ما تعريف روشني مي يابد . بزرگ ترين جنايتكاران عالم هم بسياري از رفتارهاي خود را انساني و درست مي پندارند . كم تر كسي است كه اعمال خود را غير انساني بداند .
البته بسياري از اعمال و رفتارها بر اساس اصول و باورهاي اخلاقي و فطري خوب و قابل قبولند . تعليمات ديني هم بر همين امور صحه مي گذارد. همه اين كارها مي تواند ارزشمند باشد ، اما شرط لازم در ارزشمندي اعمال انسان نزد خدا آن است كه اعمال صالح داراي پشتوانه ايمان باشند . بدون ايمان اين كارها ارزشي در آخرت كه محل تجلي سعادت حقيقي است نخواهند داشت يا لااقل سعادت را رقم نخواهند زد .
عملا ممكن نيست كه فردي اين گونه پيدا شود و بتواند هم به سه اصل مهم در اصول دين معتقد باشد و هم ديني نداشته باشد و هم همه اعمال خود را بتواند با معيار انساني بودن تشخيص داده و بر آن اساس عمل نمايد .
******************
اما در خصوص اينكه تنها شيعيان خالص اهل سعادتند بايد گفت : سعادت در معناي دقيق و كامل كلمه بله ؛ اما در عين اين كه از ميان بيش ازشش ميليارد انسان، تنها شيعه دوازده امامي را اهل سعادت و نجات مي‌‌‌دانيم، آن هم به شرطي كه رعايت محرّمات و واجبات شرعي را نموده باشند ، امّا هرگز معتقد نيستيم غير از اينان، بقية انسان ها اهل جهنم و عذاب هستند، زيرا ديگران را يا عالم و عامد مي‌‌‌دانيم يا جاهل غير عامد.
عالمان و عامدان اهل عذاب اند، چون عمداً بر خلاف علم خود عمل كرده اند. جاهل هم دو دسته اند: مقصر و قاصر. مقصران يا افرادي که با وجود امکان رسيدن به حقيقت ،از آن سرباز زده اند، مثل عالمان، جهنّمي اند(البته بدون لحاظ رحمت الهي که ممکن است شامل آن ها هم بشود) امّا قاصران كه اكثر مردم را تشكيل مي‌‌‌دهند، به طور حتم اهل نجاتند،
قرآن مجيد مي‌فرمايد: «و ما كنّا معذبين حتي نبعث رسولاً؛ هيچ طايفه اي را عذاب نمي كنيم مگر حجت را بر آن ها تمام كرده باشيم».(1)
حتماً بر جاهلان قاصر اتمام حجّت نشده است، زيرا يا غافلند واصلاً احتمال خلاف در گفتار و كردار خود را نمي دهند يا احتمال خلاف مي‌دهند، امّا راه و وسيله اي براي رسيدن به حق در اختيار ندارند و يا در پي كشف حقيقت رفته و تحقيق كرده اند، ولي نتوانسته اند بفهمند گفتار و كردارشان باطل بوده و خلاف واقع است ، هر چند پايبندي آن ها به اصول ودستورهاي ديني خودشان هم تاحدي لازم است .
شهيد مطهرى(ره) در اين باره مى‏گويد: «اگر كسى در روايات دقت كند، مى‏يابد كه ائمه(ع) تكيه‏شان بر اين مطلب بوده كه هر چه بر سر انسان مى‏آيد، از آن است كه حق بر او عرضه بشود و او در مقابل حق، تعصب و عناد بورزد و يا لااقل در شرايطى باشد كه مى‏بايست تحقيق و جستجو كند ، اما افرادى كه ذاتاً و به واسطه قصور فهم و يا به علل ديگر در شرايطى به سر مى‏برند كه مصداق منكر و يا مقصر به شمار نمى‏روند، آنان در رديف منكران و مخالفان نيستند.
ائمه اطهار بسيارى از مردم را از اين طبقه مى‏دانند. اين گونه افراد داراى استضعاف و قصور هستند و اميد عفو الهى درباره آنان مى‏رود».
وى از مرحوم علامه طباطبايى نقل مى‏كند: «همان طورى كه ممكن است منشأ استضعاف، عدم امكان تغيير محيط باشد، ممكن است اين جهت باشد كه ذهن انسان متوجه حقيقت نشده باشد و به اين سبب از حقيقت محروم مانده باشد».(2)
پي نوشت ها:
1.مائده (5) آيه 73.
2. مرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج 1، ص 320 به بعد.