ba arze salam mikhaham edanam kee emam zaman dar hale chee keri hastand va inkee estefade ishan dar hale hazer baraye man chist albatee inkee zamin bedon hojat baghi nemimanad ra medanam mikhaham bedanam kee ishan dar omore roz maree man chee kari anjam midahand va agar man soaale az ishan dashte basham bayad chegone az ishan beporsam man vaghean shobahate barayam ejad shode dar hale kee be vojode ishan kamelan eteghad daram mikhaham bedanam kee naghshe ishan dar pasokh be soalate man chist albatee lazim medanam kee in nokte ra ham motezaker shavam kee man dar rabete ba olama ham dochare shak hastam chon har kodam nazaree khasi darand va dar khili mavared ba ham mokhalef hastand mamnonam

پرسش: امام شرح امام زمان در حال چه کاري هستند و اينکه استفاده ايشان در حال حاضر براي من چيست...........
پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
اينکه امام زمان (ع) مشغول چه فعاليت هاي مي باشد ، نمي دانيم. اما در خصوص نقش امام زمان درسوال و زندگي روزمره ، بايد گفت: نقش امام زمان در کل جامعه قابل بررسي است، نه شخص خاص. نمي توان گفت كه امام زمان(ع) در مورد سوال و زندگي روزمره شما چه نقشي دارد. از متون ديني و روايات استفاده مي شود امام زمان(ع) مانند امامان ديگر به هدايت و رهبري مردم مي­پردازد. با اين تفاوت كه حضرت- به حسب ظاهر- در ميان ما نيست. معنايش آن نيست كه امام زمان از هدايت مردم غافل است و به مشكلات مردم رسيدگي نمي كند، بلکه حضرت در قالب هاي مختلف به هدايت مردم پرداخته و در ميان ما و با ما است، حضرت فرمود: «هرگز در رعايت احوال شما كوتاهى نمى‏كنيم و شما را از ياد نمى‏بريم.» (1)
امام علي (ع) فرمود:" سوگند به خدا ، حجت خدا ميان آنان هست . در کوچه و بازار گام بر مي دارد .بر خانه هاي آنان وارد مي شود . در شرق و غرب جهان به سياحت مي پردازد. گفتار مردمان را مي شنود . بر اجتماعات آنان وارد شده سلام مي دهد. او مردمان را مي بيند" (2)
در دعاي ندبه مي خوانيم: «جانم فدايت! غايبي هستي که از ميان ما بيرون نيستي. جانم فدايت! دور شده از وطن هستي که از ما دور نيستي».(3)
در روايت ديگري امام زمان(ع) به خورشيد پشت پرده تشبيه شده است.(4) خورشيد گر چه در پشت ابر قرار دارد، اما به همه موجودات نفع مي رساند. امام زمان (ع) نيز -به رغم آن که به حسب ظاهر در ميان ما نيست ، اما به جامعه نفع مي رساند.
به طور مستقيم نمي توانيد سوال خود را از امام بپرسيد، زيرا لازمه آن ديدن و ملاقات با حضرت است كه در روايات ادعاي رويت نهي شده است؛ مي توانيد سوال هاي خود را با فقها -كه در حقيقت نائبان امام هستند- در ميان بگذاريد. امام زمان (ع) اين امر را وظيفه همگان دانست.(5)
مي توانيد با مطالعه درباره ابعاد مسايل مهدويت و مشاوره با علما شبهات را رفع نماييد.
در مورد اين كه درباره اختلاف علما دچار شبهه شده ايد ، معلوم نكرديد مقصود شما از اختلاف علما چيست؟ در مكاتبات بعد به طور شفاف سوال تان را بيان نماييد تا توضيحات لازم ارائه گردد.
در ذيل مقاله اي از نقش حضور امام در جامعه و فوايد حضور او، در عين حال كه در غيبت به سر مي برد، توضيح داده شده است.
پي نوشت­ها:
1. بحارالانوار، ج 53، ص 174
2. . کتاب الغيبه نعماني، ص 72
3. كتاب الغيبة، ص164.
4. بحارالانوار، ج53، ص 181.
5.همان، ج52، ص93.
***********

فلسفه وجود امامي كه غايب است و ما آن را نمي بينيم و نمي توانيم از او استفاده كنيم چيست؟
در احاديث متعدد و گوناگوني كه در زمينه حكمت و فايده وجود امام عليه‌السلام در دوارن غيبت به ما رسيده، تعبير بسيار پر معني و جالبي در يك عبارت كوتاه ديده مي‌شود كه مي‌تواند كليدي باشد براي گشودن اين رمز بزرگ. و آن اينكه پيامبر اكرم (ص) در پاسخ اين پرسش كه آيا وجود امام زمان در عصر غيبت، فايده‌اي دارد، فرمود:

"ايْ وَالذي بَعَثني بِالنبوه اِنَّهُمْ لَيَنْتَفِعُونَ به وَ يَستَضيئونَ بِنُور و لايَتِهِ في غَيْبَتهِ كَاْنتفاع الناسِ بالشَّمشِ وَ اِنْ جَلّلَهَا السحاب" (1)آري سوگند به خدائي كه مرا به نبوت برگزيد، مردم از او منتفع مي‌شوند، از نور ولايتش در دوران غيبتش بهره مي‌گيرند، همان گونه كه از خورشيد به هنگام قرار گرفتن پشت ابرها بهره مي‌برند.

براي فهم اين نخست بايد نقش خورشيد را به طور كلي، و به هنگامي كه چهره تابناكش پشت ابرها پنهان مي‏گردد، دريابيم.

خورشيد داراي دو نوع نورافشاني است: نور افشاني آشكار و نورافشاني مخفي، يا به تعبير ديگر نورافشاني مستقيم و نورافشاني غير مستقيم.
در نور افشاني آشكار، اشعه آفتاب به خوبي ديده مي‌شود، هر چند قشر ضخيم هوا كه اطراف كره‌ زمين را پوشانيده، همانند يك شيشه ضخيم كار مي‌كند، شيشه‌اي كه از شدت تابش آفتاب مي‌كاهد و آن را قابل تحمل مي‌سازد، نور آفتاب را تصفيه مي‌كند و شعاع هاي مرگبارش را خنثي و بي اثر مي‌سازد، ولي به هر حال مانع از تابش مستقيم آفتاب نيست. ولي در تابش غير مستقيم، ابرها هماننند يك شيشه مات، نور مستقيم خورشيد را گرفته پخش مي‌كنند.

گاهي اوقات وارد اطاقي مي‌شويم كه با لامپ هاي مات روشن شده، اطاق را روشن مي‌بينيم، اما خود لامپ و شعاع اصلي و مستقيم آن به هيچ وجه ديده نمي‌شوند ....

از سوي ديگر، نور آفتاب مهم ترين نقش را در دنياي حيات و موجودات زنده دارد. نور و حرارتي كه از خورشيد به هر سو پاشيده مي‌شود، تنها انرژي زندگي بخش در گياهان و حيوانات و انسان است.

رشد و نمو موجودات زنده، تغذيه و توليد مثل آن ها، حس و حركت و جنبش، آبياري زمين هاي مرده، غرش امواج دريا، وزش حيات بخش بادها، ريزش دانه‌هاي زندگي آفرين باران و برف ، صداي زمزه آبشارها، نغمه‌هاي مرغان، زيبائي خيره كننده گل ها، گردش خون در عروق انسان و طپش قلب ها، عبور برق آساي انديشه ازلابلاي پرده‌هاي مغز، و لبخند شيريني كه بر لب گلبرگ مانند يك كودك شير خوار نقش مي‌بندد ... همه و همه به طور مستقيم يا غير مستقيم به نور آفتاب بستگي دارد و بدون آن، همه اين ها به خاموشي خواهند گرائيد. اين موضوع را با كمي دقت مي‌توان دريافت. آيا اين بركات و آثار زندگي‌بخش، مخصوص زماني نيست كه نور به طور مستقيم مي‌تابد؟

پاسخ : نه؛ بسياري از اين آثار در نور مات خورشيد از پشت ابرها نيز وجود دارد. مثلاً در كشورها يا شهرهائي كه چندين ماه از سال ابرها سراسر آسمان را پوشانيده‌اند، آفتاب ديده نمي‌شود، ولي گرما، نمو و رويش گياهان، توليد انرژي لازم براي حيات، رسيدن غلات و ميوه‌ها خنديدن گل ها و شكوفه‌ها وجود دارند.

بنابراين تابش خورشيد از پشت پرده ابرها، قسمت مهمي از بركات خود را در بردارد. تنها قسمتي از آثار كه نياز به تابش مستقيم دارد موجود نيست. مثلاً مي‌دانيم تابش آفتاب، اثر حياتي خاصي روي پوست و ساير جهاز بدن انسان و موجودات زنده دارد. به همين دليل، در كشورهائي كه از اين نظر در محروميت به سر مي‌برند، در روزهاي آفتابي، بسياري از مردم "حمام آفتاب" مي‌گيرند و در برابر اين نور حيات‌بخش برهنه مي‌گردند . با تمام ذرات وجود خود -كه تشنه اين هديه آسماني است- ذرات اين نور را مي‌مكند. تابش مستقيم آفتاب، علاوه بر اينكه روشنائي و گرماي بيش تري مي‌آفريند، اثر خاصي به خاطر همان اشعه ماوراي بنفش در كشتن انواع ميكروب ها و سالم سازي محيط دارد كه در نور غير مستقيم ديده نمي‌شود. از مجموع بحث قبل نتيجه مي‌گيريم كه: هر چند پرده‌هاي ابر، بعضي از آثار آفتاب را مي‌گيرد، ولي قسمت مهمي از آن همچنان باقي مي‌ماند.

اشعه معنوي وجود امام عليه‌السلام در حالي كه در پشت غيبت نهان است، داراي آثار قابل ملاحظه‌اي است كه به رغم تعطيل مسئله تعليم و تربيت و رهبري مستقيم، حكمت وجود او را آشكار مي‌سازد. به ملاحظه اجمال اين نوشته، برخي از اين آثار، در اين جا بيان مي‌شود.

1- پاسداري از آئين الهي

با گذشت زمان و آميختن سليقه‌ها و افكار شخصي به مسائل مذهبي و گرايش هاي مختلف به سوي برنامه‌هاي ظاهر فريب مكتب هاي انحرافي، و دراز شدن دست مَفْسَدِه جويان به سوي مفاهيم آسماني، اصالتِ پاره‌اي از اين قوانين از دست مي‌رود و دستخوش تغييرات زيان بخشي مي‌گردد.

اين آب زلال كه از آسمان وحي نازل شده، با عبور از مغزهاي اين و آن تدريجاً تيره و تار گشته، صفاي نخستين خود را از دست مي‌دهد.

اين نور پر فروغ با عبور از شيشه‌هاي ظلماني افكار تاريك، كمرنگ‌تر مي‌گردد. خلاصه با آرايش ها و پيرايش هاي كوته بينانه افراد و افزودن شاخ و برگ هاي تازه به آن چنان مي‌شود كه گاهي بازشناسي مسائل اصلي، دچار اشكال مي‏گردد.

با اين حال، آيا ضروري نيست كه در ميان جمع مسلمانان كسي باشد كه مفاهيم فناناپذير تعاليم اسلامي را در شكل اصليش حفظ و براي آيندگان نگهداري كند؟

مي‌دانيم در هر مؤسسه مهمي، صندوق نسوزي وجود دارد كه اسناد مهم آن مؤسسه را در آن نگهداري مي‌كنند، تا از دستبرد دزدان محفوظ بماند. به علاوه هرگاه مثلاً آتش‌سوزي در آن جا روي دهد، از خطر حريق مصون باشد كه اعتبار و حيثيت آن مؤسسه نزديكي پيوند با حفظ آن اسناد و مدارك دارد.

سينه امام و روح بلندش، صندوق نسوز حفظ اسناد آئين الهي است كه همه اصالت هاي نخستين و ويژگي هاي آسماني اين تعليمات را در خود نگاه داري مي‌كند، "تا دلائل الهي و نشانه‌هاي روشن پروردگار باطل نگردد و به خاموشي نگرايد" و اين يكي ديگر از آثار وجود او، گذشته از آثار ديگر است.

2- تربيت گروه منتظر آگاه

برخلاف آن چه بعضي فكر مي‌كنند، رابطه امام در زمان غيبت به كلي از مردم بريده نيست. بلكه آن گونه كه از روايات اسلامي برمي‌آيد، گروه كوچكي از آماده‌ترين افراد -كه سري پرشور از عشق خدا، و دلي پر ايمان و اخلاصي فوق العاده براي تحقق بخشيدن به آرمان اصلاح جهان دارند- با حضرتش در ارتباطند.

معني غيبت امام ، اين نيست كه حضرت به شكل يك روح نامرئي و يا شعاعي ناپيدا درمي‌آيد. بلكه او از يك زندگي طبيعي آرام برخوردار است، به طور ناشناخته در ميان انسان ها رفت و آمد دارد، دل هاي بسيار آماده را برمي‌گزيند و در اختيار مي‌گيرد، بيش از پيش آماده مي‌كند و مي‌سازد. افراد مستعد، به تفاوت ميزان استعداد و شايستگي خود، توفيق درك اين سعادت را پيدا مي‌كنند. بعضي چند لحظه و برخي چند ساعت يا چند روز، و جمعي سال ها با حضرت در تماس هستند.

آن ها كساني هستند كه آن چنان بر بال و پر دانش و تقوي قرار گرفته و بالا رفته‌اند كه هم چون مسافران هواپيماهاي دور پرواز، بر فراز ابرها قرار مي‌گيرند، آن جا كه هيچ گاه حجاب و مانعي بر سر راه تابش جهان بخش آفتاب نيست، در حالي كه ديگران در زير ابرها و در تاريكي و نور ضعيف به سر مي‌برند.

نبايد انتظار داشته باشم كه آفتاب را به پائين ابرها بكشم تا چهره او را ببينم. چنين انتظاري، اشتباه بزرگ و خيال خام است. اين منم كه بايد بالاتر از ابرها پرواز كنم، تا شعاع جاودانه آفتاب را جرعه جرعه بنوشم و سيراب گردم.

به هر حال، تربيت اين گروه يكي ديگر از حكمت‌هاي وجود حضرت در اين دوران است.

3- نفوذ روحاني و ناآگاه

مي‌دانيم خورشيد، يك سلسله اشعه مرئي دارد كه از تركيب آن ها با هم، هفت رنگ معروف پيدا مي‌شود . يك سلسله اشعه نامرئي كه به نام "اشعه ماوراءبنفش" و "اشعه مادون‌قرمز" ناميده شده است. هم چنين يك رهبر بزرگ آسماني، خواه پيامبر باشد يا امام، علاوه بر تربيت تشريعي -كه از طريق گفتار و رفتار و تعليم و تربيت عادي صورت مي‌گيرد- يك نوع تربيت روحاني دارد، كه از راه نفوذ معنوي در دل ها و فكرها اعمال مي‌شود. مي‌توان آن را تربيت تكويني نام گذارد. در آن جا الفاظ و كلمات و گفتار و كردار كار نمي‌كند، بلكه تنها جاذبه و كشش دورني مؤثر است.

در حالات بسياري از پيشوايان بزرگ الهي مي‌خوانيم كه گاه بعضي از افراد منحرف و آلوده، با يك تماس مختصر با آن ها به كلي تغيير مسير مي‌دادند، و سرنوشت شان يك باره دگرگون مي‌شد . به قول معروف با صدوهشتاد درجه بازگشت، راه كاملا تازه‌اي را انتخاب مي‌كردند، يك مرتبه فردي پاك و مؤمن و فداكار از آب در‌مي‌آمدند كه از بذل همه وجود خود نيز مضايقه نداشتند.

اين دگرگوني هاي تند و سريع و همه جانبه، اين تحولات جهش آسا و فراگير، آن هم با يك نگاه و برخورد- البته براي آن ها كه در عين آلودگي، يك نوع آمادگي نيز دارند-نتيجه جذبه ناخودآگاه است كه گاهي از آن تعبير به "نفوذ شخصيت" نيز مي‌شود.

بسياري اين موضوع را در زندگي خود تجربه كرده‌اند كه به هنگام برخورد با افرادي كه روح هاي بزرگ و عالي دارند، چنان بي اختيار و ناخودآگاه تحت تأثير آنان قرار مي‌گيرند كه حتي سخن گفتن در برابر آن ها براي شان مشكل مي‌شود، خود را در ميان هاله‌اي مرموز و غير قابل توصيف از عظمت و بزرگي مي‌بينند.

البته ممكن است گاهي اين گونه امور را با تلقين و امثال آن توجيه كرد، ولي مسلماً اين تفسير براي همه موارد صحيح نيست. بلكه راهي جز اين ندارد كه بپذيريم اين آثار، نتيجه شعاع اسرارآميزي است كه از درون ذات انسان هاي بزرگ برمي‌خيزد.

سرگذشت هاي فراواني در تاريخ پيشوايان بزرگ مي‌بينيم كه جز از اين راه نمي‌توان آن ها را تفسير كرد، كه در اين جا چند نمونه ذكر مي‌كنيم.

برخورد اَسْعَد بن زُرارَة بت‌پرست با پيامبر در كنار خانه كعبه و تغيير جهش آساي طرز تفكر او، و يا آن چه دشمنان سر سخت پيامبر نام آن را سحر مي‌گذاردند و مردم را به خاطر آن از نزديك شدن به او باز مي‌داشتند. (2)

تأثير پيام امام حسين روي فكر "زُهَير" در مسير كربلا نقل شده، تا آن جا كه با شنيدن پيام امام حتي نتوانست لقمه‌اي را كه در دست داشت به دهان بگذارد، و آن را به زمين نهاد و حركت كرد.

كشش عجيب و فوق العاده‌اي كه "حُرِّبن يَزيد رياحي" در خود احساس مي‌كرد، با تمام شجاعتش همچون بيد مي‌لرزيد، همين كشش سرانجام او را به صف مجاهدان كربلا كشيد و به افتخار بزرگ شهادت نائل آمد.

داستان جواني كه در همسايگي "اَبوبَصير" زندگي داشت، با ثروت سرشار خود -كه از خوش خدمتي بدستگاه بني‌اميه فراهم ساخته بود- به عيش و نوش و بي‌بندوباري پرداخته بود. سرانجام با يك پيام امام صادق عليه‌السلام به كلي دگرگون شد، همه كارهاي خود را كناري نهاد . تمامي اموالي را كه از طريق نامشروع گرد آورده بود، يا به صاحبش داد و يا در راه خدا انفاق كرد.

سرگذشت كنيز خواننده و زيبا و عشوه‌گري كه هارون به گمان خام خود براي منحرف ساختن ذِهن امام كاظم به زندان اعزام داشته بود، منقلب شدن روحيه او در يك مدت كوتاه، تا آن جا كه قيافه و طرز سخن و منطق او هارون را به حيرت و و حشت افكند...

‌همه نشانه و نمونه‌هائي از تأثير ناخودآگاه است كه مي‌توان آن را شعبه‌اي از ولايت تكويني معصومين-اعم از پيامبر و امام(ع)- دانست، چرا كه عامل تربيت و تكامل در اين جا الفاظ و جمله‌ها و راه هاي معمولي و عادي نيست، بلكه جذبه معنوي و نفوذ روحاني، عامل اصلي محسوب مي‌شود.
پيامبران و امامان -بر اساس فضائل موهبتي- و رجال راستين و شخصيت هاي بزرگ الهي بر اساس فضائل اكتسابي به تناسب ميزان شخصيت خود هاله‏اي از اين نفوذ ناخودآگاه در پيرامون خود ترسيم مي‌كنند.
قلمرو گروه اول با گروه دوم از نظر ابعاد و گستردگي قابل مقايسه نيست.

وجود مبارك امام عليه‌السلام در پشت ابرهاي غيبت نيز، اين اثر را دارد كه از طريق شعاع نيرومند و پردامنه "نفوذ شخصيت" خود، دل هاي آماده را در نزديك و دور، تحت تأثير جذبه مخصوص قرار داده، به تربيت و تكامل آن ها مي‌پردازد . از آن ها انسان هائي كامل‌تر مي‌سازد. ما قطب هاي مغناطيسي زمين را با چشم خود نمي‌بينيم، ولي اثر آن ها روي عقربه‌هاي قطب‌نما، در درياها راهنماي كشتي هاست .در صحراها و آسمان ها راهنماي هواپيماها و وسائل ديگر است. در سرتاسر كره‌زمين، از بركت اين امواج، ميليون‌ها مسافر راه خود را به سوي مقصد پيدا كرده، با وسائل نقيله بزرگ و كوچك به فرمان همين عقربه ظاهراً كوچك از سرگرداني رهائي مي‌يابند.

آيا تعجب دارد اگر وجود مبارك امام -صلوات‌الله‌عليه- در زمان غيبت، با امواج جاذبه معنوي خود، افكار و و جان هاي زيادي را كه در دور يا نزديك قرار دارند، هدايت كند، از سرگرداني رهائي بخشد؟ البته نبايد فراموش كرد كه امواج مغناطيسي زمين، روي هر آهن پاره بي ارزشي اثر نمي‌گذارد، بلكه روي عقربه‌هاي ظريف و حساسي كه خاصيت آهنربائي يافته‌اند و يك نوع سنخيت و شباهت با قطب فرستنده امواج مغناطيسي پيدا كرده‌اند، اثر مي‌گذارند. همين طور دل هائي كه راهي با امام عليه‌السلام دارند و شباهتي را در خود ذخيره نموده‌اند، تحت تأثير آن جذبه روحاني قرار مي‌گيرند.

با در نظر گرفتن آنچه گفتيم، يكي ديگر از آثار و حكمت هاي وجود امام در چنين دوراني آشكار مي‌گردد.

4- ترسيم هدف آفرينش

هيچ عاقلي بي هدف گام برنمي‌دارد. هر حركتي كه در پرتو عقل و علم انجام گيرد، در مسير هدفي قرار خواهد داشت. با اين تفاوت كه هدف در كار انسان ها معمولاً رفع نيازمندي خويش و برطرف ساختن كمبودهاست، ولي در كار خدا، هدف متوجه ديگران و رفع نيازهاي آن هاست، چرا كه ذات او از هر نظري كامل است و عاري از هرگونه كمبود. با اين حال، انجام دادن كاري به نفع خود، درباره او مفهوم ندارد. حال به مثال زير توجه كنيد.

در زميني مستعد و آماده، باغي پر گل و ميوه احداث مي‌كنيم. در لابلاي درختان و بوته‌هاي گل، علف هرزه‏هاي مي‌رويند. هر وقت به آبياري آن درختان برومند مي‌پردازيم، علف هرزه‏ها نيز از پرتو آن ها سيراب مي‌شوند.

در اين جا ما دو هدف پيدا مي‌كنيم: هدف اصلي كه آب دادن درختان ميوه و بوته‌هاي گل است،
هدف تبعي يعني آبياري علف‌هاي هرزه‌هاي بي‌مصرف.

هدف تبعي نمي‌تواند انگيزه عمل گردد، يا حكيمانه بودن آن را توجيه كند. مهم همان هدف اصلي است كه جنبه منطقي دارد.

حال فرض مي‌كنيم بيش تر درختان باغ خشك شوند و تنها يك درخت باقي بماند، اما درختي كه به تنهائي گل ها و ميوه‌هائي را كه از هزاران درخت انتظار داريم، به ما مي‌دهد. بدون ترديد، براي آبياري همان يك درخت هم كه باشد آبياري و باغباني را ادامه خواهيم داد، گو اينكه علف هرزه‌هاي زيادي نيز از آن بهره گيرند. اگر يك روز آن درخت نيز بخشكد، آن جاست كه دست از آبياري باغ مي‌كشيم، هر چند علف هرزه‌ها بميرند.

آن ها كه در مسير تكاملند، درختان و شاخه‌هاي پربار هستند. آن ها كه به پستي گرائيده و منحرف و آلوده‌اند، علف هرزه‌هاي اين باغند، مسلماً اين آفتاب درخشان، اين مولكول هاي حيات‌بخش هوا، اين همه بركات زمين و آسمان براي آن آفريده نشده است كه مشتي فاسد و هرزه به جان يكديگر بيفتند و به خوردن يكديگر مشغول شوند، و جز ظلم و ستم و جهل و فساد محصولي براي اجتماع آن ها نباشد. نه، هرگز، هدف آفرينش نمي‌تواند اين ها باشد.

اين جهان و تمام مواهب آن، از ديدگاه يك فرد خداپرست -كه با مفاهيمي چون علم و حكمت خدا آشناست- براي صالحان و پاكان آفريده شده است، همان گونه كه سرانجام نيز به طور كامل از دست غاصبان به درآمده، و در اختيار آنان قرار خواهد گرفت.

اِنَّ اْلاَرْضَ يَرِثُها عبادِي الصّالِحُونَ" (3) روزي زمين از آن صالحان خواه بود.

باغبان آفرينش، به خاطر همين گروه، فيض و مواهب خود را همچنان ادامه مي‌دهد. هر چند علف هرزه‌ها نيز به عنوان يك هدف تبعي سيراب گردند و بهره‌مند شوند، ولي بي‌شك هدف اصلي، آن ها نيستند. اگر -به فرض محال- روزي فرا رسيد كه آخرين نسل گروه صالحان از روي زمين برچيده شوند، آن روز دليلي بر ادامه جريان اين مواهب وجود نخواهد داشت.

آن روز، آرامش زمين به هم مي‌خورد . آسمان بركات خود را قطع مي‌نمايد .زمين از دادن بهره به انسان ها مضايقه خواهد كرد. از طرفي پيامبر و امام، حجت خدا و مقصد مهم از خلقت جهان و انسان هستند، يعني همان گروهي كه هدف اصلي آفرينش را تشكيل مي‌دهند. به همين دليل وجود امام عليه‌السلام به تنهائي يا در رأس گروه صالحان، توجيه كنندة هدف آفرينش و مايه نزول هر خير و بركت است، ريزش باران فيض و رحمت خدا است، اعم از اينكه در ميان مردم آشكارا زندگي كند يا مخفي و ناشناس بماند.

درست است كه افراد صالح ديگر نيز، هر كدام -در حدّ خود- هدفي هستند براي آفرينش، و يا به تعبير ديگر بخشي از آن هدف بزرگ. ولي نمونه كامل اين هدف انسان هاي نمونه و مردان آسماني مي‌باشند، هر چند سهم ديگران نيز محفوظ است. از اين جا اين معني روشن مي‌شود كه در پاره‏‌اي از روايات به اين مضمون وار شده كه:

"بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوري وَ بوُجُودِهِ ثبتت اْلاَرْضُ وَ السَّماء"

از بركات وجود او (يعني حجت و نماينده الهي) مردم روزي مي‌برند و به خاطر هستي او آسمان و زمين بر پاست.

با توضيحاتي كه داديم، معلوم مي‌شود، كه اين موضوع، يك موضوع اِغراق‌آميز، دور از منطق، و يا شرك آلود نمي‌باشد. همچنين عبارتي كه به عنوان يك حديث قدسي از خداوند متعال در كتب مشهور نقل شده كه خطاب به پيامبرش مي‌فرمايد:

"لَو لا كَ لَما خَلَقْتُ اْلاَفْلاكَ".

اگر تو نبودي آسمان ها را نمي‌آفريدم.

بيان يك واقعيت است نه مبالغه، اما پيامبر، شاهكار هدف آفرينش است . صالحان ديگر هر كدام بخشي از اين هدف بزرگ را تشكيل مي‌دهند. از مجموع آنچه در اين فصل، تحت چهار عنوان گفته شد، نتايج زير عايد مي‌گردد:

آن ها كه دور نشسته‌اند و وجود امام را در عصر غيبت، يك وجود شخصي و بدون بازده اجتماعي دانسته‌اند، و بر عقيده شيعه در اين زمينه تاخت و تاز كرده‌اند كه وجود چنين امامي چه نفعي براي رهبري و امامت خلق مي‌تواند داشته باشد، چنان كه آن ها گفته‌اند نيست، آثار وجودي امام در اين حال نيز فراوان است.

پي نوشت ها:

1. بجار الانوار،ج 52،ص93، به نقل از كمال الدين شيخ صدوق.

2. اعلام الوري،ص 35-40.

3. انبيا(21)آيه105.