چرا همهی اديان نوظهور بر ضد دين مبين اسلام میباشد؟
به نام خدا و با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.
اديان جديد، جنبشهاي نوظهور ديني، اديان بديل يا اديان دوران جديد همگي واژگاني هستند که از پديده جديدي در جهان معاصر خبر ميدهند. اين اديان جديد، گروههايي هستند که از زمان جنگ جهاني دوم در شکل کنونيشان ظاهر شدند و ازآنجهت نيز ديني محسوب ميشوند که به برخي پرسشهاي غايي و بنيادي پاسخ ميدهند که اديان اصيل در پي پاسخگويي به آنها هستند؛ پرسشهايي همچون: آيا خدايي هست؟ هدف زندگي چيست؟ بعد از مرگ چه بر ما ميرود؟ ويژگي مشترک تمامي اين اديان ازاینقرار است که در پاسخ به پرسشهای بنيادي مذکور، خود را در برابر اديان رسمي تعريف میکنند و يا چنان تفسيري از اديان رسمي ارائه میکنند که کاملاً با تفسير مرسوم در تعارض است. (1)
شکلگیری اين اديان ناشي از علل مختلف است که بررسي تفصيلي آنها در اين مجال نمیگنجد؛ اما اجمالش ازاینقرار است که بعد از تمامیتخواهی و ظلم و ستم کليسا در حق مردم، روشنفکران در عصر مدرن به شیوههای مختلف با مسيحيت مخالفت کردند تا مشروعيت و اقتدار سياسي کليسا را تخريب کرده و از آن عبور کنند. اين مخالفت به شیوههای مختلف بود: گاهي منکر خدا شدند و گاهي در وجودش شک کردند و گاهي منکر دين وحياني شدند و از دين عقلاني دفاع کردند. درهرصورت، در عصر مدرن، بخش عمدهای از متفکران با بیاعتمادی به مسيحيت، به اين تمايل سوق يافتند که ديگر نبايد صداي خدا در اديان رسمي را شنيد و بايد از دين وحياني عبور کرد. (2)
همين نگرش بیاعتنایی به دين (سکولاريزاسيون) در تمامي ساحات زندگي انسان جاري شد تا جايي که نه تدبير سياست و نه تعليم و تربيت، بر اساس آموزههای ديني تنظيم نمیشد. روشنفکران اميدوار بودند که همين بیاعتنایی به دين، نهایتاً به اين امر منجر شود که اديان از صحنه زندگي بشر محو شوند.
اما ازآنجاییکه پرسشهایی که دين درصدد پاسخ به آنها است، در عصر مدرن بیپاسخ ماند و احساسات و نيازهاي مذهبي مغفول واقع شد، اقبال به دين مجدداً مطرح شد با اين تفاوت که اين بار دين در قالبهای جديدي مطرح شد تا هم با الگوي فکري سکولار عصر مدرن هماهنگ باشد و هم نيازهاي معنوي و احساسات مذهبي مردم را موردتوجه قرار دهد. به همين جهت، تأسیس اديان نوظهور در عصر مدرن، بسيار رواج يافته است.
البته نبايد از اين امر نيز غافل شد که انگيزه تأسیس اديان نوظهور، محدود به آنچه گذشت، نيست. گاهي انگیزههای سودجويانه و گاهي انگیزههای سياسي، عامل تأسیس دين جديد و يا حمايت و ترويجش شد. درهرصورت، در عصر جديد، با اديان نوظهوري روبرو هستيم که خودشان را بديل و رقيب اديان رسمي از قبيل اسلام میدانند و به همين جهت با دين اسلام مخالفت کرده و آن را به چالش میکشند؛ خصوصاً اینکه دين اسلام خودش را دين خاتم معرفي میکند بهگونهای که هم ناسخ اديان سابق است و هم مُبطِل اديان بعدي. ازاینرو، هر دين جديدي که ايجاد میشود خودش را در تعارض با خاتميت اسلام مییابد و به همين جهت، براي ردّ خاتميت دين اسلام و تأسیس دين جديد، حقانيت دين اسلام را مورد چالش قرار میدهد.
افزون بر آنچه گذشت، گاهي مخالفت اديان نوظهور با دين اسلام ازاینجهت است که دين اسلام خدامحور است نه انسانمحور. اگرچه هدف نهايي از نزول وحي و بعثت پيامبر اکرم ص، ابلاغ پيام الهي به انسان و دستيابي انسان به سعادت ابدي است، اما بااینحال، آموزههای اسلامي بر محور خداپرستي و عبوديت و بندگي و تسليم در برابر خدا شکلگرفته است و همراه با مسئوليت و تعهد ديني است. از منظر اسلامي، انتخاب دين بايد بر اساس حقانيت دين باشد نه احساس آرامش و لذت. آري، خداباوري و خداپرستي آرامش آفرين است. (3) اما هدف از قبول اسلام و مسلمان شدن، صرفاً رسيدن به آرامش در زندگي زميني نيست، بلکه گاهي لازم است مال و جان خود را در محضر خدا فدا کرده و براي احياي دين و زنده نگهداشتن ياد و نام خدا و پاسداشت فرامين و اوامرش، جهاد کنيم و از آرامش و آسايش و زندگي زميني خوب چشمپوشی نماييم. بنابراين، حق محوري و خدامحوري دو معيار اساسي است که دين اسلام بر آن تأکید میکند و به انسانها متذکر میشود که انتخاب دين بايد بر اين اساس باشد؛ خواه آن دين اسلام باشد خواه هر دين ديگر. روشن است که اديان نوظهور در عصر جديد با اين دو معيار مخالفاند و معيار انتخاب دين را نه حق محوري و پاسداشت حريم الهي، بلکه انسانمحوري و دستيابي به لذت و آرامش روحي میدانند. ازاینرو، اديان نوظهور، با به چالش کشيدن دين اسلام، درصدد طرح استانداردها و معيارهاي جديد براي انتخاب دين هستند. درواقع، اگر قرار باشد اديان نوظهور بسط يابند، بايد معيارهايي که اسلام آنها را به رسميت شناخته و بر اذهان مسلط کرده، نفي شوند؛ و اين کار جز از طريق تخريب اسلام و نفي حقانيتش به دست نمیآید.
علت ديگري که میتواند عامل مخالفت اديان نوظهور با دين اسلام باشد، حاکميت انديشه مدرن و سکولار در باطن اين اديان جديد است. همانطور که عرض شد آنها با به رسميت شناختن تفکر سکولار و مدرن، به دنبال پر کردن خلأهای معنوي و تأمین نيازهاي روحي انسانها هستند. همين اهتمام به تفکر سکولار و نفي شرايع الهي در ساحات مختلف زندگي، علت ديگري است که آنها را در تقابل با اسلام قرار میدهد. ازآنجاییکه دين اسلام، دربردارنده شريعت است و در تمامي ساحات زندگي، توصيه و سفارش دارد، اديان جديد به نمايندگي از تفکر مدرن و سکولار، با آن مخالفت میکنند و قداست و حقانيت آن را به چالش میکشند تا دين را صرفاً به حوزه شخصي و پاسخگويي به نيازهاي مبهم معنوي، محدود کنند و او را از ساحات مختلف زندگي حذف نمايند.
البته براي مخالفت اديان جديد و نوظهور با اسلام، علل و انگیزههای ديگري نيز متصور است ولي به خاطر محدوديت نوشتار، به همين ميزان بسنده میکنیم.
پینوشتها:
1. الين بارکر، مقاله اديان جديد، مجله هفت آسمان، شماره 15، 1381.
2. کاپلستون، فردريک، تاريخ فلسفه، ج 6 (در اين کتاب، مفصلا به آراي فلسفي عصر مدرن اشاره میشود و انحاي مختلف مخالفت فلاسفه جديد با دين وحياني مورد بررسي قرار میگیرد).
3. «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ»(رعد: 28)؛ يعني: «آگاه باشيد، تنها با ياد خدا دلها آرامش مىيابد».