منشآ

رفتاری که منشا ان گناه است

با سلام
با توجه به اینکه اگر حسادت یا تکبر و.. در رفتار یا گفتار شخص ظاهر نشود گناه نیست
اگر حسادت درونی یک نفر نسبت به فرد دیگر طوری بروز کند که در ارتباط مستقیم با
بدخواه بودن قلبی او نباشد اما ریشه کارش ناشی از حسد باشد او گناه کرده است؟ به
عنوان مثال بعضی ها در زندگی فردی که نسبت به او حسادت دارند فضولی و کنجکاوی
می کنند یا از فردی که به او حسادت دارند زیاد سوال می پرسند تا بلکه بتوانند با فضولی کردن در زندگی او از زندگی او نقطه ضعفی پیدا کنند که باعث فروکش کردن حسد درونی شان شود.هرچند شاید این کار آنها آسیبی به زندگی فرد مورد حسادت آنها نرساند اما
درواقع کنجکاوی و پرس و جو کردن آنها ناشی از حسادت درونی آنهاست.
با تشکر از پاسخ.

پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
منشا تجسس و کنجکاوي در امور ديگران حسادت است . در اين صورت حسادت ظهور پيدا کرده و از نظر اسلام گناه محسوب مي شود. گناه بودن حسد منوط به آسيب رساندن به ديگري نيست .علماى اخلاق براى حسد سرچشمه‏هاى زيادى ذكر كرده‏اند: از جمله عداوت و كينه است كه موجب مى‏شود انسان آرزوى زوال نعمت از كسى كه مورد عداوت اوست كند.
ديگري كبر و خودبرتربينى است، به همين جهت اگر ببيند ديگران مشمول نعمت‏هاى بيش ترى شده‏اند، آرزو دارد بلكه تلاش مى‏كند كه نعمت آنان زايل گردد تا برترى او را نسبت ‏به ديگران به خطر نيفكند!
سوم حب رياست است كه سبب مى‏شود آرزوى زوال نعمت ديگران كند، تا بتواند بر آن ها حكومت نمايد؛ زيرا اگر امكانات او از نظر مال و ثروت و قدرت او بيش از ديگران نباشد, پايه‏هاى رياست او سست مى‏شود.
چهارمين سبب حسد ,ترس از نرسيدن به مقاصد مورد نظر است، چرا كه گاه انسان تصور مى‏كند نعمت‏هاى الهى محدود است. اگر ديگران به آن دست‏يابند ،امكان رسيدن او را به آن نعمت‏ها كم مى‏كنند.
پنجمين سبب احساس حقارت و خود كم بينى است، افرادى كه در خود لياقت رسيدن به مقامات والايى را نمى‏بينند و از اين نظر گرفتار عقده حقارتند ،آرزو مى‏كنند ديگران هم به جايى نرسند تا همانند يكديگر شوند!
ششمين اسباب حسد بخل و خباثت نفس است؛ زيرا بخيل نه تنها حاضر نيست نعمت‏هاى خود را در اختيار ديگران بگذارد، بلكه از رسيدن ديگران به نعمت‏هاى الهى بخل مى‏ورزد و ناراحت مى‏شود،
تنگ نظرى، كوته‏بينى و رذالت طبع آدمى را به حسد مى‏كشاند . گاه مى‏شود كه همه اين امور ششگانه دست‏به دست هم مى‏دهند . گاه دو يا سه منشا به هم ضميمه مى‏شوند و به همان نسبت، خطر حسد فزونى مى‏يابد.
فراتر از اين ها حسد ريشه‏هايى در عقايد انسان دارد، كسى كه ايمان به قدرت خدا و لطف و عنايت او و حكمت و تدبير و عدالتش دارد ، چگونه مى‏تواند حسد بورزد؟ شخص حسود با زبان حال دارد به خداوند اعتراض مى‏كند كه چرا فلان نعمت را به فلان كس دادى؟! اين چه حكمتى است و چه عدالتى؟! چرا به من نمى‏دهى؟! نيز به زبان حال مى‏گويد: هرگاه خدا به ديگرى نعمتى دهد، ممكن است از دادن مثل آن به من عاجز باشد. پس چه بهتر كه نعمت از او سلب گردد تا به من برسد!
بنابراين حسودان در واقع گرفتار نوعى تزلزل در پايه‏هاى ايمان به توحيد افعالى پروردگار و حكمت و قدرت او هستند، چه اينكه انسانى كه به اين اصول مؤمن باشد، مى‏داند تقسيم نعمت‏ها از سوى خداوند حسابى دارد و طبق حكمتى است . نيز مى‏داند خداوند توانايى دارد كه بيش تر و بهتر به او ببخشد، هرگاه آن ها را شايسته نعمت‏بداند، پس بايد كسب شايستگى كند.
اين صفت رذيله مانند بسيارى از صفات ديگر گاه آشكار و صريح است و گاه مخفى ، به همين دليل بايد از آثارى كه بزرگان علم اخلاق و روانكاوان براى آن ذكر كرده‏اند يا به تجربه دريافته‏ايم، آن را در مراحل اوليه بايد شناخت و پيش از آن كه در وجود انسان ريشه بدواند و مستحكم گردد، به درمان آن پرداخت.
از جمله نشانه‏هايى كه براى آن ذكر شده امور زير است:
1- هنگامى كه مى‏شنود نعمتى به ديگرى رسيده است، غمگين و ناراحت مى‏شود، هر چند آثارى از خود بروز ندهد.
2- گاه از اين مرحله فراتر مى‏رود و زبان به غيبت و عيبجويى مى‏گشايد.
3- گاه از اين هم فراتر مى‏رود و به دشمنى و عداوت و كارشكنى برمى‏خيزد!
4- گاه تنها به بى‏اعتنايى و بى‏مهرى و يا قطع رابطه از شخصى كه مورد حسد او قرار گرفته قناعت مى‏كند، سعى دارد او را نبيند و سخنى از او نشنود . اگر سخنى در باره او بگويند ، سعى مى‏كند با ورود در مطالب ديگر گوينده را از ادامه سخن باز دارد، يا اگر مجبور به بيان مطلبى در باره او شود ،سعى مى‏كند صفات برجسته او را پنهان سازد و يا نسبت به آن سكوت كند.