۱۳۸۹/۰۳/۳۱ ۱۴:۰۱ شناسه مطلب: 13049
با سلام
با توجه به اینکه اگر حسادت یا تکبر و.. در رفتار یا گفتار شخص ظاهر نشود گناه نیست
اگر حسادت درونی یک نفر نسبت به فرد دیگر طوری بروز کند که در ارتباط مستقیم با
بدخواه بودن قلبی او نباشد اما ریشه کارش ناشی از حسد باشد او گناه کرده است؟ به
عنوان مثال بعضی ها در زندگی فردی که نسبت به او حسادت دارند فضولی و کنجکاوی
می کنند یا از فردی که به او حسادت دارند زیاد سوال می پرسند تا بلکه بتوانند با فضولی کردن در زندگی او از زندگی او نقطه ضعفی پیدا کنند که باعث فروکش کردن حسد درونی شان شود.هرچند شاید این کار آنها آسیبی به زندگی فرد مورد حسادت آنها نرساند اما
درواقع کنجکاوی و پرس و جو کردن آنها ناشی از حسادت درونی آنهاست.
با تشکر از پاسخ.
پاسخ:
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
منشا تجسس و کنجکاوي در امور ديگران حسادت است . در اين صورت حسادت ظهور پيدا کرده و از نظر اسلام گناه محسوب مي شود. گناه بودن حسد منوط به آسيب رساندن به ديگري نيست .علماى اخلاق براى حسد سرچشمههاى زيادى ذكر كردهاند: از جمله عداوت و كينه است كه موجب مىشود انسان آرزوى زوال نعمت از كسى كه مورد عداوت اوست كند.
ديگري كبر و خودبرتربينى است، به همين جهت اگر ببيند ديگران مشمول نعمتهاى بيش ترى شدهاند، آرزو دارد بلكه تلاش مىكند كه نعمت آنان زايل گردد تا برترى او را نسبت به ديگران به خطر نيفكند!
سوم حب رياست است كه سبب مىشود آرزوى زوال نعمت ديگران كند، تا بتواند بر آن ها حكومت نمايد؛ زيرا اگر امكانات او از نظر مال و ثروت و قدرت او بيش از ديگران نباشد, پايههاى رياست او سست مىشود.
چهارمين سبب حسد ,ترس از نرسيدن به مقاصد مورد نظر است، چرا كه گاه انسان تصور مىكند نعمتهاى الهى محدود است. اگر ديگران به آن دستيابند ،امكان رسيدن او را به آن نعمتها كم مىكنند.
پنجمين سبب احساس حقارت و خود كم بينى است، افرادى كه در خود لياقت رسيدن به مقامات والايى را نمىبينند و از اين نظر گرفتار عقده حقارتند ،آرزو مىكنند ديگران هم به جايى نرسند تا همانند يكديگر شوند!
ششمين اسباب حسد بخل و خباثت نفس است؛ زيرا بخيل نه تنها حاضر نيست نعمتهاى خود را در اختيار ديگران بگذارد، بلكه از رسيدن ديگران به نعمتهاى الهى بخل مىورزد و ناراحت مىشود،
تنگ نظرى، كوتهبينى و رذالت طبع آدمى را به حسد مىكشاند . گاه مىشود كه همه اين امور ششگانه دستبه دست هم مىدهند . گاه دو يا سه منشا به هم ضميمه مىشوند و به همان نسبت، خطر حسد فزونى مىيابد.
فراتر از اين ها حسد ريشههايى در عقايد انسان دارد، كسى كه ايمان به قدرت خدا و لطف و عنايت او و حكمت و تدبير و عدالتش دارد ، چگونه مىتواند حسد بورزد؟ شخص حسود با زبان حال دارد به خداوند اعتراض مىكند كه چرا فلان نعمت را به فلان كس دادى؟! اين چه حكمتى است و چه عدالتى؟! چرا به من نمىدهى؟! نيز به زبان حال مىگويد: هرگاه خدا به ديگرى نعمتى دهد، ممكن است از دادن مثل آن به من عاجز باشد. پس چه بهتر كه نعمت از او سلب گردد تا به من برسد!
بنابراين حسودان در واقع گرفتار نوعى تزلزل در پايههاى ايمان به توحيد افعالى پروردگار و حكمت و قدرت او هستند، چه اينكه انسانى كه به اين اصول مؤمن باشد، مىداند تقسيم نعمتها از سوى خداوند حسابى دارد و طبق حكمتى است . نيز مىداند خداوند توانايى دارد كه بيش تر و بهتر به او ببخشد، هرگاه آن ها را شايسته نعمتبداند، پس بايد كسب شايستگى كند.
اين صفت رذيله مانند بسيارى از صفات ديگر گاه آشكار و صريح است و گاه مخفى ، به همين دليل بايد از آثارى كه بزرگان علم اخلاق و روانكاوان براى آن ذكر كردهاند يا به تجربه دريافتهايم، آن را در مراحل اوليه بايد شناخت و پيش از آن كه در وجود انسان ريشه بدواند و مستحكم گردد، به درمان آن پرداخت.
از جمله نشانههايى كه براى آن ذكر شده امور زير است:
1- هنگامى كه مىشنود نعمتى به ديگرى رسيده است، غمگين و ناراحت مىشود، هر چند آثارى از خود بروز ندهد.
2- گاه از اين مرحله فراتر مىرود و زبان به غيبت و عيبجويى مىگشايد.
3- گاه از اين هم فراتر مىرود و به دشمنى و عداوت و كارشكنى برمىخيزد!
4- گاه تنها به بىاعتنايى و بىمهرى و يا قطع رابطه از شخصى كه مورد حسد او قرار گرفته قناعت مىكند، سعى دارد او را نبيند و سخنى از او نشنود . اگر سخنى در باره او بگويند ، سعى مىكند با ورود در مطالب ديگر گوينده را از ادامه سخن باز دارد، يا اگر مجبور به بيان مطلبى در باره او شود ،سعى مىكند صفات برجسته او را پنهان سازد و يا نسبت به آن سكوت كند.