مستشرقین

علت برخورد شدید و دلخراش پیامبر با یهود بنی قریظه چه بود؟ آیا این موضوع نشانی از خشونت در اسلام که مستشرقین مطرح می کنند، نیست؟

مطالب زیر یادآوری می گردد، امید است مفید باشد:
1. میان پیامبر و بنی قریظه و دو طایفه دیگر یهود، پیمانی منعقد شده بود که براساس آن، تعهد کرده بودند که هرگز علیه پیامبر و یاران وی قدمی برندارند. با دست و زبان به آنان صدمه ای نرسانند، نیز اسلحه و مرکب در اختیار دشمنان حضرت قرار ندهند. اگر برخلاف این رفتار نمودند، پیامبر با آنان همانند دشمن رفتار نماید. (1)
2. بنی قریظه، در جریان جنگ احزاب، شهر مدینه را نا امن و برای ترساندن مسلمانان به خانه های آنان ریختند. اگر مراقبت پیامبر نبود، ممکن بود شهر به دست آنان سقوط کند. (2)
3. حکم تورات درباره جنگ چنین است: «هنگامی که به قصد نبرد، آهنگ شهری نمودید، نخست آنان را به صلح دعوت نما، اگر آن ها از در جنگ وارد شدند، شهر را محاصره کن . چون بر شهر مسلط گشتی، همه مردان را از دم تیغ بگذران، ولی زنها و کودکان و حیوانات و هر چه در شهر موجود است، همه را به عنوان غنیمت بردار». (3)
4. به روایت تاریخ مجازات یهودیان بنی قریظه، بر اساس حکم تورات انجام شد. سعد با بنی قریظه همپیمان بود و بنی قریظه پذیرفتند به هر صورت که سعد داوری کند، بپذیرند. او داوری کرد مردان آنان که در توطئه شرکت داشتند، کشته شوند؛ زنان و کودکان اسیر گردند؛ اموال شان در اختیار مسلمانان قرار گیرد. (4)
5. پیامبر پذیرفته بود که بنی قریظه- با وجود خیانت بزرگی که کرده بودند-، می توانستند اسلام بیاورند، تا از جنایات آنان صرف نظر کند و آنان به زندگی خود ادامه دهند، ولی بر دشمنی خود پافشاری کردند! (5)
6. پیش از بنی قریظه، پیامبر(ص) یهودیان بنی قینقاع و بنی النضیر را بخشید؛ اما آنان کفار قریش را تحریک نمودند که جنگ بدر و احزاب را علیه مسلمانان راه اندازند، که صدمات و خسارات زیادی به مسلمانان وارد شد! اگر مجدداً به یهودیان اجازه می دادند که از مدینه خارج شوند، باز علیه مسلمانان دست به توطئه می زدند.
7. گزارشها درباره تعداد کسانی که کشته شدند، بسیار متفاوت است. برخی تعداد آنان را چهل تن ذکر کرده و برخی بیش تر. ناهمگونی آمار، درستی گزارش ها را زیر سؤال می برد. (6)کسانی که کشته شدند، جنگجویان و توطئه گران بنی قریظه بودند، نه افراد دیگر.
8. یهودیان، در طول تاریخ سعی کرده اند که مظلوم نمایی کنند . آمار کشته های خود را به صورتی جلوه دهند که نشانگر مظلومیت و مقاومت آنان باشد! بر همین اساس آمار کشته شدگان یهود در جنگ جهانی دوم، بسیار متفاوت و اغراق آمیز است. برخی شش میلیون، بعضی هشت میلیون و حتی نه میلیون تن نوشته اند. (7)در این که تعدادی از جنایتکاران یهودیان بنی قریظه کشته شده اند، تردیدی نیست، ولی چند نفر و چگونه کشته شدند، خیلی روشن نیست، اما در مجموع تعداد محدود از سران یا جنگجویان دشمن (8) کشته شد ند
با توجه برآنچه گذشت باید گفت : نباید حرف های مستشرقان را معیارقرار داد،زیرا برخی از مستشرقان با انگیزه اسلام ستیزی، به تحلیل تاریخ اسلام می پردازند، مثلا بعضی از مستشرقان ادعا نموده اند که پیامبر (ص) با بنی قریظه برخوردخشونت بار داشته است ، وحال اینکه این مطلب صحت ندارد، زیرا ما همه می دانیم که پیامبر(ص) پیامبر عفو و رحمت واسلام دین عفو وصلح می باشد. نمونه های زیادی وجود دارد که نشان می دهد پیامبر با مخالفان برخورد مناسب داشت ، مثلا حضرت بعد از فتح مکه عفو عمومی اعلام وخطاب به آنا ن فرمود : «شما مردم ،هموطنان بسیار نامناسبی بودید. رسالت مرا تکذیب نمودید و مرا از خانه‌ام بیرون کردید، ولی با این حال همه جرایم شما را بخشیده و همه آزادید"»(9) کلمات حضرت بیانگر آن است که او «رحمه للعالمین»(10) می باشد رسول خدا یكى از افسران خود را که - هنگام ورود به شهر مكه- شعار مى‏داد:" امروز روز نبرد است، امروز جان و مال شما حلال شمرده مى‏شود"، از فرماندهى عزل کرد.(11)
برای آگاهی بیش تر به کتاب: پیامبر و یهود حجاز، نوشته مصطفی صادقی مراجعه نمایید.

پی نوشت ها:
1. جعفر سبحاني، فروغ ابدیت، قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي سال چاپ 1370 ش . ج1، ص 466.
2. همان، ص 155.
3. تورات،سفر تثنیه، فصل 20.
4. شيخ مفيد ارشاد، ترجمه رسولي محلاتي ، تهران ، ا نتشارات علميه اسلاميه، ج1، ص 98 ـ 99.
5. همان، ص 103.
6. مصطفی صادقی، پیامبر(ص) و یهود حجاز ،قم ، بوستان کتاب ،1382 ش، جاپ اول . ص 184-192
7. همان، ص 183.
8. جعفر مرتضی، الصحیح من سیرةالنبی الاعظم، قم ، دارالحدیث للطباعه والنشر ،1426 ق ، چاپ اول ج12، ص 117 .
9. جعفر سبحانی، همان، ج 1 - 2 ، ص 337رک:الكامل في التاريخ، ابن اثیرج 2، ص 252 بیروت ،دارصادرللطباعه والنشر، 1385ه-1965م ،تاريخ طبري، ابی جعفرمحمدبن جریر طبری،ج 2،‌ص 333 مطبعه الاستقامه بالقاهره 1358ه-1939م .
10. انبیا (21) آیه 107.
11. جعفرسبحانی ، همان ، ص337.