۱۳۹۱/۰۴/۲۱ ۰۵:۱۷ شناسه مطلب: 71435
باسلام من برهان امکان و وجوب و بعض براهین دیگر را مطالعه کرده ام ولی هیچ برهانی به اندازه ی برهان صدیقین سخت نبود! می دانم این برهان مستقیما از ذات الهی به اثبات خدا می رسد ولی نمی دانم چگونه. لطفا بطور ساده توضیح دهید تا متوجه شوم. درضمن ما که قادر به شناخت ذات الهی نیستیم پس چطور می توانیم از ذات او به وجودش پی ببریم؟ باتشکر
پرسشگر گرامي، با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز
برهان صدیقین دارای تقریرهای گوناگونی است که تقریر ملاصدرا و پیروان حکمت متعالیه از این برهان نیازمند تبیین چندین مقدمه فلسفی است و به همین جهت درک دقیق برهان صدیقین برای فردی در سطح تحصیلات شما مناسب به نظر نمی رسد؛ اگر بخواهیم به طور کاملا مختصر و مجمل آن را بیان کنیم می توانیم بگوییم:
ما یقین داریم که در عالم واقعیتی هست و نمی توان گفت در عالم چیزی نیست، پس ما واقعیت داشتن هستی را درک می کنیم. این واقعیت هستی، ذاتا نابودی و زوال را نمی پذیرد، حتی فرض زوال و رفع آن مستلزم اثبات آن است. زیرا اگر فرض کنیم واقعیت از بین رفته است، باز اثبات یک واقعیت را پذیرفته ایم و این یعنی اثبات مجدد اصل واقعیت در عالم.
اصل واقعیت ذاتا عدم و بطلان را نمی پذیرد و معنا ندارد که واقعیت از بین برود و این یعنی همان واجب الوجود بودن واقعیت. پس در عالم واقعیتی که واجب الوجود بالذات است اثبات شد و ما فهمیدیم که در عالم حقیقتی واجب الوجود هست که واقعیت عالم را تشکیل می دهد و دیگر اشیایی که واقعیت دارند و واجب الوجود نیستند در هستی خود محتاج و قائم به آن واجب الوجود هستند.
در این برهان ما در حقیقت در می یابیم که همان امر مسلم و قطعی که آن را کاملا می فهمیم و ادراک می کنیم همان خداوند است، یعنی همان حقیقت غیر قابل انکار در عالم را به درستی می شناسیم و در می یابیم که همان گمشده ماست و به این جهت گفته می شود که برهان صدیقین ما از ذات واجب الوجود به اثبات آن می رسیم بدون آن که در نهایت جزئیات حقیقت وجودی این موجود واجب بر ما روشن شود.
به عبارت روشن تر ما حقیقتی را می یابیم که هست بدون آن که بدانیم آن حقیقت کیست، با برهان صدیقین می فهمیم که او خداست، اما هنوز دقیقا نمی دانیم آن حقیقت چیست؛ پس رسیدن به خدا از خود خدا منافاتی با این حقیقت ندارد که شناخت کامل ذات خداوند بر احدی مقدور نیست؛ در مقام تمثیل این همانند آن است که ما می فهمیم درون رشته سیم چیزی جریان دارد و بعد می فهمیم که این چیز جریان الکتریسیته است، اما هنوز نمی دانیم حقیقت جریان الکتریسیته چیست، اما یقین داریم که هست و همان جریان نامرئی درون سیم است .