توسل به امامان

معصومین علیهم السلام از معجزه و کرامت، فقط برای اتمام حجت و گره‌گشایی از مشکلات مردم، متناسب با مصالح آنها و اقتضائات علت و معلولی دنیا، استفاده می‌کردند.
کارکرد معجزه و کرامت در زندگی معصومین (علیهم السلام)

پرسش:
وقتی به زندگی امامان نگاه می‌کنیم، متوجه می‌شویم آنها برای رفع نیازهای دنیوی شخصی یا خانوادگی یا اجتماعی خویش، اصلا از معجزه استفاده نکرده‌اند و حتی برای هدایت جامعه و رفع مشکلات اجتماعی نیز از معجزه بهره نبرده‌اند؛ به همین دلیل، هم خودشان خیلی آسیب دیدند و هم به نهضت آنها آسیب‌های زیادی وارد شد. در این صورت، چطور انتظار دارید که برای رفع مشکلات دنیوی و شخصی ما که گاهی خیلی مهم هم نیست (مثلا آشنا شدن با همسر مناسب یا رسیدن به شغل خوب یا رفع اختلاف با دیگران) آنها ورود کنند و معجزه کنند؟! آیا اصلا این انتظار درست است یا نه؟
 

پاسخ:
در نظام احسن، جهان بر اساس علت و معلول و اسباب و مسبّبات، آفریده و تدبیر می‌شود. توسل نیز به معنای استفاده از اسباب مناسب برای رسیدن به خواسته‌های مادی و معنوی است؛ به این شکل که چیزی یا کسی را در پیشگاه خداوند واسطه قرار می‌دهیم تا او وسیله تقرب ما به خدا گردد و حاجات مادی و معنوی ما برآورده شود. توسل معنای عامی دارد و در قرآن و روایات، مصادیق متعددی برای آن ذکر شده است. مهم‌ترین و بارزترین مصداق آن، توسل به اولیای الهی مثل پیامبر و امام است که به سبب فایده و آثاری که دارد، مورد تأکید و تشویق قرار گرفته است.(1)
 با عنایت به این مقدمه، در ادامه در قالب نکاتی، به سوال اصلی می‌پردازیم.

نکته اول
کارکرد اصلی انجام کارهای خارق العاده، شناساندن اولیای الهی به مردم است. مردم از این طریق، پیامبر یا امام راستین را تشخیص می‌دادند و از سردرگمی و حیرت خارج می‌شدند. حال، اگر این شناخت از طریق دیگری، مثل تایید امام یا پیامبر سابق، حاصل می‌شد و حجت بر مردم تمام می‌شد، دیگر نیازی به آوردن معجزه و کرامت نبود. همچنین، اگر آوردن معجزه بی‌فایده بود و مردم باوجود معجزات، باز هم همراهی نمی‌کردند، مجددا معجزه و کرامتی عرضه نمی‌شد. ازاین‌رو، پیامبران و امامان، برخی از درخواست‌های مردم مبنی بر آوردن معجزه و کرامت را اجابت نمی‌کردند.(2) بر این اساس، یکی دیگر از علت‌های نادر بودن کارهای خارق العاده به منظور اتمام حجت بود و به صورت حداقلی انجام می‌گرفت.(3)

نکته دوم
از سوی دیگر، امامان، رهبر و الگوی مردم هستند؛ بنابراین باید طوری زندگی کنند که بشود آنها را سرمشق قرار داد. اگر بنا بود پیامبر یا امام، مشکلات خود را به وسیله اعجاز و علم غیب حل کند، دیگر چگونه می‌توانست سرمشق زندگی مردم عادی باشد و آنان را به صبر و بردباری و جهاد و... فراخواند؟! کسی که مسلح به سلاحی (کرامت) است که دیگران ندارند و همیشه از آن سلاح برای پیروزی خود استفاده می‌کند، نمی‌تواند الگوی مناسبی برای مردم باشد. ازاین‌رو، امام برای آن که بتواند به شکل عملی به تبلیغ و دعوت بپردازد و باعث رشد انسان‌ها شود، چندان از علم غیب و کرامت بهره نمی‌گرفت.(4)

نکته سوم
درست است که امام از امور خارق العاده برای رفع حاجات دنیوی خودش استفاده نمی‌کرد؛ اما از جانب خداوند اذن دارد که متناسب با مصالح مردم و اقتضائات دنیا، برخی از خواسته‌ها را برآورده سازد. این اذن الهی، فوائد و آثار تربیتی زیادی به دنبال دارد و ذیل هدایتگری و حکمت خدا قرار می‌گیرد. خداوند از این طریق، یعنی از طریق تشویق مردم به توسل به امام، آنها را به جایگاه والای امام متذکر می‌سازد و میان امام و مردم رابطه قلبی عمیق ایجاد می‌کند.(5) روشن است که توجه به امام و ایجاد رابطه دلی با او، نقش بسزائی در یادگیری از امام و الگو قرار دادنش در زندگی دارد. این توسل، همچون قبله‌نما است و مانع از گم شدن انسان در فراز و نشیب زندگی می‌شود.

نتیجه گیری
خداوند به پیامبران و امامان قدرت‌هایی را عطا کرده و از آنها وظایفی را انتظار دارد. این قدرت‌ها، مثل کرامت و معجزه، با آنکه به آنها این امکان را می‌دهد که در همه امور تکوینی عالم دخالت کنند؛ اما از آن، تنها در چارچوب اذن و رضایت خدا بهره می‌گیرند. ازاین‌رو، از آن فقط برای اتمام حجت و گره‌گشایی از مشکلات مردم، متناسب با مصالح آنها و اقتضائات دنیا، استفاده می‌کنند و از آن برای غلبه بر مخالفان و نابودی آنها یا برای حل مشکلات دنیوی خودشان استفاده نمی‌کنند.

 

پی‌نوشت‌ها
1. برای مطالعه بیشتر، ر.ک: داودی، سعید، توسل: توحید یا شرک، قم، انتشارات امام علی بن ابی طالب علیه‌السلام، 1389ش؛ همچنین، ر.ک: سجانی، جعفر، منشور جاوید، قم، موسسه امام صادق علیه‌السلام، 1378ش، ج10، ص178-179 و 184-185؛ نیرومند، رضا و سید محمد مرتضوی، بازشناسی مرز تفویض از ولایت تکوینی در اندیشه شیعه، مجله مطالعات اسلامی، 1390ش، شماره2، ص165-188.
2. سبحانی، جعفر، الهیات و معارف اسلامی، تنظیم: رضا استادی، قم، موسسه امام صادق علیه‌السلام، 1378ش، ص214-216.
3. به عنوان نمونه اثبات امامت امام سجاد علیه‌السلام در برابر عموی خود محمد حنفیه با شهادت دادن حجرالاسود.(طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ترجمه بهراد جعفری، تهران، انتشارات اسلامیه‏، چ1، 1381ش، ج‏2، ص140-142)
4. سبحانی، جعفر، آگاهی سوم یا علم غیب، قم، مؤسسه امام صادق علیه‌السلام، 1386ش، ص255-270.
5. به عنوان نمونه: «عَلِیُّ بْنُ اِبْرَاهِیمَ عَنْ اَبِیهِ عَنِ ابْنِ ابی‌عُمَیْرٍ عَنْ مُعَاوِیَهَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قَالَ لِی ابوعَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السّلام) ابْتِدَاءً مِنْهُ یَا مُعَاوِیَهُ اَ مَا عَلِمْتَ اَنَّ رَجُلًا اَتَی اَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ (علیه‌السّلام) فَشَکَا الْاِبْطَاءَ عَلَیْهِ فِی الْجَوَابِ فِی دُعَائِهِ فَقَالَ لَهُ اَیْنَ اَنْتَ عَنِ الدُّعَاءِ السَّرِیعِ الْاِجَابَهِ فَقَالَ لَهُ الرَّجُلُ مَا هُوَ... وَ اَتَوَجَّهُ اِلَیْکَ بِمُحَمَّدٍ وَ اَهْلِ بَیْتِهِ اَسْاَلُکَ بِکَ وَ بِهِمْ اَنْ تُصَلِّیَ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ اَنْ تَفْعَلَ بِی کَذَا وَ کَذَا.» (کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، ناشر اسلامیه‌، ط 2، ۱۳۶۲ش، ج۲، ص۵۸۲)
 

با سلام. سوال من این است طبق ایه ی «إن الذین تدعون من دون الله عباد أمثالكم» «كسانی را كه به غیر از خدا می‏خوانید بندگانی مثل خودتان هستند»(اعراف/194). کمک خواستن از دیگران حرام است. پس چرا شیعیان از ائمه کمک میخواهند؟ برخی از اهل سنت میگویند طبق ایه ای که نوشتم چرا شیعیان از امامان خود کمک میگیرند.چرا به بارگاه و حرم انان میرون و از انان طلب یاری میکنند.

با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
خدا عبادت و دعاي مشرکان را تخطئه مي کند. چون آن ها به بت هاي چوبي و سنگي يا انسان هايي مثل خود يا شياطين يا ملائکه به عنوان "رب" و "شريک خدا" در تدبير جهان متوسل مي شدند ، در حالي که اعتقاد آنان بي پايه بوده و آن ها هيچ کدام ،شريک خدا نبودند و اصلا شاني در تدبير نداشتند يا اگر مانند ملائکه شاني در تدبير داشتند، شان شان کارگزاري و اجراي امر خدا بود ،نه اين که شريک خدا باشند و در عرض خدا قرار بگيرند . اين عمل(تراشيدن شريک براي خدا و خواندن او) بزرگ ترين ظلم به خداي يگانه است . آيه بالا نهي از اين عبادت و خواندن است.
اما شيعه پيامبر و امامان را رب و شريک خدا در تدبير نمي داند، بلکه آنان را برگزيدگان خدا مي داند که خدا در قرآن محبت و اطاعت آنان را واجب کرده ، آنان را واسطه هدايت و رحمت و فيض خود ساخته ، از ما خواسته به آنان متوسل شويم و دست آنان را بگيريم تا ما را به خدا برسانند.
پس عمل شيعه با عمل مشرکان که در آيه بالا مورد نهي قرار گرفته، دو تفاوت اساسي دارد:
1. شيعه پيامبر و امامان را رب و شريک خدا نمي داند.
2. توسل شيعه به پيامبر و امامان هم به امر خود خداست که محبت و اطاعت آنان را لازم و واجب ساخته ، ما را براي هدايت يابي و رسيدن به سعادت به در خانه آنان فرستاده ، آنان را واسطه فيض و رحمت خود قرار داده است.
ما هميشه حاجات مان را فقط از خود خدا مي خواهيم اما براي حاجت خواستن ابتدا در محضر خدا به پيامبرش و جانشينان پيامبرش که بندگان مقرب خدا هستند ،عرض ارادت مي کنيم . از خدا مي خواهيم همچنان که ما به امر او به اين مقربان ارادت داريم و مطيع شان هستيم و محبت شان را در دل داريم، او هم به خاطر محبتي که به آنان دارد و به خاطر محبتي که به اطاعت کنندگان از آن ها دارد، به ما توجه کند و گناهان مان را ببخشد و توفيق بندگي بيش تر به ما بدهد و حاجات مان را برآورد.
اگر هم خود پيامبر و امام را صدا مي زنيم، به عنوان مقربان و محبوبان و بندگان برگزيده خدا صدا مي زنيم . خدا اين تقرب و محبوبيت و برگزيدگي را در قرآنش به ما اعلام کرده و به ما اجازه اين گونه صدا کردن را داده، بلکه بدان دعوت کرده است.
فرق است بين کسي که به بنده محبوب سلطان متوسل مي شود و از او به عنوان اين که بنده محبوب سلطان است، مي خواهد نزد سلطان براي وي شفاعت کند با کسي که به شخصي که سلطان اصلا به او ارادتي ندارد، متوسل مي شود و او را محبوب بلکه شريک و هم عرض سلطان شمرده و از او مي خواهد نزد سلطان وي را شفاعت کند.
فرد دوم براي سلطان شريک تراشيده که بزرگ ترين ظلم است . فردي را که محبوب سلطان نيست ،محبوب او خوانده که افترا بر سلطان و ظلم بزرگ تر ديگر است . بدون اجازه و امر سلطان از او شفاعت و واسطگي طلبيده است که اين هم تحميل بر سلطان و تعيين تکليف براي او و جسارتي بزرگ به ساحت اوست.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.