امامت عامه

پرسش: چرا حضرت علی علیه السلام با انکه می دانست اگر به مسجد برود به شهادت می رسد به مسجد رفت؟

دانش و آگاهى پيامبران و امامان(ع) بر دو قسم است:
1ـ علم هايي كه از راه هاى عادى فراهم مى آيد، كه در اين دانش ها با مردم ديگرتفاوت زيادى ندارند.
2ـ علومى كه از راه هاي غير عادي و غير معمولي ‌نظير (علم لدنى = وحى و الهام) حاصل مى گردد.
پيشوايان و امامان وظيفه نداشتند در تمام موارد، طبق علومى كه از راه هاى غير عادي حاصل مى شد ،عمل كنند، بلكه تكاليف دينى آنان طبق علومى بود كه از راه هاي عادى پيدا مي‌شد.
روش و رفتار آنان در زندگي، در معاملات، معاشرت، زناشويي، پوشيدن، نوشيدن، خوردن، خوابيدن، تندرستى و بيماري، صلح و جنگ، فقر و توانگري، حكومت و سياست، مثل ساير مردم است، مثلاً پيامبر(ص) و امامان(ع) منافقان را خوب مى شناختند . مى دانستند كه آن‌ها ايمان واقعى ندارند، ولى هرگز با آن‌ها مانند كفار برخورد نمى كردند، بلكه از نظر معاشرت و ازدواج و ديگر احكام با آن‌ها مانند ساير مسلمانان رفتار مي كردند.
هم چنين هنگامي كه در مسند قضاوت و حل و فصل مشكلات مردم مى نشستند، مطابق قوانين قضايى اسلام حكم مى كردند . از علم خداداى خود استفاده نمى كردند. در موردى كه دليل شرعى مثلاً بر قاتل بودن متهمى وجود نداشت، امام يا پيامبر با تكيه بر علم غيب، حكم قصاص صادر نمى كرد.
قضاى كلى الهى بر اين است كه در زندگي مانند ساير مردم عمل نمايند. از اين رو وقتى مريض مى شدند، به طبيب مراجعه مي كردند .از دارو استفاده مى نمودند . درد را تحمل مى كردند و در بستر بيمارى مي افتادند.
امام صادق(ع) فرمود: "خداوند از جريان و تحقق اشيا جز از راه اسباب و علل ابا دارد".(1)
رهبران الهي اگر زندگى شان بر مبناى علم لدنى (دانش خدادادي) و اعجاز باشد، عمل و زندگى شان سر مشق و قابل پيروى نمى گرديد. بدين خاطر امير مؤمنان(ع) با اين كه مي‌تواند در شناسايى افراد و قبايل، از علم غير عادى خود استفاده كند، ولى اين كار را نمي كند. در ماجراى ازدواج با ام البنين (مادر حضرت ابوالفضل) به برادرش عقيل كه در نسب شناسى وارد بود مي‌فرمايد: از قبيله اى شجاع براى من دخترى خواستگارى كن تا فرزندي دلاور از وى متولد شود. (2)
نتيجه:حضرت علي(ع) در جريان شهادت خود طبق عادي عمل نمود؛ زيرا موظف بود كه طبق علم عادي عمل نمايد، نه علم غيب. در چنين مواردي اراده علم غيب نمي كرد. بر اساس علم عادي نيز ابن ملجم تصميمش مبنى بر شهادت علي(ع) را مخفى نگه داشته بود . از اين امر كسى غير از همدستانش با خبر نبود. موقعى كه علي(ع) به مسجد تشريف برد، در ظاهر مطلبى كه دلالت كند فردى در مسجد مصمم بر قتل حضرت است، وجود نداشت.
از اين رو حضرت مثل ساير روزها براى اقامة نماز جماعت به مسجد تشريف برد.بر اساس علم عادى خود رفتار نمود،‌ چنان كه در قضاوت و حكومت و تدبير امور و انجام ساير تكاليف، طبق راه ها و علم هاى معمولى عمل مى فرمود، نه طبق علم غيب. اگر در ظاهر آب نبود، ولى از راه علم غيب از وجود آب اطلاع داشت، تكليفش مثل ديگران تيمم بود.(3)
امام حسين طبق تكليف الهى عمل كرد. از بيعت سر باز زد و دعوت كوفيان را اجابت نمود. همان گونه كه روش طبيعي و مرسوم اقتضا مي كرد ، پيش از حركت سفيراني را به كوفه فرستاد و سپس دست به جهاد با دشمن زد و شهيد شد.
بنابراين آن ها وظيفه داشتند كه در زندگي خود از دانش ظاهري استفاده كنند و طبق آن عمل نمايند . علم غيب و دانش برتر را در راه بيان احكام الهي و هدايت مردم به كار مي بردند، نه براي نفع و سود شخصي.
در کتاب شريف اصول کافي، بابي با عنوان« الائمة إذا شاووا أن يعلموا علموا» وجود دارد. در اين باب رواياتي جمع آوري شده که بيانگرآن است امامان هر گاه اراده علم و دانش چيزي مي نمايند، برآن آگاه مي شوند .
از بيان اين گونه روايات به دست مي آيد که علم ائمه(ع) به امور ماوراي حس و عالم غيب به صورت فعلي نبوده است بلکه حقيقت وجودي آنان در مرتبه اي قرار داشت که چون اراده دانش خاصي (مانند غيب) مي نمودند، به اذن الهي آگاه مي شدند .
در امور عادي زندگي، تکليف آنان بر اساس علم عادي بود . مکلف بودند که بر اساس علم و نشانه‌هاي عادي عمل نمايند. بنابراين آن ها برخلاف تکليف الهي عمل نمي کردند . در اين سلسله امور از علم غيب استفاده نمي کردند. اگر در مواردي خداوند نخواهد که آن ها از علم غيب آگاه شوند، تابع خواست خداوند هستند . در آن موارد اراده علم غيب نمي کردند تا آزمون الهي که در مورد همه انسان ها جاري است ، در مورد آنان نيز جاري باشد تا به اجر و پاداشي که خداوند براي پذيرفته شدگان در آزمايش هاي بزرگ و سخت مقرر داشته ،نائل شوند؛ هم چنين الگو و نمونه اي براي تمام انسان ها قرار گيرند.
علاوه بر اين وقتى امام با لطف و اذن الهى به مرتبه اعلاى كمال و علو وجودى مى‏رسد و با منبع علم الهى تماس پيدا مى‏كند ، در اوج مقام فناى در ذات الهى است. او در اين مقام خود نمى‏بيند و خود نمى‏پسندد. فقط خدا را مى‏بيند و تنها مشيت الهى را مى‏پسندد. خواسته‏اى غير از خواست و مشيت الهى ندارد. در اين مقام وقتى اراده و مشيت الهى را (بر اساس نظام علت و معلولى و قضا و قدر) در تحقق حوادث و پديده‏هاى هستى به دنبال علت کامل شان مى‏يابد، خواسته‏اى بر خلاف آن ندارد. «پسندد آنچه را جانان پسندد» به همين جهت تلاش براى تغيير اين حوادث از جمله شهادت خود با قطع نظر از اين كه تأثيرى ندارد، با مقام فنا و رضا و حب لقاء الله سازگار نيست.
علم ائمه(ع) به آينده مانند علوم عادى ما نيست، بنابراين اقدام به امورى كه منجر به شهادت آنان مى‏شود ،خود را در هلاكت انداختن و خودكشي نيست. اضافه بر اين كه درجات و كمالاتى براى ائمه(ع) مقدر شده بود كه راه رسيدن به آن از طريق تحمل بلاها و مصائب مى‏باشد. آنچه در آيه منع شده، انداختن خود در ورطه هلاكت است . كسى كه در راه خدا و براى او قدم بر مى‏دارد و در مرحله‏اى شهادت را وظيفه خود مى‏داند، اصلاً به سوى هلاكت نمى‏رود .
پا نوشت ها:
1. بحارالانوار، ج 2، ص 90، حديث 13.
2. مصطفى حسينى دشتي، معارف و معاريف، ج 4، ص 414.
3. لطف الله صافي، معارف دين، ص 118 ـ 123؛
در راه حق، بيست پاسخ، ص 113؛
ابراهيم اميني، مسايل كلى امامت، ص 324؛
بحارالأنوار، ج 42، ص 258 و 259.

امام علاوه بر علم عادي كه براي نوع بشر قابل تحصيل است، از علم لدني و خدادادي (علم غيب) نيز بهره‏مند است. امام (ع) به حسب علو رتبه وجودي‏اش با لطف و اذن الهي ...

پرسش: آیا امامان مي دانستند كه چه سرنوشتي دارند كه مانند يك روبات از قبل برنامه ريزي شده عمل كرده اند؟...مي شود در اين مورد براي من توضيح مفصل تري ارايه كنيد... 

با عرض سلام و تشکر از ارتباط تان با اين مرکز) اين اشكال از چند جهت وارد نيست.
اولاً‌از جهت عدم آگاهي از نوع معرفت و علم امام .
دوم از جهت عدم اطلاع درست از منشأ علم امام .
سوم از جهت عدم دخالت عنصر اختيار و اراده در اين تعريف(آمده در سوال) از علم انساني.
اما در پاسخ به سوال مي گوييم:
امامان از دو علم برخورد بودند.
علمي و دانشي كه خود تحصيل كرده اند.
علم و دانشي كه به جهت شايستگي مقام شان به‌آن ها تفويض مي شد.
در مورد عادي مربوط به خود از علم عادي بهره مند مي شدند و طبق آن عمل مي كردند. در رفتار با مردم، در معاملات، در قضاوت ها و... طبق علم عادي عمل مي كردند. اما علم الهي آن ها و علم غيب، علم شأني بود، يعني هر گاه اراده كنند و بخواهند كه چيزي را بدانند ؛خداوند سبحان آنان را عالم و آگاه خواهد كرد:
«اذا اراد الامام ان يعلم شيئا اعلمه الله ذالك ؛هر گاه امام اراده كند كه چيزي را بداند، خداوند او را آگاه خواهد كرد»(1)
در اين موضوع روايات بسياري در کافي وارد شده ، باب مستقلي نيز براي آن وجود دارد که بيش تر روايات بيانگر همين مسئله اند.
علم غيب امام (ع) شأني است ،نه فعلي. بر اساس همين نكته ممكن است نسبت به نحوه شهادت، يا سرنوشت آينده خود علم فعلي نداشته‏اند ،چون اراده نكرده‏اند كه بدانند.(2) در واقع آنان مطيع خواست الهي هستند . خواست الهي آن است که اينان در چنين اموري علم غيب را اراده نکنند.
آنان در مورد سرنوشت خود طبق علم عادي عمل مي كردند.
توضيح مفصل پاسخ از نظر علامه و با عبارات فني و تخصصي چنين است:
نكته اصلي در اين پاسخ شناخت چگونگي علم غيب امام (ع) است كه متوقف بر ذكر چند مقدمه است:
ا) قضا و قدر الهي:
قدر به معناي حد و اندازه است . مقصود از قدر الهي اين است كه خداوند براي هر پديده و مخلوقي خصوصيات وجودي خاصي قرار داده است . تحت تأثير علت خاصي آن را موجود مي‏گرداند. يعني پديد آمدن يك شي‏ء از علت خاص و نيز داشتن اوصاف و ويژگي‏هاي وجودي خاص، قدر آن شي‏ء است. حد و اندازه وجودي آن شي‏ء است كه خداوند براي آن قرار داده است. تقدير الهي همان نظام علت و معلولي حاكم بر جهان هستي است كه هر پديده‏اي معلول علت خاصي است . قهرا اوصاف و خصوصيات وجودي‏اش نيز متناسب و بر آمده از همان علت است.
قضا به معناي قطعي كردن، فيصله دادن و به انجام رساندن كار است . مقصود از قضاي الهي اين است كه خداوند به هر پديده‏اي پس از تحقق علت تامه‏اش ضرورت وجود را اعطا كرده. تحقق حتمي معلول، به دنبال تحقق علت تامه، قضاي الهي است. قضا و قدر الهي در حقيقت از شئون خلق و ايجاد خداوند است و مي‏توان آن را به صفت خالقيت برگرداند.
ب) علم الهي:
علم الهي به قضا و قدر پديده‏هاي عالم هستي تعلق مي‏گيرد. خداوند از ازل عالم است به اين كه چه پديده‏اي با چه اوصاف و ويژگي‏هايي تحت تأثير علت تامه‏ اش موجود است . علم خداوند به پديده‏هاي هستي علم با واسطه يعني علم به صورت آن‏ها نيست بلكه خود پديده‏ها با تمام وجودشان نزد او حاضرند.
بنابراين علم خداوند تعلق مي‏گيرد به حقايق عالم هستي ،همان گونه كه در متن واقع موجودند. علم خداوند علم حضوري به واقع عيني است. از سوي ديگر چون در مرتبه وجودي خداوند زمان و مكان معني ندارد ،علم او به پديده‏هاي عالم هستي در بستر زمان نيست ،بلكه گذشته و حال و آينده به صورت يك پارچه نزد او حاضر است اما براي ما كه موجودات زماني و محصور به زمان هستيم و تحقق عيني حوادث و پديده‏ها را از دريچه زمان مي‏نگريم، در گذشته نبوده و در آينده موجود خواهد شد .بنابراين علم خداوند به مخلوقات خويش بدين معناست كه:
حقايق و حوادث هستي، همراه با بستر زماني شان (گذشته و حال و آينده) به صورت يك جا نزد خداوند حاضرند. به همين جهت اين علم خداوند تأثيري در حوادث عالم ندارد و موجب تغيير آن ها نمي‏تواند باشد ،چون علم خداوند علم به متن واقع و حضور عين واقع نزد خداست؛ يعني علم خداوند تعلق مي‏گيرد به مخلوقات و پديده‏هاي هستي، به همان صورت كه در متن واقع موجودند.
علم خداوند به افعال اختياري انسان نيز بر همين منوال است. افعال اختياري انسان نيز يكي از پديده‏هاي عالم هستي است كه بر اساس نظام علت و معلولي كه حاكم بر جهان هستي، تحت تأثير علت تامه‏اش محقق مي‏شود. يكي از اجزاي علت تامه افعال انسان، اراده است. علم خداوند به قضا و قدر افعال اختياري انسان تعلق مي‏گيرد . به همين جهت موجب جبر نيست ؛يعني خداوند از ازل به افعالي كه بر اساس اراده و اختيار انسان از او صادر مي‏شود ،علم دارد. ،علم الهي تعلق مي‏گيرد به اين واقعيات عيني ،همان گونه كه در خارج موجودند . به همين جهت اين علم موجب تغيير واقع عيني (تحقق فعل اختياري به دنبال تحقق علت تامه‏اش) نمي‏شود.
ج) علم امام:
امام علاوه بر علم عادي كه براي نوع بشر قابل تحصيل است، از علم لدني و خدادادي (علم غيب) نيز بهره‏مند است. امام (ع) به حسب علو رتبه وجودي‏اش با لطف و اذن الهي به سرچشمه علم الهي متصل مي‏شود و از حقايق حوادث عالم همان گونه كه در متن واقع هستند، آگاه مي‏شود ؛يعني علم غيب امام از سنخ علم الهي و اتصال به منبع علم الهي است .
همان گونه كه در علم الهي بيان شد، اين علم علم به واقع عيني است و معني ندارد كه منشأ تغيير در حوادث عالم باشد. بر اساس علم غيب حقايق حوادث عالم از جمله افعال اختياري خود امام همراه با علت تامه‏اش كه علم عادي واراده از اجزاء اين علت است، نزد امام حاضر است. اين حضور، حضور بي‏واسطه‏ي عين معلوم و واقع عيني نزد امام است.
بر اين اساس، امام حقيقت افعال اختياري خود را، مانند خوردن ميوه مسموم يا ضربت خوردن به دنبال حركت به مسجد كوفه، از منظري بالاتر كه همان منظر علم الهي است، مي‏نگرد. به همين جهت از آن‏جا كه علم غيب امام از سنخ علم الهي است، تأثيري در حوادث عالم ندارد .به همين علت، اين علم براي امام تكليف آور نيست چون علمي موجب تكليف است كه مكلف بتواند بر اساس آن علم، منشأ تغيير و تأثير باشد.
علاوه بر اين، وقتي امام با لطف و اذن الهي به مرتبه اعلاي كمال و علو وجودي مي‏رسد و با منبع علم الهي تماس پيدا مي‏كند، در اوج مقام فناي در ذات الهي است. او در اين مقام خود نمي‏بيند و خود نمي‏پسندد، فقط خدا را مي‏بيند و تنها مشيت الهي را مي‏پسندد. خواسته‏اي غير از خواست و مشيت الهي ندارد. در اين مقام وقتي اراده و مشيت الهي را (بر اساس نظام علت و معلولي و قضاو قدر) در تحقق حوادث و پديده‏هاي هستي به دنبال علت تامه شان مي‏يابد ،خواسته‏اي بر خلاف آن ندارد. «پسندد آنچه را جانان پسندد» به همين جهت تلاش براي تغيير اين حوادث، از جمله شهادت خود، با قطع نظر از اين كه تأثيري ندارد، با مقام فنا و رضا و حب لقاء الله نيز سازگار نيست.
در زمينه اين پاسخ مي‏توانيد به آثار زير مراجعه كنيد:
1- الميزان، ج 18، ص 192، ج 13، ص 74 و 72، ج 19، ص 92، ج 12، ص 144، ج 4، ص 28.
2- معنويت تشيع، علامه طباطبايي، مقاله علم امام، ص 215.
3- در محضر علامه طباطبايي، محمد حسين رشاد، ص 121.
پي ‏نوشت‏‌ها:
1. همان، باب ان الائمه اذا شاؤوا ان يعلموا، علموا؛ بحارالانوار، ج 26، ص 56، حديث 117 و 611.
2. محمدرضا مظفر، علم امام، ترجمه و مقدمه علي شيرواني، ص 73،
علامه مظفر اين پاسخ را به عنوان يك احتمال ذكر مي‏كند ،ولي آن را نمي‏پذيرد.

در باره ملاقات با امام زمان(عج) در زمان غيبت کبري اختلاف نظر وجود دارد برخي ديدار و ملاقات با آن حضرت را ممکن می دانند و برخي نیز آن را انکار مي کنند.

پرسش:

آیا داستان هایی که در رابطه با ملاقات امام زمان (عج) توسط اشخاص در کتب نوشته شده صحت دارد؟ راههای ملاقات با ایشان چیست؟
 

پاسخ:
در باره ملاقات با امام زمان عليه السلام در زمان غيبت کبري اختلاف نظر وجود دارد. برخي معتقدند که ديدار و ملاقات با آن حضرت :در زمان غيبت کبري ممكن است ، و برخي آن را انکار مي کنند .
توضيح : ملاقات به چند صورت متصور است .
1- ملاقات حضوري:
در خصوص امكان و عدم امكان ملاقات حضورى با امام زمان(ع) اختلاف است. برخى عقيده دارند كه ملاقات حضورى امكان دارد و انسان با رعايت تقوا و ايجاد شايستگي، مى تواند به حضور امام زمان(ع) برسد. چنان كه شخصيت هايى مانند مقدس اردبيلي،(1) علامة‌حلي(2) و علامة بحرالعلوم(3) به حضور حضرت رسيد ند. عالماني چند همانند سيد مرتضي، شيخ طوسى و ... از طرفداران اين نگرش هستند. شيخ طوسى مى نويسد: «يقين نداريم كه حضرت از تمام اولياى خود، پنهان باشد، بلكه جايز است كه براى بيش تر آنان ظاهر گردد».(4)
برخى ديگر عقيده دارند كه ملاقات حضورى با امام امكان ندارد. محمد بن ابراهيم،‌معروف به نعماني،(5) فيض كاشاني،(6) و كاشف الغطا،(7) از طرفداران اين نگرش هستند. اينان به برخى از روايات تمسك نموده اند كه هر گونه ارتباط حضورى با امام را در اين دوره منع مي کند.(8) مهم ترين دليل و تمسک اين ها اين است که امام در آخرين توقيع شريف خطاب به آخرين نايب خاص خود، يعنى على بن محمد سمرى فرمود:
«به زودى از شيعيان من كسانى خواهند آمد كه ادعاى ديدن مرا مى كنند. آگاه باشيد، هر كس قبل از خروج سفياني، و صيحة آسماني، ادعا كند كه مرا ديده دروغگوى افترا زننده است».(9)
ولي به نظر مي رسد که سخن درست اين است که بگوييم: با تقوا و معنويت و کسب شايستگي و قابليت لازم مى توان به حضور امام
رسيد، چنان كه برخى از بزرگان به حضورش رسيده اند. اما آن دسته از رواياتى كه بر منع ملاقات دلالت دارند، ناظر بر اين است كه امام مي خواهد جلوى هر گونه سوء استفاده از ادعاى ديدن امام گرفته شود و هر كس نتواند با ادعاى رؤيت امام دکاني و بازاري براي خودش درست کند .
روايت يا توقيع هنگام فوت آخرين نايب امام صادر شده و قرينه اي كه در توقيع است ، نشان مي دهد که مراد از دروغ‏گو بودن مدعى مشاهده امام بعد از صدور توقيع، ادعاى ارتباط و نيابت از جانب حضرت است .
امام در اين توقيع مى‏فرمايد: با از دنيا رفتن تو اى على بن محمد سمرى، نيابت خاصه تمام شد. غيبت كبرى آغاز شد . ديگر بعد از اين اگر كسى بگويد من حضرت را مى‏بينم و با او مرتبط هستم و نيابت خاصه از جانب حضرت را دارم، دروغ‏گو است.
حضرت در توقيع مبترک خود مي نويسد : «بسم الله الرحمن الرحيم، اى على بن محمد سمرى! خداوند به برادران دينى تو در مصيبت تو اجر دهد. تا شش روز ديگر از دنيا خواهى رفت .به كارهايت رسيدگى كن و به كسى بعد از خودت [جهت نيابت] وصيت نكن چرا كه غيبت طولانى آغاز شد . ظهور نخواهد بود مگر بعد از اذن خداوند... به زودى خواهد آمد كسى كه مدعى مشاهده من باشد ،ولى آگاه باش كسى كه مدعى مشاهده باشد (قبل از خروج سفيانى و صيحه )دروغ‏گو خواهد بود»، (10).
حضرت با دادن اين توقيع در واقع خواسته اند راه را بر مدعيان دروغين ادعاى نيابت ببندند. اين جمله كه مدعى مشاهده ،دروغ‏گو است، به اين معنى نيست كه در غيبت كبرى ديگر كسى حضرت را نخواهد ديد. بسيارى از صالحين و بزرگان شيعه در طول تاريخ غيبت حضرت را ديده‏اند. وثاقت و صداقت بسياري از آن ها مورد تأييد همه اهل فن، حتي منکران ملاقات با حضرت قرار گرفته است ، قطعا اکثر آن ها اهل دروغ نبوده‏اند . يك مورد آن هم كه راست باشد ، بايد حديث به گونه‏اى ديگر معنا و توجيه شود.
مفهوم حديث :
امام در اين حديث به دو نكته اشاره مى‏كنند:
يكى :اخبار از آينده كه پس از من عده‏اى پيدا مى‏شوند و مشاهده و ارتباط با من را ادعا مى‏كنند .
دوم : دروغ‏گو بودن مدعى .
امام در حديث دو تعبير دارد: يکي "ادعا" و ديگري "مشاهده". كسى را كه ادعاى مشاهده نمايد، كاذب معرفى كرده است.
مشاهده به معناى ديدن امام و ارتباط با او است . ادعا به معناى اعلان و انتشار آن و با خبر كردن مردم از مسأله است، ممكن است كسى با امام ملاقات داشته باشد ،همان‏گونه كه براى برخى علما و غير آنان نقل مى‏كنند ،ولى آن را ميان مردم بازگو نكرده و در سينه خود پنهان كرده باشد.
چگونه خبر ملاقات شان منتشر شد و در کتاب ها نوشته شد ؟
خبر ملاقات ها يا از برخي قراين و شواهد قطعي توسط ديگران به دست آمد يا توسط افرادي که محرم اسرار بزرگان بوده اند ، بعد از مرگ آن ها منتشر شد . به اين صورت که بزرگان فرد يا افرادي را که محرم اسرارشان بود ،از باز گوکردن ملاقات تا زماني که زنده هستند ، منع مي کردند. آن ها خبرهاي ملاقات را بعد از فوت آنان مطرح کردند .
بنابراين بين مضمون حديث با داستان ملاقات برخى صالحان با امام هيچ ناسازگارى وجود ندارد.
توجه به دو نکته:
ا ـ ديدن حضرت بدون شناخت:
حضرت در مجامع مختلف حضور پيدا مي كند . بين مردم رفت و آمد دارد . در مشاهد مشرفه مخصوصاً در ايام حج در مكّه و عرفات حضور دارد. او مردم را مشاهده مي كند . مردم نيز ايشان را مي بينند امّا او را نمي شناسند. در كتاب هاي روايي و در شرح حال برخي از اولياي خدا نقل شده كه بسيار اتفاق افتاده كه حضرت را ديده ، ولي نشناخته اند، اما بعداً حدس زده اند كه حضرت مهدي بود.
ب ـ ديدن حضرت با شناخت:
ديدار حضرت همراه با توجه و با شناخت از اين كه ايشان حضرت مهدي هستند، نيز امكان دارد . براي برخي از اولياي خدا اتفاق افتاده ، اگرچه اين نوع ديدار كم اتفاق افتاده است.
ـ ديدار حضرت بدون ادعاي ديدار:
در دو فرض پيش - مخصوصاً در فرض دوم - كسي كه موفق به ديدار حضرت شده، هيچ گونه ادعايي ندارد . خود را به عنوان اين كه من كسي هستم كه با حضرت ملاقات كرده ام، مطرح نمي كند. اگر مدعي باشد و خود را ملاقات كننده معرفي كند، بايد تكذيب شود.
چون در روايت ياد شده از ادعاي رؤيت و مشاهده و ارتباط با حضرت به شدت جلوگيري شده و مدعي ديدار و ارتباط را كذّاب و دروغگو انگاشته است.
2- ارتباط معنوي:
بى ترديد مى توان با امام ارتباط معنوى بر قرار كرد. البته اين ارتباط با بهره گيرى از تقوا، دعا و توسل به ائمه(ع)، به ويژه به ساحت مقدس امام زمان امكان پذير است. شايد بر همين اساس باشد كه يكى از وظايف شيعيان در زمان غيبت، دعا براى امام زمان و توسل بيان شده است.(11) ارتباط معنوى بدان معنا نيست كه انسان امام زمان را ملاقات حضورى كند، بلكه بايد با امام ارتباط برقرار كند و هميشه به ياد او باشد و او را در تمام اعمال ناظر بداند.
هرگاه چنين لياقت و شايستگى اى حاصل شد ،حضرت به انسان عنايت نموده و به رفع مشكلاتش مى پردازد؛ از اين رو امام زمان در توقيعى كه براى شيخ مفيد صادر نمود، فرمود:« ما بر اخبار و احوال شما آگاهيم . هيچ چيز از اوضاع شما بر ما پوشيده نمى ماند».(12)
باز حضرت درهمان توقيع فرمود: «در رسيدگى و سرپرستى شما كوتاهى نكرده و ياد شما را از خاطر نبرده ايم. اگر جز اين بود، دشوارى ها و مصيبت ها بر شما فرود مى آمد .دشمنان، شما را ريشه كن مى كردند».(13)
ارتباط معنوى انسان با امام زمان سبب مى شود كه حضرت ميان مردم حضور پيدا كند، اگر چه مردم او را نشناسند. امام علي(ع) فرمود: «سوگند به خدا ، حجت خدا ميان آنان هست . در كوچه و بازار گام بر مى دارد . بر خانه هاى آنان وارد مى شود . در شرق و غرب جهان به سياحت مى پردازد . گفتار مردمان را مى شنود. بر اجتماعات آنان وارد شده سلام مى دهد. او مردمان را مى بيند».(14)
در دعاى ندبه مى خوانيم: «جانم فدايت! تو آن غايبى هستى كه از ميان ما بيرون نيستي. جانم فدايت! تو آن دور شده از وطن هستى كه از ما دور نيستي».(15)

پي نوشت ها:
1. منتهى الآمال، ج2، ص 470؛ مهدى موعود، ص 934.
2. تنكابني، قصص العلما، ص 259.
3. بحارالانوار، ج 52، ص 174.
4. تنزيه الانبياء، ص 182، به نقل از مجلة حوزه، ويژه نامة امام زمان، ص 99.
5. كتاب الغيبه، ص 99.
6. وافي، ج 2، ص 414.
7. حق المبين، ص 87.
8. شيخ طوسي، كتاب الغيبه، ص 395.
9. شيخ صدوق، كمال الدين، ص 516.
10. بحارالانوار، ج 51، ص360.
11. منتهى الآمال، ص 559و 562.
12. احتجاج طبرسي، ج 2، ص 596.
13. همان.
14. جباري، عاشورى و حكيم، تاريخ عصر غيبت، ص 426، به نقل از الغيبه نعماني، ص 72.
15. مفاتيح الجنان، دعاى ندبه.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

مطلب ارسالی شما بعد تایید مدیریت در سایت نمایش داده خواهد شد.

صفحه‌ها