نوادگان حضرت عباس علیه‌السلام

در برخی از منابع از شخصی به نام على بن عبدالله بن خالد بن یزید بن معاویه یاد شده که ادعا می‌شود مادرش نفیسه، دختر عبیدالله، فرزند حضرت عباس علیه‌السلام است.

پرسش:

یک روحانی اهل‌سنت می‌گوید نوه حضرت عباس علیه‌السلام با نوه یزید ازدواج کرده است! اهل‌بیت خودشان با دشمنان، به زیر یک سقف می‌رفتند؛ اما برخی هنوز به اختلاف میان آنان دامن می‌زنند! آیا درست می‌گوید؟ اگرنه، پاسخش چیست؟

پاسخ:

آموزه‌های شیعی آن‌قدر محکم و استوار است که معاندان نمی‎توانند با مناظره خدشه‎ای بر آن وارد کنند، برهمین اساس به دنبال عوام‌فریبی و طرح شبهاتی می‌روند که پاسخ آن، نزد متخصصین فن آسان و واضح است؛ اما شاید افراد عادی را تحت‌تأثیر قرار دهد و آنها نیز به نیت تحت‌تأثیر قراردادن افراد عادی، به ساختن چنین شبهاتی روی می‌آورند.

در پاسخ به این سخنان باید گفت: در برخی از منابع از شخصی به نام أبوالعمیطر سخن به میان آمده که ادعای سفیانی بودن داشت و دمشق را گرفت و بر خلیفه عباسی شورید و چند صباحی حکومت کرد، اما نتوانست کار آنچنانی از پیش ببرد. او على بن عبدالله بن خالد بن یزید بن معاویه بود و ادعا می‌کرد مادرش نفیسه دختر عبیدالله فرزند حضرت عباس علیه‌السلام است و ازاین‌رو فخر می‌فروخت که من از نسل دو پیر صفین هستم علی و معاویه.(1)

 اکنون در چند مطلب به بررسی تاریخی این ازدواج و ملازمه این حادثه با ادعای مطرح شده می‌پردازیم.

1. در منابع اولیه چنین شخصی نیست؛ بلکه این شخص و مطالب مرتبط با وی، از قرون میانی به بعد وارد تاریخ شده است. یعقوبی فقط ماجرای قیام وی را نوشته است.(2) طبری با آن‌که از علی بن عبدلله بن خالد بن یزید نام برده و با عنوان «ظهور السفیانی بالشام» ماجرای قیام وی را نقل کرده است، اما هیچ اشاره‌ای به مادر وی که دختر عبیدالله بن عباس علیه‌السلام باشد نکرده است.(3) حتی در «تاریخ مدینه دمشق» إبن عساکر که 54 جلد است و مفصل در مورد تاریخ دمشق مطلب دارد، از أبوالعمیطر سخن به میان آمده(4) و ماجرای قیام وی و ادعای وی مبنی بر سفیانی بودن خود را مطرح شده؛(5) اما اثری از انتساب وی به حضرت عباس علیه‌السلام نیست.

2. این نکته حائز اهمیت است که هر ازدواجی ازدواج عاطفی نیست. بسیاری از ازدواج‌ها سیاسی، اجباری، تحمیلی و... هستند، همانند ازدواج امام حسن علیه‌السلام با جعده و امام جواد علیه‌السلام با ام‌فضل.

3. بر فرض که عاطفی باشد، ممکن است در نوادگان حضرت عباس علیه‌السلام کسی منحرف از کار در آمده باشد؛ آیا باید او را نماینده اهل‌بیت علیهم‌السلام نامید و گفت اهل‌بیت علیهم‌السلام با دشمنان خود زیر یک سقف زندگی می‌کردند. مثلاً اگر یکی از نوادگان شیخ فضل‌الله نوری با یکی از دشمنانش ازدواج کند، به معنای پایان اختلاف شیخ با آن دشمنان است؟!

4. برعکس ممکن است نوه یزید انسان خوبی شده باشد. معاویه فرزند یزید نسبت به پدر و اجداد خود تبری جست، او خطبه‌ای خواند و در آن از برعهده گرفتن امر خلافت بیزاری جست و از پدر و پدربزرگش انتقاد کرد. او در این خطبه جنگ معاویه بن أبی‌سفیان با امام علی (علیه‌السلام) و نیز اعمال ناشایست پدرش یزید و به خصوص به شهادت رساندن امام حسین (علیه‌السلام) و خاندان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را گناهانی بزرگ اعلام کرد.(6) حال اگر این شخص با یکی از اهل‌بیت علیهم‌السلام ازدواج کند، باید بگوییم اختلاف بنی‌امیه با حضرت علی علیه‌السلام تمام شده است؟!

5. نکته اصلی این‌که دشمنی اهل‌بیت علیهم‌السلام با بنی‌امیه و دیگران، دشمنی حق و باطل است؛ نه دعوا بر سر زمین و ملک و... که پس از یک ازدواج بین طرفین رفع‌شده قلمداد شود و بگوییم الحمدالله یکی کوتاه آمد، دختر فلانی را گرفت و دعوای صدساله خوابید!

نتیجه‌گیری

در تاریخ بسیاری از ازدواج‌ها ثبت شده که بین طرفین اختلاف اساسی بوده و این ازدواج‌ها به دلایل مختلف از جمله اجبار، مصلحت یا مسائل سیاسی روی داده است و عاطفی نبوده است. در زندگی برخی از اهل‌بیت علیهم‌السلام و افراد منتسب به آنها نیز ازدواج‌هایی گزارش شده که نمی‎توان حکم به عاطفی بودن آن کرد همانند ازدواج امام حسن علیه‌السلام با جعده. بنابراین صرف وجود یک ازدواج را نمی‌توان پایان اختلاف جبهه حق و باطل نامید.

پی‌نوشت‌ها:

1. ‏إبن‏ خلدون، عبدالرحمن بن محمد بن خلدون (م. 808)، دیوان المبتدأ و الخبر فى تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأکبر، تحقیق خلیل شحاده، بیروت، دارالفکر، ط الثانیه، 1408 ق، ج‏3، ص 295؛ إبن اثیر، عزالدین أبوالحسن على بن أبی‌الکرم المعروف بإبن الأثیر (م. 630)، الکامل فی التاریخ، بیروت، دار صادر - دار بیروت، 1385، ج‏6، ص 249.

2. یعقوبى، احمد بن أبی‌یعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت،‌ دار صادر، بی‌تا، ج‏2، ص 440.

3. طبری، أبوجعفر محمد بن جریر (م. 310)، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد أبوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، ط الثانیه، 1387، ج‏8، ص 415.

4. إبن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، دارالفکر، بیروت‏، 1415 ق، چاپ اوّل‏، ج 41، صص 308-345؛ ج 45، ص 110؛ ج 54، ص 249.

5. إبن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، دارالفکر، بیروت‏، 1415 ق، چاپ اوّل‏، ج 54، ص 249.

6.یعقوبی، احمد بن أبی‌یعقوب، تاریخ الیعقوبی، بیروت،‌ دار صادر، بی‌تا، ج۲، ص۲۵۴.