نسبت آیات ظاهر در جسمانیت خدا با هدایت‌گری قرآن

بررسی ادعای(آمیخته شدن صفات و عکس العمل های خداوند با روحیات پیامبر خد
زبان در اصل برای ارتباط و گفت‌وگو پیرامون موضوعات انسانی شکل گرفته است. همچنین به دلیل عصمت پیامبران، رفتار و گفتار آن‌ها بازتاب‌دهنده رفتار وگفتار خداوند است.

پرسش:

این ادعا (آمیخته شدن صفات و عکس‌العمل‌های خداوند با روحیات پیامبر خدا) چه قدر درست است؟ اگر درست نیست پس چرا قرآن از خدا یک تصویر انسانی و جسمانی ارائه داده است؟ چرا شخصیت خدا شبیه شخصیت پیامبر است؟ مثلاً خدای قرآن دائماً پیرو پیامبر است و با غضب او غضب می‌کند و با شادی او شاد می‌شود!

پاسخ:

مقدمه

حالت و رفتار خداوند در قرآن پیوسته تغییر می‌کند درحالی‌که خداوند از هرگونه تغییر و تحولی مبرا است. برخی بر این باورند علت انتساب چنین صفاتی به خداوند در قرآن این است که در این کتاب صفات و عکس‌العمل‌های خداوند با روحیات حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله آمیخته و درنتیجه، اوصاف انسانی زیادی به خدا نسبت ‌داده ‌شده است. در این نوشتار این مدعا بررسی و نقد می‌شود.

متن پاسخ:

چرایی ارائه تصویری انسانی از خداوند در قرآن

انسان موجودی اجتماعی است و برای برطرف‌کردن نیازهای خود ناچار به تعامل با سایر انسان‌ها است. هرچند این تعامل از راه‌های مختلفی ممکن است، اما زبان آسان‌ترین راه است؛ ازاین‌رو، به ابزار اصلی انسان برای ایجاد ارتباط با دیگران تبدیل شد. ازآنجاکه هدف اصلی زبان، تعامل با سایر انسان‌ها بود، این زبان به‌گونه‌ای شکل گرفت که برای سخن‌گفتن درباره انسان، امور متعلق به او و دنیای او مناسب باشد؛ به‌همین‌دلیل، رنگ و بوی انسانی به خود گرفت. وقتی انسان می‌خواهد با این زبان درباره غیر انسان‌ صحبت کند، ناگزیر از الفاظ و واژگانی استفاده می‌کند که در اصل برای انسان وضع شده‌اند؛ مثلاً وقتی در رابطه با حیوانات صحبت می‌کند، سخن او به انسان‌وار دیدن آن‌ها گرایش می‌یابد و کودکی که از محدودیت زبان خبر ندارد، گمان می‌کند که آن‌ها نیز همانند انسان هستند؛ اما برخلاف تصور آن کودک، علت این‌که ما از کلمات و اصطلاحاتی که در اصل برای انسان هستند برای سایر موجودات استفاده می‌کنیم، نه از باب مشابه بودن یا مشابه دیدن، بلکه از باب ضرورت و ناچاری است. خداوند نیز از همین زبان برای ارتباط با انسان و معرفی خود به او استفاده کرد و چون این زبان رنگ و بوی انسانی داشت، برخی گمان کرده‌اند که خداوند نیز همانند انسان است و مثلاً دست‌وپا دارد! چنانکه اگر گوینده‌ای که اصلاً دست ندارد در مقام گلایه از قدرنشناسی برخی بگوید: «دستم نمک ندارد»، او فقط تعبیری که در این جایگاه استفاده می‌شود را بکار برده است و به‌معنای این نیست که من دست دارم.

چرایی شباهت شخصیت پیامبر به شخصیت خدا در قرآن

پیامبران ازجمله حضرت محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله معصوم هستند و معنای عصمت این است که آنان نه عمداً و نه سهواً هیچ‌گاه با اراده و خواست الهی مخالفت نمی‌کنند و همیشه به‌گونه‌ای عمل می‌کنند که خدا می‌خواهد. به عبارت ساده‌تر، عصمت پیامبران یعنی اگر خدا انسان بود و برفرض محال لباس جسم می‌پوشید و جسمانی می‌شد، دقیقاً به همین شکلی رفتار می‌کرد که پیامبرانش رفتار می‌کنند؛ پس اطاعت از رسول عین اطاعت از خدا است:

﴿مَنْ یُطِعِ اَلرَّسُولَ فَقَدْ أَطٰاعَ اَللّٰهَ ... ﴾(1)؛ هرکه از پیامبر اطاعت کند، در حقیقت از خدا اطاعت کرده است ... .

این‌که در آیات مختلفی اطاعت از رسول در کنار اطاعت از خدا واجب شده نیز مؤیّد این است که رفتار پیامبران تفاوتی با رفتار خداوند ندارد؛ وگرنه امر به اطاعت هم‌زمان از خدا و رسول سر از تناقض‌گویی درمی‌آورد:

﴿وَ أَطِیعُوا اَللّٰهَ وَ اَلرَّسُولَ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ﴾(2)؛ و از خدا و پیامبر فرمان برید تا مورد رحمت قرار گیرید.

چنانکه پیامبران از خود چیزی نمی‌گویند و هرچه می‌گویند وحی یا همان سخن خداست؛ بنابراین، وقتی پیامبر صحبت می‌کند دقیقاً مثل این است که خدا در حال صحبت‌کردن است:

﴿وَ مٰا یَنْطِقُ عَنِ اَلْهَوىٰ * إِنْ هُوَ إِلاّٰ وَحْیٌ یُوحىٰ﴾(3)؛ و از روی هوا و هوس سخن نمی‌گوید. گفتار او چیزی جز وحی که به او نازل می‌شود، نیست.

با توجه به مطالب بالا اولاً دیگر شباهت رفتاری و گفتاری پیامبر با خداوند نه‌تنها عجیب نیست، بلکه کاملاً طبیعی و مطابق انتظار است؛ ثانیاً نباید گفت: «شخصیت خدا شبیه شخصیت پیامبر است»؛ بلکه شخصیت پیامبر به‌جهت عصمت شبیه شخصیت خداوند است؛ چنانکه نباید گفت: «خدای قرآن دائماً پیرو پیامبر است»؛ بلکه پیامبر همواره پیرو خداوند است و به‌همین‌دلیل، غضب او غضب خدا و شادی او شادی خدا است.

نتیجه‌گیری:

زبان در اصل برای ارتباط انسان با انسان و صحبت کردن درباره انسان و مسائل مرتبط با او شکل گرفته و توسعه یافته است. استفاده از آن برای غیر انسان معمولاً باعث ظهور کلام در انسان‌وار دیدن آن غیر می‌شود. با توجه به این نکته متوجه می‌شویم که چرا هنگام استفاده از زبان برای خداوند، لوازم انسانی کلام مقصود نیست و نباید آن را به‌عنوان معنا و مفهوم کلام تلقی کرد.

رفتار و گفتار پیامبران به جهت عصمتشان، همان رفتار و گفتار خداوند است؛ بنابراین، شباهت رفتار و گفتار پیامبران به رفتار و گفتار خداوند، نه‌تنها عجیب نیست؛ بلکه کاملاً طبیعی است.

برای مطالعه بیشتر:

نقد نقد قرآن ویکی پدیای فارسی

https://fa.wikipedia.org/wiki/نقد_قرآن

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره نساء، آیه 80.

2. سوره آل‌عمران، آیه 132.

3. سوره نجم، آیه‌های 3 و 4.

قرآن به‌عنوان راهنمای سعادت،باید بر امور معنوی تمرکز می‌کرد،اما زبان انسان برای انتقال مفاهیم مادی مناسب بود وانتقال مفاهیم غیرمادی از طریق الفاظ مادی صورت گرفت

پرسش:

آیا آیات دال بر جسمانیت خداوند با کتاب هدایت بودن قرآن منافات ندارند؟ چرا در قرآن باید مطالبی ذکر شده باشد که باعث گمراهی برخی و اعتقاد به جسمانیت خداوند شود؟ گناه این مسلمانانی که به سبب این آیات قائل به جسمانیت خداوند شده‌اند، بر عهده چه کسی است؟

پاسخ:

مقدمه

از یک‌طرف، قرآن کتاب هدایت و از طرف دیگر، برخی از افراد به جهت ظهور بعضی از آیات قرآن در جسمانیت خداوند به این باور نادرست معتقد و درنتیجه گمراه شده‌اند. در این نوشتار به بررسی این موضوع می‌پردازیم که وجود این آیات در قرآن چگونه با هادی بودن آن قابل‌جمع است.

لزوم تمرکز قرآن به‌مثابه کتاب هدایت بر امور غیرمادی

مهم‌ترین هدف آدمی رسیدن به سعادت بوده و نقطه اوج سعادت، خداوند است.(1) چنانکه آدمی برای رسیدن به سعادت، نیازمند هدایت است و چون بُعد اصلی او روحش بوده، تکیه اصلی هدایت و تمرکز آن باید بر روی امور روحانی باشد. از سوی دیگر، هرچند زبان در اصل، موهبتی الهی به بشر بوده، اما به دست بشر و بر اساس نیازهای او رشد پیدا کرده است؛ به‌همین‌دلیل، اصلاً عجیب نیست که فقط برای سخن گفتن درباره همین‌ عالم‌ مادی محسوس و ملموس و نیازهای روزمره آدمی در آن مناسب باشد و واژگان لازم برای امور غیرمادی همچون خداوند را نداشته باشد.

قرآن به‌مثابه کتاب هدایت باید مطالب فراوانی را درباره امور غیرمادی ازجمله خدا می‌گفت؛ اما زبان آدمی، به‌ویژه زبان مردمی که در اوج جهالت و فقر معرفتی به سر می‌بردند و همه همّ و غمشان همین دنیای مادی بود، واژگان لازم برای بیان این امور را نداشت. خداوند یا باید به‌صورت کلی قید حرف زدن درباره امور غیرملموس را می‌زد که در این صورت دیگر قرآن کتاب هدایت و سعادت نمی‌شد، یا با درنظرگرفتن محدودیت‌ها، امور ناملموس را در قالب الفاظ مختص به امور ملموس می‌ریخت و بدین‌طریق آن را در اختیار بشر قرار می‌داد. خداوند راه دوم را برگزید.

بیان امور غیرمادی از طریق الفاظ وضع‌شده برای امور مادی، هرچند مشکل انتقال مفاهیم غیرمادی به بشر مادی را تا حدی حل کرد، اما این تنها راه، خودش یک مشکل داشت و آن‌هم اینکه زمینه برداشت مادی از امور غیرمادی همچون خداوند را فراهم کرد. ازآنجاکه شرّ قلیل نباید مانع خیر کثیر شود، خداوند ضمن استفاده از این راه با تمهیدات مختلفی امکان جلوگیری از شر قلیل را برای بشر فراهم کرد: اولاً به آدمی عقل و خرد داد و عقل آدمی با اندکی تعقل یا دست‌کم پس از تذکر و سپس تأمل، متوجه جسمانی نبودن خداوند می‌شود و با این قرینه عقلی مشخص می‌شود که لوازم مادی واژگان به‌کاررفته درباره خداوند، مراد و مقصود نیستند؛ ثانیاً خداوند در قرآن، ضمن تأکید بر مادی و ملموس نبودن خود به‌صورت محکم و قاطع،(2) راهکار فهم درست آیات را به مردم آموزش داده است؛ ثالثاً خداوند برای تبیین و تفسیر قرآن معلمانی قرار داده و از مردم خواسته برای فهم قرآن به آنان مراجعه کنند و آنان به ما تذکر داده‌اند که کاربست واژگان مادی برای خداوند از «ضیق خناق» و محدودیت‌های عالم مادی بوده است. برای نمونه امام صادق علیه‌السلام فرموده است:

«منزه باد، آنکه کسى جز او نداند که او چگونه است، چیزى مانندش نیست و او شنوا و بیناست. حدی ندارد، به حس درنمی‌آید، لمس و مس نمی‌شود، دیده نمی‌شود، حواس درکش نمی‌کنند، چیزى بر او احاطه پیدا نمی‌کند، نه جسم است و نه صورت و نه ترسیم و نه محدود».(3)

نکته پایانی نیز این‌که بررسی سیر شکل‌گیری اعتقادات نادرستی همچون جسمانیت خداوند نشان‌گر این است که قائلان به این امور، چنین اعتقاداتی را نه از قرآن، بلکه از خارج آن کسب کرده‌اند؛ اما برای توجیه آن به آیات قرآن متوسل شده‌ و بدین‌طریق، باعث ایجاد ظهورهای نادرست برای برخی آیات قرآن شده‌اند.

نتیجه‌گیری:

تمرکز قرآن به‌مثابه کتاب هدایت و سعادت باید بر اموری معنوی و غیرمادی می‌بود، اما زبان عربی همچون سایر زبان‌ها، برای انتقال مفاهیم مادی وضع شده بود و درنتیجه، تنها راه انتقال مفاهیم غیرمادی استفاده از الفاظ وضع‌شده برای امور مادی بود. هرچند انتقال مفاهیم روحانی از کانال الفاظ وضع‌شده برای امور مادی باعث سوءتفاهم برخی و فهم نادرست آنان می‌شد، اما خداوند خیر کثیر هدایت آدمی را فدای شر قلیل گمراهی برخی نکرد و با درنظرگرفتن تمهیداتی همچون: 1. اعطای عقل، 2. آموزش روش فهم درست قرآن در خود قرآن و 3. ارجاع مردم به معلمان قرآن برای درک درست و کامل آیات آن، زمینه را برای دفع یا رفع برداشت نادرست فراهم کرد؛ بنابراین، وجود آیات دال بر جسمانیت خداوند با هادی‌بودن این کتاب منافاتی ندارد و گناه کسانی که به‌جهت بی‌اعتنائی به عقل، قرآن و معلمان آن، دچار فهم نادرست و درنتیجه، اعتقاد ناروا شدند بر گردن خودشان است.

پی‌نوشت‌ها:

1. سوره یونس، آیه 45: ﴿... قَدْ خَسِرَ اَلَّذِینَ کَذَّبُوا بِلِقٰاءِ اَللّٰهِ وَ مٰا کٰانُوا مُهْتَدِینَ﴾؛ ... یقیناً کسانی که دیدار خدا را تکذیب کردند، سرمایه وجودشان را تباه نمودند و از راه‌یافتگان نبودند.

2. برای نمونه: سوره شوری، آیه 11: ﴿... لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ ...﴾؛ ... هیچ‌چیزی مانند او نیست ...؛ سوره انعام، آیه 103: ﴿لاٰ تُدْرِکُهُ اَلْأَبْصٰارُ وَ هُوَ یُدْرِکُ اَلْأَبْصٰارَ وَ هُوَ اَللَّطِیفُ اَلْخَبِیرُ﴾؛ چشم‌ها او را درنمی‌یابند، ولی او چشم‌ها را درمی‌یابد و او لطیف و آگاه است؛ سوره اعراف، آیه 143: ﴿... قٰالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قٰالَ لَنْ تَرٰانِی ...﴾؛ ... موسی [از طرف بنی‌اسرائیل و در مقام طرح درخواست آنان] گفت: پروردگارا! بگذار تا تو را ببینم. خدا فرمود: هرگز مرا نخواهی دید ... .

3. کلینی، یعقوب، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیه، چاپ چهارم، 1407 ق، ج‏1، ص 104: «... سُبْحَانَ مَنْ لَا یَعْلَمُ أَحَدٌ کَیْفَ هُوَ إِلَّا هُوَ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ لَا یُحَدُّ وَ لَا یُحَسُّ وَ لَا یُجَسُّ وَ لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ لَا الْحَوَاسُّ وَ لَا یُحِیطُ بِهِ شَیْ‏ءٌ وَ لَا جِسْمٌ وَ لَا صُورَهٌ وَ لَا تَخْطِیطٌ وَ لَا تَحْدِید».