۱۴۰۳/۰۳/۲۹ ۱۴:۰۷ شناسه مطلب: 99356
پرسش:
چرا کلینی و صدوق که عصر غیبت صغری و نیابت خاص نواب اربعه را درک کردند، در کتابهای علمی خود، خصوصاً در ابواب مربوط به غیبت، اطلاعات زیادی درباره نائبان خاص ارائه نکردند یا روایاتی از آنها نقل ننمودند یا با آنها نامهنگاری نمیکردند و ...؟ آیا در حقانیت نائبان تردید داشتند یا آنها را فقط مسئول تدبیر امور اجرایی میدانستند یا ...؟ در هر صورت، تلقی آنها از نائبان چه بوده است؟
پاسخ:
دوران غیبت امام زمان عجل الله فرجه به دو بخش کوتاه و بلند (صغری و کبری) تقسیم میشود. در دوران غیبت صغری که 69 سال به طول انجامید، ایشان از طریق نائبان خاص، با شیعیان در ارتباط بودند. این نائبان خاص، چهار تن از بزرگان شیعه بودند که امام زمان آنها را به مدت چند سال برای این منصب تعیین مینمود. در مورد اینکه این بزرگواران در میان شیعیان چه جایگاه و مقام و وظایفی داشتند و اینکه چرا برخی از محدثان شیعه چندان به معرفی آنها نپرداختند، از مسائلی است که در ادامه در قالب نکاتی به آنها میپردازیم.
نکته اول:
در عصر غیبت صغری عالمان شیعه عمدتاً به تدوین جوامع حدیثی شیعه پرداختند. این کتابها بهگونهای است که صرفاً در آنها نقل حدیث صورت گرفته (بهخصوص در مورد جناب کلینی و صدوق) و تقریباً هیچ اظهارنظر شخصی یا مطلبی غیر حدیث و حتی شرح و تفسیر حدیث نیز از سوی این بزرگواران مشاهده نمیشود. حتی درجایی که مرحوم صدوق کتابی را با عنوان «الاعتقادات» باهدف بیان اعتقادات کلامی شیعه به رشته تحریر درمیآورد، بازهم عمدتاً به قرآن و احادیث استناد کرده و از سوی خود مطلب زیادی به آن اضافه نمیکند. ازاینرو عدم نگارش شرححال نائبان خاص و ذکر جزئیات درباره آنها چندان عجیب نیست.
نکته دوم:
جناب صدوق در زمان رحلت آخرین نائب خاص امام زمان عجل الله تعالی فرجه در اوایل سنین جوانی بوده و چون اصولاً این مراودات از طرف وکلا انجام میشده است، هنوز جایگاه خاصی در جامعه شیعه نداشت تا با نواب خاص ارتباط برقرار کند. در عین حال پدر بزرگوار ایشان جناب علی بن بابویه قمی بهعنوان یک شخصیت برجسته در جامعه شیعه با حسین بن روح نوبختی سومین نایب خاص امام زمان عجل الله تعالی فرجه مکاتبه داشته و جالب است که از حسین بن روح خواسته از امام بخواهد که به او پسری صالح و عالم عطا کند که شیخ صدوق با دعای امام زمان تولد یافته و یکی از عالمان بزرگ شیعه شد. (1)
نکته سوم:
شیخ صدوق نیز اگرچه با نائبان خاص ارتباط زیادی نداشت و درباره آنها چندان ننوشت، اما با این حال، در کتابهای ایشان میتوان مطالبی یافت که نشاندهنده ایمان و اعتقاد آنها به نائبان امام و مراوده پدر بزرگوار ایشان با بعضی از نواب اربعه است. بهعنوان مثال شیخ صدوق بسیاری از توقیعات شریف امام زمان عجل الله تعالی فرجه را در کتاب «کمالالدین و تمام النعمه» ذکر کرده است که بهطور طبیعی تمامی این توقیعات از سوی امام و از مسیر نواب خاص در اختیار شیعیان قرارگرفته بود و نقل آنها نشاندهنده اطمینان و اعتقاد شیخ صدوق به نواب اربعه است. (2) همچنین ایشان در روایات خود بهطور مشخص از برخی از این نواب خاص نقل حدیث نیز کرده است (3) که با توجه به رویکرد شیخ صدوق و علمای مکتب قم در نقل روایات از افراد ثقه و قابلاعتماد شیعه و عدم نقل از ضعفا و حتی مقابله جدی با این جریان (4) و همچنین تعریف و تمجید شیخ صدوق از برخی از این نائبان، (5) نشاندهنده ایمان و اعتقاد شیخ به نیابت این اشخاص است.
نکته چهارم:
در مورد جناب کلینی هم با توجه به اینکه ایشان در دوره غیبت صغری حضور داشتند و با سه تن از نواب خاص همعصر بودند، در کتاب خود یعنی کتاب شریف «الکافی» روایتى درباره توثیق دو تن از نواب امام زمان عجل الله تعالی فرجه و تأیید ارتباط آنها با آن حضرت ذکر کردهاند. (6) در عین حال جناب کلینی از این بزرگواران حدیثی نقل نکرده است؛ ظاهراً به این دلیل که نواب اربعه در جامعه آن دوره، بیش از آنکه شخصیتی علمى به شمار آیند، در مواردى که نیاز بود، شخصیتی اجرایى براى ارتباط با امام زمان عجل الله تعالی فرجه شناخته میشدند. ازاینرو، شیعیان، عمدتاً براى حل مشکلات دشوار و غیرطبیعی، به ایشان مراجعه مینمودند و بهندرت، جهت سؤال شرعى یا استماع حدیث به آنها رجوع میکردند. گویا شیعیان از دوره پایانى غیبت صغری، به این مسئله عادت کرده بودند که نیازهاى دینى و مذهبى خود را باید از طریق مراجعه به عالمان و فقیهان و راویان حدیث حل نمایند. (7)
نتیجه:
آثار بهجا مانده از صدوق و کلینی، نشانگر آن است که صدوق و کلینی، جایگاه خاص و ممتازی برای نواب اربعه در نظر داشتند؛ اما چون صدوق و کلینی، عمدتاً به دنبال گردآوری و ثبت احادیث بودند، تنها به نقل روایت اکتفا کرده و در آثارشان از طرح مطالب دیگر، مثل توضیح زندگیِ نائبان خاص، خودداری نمودند.
بگذریم از اینکه، سالها بود که نقش مرجعیت علمی به عالمان شیعه واگذارشده بود و نواب اربعه فقط دارای منصب نیابت بودند. به همین جهت، مردم به نواب اربعه برای دریافت حدیث یا نقل آن، مراجعه نمیکردند و نام نواب اربعه در کتابهای حدیثی کلینی و صدوق نیز کمتر بازتاب یافته است.
پینوشتها:
1. طوسى، محمد بن الحسن، کتاب الغیبه للحجه، محقق/مصحح: عباد الله تهرانى و على احمد ناصح، قم، دارالمعارف الإسلامیه، چ 1، 1411 ق، ص ۱۸۸.
2. صدوق، محمد بن علی، کمالالدین و تمام النعمه، محقق/مصحح: علیاکبر غفارى، تهران، نشر اسلامیه، چ 2، 1395 ق، ص 482-522.
3. «و ما کان فیه عن محمّد بن عثمان العمریّ- قدّس اللّه روحه- فقد رویته عن أبی؛ و محمّد بن الحسن؛ و محمّد بن موسى بن المتوکّل- رضی اللّه عنهم- عن عبد اللّه بن جعفر الحمیریّ، عن محمّد بن عثمان العمریّ»؛ صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، محقق/مصحح: علیاکبر غفارى، قم، دفتر انتشارات اسلامى، چ 2، 1413 ق، ج 4، ص 510.
4. کرمی، محسن، نگاهی تحلیلی به رفتار احمد بن عیسی در تبعید برخی از راویان، دانشها و آموزههای قرآن و حدیث، سال اول، تابستان 1397 ش، شماره 1، ص 68-72.
5. «و ما کان فیه عن محمّد بن عثمان العمریّ قدّس اللّه روحه»؛ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 510. شیخ صدوق با تعبیر «قدس الله روحه» به تمجید خاص از محمد بن عثمان عمری نائب خاص دوم امام زمان پرداخته است.
6. «قَدْ أَخْبَرَنِی أَبُو عَلِیٍّ أَحْمَدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ علیه¬السلام قَالَ سَأَلْتُهُ وَ قُلْتُ مَنْ أُعَامِلُ أَوْ عَمَّنْ آخُذُ وَ قَوْلَ مَنْ أَقْبَلُ فَقَالَ لَهُ- الْعَمْرِیُّ ثِقَتِی فَمَا أَدَّى إِلَیْکَ عَنِّی فَعَنِّی یُؤَدِّی وَ مَا قَالَ لَکَ عَنِّی فَعَنِّی یَقُولُ فَاسْمَعْ لَهُ وَ أَطِعْ فَإِنَّهُ الثِّقَهُ الْمَأْمُونُ وَ أَخْبَرَنِی أَبُو عَلِیٍّ أَنَّهُ سَأَلَ أَبَا مُحَمَّدٍ علیه¬السلام عَنْ مِثْلِ ذَلِکَ فَقَالَ لَهُ- الْعَمْرِیُّ وَ ابْنُهُ ثِقَتَانِ فَمَا أَدَّیَا إِلَیْکَ عَنِّی فَعَنِّی یُؤَدِّیَانِ وَ مَا قَالا لَکَ فَعَنِّی یَقُولَانِ فَاسْمَعْ لَهُمَا وَ أَطِعْهُمَا فَإِنَّهُمَا الثِّقَتَانِ الْمَأْمُونَانِ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تصحیح و تحقیق: علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الإسلامیه، ط 4، 1407 ق، ج 1، ص 330.
7. معموری، علی، مجموعه مقالات فارسی کنگره بینالمللی ثقهالاسلام کلینی (جایگاه و بازتابهای کلامی کتاب الکافی در بازسازی مذهب شیعه)، قم، دارالحدیث، 1387 ش، ج 2، ص 285.