حدیث وصیت

جریان احمد الحسن، جریانی انحرافی است و به مطالبی استناد می کنند که اشکالات بسیار جدی به سند بودن آنها وارد است و به هیچ عنوان، مؤید آن ها نیست.
احمد الحسن و ادعای عصمت وی

پرسش:
چطور احمد الحسن خودش را معصوم می‌داند بااینکه نه پیامبر است نه امام؟ لطفاً دیدگاه او درباره عصمت را شرح و نقد نمایید.
 

پاسخ:
عصمت دارای دو قسم مصونیت از گناه و مصونیت از سهو و خطا است. هردوی آن‌ها ناشی از علمی است که خداوند بر اساس تلاش و شایستگی و رسالتی که انسان‌ها دارند، به آن‌ها می‌بخشد تا هم خطا و سهو نداشته باشند و هم به سبب آگاهی از زشتی و پلیدی کارهای بد، از انجام آن‌ها دوری کنند و در عوض، فقط به کارهای خوب و خیر اقدام کنند. (1)
یکی از ادعاهای جریان احمد الحسن، معصوم دانستن او است؛ به این بیان که او نیز همچون انبیاء و امامان علیهم‌السلام دارای مراتب عالی عصمت است. این جریان برای اثبات ادعای خود، به ادله‌ای تمسک جسته‌اند که در ادامه در قالب نکاتی به‌نقد و بررسی آن‌ها می‌پردازیم.

نکته اول: عصمت مهدیین
یکی از ادله جریان احمد الحسن برای اثبات عصمت او، ازاین‌قرار است:
- در روایت «وصیت» آمده است که بعد از امام زمان عجل الله تعالی فرجه، دوازده مهدی جانشین ایشان می‌شوند که ایشان نیز امام هستند: «...این دوازده امام بود، بعد از ایشان دوازده مهدی خواهد بود، پس وقتی‌که زمان رحلت امام دوازدهم رسید، وصایت و جانشینی من را به فرزندش که اولین و برترین مقربین است تسلیم نماید و او سه نام دارد، یک نامش مانند نام من است و نام دیگرش مثل نام پدر من است و آن عبدالله و احمد است و سومین نام او مهدی خواهد بود و او اولین مؤمنان است».  (2)
- علم، حکمت و عصمتی که برای امامت لازم است را به مهدیون نیز نسبت داده و ایشان را حائز مقام عصمت می‌داند چراکه به تعبیر امام سجاد علیه‌السلام، «امامی نیست مگر اینکه معصوم باشد و عصمت، نشانی در ظاهر خلقت نیست که همگان به‌وسیله آن معصوم را بشناسند؛ به همین دلیل، امام معصوم فقط با نص صریح شناخته می‌شود».  (3)
- احمد الحسن همان احمدی است که در حدیث وصیت به‌عنوان مهدی اول معرفی‌شده است (4) و درنتیجه منصوص به نصی است که امام معصوم می‌بایست برای اثبات عصمتش از آن برخوردار باشد. (5)

در نقد و بررسی این دلیل گفتنی است:
اولاً سند حدیث وصیت، ازجمله احادیث منفرد و منحصر به فرد است که از ضعف سندی، شاذّ بودن، راویان مجهول، غیر موثق و جاعل حدیث، رنج می‌برد و هرگز دارای اعتبار سندی نیست. علمای شیعه نیز قطعی الصدور بودن آن را رد نمودند و آن را مخالف مشهور دانسته‌اند. (6)
ثانیاً درست است که امامان باید معصوم باشند، (7) اما حدیث وصیت، نه به عصمت امامان اشاره داشته و نه مهدیین را امام دانسته است؛ بنابراین، نمی‌توان با استناد به این حدیث، مهدیین را امام معصوم دانست. (8)
ثالثاً در بسیاری از اخبار و روایاتِ صحیح السند و متواتر، عدد امامان و جانشینان پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله منحصر به عدد دوازده است. (9)
رابعاً به فرض پذیرش مهدیین و امام بودن آن‌ها و معصوم دانستن آن‌ها، هیچ نصی وجود ندارد که شخص احمد الحسن، همان احمد یادشده در روایت است.

نکته دوم: عصمتی یمانی
دلیل دوم، استناد به برخی از روایات در باب قیام یمانی است. توضیح مطلب اینکه:
- در برخی روایات آمده که «... در میان پرچم‌ها، راهنمون تر از پرچم یمانی نیست. تنها او پرچم هدایت خواهد بود؛ زیرا به صاحب شما دعوت خواهد کرد... بر هیچ مسلمانی روا نباشد که از آن پرچم روی بگرداند و هرکسی که چنین کند او از اهل آتش است؛ زیرا او به‌حق و راه راست دعوت خواهد کرد».  (10) بنابراین، یمانی صاحب‌ولایت الهی و حجتی از حجت‌های خدا در روی زمین است و بر هیچ مسلمانی جایز نیست که از یمانی سرپیچی کند و اگر کسی این کار را انجام بدهد از اهل آتش است.
- این روایت می‌فهماند که یمانی جز حق نمی‌گوید و اشتباه نمی‌کند و مردم را گمراه نمی‌سازد و این حالت جز برای معصوم نخواهد بود. (11)
- پس حالا که یمانی معصوم و حجتی از حجت‌های خدا است، پس طبق روایت امام سجاد علیه‌السلام که قبلاً به آن اشاره شد، باید حتماً نام یمانی به‌صورت منصوص و مشخص ذکر شده باشد؛ چنانکه در حدیث وصیت به نام او تصریح‌شده و او را احمد نامیده‌اند که همین احمد الحسن است. (12)

در نقد و بررسی این دلیل نیز گفتنی است:
اولاً تعابیری مثل «هدایت‌گر بودن پرچم، دعوت کردن به‌حق و لزوم پیروی از او» بیانگر عصمت نیست و باید میان «حق بودن و لزوم پیروی از کسی» و «عصمت او از هر خطا و گناهی» فرق نهاد؛ ممکن است کسی معصوم نباشد، اما به سبب جایگاه مدیریتی او در جبهه حق، اطاعت از او لازم باشد و تخطی از دستوراتش، گناه بزرگ به‌حساب آید. چنانکه پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله در مورد اسامه فرمود: «سپاه اسامه را تجهیز کنید. خدا لعنت کند کسی را که از فرمان اسامه سرباز زند».  (13) آیا می‌توان از این بیان پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله، پی به عصمت اسامه برد؟! بنابراین نهایت آنچه می‌توان از روایات یمانی فهمید، این است که اطاعت از یمانی و پیروی از ایشان لازم و ضروری بوده و عدم پیروی از ایشان، گمراهی و آتش در پی خواهد داشت، ولی دلالتی بر معصوم بودن ایشان، در کار نیست.
ثانیاً نشانه‌های یمانی که در روایات آمده، مطابقتی با احمدالحسن و جریان او ندارد. مثلاً طبق روایات، یمانی، اهل یمن بوده و مکان قیام وی نیز از یمن است؛ (14) در حالی که احمدالحسن اهل بصره بوده و جریان انحرافی او از عراق آغاز گشت و همان‌جا سرکوب شد. همچنین، در روایات آمده که قیام یمانی و قیام سفیانی به هم پیوسته بوده و در یک محدوده زمانی شکل می‌گیرد، (15) در حالی که با پدیدار شدن احمدالحسن، خبری از سفیانی و یا آنچه بر آن صدق کند، نیست.

نتیجه:
جریان احمد الحسن، با استناد به حدیث وصیت و روایات قیام یمانی، عصمت احمدالحسن را نتیجه می‌گیرند؛ در حالی که حدیث وصیت، افزون بر ضعف سندی، نه مهدیین را امام دانسته و نه توضیحی درباره عصمت آن‌ها بیان کرده است. روایات قیام یمانی نیز دلالتی بر عصمت ندارد و فقط حق بودن یمانی و لزوم پیروی از او را اثبات می‌کند. بگذریم از اینکه تطبق حدیث وصیت یا روایات یمانی بر احمد الحسن، تطبیق بدون دلیل است و شواهد زیادی برخلاف آن وجود دارد. (16)

پی‌نوشت‌ها:
1. نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد، تلخیص المحصل المعروف به‌نقد المحصل، بیروت، دارالاضواء، 1405 ق، ص 369.
2. «فَذَلِکَ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً ثُمَّ یَکُونُ مِنْ بَعْدِهِ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً (فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاهُ) فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ أَوَّلِ الْمُقَرَّبِینَ لَهُ ثَلَاثَهُ أَسَامِیَ اسْمٌ کَاسْمِی وَ اسْمِ أَبِی وَ هُوَ عَبْدُ اللَّهِ وَ أَحْمَدُ وَ الِاسْمُ الثَّالِثُ الْمَهْدِیُّ هُوَ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ»؛ طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، تصحیح عبادالله تهرانی و دیگران، قم، دارالمعارف الاسلامیه، 1411 ق، ص 151.
3. «الْإِمَامُ مِنَّا لَا یَکُونُ إِلَّا مَعْصُوماً وَ لَیْسَتِ الْعِصْمَهُ فِی ظَاهِرِ الْخِلْقَهِ فَیُعْرَفَ بِهَا وَ لِذَلِکَ لَا یَکُونُ إِلَّا مَنْصُوصاً...»؛ شیخ صدوق، محمد بن علی، معانی الاخبار، تصحیح علی‌اکبر غفاری، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1403 ق، ص 132.
4. العقیلی، ناظم، الاربعون حدیثا فی المهدیین و ذریه القائم، بی‌جا، انصارالامام المهدی، 1423 ق، ص 16؛ اسماعیل، احمد الحسن، الوصیه المقدسه، بی‌جا، انصار الامام المهدی، 1433 ق، ص 18.
5. رجبی، علیرضا، نقد و بررسی جایگاه عصمت در آثار احمدالحسن بصری، دو فصلنامه رحیق، پاییز و زمستان 1399 ش، شماره 17، ص 26.
6. حر عاملی، محمد بن حسن، الایقاظ من الهجمه بالبرهان علی الرجعه، تحقیق مظفر مشتاق، قم، دلیل ما، 1422 ق، ص 368؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ق، ج 53، ص 148؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1390 ق، ج 2، ص 295.
7. «...قَالَ کَانُوا اثْنَیْ عَشَرَ وَ الْأَئِمَّهُ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ... ٍ هُمُ الْأَئِمَّهُ بَعْدِی وَ إِنْ نُهِرُوا أُمَنَاءُ مَعْصُومُونَ نُجَبَاءُ أَخْیَار»؛ خزاز رازی، علی بن محمد، کفایه الأثر فی النصّ علی الأئمه الإثنی عشر، تصحیح عبد اللطیف حسینی، کوه کمری، قم، بیدار، 1401 ق، ص 18 و 47.
8. رجبی، نقد و بررسی جایگاه عصمت در آثار احمدالحسن بصری، ص 31.
9. برای نمونه ر.ک: «إِنَّ خُلَفَائِی وَ أَوْصِیَائِی وَ حُجَجَ اللَّهِ عَلَى الْخَلْقِ بَعْدِی اثْنَا عَشَرَ أَوَّلُهُمْ أَخِی وَ آخِرُهُمْ وَلَدِی...»؛ شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال‌الدین و تمام النعمه، تصحیح علی‌اکبر غفاری، تهران، اسلامیه، 1395 ق، ج 1، ص 280؛ «مِنَّا اثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً أَوَّلُهُمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِی...»؛ همان، ص 317.
10. «...وَ لَیْسَ فِی الرَّایَاتِ رَایَهٌ أَهْدَى مِنْ رَایَهِ الْیَمَانِیِّ هِیَ رَایَهُ هُدًى لِأَنَّهُ یَدْعُو إِلَى صَاحِبِکُم»؛ نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبه للنعمانی، تصحیح علی‌اکبر غفاری، تهران، نشر صدوق، 1397 ق، ص 256.
11. زیادی، شیخ حیدر، یمانی موعود حجت‌الله، بی‌جا، انصار الامام المهدی، ۱۴۳۲ ق، ص ۱۱۷.
12. السالم، علاء، رسالتی در یگانگی مهدی اول قائم و یمانی، بی‌جا، انصار الامام المهدی، ۱۴۳۷ ق، ص ۳۴.
13. «جَهِّزُوا جَیْشَ أُسَامَهَ، لَعَنَ اللَّهُ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْ جَیْش أُسَامَه»؛ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ق، ج 30، ص 432.
14. «...و خروج السفیانی من الشام و الیمانی من الیمن و ...»؛ صدوق، کمال‌الدین و تمام النعمه، ج 1، ص 331.
15. «ثم یسیر الیهم منصور الیمانی من صنعاء بجنوده ... فیلتقی هو والأخوص... فیکون بینهما قتال شدید...»؛ کورانی، علی، معجم احادیث الامام المهدی، قم، موسسه المعارف الاسلامیه، 1411 ق، ج 3، ص 276.
16. برای مطالعه بیشتر، رک: رجبی، نقد و بررسی جایگاه عصمت در آثار احمدالحسن بصری، ص 20-35.

احمد الحسن یمانی یکی از کسانی است که ادعای مهدویت دارد و برای اثبات ادعای خود، به روایات و اخباری متوسل شده است که از آن جمله، روایت موسوم به «وصیت» است.
استناد احمد الحسن، مدعی مهدویت، به روایتی موسوم به «وصیت»

پرسش:
یکی از مهم‌ترین دعاوی احمدالحسن الیمانی، استناد به روایتی موسوم به «وصیت» است که در آن جانشینی و ظهور دوازده مهدی پس از قائم عجل الله تعالی فرجه الشریف را اثبات می‌کند. چگونه می‌توان نادرستی ادعای ایشان را ثابت کرد؟

 

پاسخ:

یکی از مهم‌ترین دعاوی احمدالحسن برای اثبات حقانیت و امامت خود، استناد به روایتی موسوم به «روایت وصیت» است. این روایت که در کتاب الغیبه شیخ طوسی رحمه¬الله علیه آمده، ناظر به وصیت حضرت رسول صلی‌الله علیه و آله در شب رحلتشان و معرفی جانشینان و امامان بعد از خود است. در بخشی از این روایت آمده است:
«... این دوازده امام بود، بعد از ایشان دوازده مهدی خواهد بود، پس وقتی‌که زمان رحلت امام دوازدهم رسید، وصایت و جانشینی من را به فرزندش که اولین و برترین مقربین است تسلیم نماید و او سه نام دارد، یک نامش مانند نام من است و نام دیگرش مثل نام پدر من است و آن عبدالله و احمد است و سومین نام او مهدی خواهد بود و او اولین مؤمنان است». (1)
احمدالحسن، با طرح این حدیث و صحیح السند و متواتر دانستن آن، خودش را مصداق مهدی اول می‌داند که جانشین امام عصر عجل الله تعالی فرجه است. (2) در ادامه به‌نقد و بررسی ادعای او خواهیم پرداخت.

نکته اول: ارزیابی اعتبار حدیث وصیت
احمد الحسن، روایت وصیت را صحیح السند (3) و متواتر معنوی (4) می‌داند و در برخی از کتاب‌های خود، به شرح مفصّل آن می‌پردازد. (5) درحالی‌که طبق بررسی‌ها، این حدیث ازجمله احادیث منفرد و منحصر به فرد است که دارای ضعف سندی، شاذّ، راویان مجهول، ضعیف، غیر موثق و بعضاً جاعل حدیث است. همچنین ادعای عدم لزوم صحت سند در اثبات مسائل اعتقادی و انکار علم رجال از سوی احمدالحسن (6) پذیرفته نیست و نیز ادعای تواتر معنوی حدیث، علاوه بر اینکه قابل‌اثبات نبوده، نمی‌تواند همیشه معیار قاطع برای پذیرش حدیث باشد. (7) 
اکثریت قریب به‌اتفاق علمای شیعه نیز قطعی الصدور بودن حدیث و اعتبار آن را رد نموده‌اند. شیخ حر عاملی در این رابطه می‌فرماید: «واضح است که احادیث دوازده مهدی پس از دوازده امام، به جهت نادر و شاذ بودنشان موجب قطع و یقین نشده و با سایر روایات متواتر تعارض آشکاری داشته و بالجمله محل توقف است». (8) علامه مجلسی نیز می‌فرماید: «این خبر مخالف مشهور است». (9) قول علامه طبرسی نیز بر قطعی الصدور نبودن و عدم اعتبار آن دلالت دارد. (10)
به‌صورت کلی، در ارزیابی روایات شاذّ باید دقت نظر داشت و بنا بر معیاری که امام صادق علیه‌السلام ارائه فرمود، نباید آن را بر نظر مشهور یا اتفاقی (اجماع) ارجح دانست: «حکم ما را از آنکه مورد اتفاق است دریاب و آن کدام که شاذ و نایاب بوده و در بین اصحابت مشهور نیست را ترک کن. پس آنچه مورد اتفاق و مشهور باشد شکی در آن نیست». (11)  بر این اساس، علمای شیعه  در ارزیابی روایات، به محتوا و مفاد روایت نیز نظر می‌کنند و اگر محتوای روایت با مسلمات شیعه مخالف بود، آن وقت، آن را کنار می‌نهند؛ (12) چنانکه حدیث وصیت، عدد اوصیاء الهی را به 24 وصی می‌رساند، در حالی عدد اوصیاء در روایات شیعه، منحصر به دوازده تن است و این از مسلمات شیعه است؛ ازاین‌رو، این روایت از درجه اعتبار ساقط‌شده و نباید به آن استناد نمود. (13)
افزون بر این اشکالات، متن روایت نیز مضطرب است چراکه در این روایت، پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله تصریح می‌کند که مهدی، نام انحصاری امام علی علیه‌السلام است و کسی دیگر، صلاحیت این نام را ندارد: «... و تو یا علی، اولین نفر از دوازده امام هستی، خدای تعالی تو را در آسمان علی مرتضی و امیرالمؤمنین، صدیق اکبر و فاروق اعظم و مأمون و مهدی نامیده و این نام‌ها برای غیر تو شایسته نیست...».  (14) در حالی که در آخر روایت، از دوازده مهدی دیگر اسم برده شده است؛ و این یک تناقض‌گویی آشکار است. بگذریم از اینکه، قسمت نخست روایت نیز، با روایات متعددی که همه دوازده امام علیهم‌السلام را مهدی معرفی می‌کند در تعارض است. (15)

نکته دوم: استناد احمد الحسن به حدیث وصیت
احمد الحسن مستند به این روایت، ادعاهایی را طرح کرده است که حتی به فرض پذیرش این روایت، آن ادعاها پذیرفتنی نیست.
برای نمونه، در روایت وصیت آمده که وقتی وفات امام دوازدهم رسید، خلافت را به فرزندش می‌دهد. (16) درنتیجه طبق مضمون حدیث، مهدی اول تا قبل از وفات پدرش کاره‌ای نبوده، همچنان که دیگر ائمه علیهم‌السلام در زمان پدران خود، عهده‌دار منصبی از مناصب امامت نبودند. با این حال، احمدالحسن برخلاف مضمون روایت، مدعی مهدی بودن و متصدی قیام و حکومت و امامت است! البته وی برای فرار از این اشکال، می‌گوید مراد از وفات امام دوازدهم، غیبت اوست. (17) اما سؤال اینجاست که این سخن احمدالحسن، چگونه از روایات استنباط می‌شود؛ درحالی که لفظ وفات در یازده فقره پیشین، همگی به معنای مردن بوده ولی در همین یک مورد، به معنای غیبت و غائب شدن است؟ حتی اگر سخن احمدالحسن را قبول کنیم که وفات، همان غیبت است، چگونه باعقل سازگار است که امام دوازدهم بعد از حدود 1200 سال، خلافت را به ایشان سپرده‌اند و از تصدی خلافت کنار کشیده‌اند؟(18)
مضافاً اینکه از آنجایی که کلمه «ابنه» در حدیث وصیت، چندین بار استفاده شده و طبق سیاق حدیث، به معنای فرزند بلا واسطه امام است و درنتیجه، مهدی اول نیز فرزند بلا واسطه امام دوازدهم است، پس باید از احمدالحسن و پیروانش پرسید که چگونه به این حدیث تمسک می‌کنند، در حالی که احمدالحسن، علاوه بر اینکه از طایفه سادات نیست، به اعتراف خودش، فرزند باواسطه و از نسل چهارم امام دوازدهم است! (19) بنابراین، با پذیرش روایت وصیت نیز همچنان ادعاهای احمد الحسن اثبات نمی‌شود.

نتیجه:
احمدالحسن، از مدعیان دروغین مهدویت، با طرح حدیث وصیت و معتبر دانستن آن، خودش را مصداق مهدی اول می‌داند که با وفات و غیبت امام عصر عجل الله تعالی فرجه، حکومت به او رسیده است! در نقد و ارزیابی حدیث وصیت و ادعای احمدالحسن گفته شد که اولاً اشکالاتی به سند و محتوای این حدیث وارد است و ثانیاً به فرض درستی این حدیث، اثبات نمی‌شود که احمد¬الحسن مصداق مهدی اول است، بلکه شواهدی علیه این ادعا وجود دارد که شرح آن گذشت.

 

 

پی‌نوشت‌ها:
 1. «...فَذَلِکَ اثْنَا عَشَرَ إِمَاماً ثُمَّ یَکُونُ مِنْ بَعْدِهِ اثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً (فَإِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاهُ) فَلْیُسَلِّمْهَا إِلَى ابْنِهِ أَوَّلِ الْمُقَرَّبِینَ لَهُ ثَلَاثَهُ أَسَامِیَ اسْمٌ کَاسْمِی وَ اسْمِ أَبِی وَ هُوَ عَبْدُ اللَّهِ وَ أَحْمَدُ وَ الِاسْمُ الثَّالِثُ الْمَهْدِیُّ هُوَ أَوَّلُ الْمُؤْمِنِینَ»؛ طوسی، محمد بن حسن، الغیبه، تصحیح عبادالله تهرانی و دیگران، قم، دارالمعارف
 الاسلامیه، 1411 ق، ص 151.
2. جهت آشنایی با استدلال‌های این فرد ر.ک: اسماعیل، احمد¬الحسن، المتشابهات، بی‌جا، اصدارات انصار، بی‌تا، ج 1 – 4، ص 228.
3. اینکه سند حدیث متصل به معصوم و تمامی راویان حدیث عادل باشند و نیز راویان حدیث، امامی (اثنی عشری) باشند.
4. تواتر معنوی آن است که یک مطلب با الفاظ گوناگون تا حدی نقل‌شده و موجب یقین شود که احتمال کذب در آن راه نداشته باشد؛ مانند شجاعت علی علیه‌السلام به‌نحوی‌که تمامی راویان، شجاعت او را نقل کرده‌اند، اگرچه عبارات آن‌ها مختلف است.
5. ر.ک: اسماعیل، احمد¬الحسن، العاصم من الضلال، بی‌جا، اصدارات انصار، بی‌تا، ص 4؛ اسماعیل، احمد¬الحسن، دلائل الصدق، بی‌جا، اصدارات انصار، بی‌تا، ص 25.
6. احمدالحسن، علم رجال را بدعت و ساخته دست علمای شیعه دانسته است. برای مطالعه بیشتر، رک: همان، العاصم من الضلال، ص 7.
7. برای مطالعه بیشتر، رک: مرادیان، مهدی، عرضه حدیث وصیت بر احادیث متواتر اثناعشر، پژوهش‌نامه علوم حدیث تطبیقی، بهار و تابستان 1401 ش، شماره 16، ص 136-138؛ مجتهد سیستانی، سید مهدی، کتاب لوح و قلم: بررسی روایت موسوم به وصیت در کتاب الغیبه شیخ طوسی (ره)، قم، دارالتفسیر، 1396 ش، ص 83-108.
8. حر عاملی، محمد بن حسن، الایقاظ من الهجمه بالبرهان علی الرجعه، تحقیق مظفر مشتاق، قم، دلیل ما، 1422 ق، ص 368.
9. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1403 ق، ج 53، ص 148.
10. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری بأعلام الهدی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1390 ق، ج 2، ص 295.
11. «...و یترک الشاذ الذی لیس بمشهور عند اصحابک...»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۳ ش، ج 1، ص 67-68.
12. طوسی، محمد بن حسن، العده فی اصول الفقه، قم، انتشارات تیزهوش، 1417 ق، ج 1، ص 149-150.
13. «یا علی، انا اولی بالمومنین من انفسهم ثم انت یا علی اولی بالمومنین من انفسهم...»؛ حر عاملی، محمد بن حسن، إثبات الهداه بالنصوص و المعجزات، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۲۵ ق، ج 2، ص 234.
14. «فَأَنْتَ یَا عَلِیُّ أَوَّلُ الِاثْنَیْ عَشَرَ إِمَاماً سَمَّاکَ اللَّهُ تَعَالَى فِی سَمَائِهِ عَلِیّاً الْمُرْتَضَى وَ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الصِّدِّیقَ الْأَکْبَرَ وَ الْفَارُوقَ الْأَعْظَمَ وَ الْمَأْمُونَ وَ الْمَهْدِیَّ فَلَا تَصِحُّ هَذِهِ الْأَسْمَاءُ لِأَحَدٍ غَیْرِک...»؛ طوسی، الغیبه، ص 150.
15. «مِنَّا اثْنَا عَشَرَ مَهْدِیّاً أَوَّلُهُمْ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَ آخِرُهُمُ التَّاسِعُ مِنْ وُلْدِی...»؛ شیخ صدوق، محمد بن علی، کمال‌الدین و تمام النعمه، تصحیح علی‌اکبر غفاری، تهران، اسلامیه، 1395 ق، ج 1، ص 317.
16. طوسی، الغیبه، ص 151.
17. وفاته أی غیبته: اسماعیل، احمد الحسن، مع البعد الصالح، بی‌جا، اصدارات انصار، بی‌تا، ص 49.
18. مجتهد سیستانی، کتاب لوح و قلم، ص 119- 120.
19. احمدالحسن، نسب خود را این‌چنین معرفی می‌کند: احمد فرزند اسماعیل، فرزند صالح، فرزند حسین، فرزند سلمان، فرزند محمد بن حسن عسکری علیه‌السلام. در حالی که ایشان، طبق اظهار نظر وزیر امنیت دولت عراق و گروهی از طوایف بصره، از طایفه «همبوش» است که از زیرمجموعه‌های طایفه «البوسویلم» بوده و از سادات محسوب نمی‌شوند. برای مطالعه بیشتر، رک: شهبازیان محمد، ره افسانه: نقد و بررسی فرقه یمانی بصری، قم، مرکز تخصصی مهدویت حوزه علمیه قم، 1396 ش، ص 16.