پرسش:
«حاجی تا صبح قرآن به سر گرفت و گناهانش بخشیده شد؛ اما کارگر خسته بعد از افطار خوابش برد و گناهان امسالش به گناهان سال قبلش افزوده شد. این است اعتقادات مردم سرزمین من…». میدانم که این مطلب نظر اسلام نیست، اما نمیتوانم این را بهصورت مستند برای دیگران توضیح بدهم. لطفاً راهنمایی بفرمایید.
پاسخ:
مقدمه
غرضورزی و تولید نوشتههایی که صدها منزل از حقیقت دورند، یکی از حربههای هجوم فرهنگی است که متأسفانه در بدو امر، انسانهای زودباور را با خود همراه کرده و مخاطبین اینگونه از نوشتهها، به جهت اطلاعات اندکی که از ماهیت دین و مسائل مربوط به آن دارند، بهراحتی فریب عبارتپردازی آن را خورده و در حفرهای از شک و تردید، سقوط میکنند. درحالیکه اگر کمی سطح معرفت دینی خود را بالابرده و دین را نه از موهومات و خرافات جاری اجتماع، بلکه از سرچشمه زلال قرآن، روایات و اندیشمندان اصیل دینی، دریافت میکردند، به چنین نوشتهجات نادرستی مشغول نمیشدند.
متن فوق، مصداق یکی از این نوشتهجات است که با سر هم کردن ادعاهای نادرست، سعی دارد اینگونه نشان دهد که دین اسلام، جنبه اعتدال را رها کرده و بیتوجه به حقایق، تنها ظواهر را مورد ستایش قرار میدهد.
در ادامه در قالب چند نکته، به بررسی متن فوق خواهیم پرداخت.
نکته اول:
مسئله «توبه» و توسل به اسباب الهی نظیر قرآن و حضرات معصومین علیهمالسلام که در اعمال شب قدر میتواند بهصورت قرآن به سر گرفتن و خواندن ادعیه جلوه کند، یکی از امیدبخشترین و زیباترین مسائل دین مبین اسلام است که انسان را از بنبست افسوس و حسرتِ گذشته، بیرون کشیده و راه روشن آینده را نوید میدهد.
مطابق با عمومات و اطلاقات آیات و روایات باب توبه، هر گناهی و حتی شرک به خدا که بدترین گناهان محسوب میشود، قابل جبران و توبه است.
در حقیقت باب توبه ازآنرو بر همه گناهان باز است که انسان، هیچگاه خود را ناامید و «آب از سر گذشته» نپنداشته و همواره پیش روی خود، پلی را برای بازگشت به یک زندگی سالم، مجسّم و ممکن ببیند.
بیشک، توبه برای انسان خطاکار (در هر درجهای که باشد)، مانعی است برای ارتکاب گناهان و جنایات بیشتر و ازاینرو، خود این آموزه، جز خیروبرکت برای دنیا و آخرت آن شخص نیست.
تصور کنید، اگر کسی بهکلی از آمرزش خداوند مأیوس گردد و برای همیشه خود را در لعن و عذاب جاویدان خداوند ببیند، هیچ دلیلی ندارد که در باقیمانده عمر، از اعمال خلاف و گناهانی مثل قتل، دست بردارد؛ و با خود اینگونه خواهد گفت که «من که رسوای جهانم، غم عالم هیچ است»! درحالیکه تعلیمات انبیاء برای تربیت بشر، چیزی جز تعالی انسان در هر مقام و مرتبهای که در آن حضور دارند، نیست و اگر کاری باشد که ترک گناه یا کمتر شدن آن از سوی یک گناهکار را ممکن سازد، هم ازنظر عقلی مطلوب بوده و هم دستورات دین، معطوف به آن خواهد بود.
درنتیجه راه توبه و بازگشت به زندگی انسانی و معنوی، برای «حاجی» همانقدر باز است که برای «کارگر» باز است و اگر هرکدام از آن دو از این نعمت بهرهمند نشوند، جز خودشان چه کسی را باید سرزنش کنند؟
البته این توبه و بازگشت، مشروط به گذاشتن قرآن بر سر و آداب خاص نیست (که اگر اینچنین باشد، بهتر است). بلکه دایرمدار ارادهای قوی در ترک گناه و تصمیم جدی در تغییر مسیر زندگی و جبران خسارات ناشی از گناه است. قرآن به سر و خواندن دعا و زیارت رفتن، همگی گونههای مختلف از توسل به اسباب مقدس برای جلب خیرات بیشتر و نشانه جدی بودن در امر توبه است.
نکته دوم:
آنچه در متن یاد شده، بهکلی نادیده انگاشته شده است، مسئله «شرایط پذیرش توبه» است که در خصوص هر گناهی متناسب با همان گناه و باکیفیتی که حاصلشده است، تعریف میشود. درنتیجه حتی اگر بپذیریم که خداوند بهواسطه صرفنظر از حق خود، ممکن است برخی از گناهان را که جنبه «حق الهی» دارد، بهواسطه توبه ببخشد، اما مسئله «حقالناس» بهگونهای است که بخشش آن، مشروط به رضایت صاحبان حق است. درنتیجه در خصوص «حاجی» مورد بحث در سؤال، صرف قرآن به سر گرفتن، بیان الفاظ توبه یا حتی بیزاری قلبی از آن گناه، نمیتواند بهمثابه فرش قرمز، برای ورود او به ساحت پاداش ابدی الهی در آسمانها باشد! چراکه در مسئله «حقالناس»، اساساً این مردم ستمدیده هستند که باید رضایت بدهند و خداوند از جانب خود، این حقوق را نمیبخشد.
درنتیجه، آنچه با توبه «حاجی» و قرآن به سر گرفتن، ممکن است بخشیده شود، حقالله است و گناهانی که جنبه حقالناس دارد، راه جبران دیگری دارد.
نکته سوم:
اساساً هرگونه تضییع در حقوق، چه حقالله و چه حقالناس، در دستگاه عدالت و محاسبه دقیق الهی قرارگرفته و با توجه به موازین عدل و فضل خداوند، تسویه میشود. ازاینرو ممکن است بخشی از حقوق تضییعشده در دنیا، بخشی در برزخ و بخش دیگری در قیامت استیفاء شود. در واقع، به فرموده قرآن کریم، حتی ذرهای از کار خیر یا کار شر، در دستگاه عدالت الهی نادیده انگاشته نشده و «هرکس هموزن ذرهای نیکی کند، آن نیکی را ببیند؛ و هرکس هموزن ذرهای بدی کند، آن بدی را خواهد دید». (1)
درنتیجه، نه «حاجی» و نه «کارگر» از دایره عدالت خداوند خارج نبوده و نسبت به اعمال خویش، حتی اگر بهاندازه ذرهای باشد، مسئولاند.
نکته چهارم:
برخلاف آنچه در متن سؤال وجود دارد، نهتنها کار یک کارگر، از منظر باورهای اسلامی، کاری بیارزش و سبک نیست، بلکه بسیارى از پیشوایان بزرگ اسلام را میتوان «کارگر» به معنای واقعی کلمه دانست، آنهم کارهائى که شاید امروز بسیارى از افراد آن را دور از شأن خود میپندارند و حقیر و کوچک میشمارند. (2)
بهعنوان نمونه، یکى از دوستان امام موسى بن جعفر علیهالسلام او را مشغول کار در زمین کشاورزى خود دید، تعجب کرد و پرسید چرا زحمت این کار را به دوش دیگران نمیگذارید؟ امام فرمود: «پیامبر و امیرالمؤمنین و همه نیاکانم با دست خویش کار میکردند و این برنامه همه پیامبران و رسولان و اوصیاى آنها و همه بندگان صالح است». (3)
براى پى بردن به اهمیت کار کارگر در این اسلام، توجه به این نکته لازم است که نهتنها کار مثبت و سازنده از مهمترین عبادات در اسلام محسوب میشود، بلکه عوارض ناشى از آن نیز در حکم عبادت است، چنانکه در حدیثى میخوانیم: «کارگر خستهای که شب بااندام فرسوده میخوابد همانند کسى است که شبزندهداری و عبادت میکند». (4)
تأمل در این روایت نشان میدهد اسلام برای عمل کارگر مسلمانى که شبى را تا صبح نخوابیده و با قلبى پر از عشق به خدا و اخلاص و احساس مسئولیت در برابر مشکلات جامعه اسلامى، کارکرده، فوقالعاده اهمیت قائل شده و حتی کسانى را که اینگونه اعمال ظاهراً کوچک و واقعاً بزرگ را تحقیر میکنند، شدیداً توبیخ و تهدید میکند و میگوید مجازاتى دردناک در انتظار آنهاست. (5)
در اسلام هرگونه کار ثمربخش، در هر مقیاس، شعبهای از جهاد محسوب میشود و کارگر بهعنوان مجاهد راه خدا و گاهى برتر از آن شناختهشده است. (6)
امام على بن موسیالرضا علیهالسلام میفرماید: «آن کس که براى تأمین زندگى خانواده خویش تلاش میکند و مواهب الهى را در پرتو کار میطلبد از مجاهدان راه خدا گرانقدرتر است». (7)
در احترام و تعظیم مقام کارگر از دیدگاه اسلام همین بس که در حالات سعد انصارى کارگر زحمتکش مسلمان، میخوانیم هنگامیکه پیامبر صلیالله علیه و آله از غزوه تبوک بازمیگشت سعد به استقبال او شتافت و با دست خشن و پینهبستهاش با پیامبر مصافحه کرد. پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود چرا دستت چنین است؟ عرض کرد: با بیل و طناب کار میکنم و هزینه زندگى همسر و فرزندم را فراهم میسازم، در این موقع پیامبر صلیالله علیه و آله دست پینهبسته این کارگر باایمان را بوسید و گفت «این دستى است که هرگز آتش دوزخ به آن نخواهد رسید». (8)
همین مقدار (که البته بخش کوچکی از نگاه اسلام به کار و کارگر است) کافی است تا پرسشگر محترم بداند که نوشته متن سؤال تا چه اندازه، بیارتباط با عقاید اصیل اسلامی بوده و خاستگاهی جز خیالات و اوهام طراح آن نداشته است و اگر مسلمانی بهاشتباه چنین عقیدهای را طرح کرده باشد (که بعید است)، قطعاً عقایدش از تعالیم اصیل اسلامی فرسنگها فاصله دارد و باید با زبان نرم و نصیحت عقیده او در این زمینه را اصلاح کرد.
نتیجه:
حال بیایید دوباره به متن یاد شده بازگشته و آن را اینگونه اصلاح
نماییم:
حاجی و کارگر، هر دو اراده توبه در شب قدر را داشتند، حاجی در مراسم آن شب شرکت کرد و امیدوار بود که خداوند گناهانش را میبخشد، اما میدانست که حقالناس، جز با رضایت مردم، جبران نمیشود.
در سوی دیگر، کارگر، خسته بود، بعد از افطار بااینکه قصد توبه و راز و نیاز داشت، خوابش برد و هنگامیکه برای نماز صبح بیدار شد، همچون حاجی، امیدوار بود که خداوند گناهانش را بخشیده است.
چراکه میدانست کارگری که برای روزی خانوادهاش تلاش میکند در نزد خداوند بسیار عزیز است و باز میدانست که خداوند، خواب او را هم بهمنزله عبادات و شبزندهداری نوشته است.
این است اعتقادات مردم سرزمین من ....
کلمات کلیدی:
توبه، شرایط توبه، کارگر، ارزش کارگر.
پینوشتها:
1. سوره زلزال، آیات 7-8: ﴿فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ خَیْرًا یَرَهُ وَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ﴾.
2. مکارم شیرازی، ناصر، خطوط اقتصاد اسلامی، قم، مدرسه الامام علی بن ابیطالب علیهالسلام، 1360 ش، ص 26.
3. «ان رسول الله صلى الله علیه و آله و امیرالمؤمنین و آبائى کلهم کانوا قد عملوا بایدیهم و هو من عمل النبیین و المرسلین و الاوصیاء و الصالحین»؛ کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، قم، دارالحدیث، چ 1، ق1429، ج 9، ص 535.
4. مکارم شیرازی، خطوط اقتصاد اسلامی، ص 25.
5. مکارم شیرازى ناصر، تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیه، چ 1، 1374 ش، ج 8، ص 58.
6. مکارم شیرازی، خطوط اقتصاد اسلامى، ص 24.
7. «الذى یطلب من فضل الله ما یکف به عیاله اعظم اجرا من المجاهد فى سبیل الله»؛ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، قم، موسسه آل بیت، 1409 ق، ج 17، ص 67.
8. «فقبل یده رسول الله و قال هذه ید لاتمسها النار»؛ ابن الاثیر، عزالدین، أسد الغابه فی معرفه الصحابه، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415 ق، ج 2، ص ۲۶۹.