اگر در زمان خلافت حضرت علي (ع) اکثر مردم ايشان را نخواستند تکليف حضرت چه بوده، بايد با زور شمشير و ديکتاتوري مردم را در سر جاي خود بنشانند يا از حکومت کنار بروند؟ و تکليف ياران و همراهان ايشان چطور، بايد سمت حضرت را بگيرند يا بر روي مردم شمشير بکشند؟
با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.
پاسخ سؤال شما با توجه به چند مقدمه روشن ميشود:
يکم ـ بر اساس مباني اعتقادي ما، تنها کسي حق دارد حکومت بر مردم را در دست بگيرد که از طرف خداوند براي اين کار تعيينشده باشد. (1) بنابراين، تعيين شدن از طرف خدا، براي «مشروعيت» حکومت کافي است و ما بر اساس دلائل متعددي که در جاي خود بررسي و اثباتشده، معتقديم که بعد از رحلت رسول خدا (صليالله عليه و آله)، تنها امام علي (عليهالسلام) چنين مشروعيتي داشته است. (2)
دوم ـ بااينحال، جاي ترديد نيست که هيچ حکومتي، بدون همراهي و فرمانبرداري مردم، بر پا نميشود و اگر هم با زور و اعمال قدرت از سوي گروهي اندک برپا شود، ديرپا نخواهد بود و از هم خواهد گسيخت. ازاينرو، هر حکومتي براي برپايي و ماندگاري خويش، نيازمند «مقبوليت» نزد مردم است و البته اين مقبوليت نيز فقط به معناي هواداري و گرايش قلبي نيست؛ بلکه بايد در مقام عمل خود را نشان دهد.
سوم ـ بررسي تاريخ صدر اسلام و حوادث پس از رحلت رسول خدا (صليالله عليه وآله)، ما را به اين نتيجه ميرساند که امام علي (عليهالسلام) پس از انعقاد حکومت در دست ابوبکر، از همراهي مردم محروم ماند و هرچند هواداراني در ميان صحابه داشت؛ ولي اولاً، تعدادشان نسبت به همۀ مردم ـ که اکثرشان تازهمسلمان بودند ـ اندک بود و ثانياً، تنها تعداد اندکي از آنان پا به ميدان عمل نهادند و حاضر شدند آن حضرت را عملاً ياري کنند. (3) ازاينرو، آن حضرت خود را بيياور ديد و با اينکه قاطعانه خلافت را حقّ خويش ميدانست، (4) راه صبر را در پيش گرفت.
چهارم ـ اميرالمؤمنين علي (عليهالسلام) حاضر نبود به هر قيمتي، حکومت را به دست بياورد. ازاينرو، پيشنهاد ياري ابوسفيان را رد کرد. (5) آن حضرت 25 سال بعدازآن نيز، وقتي عثمان کشته شد و مردم به سراغش آمدند، تنها هنگامي حاضر شد حکومت را در دست بگيرد که به قول خودش، «مردم چون يال کفتار او را از هر سو احاطه کردند» و اعلام حمايت جدي توسط گروهي انبوه از مردم، حجّت را بر حضرت تمام کرد. (6) و حتّي در آن شرايط نيز کسي را به بيعت با خويش وادار نساخت (7) و از کساني که حاضر به بيعت نبودند، تنها پيمان ميگرفت که کارشکني نکنند.
نتيجه اينکه: نه حضرت علي (عليهالسلام) و نه هيچيک از ياران آن حضرت، هرگز «بازور شمشير و ديکتاتوري» بر مردم مسلط نشدند و چنين کاري را روا نميدانستند.
نکته: ممکن است بروز جنگهاي جمل و صفين و نهروان در دوران خلافت حضرت علي (ع)، براي شما سؤالانگيز بوده باشد. دراينباره نيز بايد توجّه داشته باشيد که اين سه جنگ نه براي تصاحب قدرت، بلکه براي ايجاد امنيت در قلمرو حکومت اسلامي بود. هنگاميکه حکومت مشروع آن حضرت با مقبوليت بالاي مردمي تحقّق يافت، طبيعي بود که مخالفت با آن و بر هم زدن نظم جامعه به بهانههاي مختلف، شورش و ياغيگري تلقي شود و در اين صورت، لازم بود که با آن برخورد قاطع صورت بگيرد؛ کاري که امام علي (عليهالسلام) آن را انجام داد و در اين مسير تا جايي که مردم همراهياش کردند، از پاي ننشست؛ اما در اين زمينه نيز، امام هرگز آغازگر جنگ نبود و تا توان داشت، از بروز جنگ پيشگيري نمود؛ تا جايي که متهم به ترسيدن از جنگ شد! و دشمن نيز به نکوهش او پرداخت. بعد از برپايي جنگ نيز هرگز باعث بحرانيتر شدن آن نشد و جنگ و دشمني، او را بهتندي وانداشت و اصول انساني را ناديده نينگاشت. (8)
پينوشت ها:
1. ر.ک: محمدتقي مصباح يزدي، آموزش عقائد، شرکت چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات اسلامي، ص 297 ـ 295.
2. همان، ص 314 ـ 311. نيز ر.ک: اصغر منتظر القائم، تاريخ امامت، نشر معارف، ص 31 ـ 29.
3. ر.ک: نهج البلاغة، خطبۀ 217 که ميفرمايد: «فنظرت فإذا ليس لي رافدٌ و لا ذابٌّ و لا مساعدٌ إلا اهل بيتي؛ در چنان وضعيتي نگريستم و بررسي کردم، ديدم ياوري و مدافعي برايم نمانده جز اهل بيتم».
4. اين مطلب را به خوبي ميتوان از خطبۀ سوم نهج البلاغه (معروف به شقشقيه) برداشت کرد؛ به ويژه آن جا که ميفرمايد.
5. ر.ک: رسول جعفريان، تاريخ سياسي اسلام، ج 2 (تاريخ خلفا)، ص 23.
6. نهج البلاغة، خطبۀ 3 (شقشقيه).
7. رسول جعفريان، حيات فکري و سياسي امامان شيعه، ص 63.
8. يوسف غلامي، تاريخ اسلام، جمعي از نويسندگان زير نظر دکتر صادق آئينهوند، نشر معارف، ويراست دوم، ص155 و 156.