پاسخ ارائه شده به سؤالِ یک پرسشگر با مشخصات خاص است. در صورتی که سؤال یا ابهامی برای شما ایجاد شده از طریق درگاه های پاسخگویی پیگیری فرمائید.
از اعتقادات شیعه این است كه كسی نباید به جنگ عمار می رفت ...
امام علي (ع) به جنگ زبير نرفت، بلكه اين زبير بود كه عليه امام عادل خروج - و در كنار طلحه و عايشه جنگ جمل را - بر حضرت تحميل نمود ...

در برخی احادیث وارد شده كه قاتل زبیر در جهنم است و در برخی احادیث نیز امده كه قاتل عمار در جهنم است یكی از اعتقادات شیعه این است كه به دلیل این حدیث كسی نباید به جنگ عمار میرفت وبه این دلیل معاویه را محكوم میكند حال با همین دلیل نمی شود نتیجه گرفت كه علی(ع) نباید به جنگ زبیر میرفت چون شاید زبیر به دست ایشان كشته می شد؟

امام علي (ع) به جنگ زبير نرفت، بلكه اين زبير بود كه عليه امام عادل خروج - و در كنار طلحه و عايشه جنگ جمل را - بر حضرت تحميل نمود، واين در حالي است كه امام سعي نمود با نصايح وبيان احاديث پيامبر (ص) -درباره خود - و ياد آوري سابقه زبير، مانع ورود وي به جنگ گردد ، چنانكه امام به ناكثان - عايشه ، طلحه وزبير- نامه نوشت واز آنان خواست دست از جنگ بر دارند ، (1) ،همچنين امام بعد از مايوس شدن از طلحه، به ابن عباس دستور داد كه با زبير ملاقات نمايد ، زيرا وي نرم خو تر از طلحه مي باشد." ... وَ لَكِنِ الْقَ الزُّبَيْرَ فَإِنَّهُ أَلْيَنُ عَرِيكَةً فَقُلْ لَهُ يَقُولُ لَكَ ابْنُ خَالِكَ عَرَفْتَنِي بِالْحِجَازِ وَ أَنْكَرْتَنِي بِالْعِرَاقِ فَمَا عَدَا مِمَّا بَدَا ...(2)

  گفتگوي حضرت بازبير نيز حاكي از مداراي امام با زبيراست : علي (ع)در ميان دو لشكر در حالي كه پيراهن و عبايي بر تن و عمامه سياهي بر سر داشت با آواز بلند زبير را صدا كرد، زبير با شنيدن صداي علي (ع) نزد او حاضر شد،(ع) فرمود: علت حضور تو در اين غائله چيست؟ و براي چه شمشير بروي من كشيده‏اي؟ گفت: خونخواهي عثمان! حضرت فرمود: تو و يارانت عثمان را كشته‏ايد، پس واجب است از خودت انتقام بگيري! تو را به خدايي كه خدايي جز او نيست گواه مي‏گيرم، آيا به ياد داري روزي كه رسول خدا (ص) به تو فرمود: زبير آيا علي را دوست داري؟ تو در پاسخ گفتي آري، چرا او را دوست نداشته باشم، او پسر دايي من است، رسول خدا (ص)به تو فرمود: امّا ديري نمي‏گذرد كه بر او خروج مي‏كني در حالي كه تو ظالم و او مظلوم خواهد بود؟ گفت: آري به ياد دارم! سپس فرمود: تو را به خدا سوگند مي‏دهم آيا به ياد داري آن روزي كه رسول خدا (ص) در حالي كه دست تو در دست او بود و از منزل عبد الرحمن بن عوف مي‏آمديد، من به استقبال رسول خدا (ص) شتافته و بر او سلام نمودم و او به صورت من لبخند زد و من نيز متقابلا به صورت او تبسم كردم، تو گفتي: فرزند ابي طالب از خود پسندي و فخر فروشي دست بردار نيست! رسول خدا (ص)فرمود: زبير آرام باش علي فخر فروشي و خود پسندي نيست و ديري نمي‏گذرد كه عليه او خصمانه قيام خواهي كرد، در حالي كه تو ظالم و او مظلوم خواهد بود! زبير گفت: آري چنين بود و آنچه را كه از ياد برده بودم بيادم آوردي! هم اكنون هم دير نشده و از جنگ با تو منصرف خواهم شد و اگر قبلا به اين جريان متذكر مي‏شدم، هرگز در اين فتنه و آشوب شركت نمي‏كردم! زبير اين را گفت و به نزد عايشه آمد، فرزندش عبد اللَّه به وي گفت: تو را چه مي‏شود؟ گفت: علي (ع) حديثي را كه از پيامبر در باره او شنيده بودم و از يادم رفته بود به يادم آورد، از اين رو جنگ با او را روا نمي‏دارم، عبد اللَّه گفت: چنين نيست بلكه از شمشير فرزند ابي طالب ترسيده‏اي! زبير از گفته فرزندش خشمگين گرديد و بر لشكر علي (ع) نمود: علي (ع) دستور داد او را راه دهيد، زيرا او بناي جنگ ندارد، بلكه مي‏خواهد توان رزمي خويش را به فرزندش نشان دهد؛ زبير از صف لشكر علي (ع) با جولاني شجاعانه بيرون رفت، سپس به فرزندش گفت: آيا عمل مرا ديدي؟ آيا يك فرد ترسو در ميدان جنگ چنين كرّ و فرّي نشان مي‏دهد؟ و من اگر مي‏ترسيدم چنين كاري نمي‏كردم! سپس صفوف لشكريان خود را شكست (3) و پس از آنكه زبیر وقتي احساس شكست كرد، تصميم به فرار به سوي مدينه گرفت. آن هم از ميان قبيله‏ي «احنف بن قيس» كه به نفع امیرالمومنین (ع) از شركت در نبرد خودداري كرده بود. رئيس قبيله از كار ناجوانمردانه‏ي زبير سخت خشمگين شد، زيرا وي، بر خلاف اصول انساني، مردم را فداي خودخواهي خود كرده بود و اكنون مي‏خواست از ميدان بگريزد. يك نفر از ياران احنف به نام "عمرو بن جرموز" تصميم گرفت كه انتقام خون هاي ريخته شده را از زبير بگيرد. پس او را تعقيب كرد و وقتي زبير در نيمه‏ي راه براي نماز ايستاد از پشت سر بر او حمله كرد و او را كشت ...و جواني را كه همراه او بود به حال خود واگذاشت و آن جوان زبير را در «وادي السباع» به خاك سپرد. (4) عمرو بن جرموز به سوي احنف بازگشت و او را از سرگذشت زبير آگاه ساخت. وي گفت: نمي‏دانم كاري نيك انجام دادي يا كاري بد... سپس هر دو به حضور امام رسيدند. وقتي چشم امام به شمشير زبير افتاد فرمود: "اين شمشير، كراراً غبار غم از چهره‏ي پيامبر خدا زدوده است." سپس آن را براي عايشه فرستاد.(5) و وقتي چشم حضرت به صورت زبير افتاد فرمود: "تو مدتي با پيامبر خدا مصاحب بودي و با او پيوند خويشاوندي داشتي، ولي شيطان بر عقل تو مسلط شد و كار تو به اينجا انجاميد."(6)

گرچه در روايتي آمده است كه قاتل زبير در جهنم است:"بشرقاتل ابن صفيه بالنار ... (7)، اما منظور حديث این است كه چون زبير مستحق قتل نبود، زیرا قاتل زبير به وي امان داده بود. بنا براین قاتل مرتكب قتل بدون دلیل شرعی شده بود. پس در عذاب است. افزون برآن برخي گفته اند: از آن جهت ابن جرموز در جهنم است كه وي از خوارج مي باشد نه ازجهت اينكه قاتل زبير باشد. در بحار الانوار آمده است: ".... قيل لهم إن ابن جرموز غدر بالزبير و قتله بعد أن أعطاه الأمان و كان قتله علي وجه الغيلة و المكر و هذه... و قد قيل في هذا الخبر إن ابن جرموز كان من جملة الخوارج الخارجين علي أمير المؤمنين ع في النهروان ... (8)، بنابر اين اين روايت را با آ ن روايات كه درباره قاتل  عمار آمده است نبايد مقايسه كرد.

پي نوشت ها:

1. جعفر سبحاني، فروغ ولايت، قم، انشارات صحيفه، 1368، ص397.

2. سيد رضي نهج البلاغة، ناشرهجرت، ص 74 .

3. مجتبي علوي تراكمه‏اي، آينه يقين، ناشر هجرت، ص183 به بعد.

4 . رك : شيخ مفيد، الجمل، قم، مكتبة الداوري، ص407؛ ابن اثير، الكامل في التاريخ، بيروت، دار صادر للطباعه والنشر، 1385، ج 3، ص 244 تا 243.

5 . محمدطبري، تاريخ طبري، مطبعه الاستقامه بالقاهره، 1357، ج 3، ص 540؛ شرح نهج‏البلاغه ابن‏ابي‏الحديد، ج 1، ص 235.

6. شيخ مفيد، همان، ص209 .

7. ابن اثير، اسد الغابه، تهران، المكتبه الاسلاميه، ج2، ص199.

8. محمدباقر مجلسي، بحار الأنوار، ناشر: الاسلاميه، ج‏32، ص337.