آيا تاريخ پيدايش شيعه به زمان پيامبر اكرم(ص) برمي گردد؟
قبل از بيان پيدايش شيعه، لازم است در نخستين قدم به مفهوم شيعه توجه كنيم. شيعه به معناي پيرو و در اصطلاح كسي كه از امام علي(ع) پيروي كرده و او را خليفه بلافصل ميداند است.
در مورد آغاز پيدايش شيعه ميتوان از دو زاويه وارد بحث شد؛ يكي از زاويه شيعه به معناي پيرو علي و ديگري شيعه علاوه بر پيرو علي(ع) به معناي جمعيت سياسي - مذهبي.
1. شيعه به معناي پيرو علي(ع) : از زمان پيامبر مطرح بود. پيامبر فرمود: "انّ عليّا و شيعته هم الفائزون يوم القيامة؛ (1) علي و شيعيانش در روز قيامت پيروز و رستگارند".
از آيه 7 سورة بيّنه: "اولئك هم خير البريّه" و روايات مربوط به آن استفاده ميشود كه پيدايش شيعه از عصر رسول خدا(ص) به وسيلة حضرت ميان مسلمين نشر داده شد، زيرا در روايات فراواني از طريق اهل سنت و منابع معروف آنها و همچنين در منابع شيعه نقل شده است كه آيه "اولئك هم خير البريه" به علي(ع) و پيروانش تفسير شده است كه به دو حديث اشاره ميكنيم.
در تفسير درّ منثور از ابن عباس آمده است كه وقتي آيه "إنّ الذين آمنوا وعملوا الصالحات" نازل شد، پيامبر(ص) به علي فرمود: "هو انت وشيعتك يوم القيامة راضين مرضيّين؛ (2) آن فرد، تو و شيعيانت در قيامت ميباشيد كه هم شما از خدا خشنود هستيد و هم خدا از شما خشنود".
در حديث ديگري از ابن مردويه از علي(ع) نقل ميكند كه پيامبر(ص) به من فرمود: "آيا اين سخن خدا را نشنيدهاي كه ميفرمايد: "كساني كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام دادهاند بهترين مخلوقاتند؟ اين تو و شيعيانت هستند. وعدهگا من و شما كنار حوض كوثر است. هنگامي كه براي حساب امت ها ميآيم و شما دعوت ميشويد، در حالي كه پيشاني سفيد و شناخته شدهايد".(3)
بسياري ديگر از دانشمندان اهل سنت نيز همين مضمون را در كتابهاي خود نقل كردهاند، از جمله آلوسي در تفسير "روح المعاني" قندوزي در "ينابيع الموده".(4)
مفسران هر دو گروه هم شيعه و بسياري از اهل سنت از آيه فوق و روايات مربوط به آن استفاده كردهاند كه منظور از خير البريه، علي و شيعيانش هستند.
در زمان پيامبر تعدادي به عنوان شيعه و پيرو علي(ع) شناخته ميشدند كه چهار نفر به نامهاي "مقداد بن اسود"، "سلمان فارسي"، "ابوذر غفاري" و "عمار ياسر" در اين امر از ديگران سرآمد بودند.(5)
2. شيعه به معناي يك جمعيت سياسي - مذهبي كه به خلافت بلافصل علي(ع) عقيده داشته باشند، در جريان سقيفه بني ساعده و بعد از رحلت پيامبر شكل گرفت؛ چون در اين هنگام برخي صحابه، حكومت ابوبكر را به رسميت نشناختند، و به جاي آن خواهان حكومت علي(ع) شدند.
افزون بر تمامي بني هاشم و زبير بن عوام، عدهاي از مهاجران از جمله خالد بن سعيد، سلمان فارسي، ابوذر غفاري، مقداد بن اسود، عمار ياسر، بريده اسلمي، و همچنين عدهاي از انصار از جمله ابوالهيثم بن تيهان، سهل بن حنيف، عثمان بن حنيف، عبداللَّه بن مسعود، زيد بن وهب، خزيمة بن ثابت ذوالشهادتين، ابي بن كعب و ابي ايوب انصاري با حكومت ابوبكر به مخالفت برخاستند و خواستار اين شدند كه قدرت سياسي جامعه اسلامي به دست امام قرار گيرد.(6)
اين افراد هسته اوليه شيعه به عنوان يك جمعيت سياسي - مذهبي را تشكيل دادند. سپس افراد ديگري به آنان ملحق شدند. مرحوم سيد محسن امين در كتاب اعيان الشيعه، بيش از هفتاد و هفت تن از صحابه را نام ميبرد كه اين عده به عنوان شيعه علي(شيعه به همين معناي مذكور) شناخته ميشدند.(7)
سپس در بين تابعين و نسلهاي بعدي شيعه گسترش چشمگيري يافت.(8)
شيعه به معناي پيرو علي(ع) از زمان حضرت رسول خدا به وجود آمد. حضرت نيز به پيروان علي(ع) واژه شيعه را اطلاق نمود. اما شيعه به معناي سياسي كه معتقد به خلافت بلا فصل امام علي بعد از رسول خدا بود، بعد از جريان سقيفه به وجود آمد.
نكته پاياني شيعه به معناي پيرو علي در باره پيامبر كار برد ندارد زيرا معنا ندارد پيامبر پيرور علي باشد بلكه به عكس علي است كه پيرو پيامبر مي باشد اما از نظر اصطلاحي كه شيعه به كساني اطلاق شود كه معتقد به خلافت بلا فصل علي مي باشند. بايد گفت پيامبر خود پايه گذار اين تشيع بوده چگونه خود شيعه نباشد؟ بنا بر اين وجه پيامبر را شيعه مي دانيم و علي نيز شيعه بود.
براي اطلاع بيشتر ميتوانيد به ترجمه تفسير الميزان، ج 2، ص 578، بحث روايي، و تفسير نمونه، ج 27، ص 214 و تاريخ تشيع در ايران، اثر رسول جعفريان مراجعه كنيد.
پي نوشت ها:
1. علامة المجلسي، بحار الأنوار، بيروت - لبنان: دار إحياء التراث العربي، 1403 - 1983 م، ج 27، ص 143.
2. سيوطي، درّ المنثور، ج 6، ص 379، بي جا.
3. همان.
4. علامه طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، قم: جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417ق، ج 20، ص 578؛ تفسير نمونه، مكارم شيرازي ناصر، دار الكتب الإسلامية، تهران: 1374 ش، ج 27، ص 215.
5. محسن امين، اعيان الشيعه، بيروت: دارالتعارف للمطبوعات، ج 2، ص 27.
6. همان، ص 27.
7. همان، ص 27.
8. همان، ص 30