در مورد آل مروان و نقش آن در واقعه عاشورا توضیح دهید.
زندگی نامه سیاه و تاریک آل مروان و خود مروان بن حکم مفصل است. خیانت ها و جنایت های مروان بن حکم ، کتاب 300-400 صفحه ای می شود.
حکم بن عاص از دشمنان حضرت رسول خدا (ص) و پسرش مروان بن حکم بن عاص بن امیه از دودمان بنی امیه بودند. حکم بن عاص حتی بعد از هجرت رسول خدا به مدینه دست از دشمنی با حضرت(ص) بر نمی داشت. او کارهای جسارت آمیزی نسبت به حضرت (ص) انجام می داد، مثلا پشت سر رسول خدا (ص) حرکت می کرد و ادا در می آورد تا مردم را بخنداند. یک بار سر زده به حجره ی رسول خدا (ص) که با همسرش خلوت کرده بود، وارد شد، حضرت ناراحت شد و فرمود کسی نیست مرا از دست این نجات دهد.
مروان و پسرش تا زمان رحلت رسول خدا (ص) به طائف تبعید شده بود، ابوبکر و عمر حاضر نشد آنها را از تبعید برگرداند. اما عثمان بن عفان که از بنی امیه بود، با این ادعا که رسول خدا (ص) قول برگرداندن آنها را داده بود ، برگرداندند. و با لباس مندرس و حال آشفته پیش عثمان آمدند. بعد از آن عثمان دخترش را به مروان داد و او را پیشکار خودش قرار داد و از آن زمان داخل مدیریت بالای جامعه اسلامی شد و قدرت پیدا کرد.
شواهد نشان می دهد شورشی که بر علیه عثمان صورت گرفت و به قتل عثمان منتهی شد، با شیطنت مروان و با هماهنگی معاویه صورت گرفت، تا عثمان را به کشتن بدهد و خودشان به خلافت برسند. لذا این فرد کارهای آشتی جویان امیرالمومنین علی (ع) را خنثی می کرد. بعد از آن با طلحه و زبیر به بصره رفت و یکی از برپا کنندگان جنگ جمل بود. و در این جنگ اسیر شد و به محضر امیرالمومنین علی (ع) آوردند تا بیعت کند. حضرت (ع) فرمود: کفه یهودیه لو بایع بیدیه لنقض باستیه یا بستیه. به فارسی می شود که؛ دست او دست خیانتکاری است، اگر بیعت کند مخفیانه نقض بیعت می کند.
حضرت او را آزاد کرد فرار کرد و همدست معاویه شد. و بعد از مرگ یزید که پسرش معاویه به مدت چهل روز به خلافت رسید و بعد استعفاء کرد، بنی امیه توافق کردند که مروان به خلافت برسد. همان موقع امیرالمومنین علی (ع) فرمود: این فرد به اندازه ی کمی از خلافت بهره می برد و امت اسلام از دست فرزندانش روزگار سیاهی خواهد داشت. مروان نه ماه بیشتر خلافت نکرد، او زن بیوه ی یزید را تزویج کرد و سرانجام به دست او در رختخواب خفه شد. بنی امیه وقتی جریان را فهمید گفت صدایش را درنیاورید.
یکی از خیانت های او در قضیه ی قیام عاشورا این بود، زمانی که خبر مرگ معاویه رسید و یزید نامه به ولید بن عتبه والی مدینه نوشت، که از حسین بن علی (ع) و عبدالله بن زبیر جداگانه بیعت بگیر. بعد از دعوت، حضرت (ع) حدس زد که خبری شده است. فرمود: گمان می کنم طاغوت آنها مرده است. وقتی به قصر دارالاماره مدینه رفت و فرمان بیعت برای یزید را شنید. فرمود: لابد از من بیعت عمومی می خواهید و این طور شبانه و مخفیانه منظور نظر شما نیست. گفت: بله بیعت آشکار منظور است. حضرت (ع) فرمود: پس بگذار فردا شود. وقتی خواست مجلس را ترک کند، مروان به حاکم مدینه گفت: نگذار این مرد از این جا خارج شود، نمی توانی از او بیعت بگیری مگر اینکه خون های زیادی ریخته شود.
یکی از خیانت های دیگر او در فاجعه حرّه بود، که مردم مدینه انقلاب کردند و نماینده یزید را بیرون کردند. یزید سپاه بزرگی را فرستاد. مردم انقلابی با استفاده از تجربه خندق، دور مدینه را خندق کندند. مروان به سپاهیان پیغام داد که از منطقه ی حرّه ی بنی واقم می توانید وارد شهر مدینه شوید. از آنجا لشکر یزید وارد شد و سه روز کشتار عمومی کردند.
۱۳۹۶/۰۱/۲۶ ۰۱:۳۱
شناسه مطلب: 95580
حجت الاسلام والمسلمین مهدی پیشوایی