فلسفه تشکیل هیئتهای مذهبي و راهاندازی كاروان و قافله عزاداري در ايام شهادت امام حسين (علیه السلام) چيست؟
آيا صحت دارد كه امام حسين(علیه السلام) حج خود را ناقص انجام داد و به سمت كربلا رفت؟ يعني امام (علیه السلام) حكم خدا را ناقص انجام داد و حج ايشان باطل بوده است؟
چرا عبدالله جعفر شوهر حضرت زينب (علیها السلام) در واقعه كربلا حاضر نشد؟
چرا ابراهيم بن مالك اشتر در واقعه كربلا حضور نداشت؟
تصور برخی اين است كه اسلام دين عزا است! آيا چنين نيست؟
برخی سینهزنی بهصورت برهنه شدن را منع میکنند، اگر سینهزنی بدون مفسَده، در تاريكي و در مجلسي كه ذكر اهلالبیت (علیهم السلام) و مصائب آنها، بهصورت خيلي سنگين و منظم انجام شود، مانعي دارد؟
چرا امام حسين (علیه السلام) شب عاشورا از يزيديان فرصت گرفت؟ بااینکه ممکن بود دشمن شب نزديك شده و جنگ درشب رخ دهد ؟
چرا شيعيان در آن زمان به مقابله با سپاه ابن زیاد نپرداختند و امام حسين (علیه السلام) را ياري نكردند؟
آيا اين با خلقيات اهلبیت (علیهم السلام) تناقض ندارد كه امام زمان از خبیثترین افراد جامعهاش تقاضايي كند ؟
آیا درخواست از دشمن، برای امام حسین (علیه السلام) نقص وضعف محسوب نمیشود ؟
ياران شمر و مخالفان امام حسين (علیه السلام) چند نفر بودند؟
منابع معتبر و نامعتبر پیرامون واقعه عاشورا کداماند؟
پاسخ این سوالات به همراه جزئیاتی از واقعه عاشورا را می توانید در ادامه مطلب پی گیری کنید:
فلسفه برگزاري دستهها و هیئتهای مذهبي و راهاندازی كاروان و قافله عزاداري و زنجيرزني در ايام شهادت امام حسين(علیه السلام) چيست؟
منظور از هیئتها و دستههاي عزاداري در حقيقت نوعي تشكل مذهبي كه از مجموعههایی از مردم هر محله شهر و یا روستا كه بر اساس فرهنگ و آدابورسوم هر منطقه در ايام مختلف خصوصاً در ايام سوگواري عاشورا تشکیلشده است.
اگر به تاريخ تشكيل دستههاي عزا نگاه كنيم به دوران آلبویه برمیگردد كه باوجود جو حاكم مخالفان در بغداد قديم و خفقان موجود عزاداریها بهصورت رسمي و علنی براي حضرت اباعبدالله (علیه السلام) شكل گرفت و بهتدریج به شكل امروزي استمرار يافته است اگر به بدو تشكيل هیئت نگاه كنيم به شكل امروزي نبوده و صرف اقامه عزا و خواندن مرثيه در رثاي مصائب حضرت پرداخته و بر سر و سینه خود میزدند و بهمرورزمان با ريشه دواندن آن در بين مردم آدابورسوم و سنن هر منطقه در شکلگیری و نوع عزاداري نقش بسزایی داشته است مثلاً میبینیم در منطقهای زنجير میزنند در جاي ديگر سينه میزنند در شهري نخل بلند میکنند در جاي ديگر مردم در يك نقطه جمع میشوند و مرثیهسرائی میکنند و حتي در برخي نقاط انحرافات و تحريفاتي وارد میشود كه به اصل عزا و اهمیت آن ضربه وارد مینماید .مانند قمهزنی . لذا اين مسائل همه اصل آن به اقامه عزا براي حضرت برمیگردد و نوع آن به فرهنگ و سلایق متفاوت در مناطق مختلف برمیگردد.
" مرحوم كاشف الغطاء مينويسد: «آغاز بيرون آمدن دستههاي عزاداري براي سیدالشهدا (علیه السلام) ، پيش از هزار سال، در زمان «معز الدوله» و «ركن الدوله» بود، كه دستههاي عزاداران درحالیکه براي حسين (علیه السلام) ندبه ميكردند و شب، مشعلهایی به دست داشتند، بغداد و راههایش یکباره پر از شيون شد... اين در قرن چهارم بود.و اگر بيرون آمدن اين موکبها در راهها نبود، هدف و غرض از يادآوري حسين بن علي (علیه السلام) از بین میرفت و ثمره فاسد ميشد و راز شهادت حسين بن علي (علیه السلام) منتفي ميگشت.»(1)
البته در روايات نيز به آن تأکید نيز شده است ازجمله در زمان امام صادق (علیه السلام) كه مردم بهصورت دستهجمعی عزاداري نموده و به زيارت قبر اباعبدالله (علیه السلام) میرفتند امام صادق (علیه السلام) به فائد حنّاط كه خبر اینگونه زیارتهای جمعي را باز میگفت، فرمود: هر كس قبر حسين (علیه السلام) را زيارت كند، درحالیکه بهحق او آشنا باشد خداوند گناهان گذشته و آينده او را میآمرزد(2)
پینوشت :
1. محدثي، جواد، فرهنگ عاشورا، قم، نشر معروف، چاپ سوم، چ دانش، 76 13.
2. همان ص472
آيا اين صحت دارد كه امام حسين (علیه السلام) حج خود را ناقص انجام داد و به سمت كربلا رفت؟ يعني امام حسين (علیه السلام) حكم خدا را ناقص انجام داد و حج ايشان باطل بوده است؟
ازجمله تحريفاتي كه در حوزه ادبيات عاشورا، مطرح و رايج بوده و حتي برخي روضهخوانان با استناد به آن عبادت حج را فرع بر واقعه عاشورا ميشمارند اشاره به حجگزاردن امام حسين (علیه السلام) به شكل ناقص يا عمره مفرده است. اين سخن، كاملاً نادرست بوده و از حيث فقهي مخدوش و محل ايراد است. امام حسين (علیه السلام)، حج خود را ناتمام نگذاشت بلكه از ابتدا نيت عمره مفرده كرده بود. علاوه بر اين حتي اگر احراز نيت ممكن نباشد، طبق نظر فقهاي اماميه، ميتوان در موسم و ماههاي حج، احرام عمره مفرده بست. امام صادق (علیه السلام) نيز در روايتي تأکید و تصريح فرموده است كه برگشتن به ديار و شهر خود در ماههاي حج و درحالیکه احرام عمره بسته باشد اشكالي ندارد، در ادامه روايت امام صادق (علیه السلام) به خروج امام حسين (علیه السلام) از احرام در روز ترويه (هشتم ذيالحجه) اشاره و استناد ميكند(1) . در كتاب وسائل الشيعه (ابواب العمره، ج 10، باب 7، ص 249 - 246) مدخلي ويژه با عنوان (باب أنه يجوز أن يعتمر في أشهر الحج عمره مفرده...) وجود دارد.
بنابراين، قائل بودن به اين سخن كه امام (علیه السلام) محرم به احرام حج گرديد اما از ترس اينكه مبادا خونش در خانه خدا (جل جلاله) ريخته شود از مكه خارج شد، تحريفي بارز و عقيدهاي نادرست است.
پینوشت:
1 )تحريف شناسي و فرهنگ عاشورا، سيد عبدالحمید ضيائي
چرا عبدالله جعفر شوهر حضرت زينب (علیها السلام) در واقعه كربلا حاضر نشد؟
شوهر زينب كبري (علیه السلام) عبدالله پسر جعفر طيار و برادر زاده حضرت علي (علیه السلام) است.
عبدالله در حبشه متولد شد و پسازاینکه پيامبر اسلام (صلوات الله علیه) به مدينه هجرت كرد به همراه پدر و مادرش به مدينه آمدند و عبدالله به همراه پدر و مادرش در خدمت پيامبر (صلوات الله علیه) بودند. عبدالله شخصيتي بود بسيار بزرگوار و صاحب ايمان قوي.او عاشق حضرت علي (علیه السلام) بود و پسازآن حضرت در خدمت امام حسن (علیه السلام) و پسازآن در خدمت امام حسين (علیه السلام) بود. عبدالله در جنگل جمل، جنگ صفين و جنگ نهروآنهمراه علي (علیه السلام) با نيروهاي مخالف جنگيد و به علت كوري چشمهايش نتوانست شخصاً در كربلا حاضر شود. (منتهي الآمال، ج1 ص382 ؛ زينب كبري، الشيخ جعفر النقدي، ص87)
چرا ابراهيم بن مالك اشتر در واقعه كربلا حضور نداشت؟
احتمالاتي نسبت به ملحق نشدن وي به امام حسين (علیه السلام) وجود دارد:
1.عدم آگاهي از خروج امام.
2.كوتاهي كردن.
در فرض دوم نهتنها ابراهيم بن مالك، بلكه بسياري از خواص توفيق همراهي با امام حسين (علیه السلام) را نداشتند. اما پاسخ چرايي اين مطلب را از كلام صاحب تنقيح المقال بيان میداریم:
امام حسين (علیه السلام) در مدينه يا مكه فردي را مكلف به همراهي نكرد. امام حسين هنگامیکه از حجاز بهطرف عراق حركت كرد، میدانست كه به فيض شهادت خواهد رسيد، ولي بهظاهر، بهقصد جنگ و نبرد مسلحانه حركت نكرد، تا بر همه مكلفان واجب شود كه بهعنوان جهاد، با او همراه شوند؛ بلكه بر اساس وظيفه خود، يعني به دست گرفتن رهبري ظاهري و پيشوايي مردم، كه حضرتش را دعوت كرده بودند، حركت كرد. در اين صورت بر ديگران واجب نيست كه با او همسفر شوند. اگر كسي هم همراهي نكند، گناهي را مرتكب نشده است. گناهكار فردي است كه در قيام كربلا و محاصره امام حسين (علیه السلام) در روز عاشورا حضورداشته و با آن حال از همراهي امام تخلف كرده، به ياري حضرتش نشتافته است.
اما كساني كه در حجاز بودند و از اول با امام نيامدند، از ابتدا مكلف به حركت و همراهي با امام نبودند. عدم همراهي آنان تخلف و موجب فسق و گناه آنان نيست.
مامقاني پس از بيان اين مقدمات میگوید:
بنابراین، تعدادي از صالحان و خوبان بودند كه در آن هنگام، شرف شهادت براي آنان نوشتهنشده بود و در حجاز ماندند. شكي نيست كه احدي در عدالت آنان ترديدي نداشته است. پس نيامدن محمد حنفيه و عبدالله جعفر به علت سرپيچي يا انحراف ايشان نبوده است.(2)
نسبت به خواص در كوفه، علامه مجلسي نقل میکند:
امام حسين (علیه السلام)، قبل از شهادتش به بنیهاشم نوشت:
«من الحسين بن علي الي بنیهاشم، اما بعد، فانه من لحق بي منكم استشهد معي و من تخلف لم يبلغ الفتح و السلام ؛ اما بعد، هركس از شما با من باشد، به شهادت خواهد رسيد و افرادي كه با من نيامدند، به درجه فتح نائل نمیشوند!».
وي بعد از ذكر روايت فوق مینویسد:
جمله: «به فتح نائل نمیشود». اين احتمال را میرساند كه امام (علیه السلام) ديگران را بين آمدن به كربلا و نيامدن مخير كرده بود؛ پس چون آمدن آنان امر واجبي نبود، بلكه تخييري بود، تخلف از آن، گناه محسوب نمیشود.(3)
پینوشتها:
1. دائره المعارف بزرگ اسلامي، ج2 ص450.
2. تنقيح المقال في علم احوال الرجال، مامقاني، ص112، بي جا، چ الحيدريه؛ بحارالانوار، ج 42، ص 81.
3. بحار الأنوار، ج 44، ص 233- 298، 1403 - 1983م، دار إحياء التراث العربي، بيروت.
تصور برخی اين است كه اسلام دين عزا است! آيا چنين نيست؟
اسلام، دين حيات و زندگي است. دين پيشرفت و ترقي و تكامل است. اسلام با برنامههايي كه وضع كرده است تمام جهات زندگي را در نظر گرفته و به همه زواياي زيست انسان كاملاً توجه كرده است.
اسلام ديني است كه براي سرگرمي نيامده است، اما نهتنها با تفريح و شادي مخالف نيست، بلكه در مواردي بر آن تأکید داشته و براي آن قوانين و مقررات جهتداري را وضع كرده است.
بههرحال، اگر در اسلام، كارهايي بهعنوان تفريح و تنوع پیشنهادشده است و نيز اگر از بعضي تفريحات جلوگيري شده و غیر مشروع شناختهشده است، معطوف بر جنبههاي فطري، حياتي و فكري است كه در سايهي آن مصالح فردي و اجتماعي تأمین شود.
در برنامههاي شريعت، به مسئله شادي و نشاط پيروان دين و مسلمانان، توجه و تأکید فراواني شده است.
پيشوايان معصوم(علیهم السلام) دين ازجمله رسول گرامي (صلوات الله علیه) بهعنوان الگوي همهي مسلمانان، اصولاً يك انسان شاد بود. بهطوریکه هميشه لبخند بر لب داشت و اهل شوخي و مزاح بود. چه اینکه خود ايشان فرمود: انّي لأمزَحُ و لا اَقولُ الاّ حقّا؛ من شوخي ميكنم امّا جز حق چيزي نميگويم.
البته آن حضرت در عمل هم اینگونه بوده، بهطوریکه اگر ميديد يك نفر غمگين و افسرده است وجود مقدّس ايشان يا اهلبیت ايشان ميفرمودند: چرا غمگين و افسردهاي؟ با یک مطايبه و شوخي و شبيه طنز (نه آن طنزي كه با تخريب فرد يا قوم خاصي، ديگران را بخنداند)، او را از حالت انقباض و گرفتگي دل، درميآورند و يك انبساط خاطر و شرح صدري در وجود او ايجاد ميكردند.
با توجه به اهميت تفريحات سالم و لذتهاي حلال در رشد و ارتقاء كمي و كيفي زندگي يك انسان مسلمان، و براي تقويت جنبههاي روحي و احياناً شكستن بنبستهاي پيشآمده، پيشوايان دين و دنيا، از پيروانشان خواستهاند كه علاوه بر عبادت و كار و تلاش، به لذتها و تفريحات سالم هم در زندگي روزمرهشان توجه ويژه داشته باشند كه در صورت توجه قانونمند به آن، به نهادينگي آن تفريحات منتهي خواهد شد.
آنجا كه امام علي (علیه السلام) فرمود: «مؤمن شبانهروز خود را به سه قسمت تقسيم ميكند: قسمتي را صرف مناجات با پروردگارش مينمايد. قسمت ديگري را در طريق اصلاح معاش و تأمین هزينه زندگياش به كار ميگيرد و قسمت سوّم را براي بهرهگيري از لذتهاي حلال و دلپسند ميپردازد و براي شخص عاقل درست نيست كه حركتش جز در یکی از اين سه جهت باشد: براي اصلاح امور زندگي و يا در راه آخرت و يا در لذت غيرحرام...»(حكمت 390 نهجالبلاغه).
در فقه اسلامي، به برخي از تفريحات و سرگرميها(ي سالم)، توجه بيشتري شده است و به نظر ميرسد با تأکید به آن، اهداف و جهتهاي خاصي تعقيب ميشود. ازجمله اینکه، تأکید شده است كه به فرزندانتان شناگري، تيراندازي و اسبسواري بياموزيد.
اسلام بهعنوان يك دين معتدل و متوسّط، همانگونه كه در خوردني و نوشيدنيها... از هر يك مجاز و غيرمجاز دارد در تفريحات و شاديها هم نوع مجاز (تفريحات سلام) و غيرمجاز (تفريحات غيرسالم) دارد.
متأسفانه برخی در برداشت از شادي مثل بسياري از پديدههاي ديگر، دچار افراطوتفریط شدهاند، عدهاي براي آن هيچ محدوديت قانوني و شرعي را برنميتابند وعده كمي هم هستند كه هرگونه شادي و تفريح سالم را بر خود ممنوع كرده و از مواهب الهي پرهیزدارند.
اسلام انگشت بر روي شادي معيني نگذاشته و اجازه هر نوع شادي را به اين شرط كه با موازين و احكام الهي منافات نداشته باشد و منجر به گناه و فساد نشود داده است. بهعبارتدیگر براي اینکه انسان از سعادت واقعي خود محروم نماند نوعي كنترل بر روي شادي و سرور دارد كه باعث ميشود، شادي موقت و ناپايدار و كوتاهمدت به سعادت ابدي و واقعي او آسيب نرساند. چون انسان در تشخيص مصلحتها و منافع واقعي خود داراي محدوديت است و گاهي اوقات خير و سود حقيقي خود را تشخيص نميدهد. دوست دارد به هر چيزي كه باعث شادماني او شود هرچند روح او را تیرهوتار و سعادت او را درخطر اندازد اقدام كند. كودكي كه سرماخورده و بستني براي او ضرر دارد، هرچند خوردن بستني او را شاد ميكند و از آن لذت ميبرد ولي چون از تشخيص ضرر آن عاجز است بهناچار مادرش او را از خوردن آن بستني منع ميكند و به گريه و زاري و احساسات بدون منطق و بهدوراز خردورزي او اعتنايي نمیکند و شادي زودگذر و سطحي او را بر غم و اندوه طولاني وي ترجيح نميدهد.
استفاده از طبيعت زيبا، ديدن طلوع دلانگيز آفتاب، لذت بردن از منظرههاي دلكش و باغهاي مصفا و سیروسفر، ديدار با دوستان و سخن گفتن با آنها، پرداختن به ادبيات و شعر و نمايش و خوشنويسي و نقاشي و ورزش و بازيهاي سالم، استفاده از نعمتهاي خدادادی و غذاهاي متنوع و لباسهاي رنگارنگ و صدها امر لذتبخش ديگر كه همگي شاديبخش ميباشند از شاديهاي مجاز و شايسته است. چنانچه لذت بردن از گفتگو با خداوند در حال نماز و مناجات و عبادت و داشتن حال خوش در حال ذكر و توجه به ذات پاك ربوبي از مقوله لذتهاي معنوي باشند كه گاهي ازنظر عمق و كيفيت بسيار والاتر و فراتر از لذتهاي مادي است.
بنابراین نمیتوان گفت كه شادیها در اسلام بيشتر است يا غم ولي میتوان گفت : اسلام دين شادي است و غم يك استثنا است و البته رفتار برخي از مسلمانان كه درصدد ارائه چهرهای زشت و خشن و غمآلود از دين را دارند با واقعيت اسلام واقعي كه درصدد تأمین رفاه و شادي براي همه مردم است متفاوت است.
اینکه عدهای احساس میکنند دين اسلام ، دين غم و اندوه است، شايد به اين سبب است كه دين را نه با خود دين بلكه با دینداران شناختهاند؛ اگر آشنايي شما با دين ، صرفاً از هیئتهای عزاداري و امثال آنها باشد طبيعي است كه چهره اندوه آلود دين را خواهيد ديد ؛ و اگر شما بيشترين تماستان با دیندارانی میبود كه بيشتر ، اهل دعا و عبادتاند ، در آن صورت احساس میکردید كه دين اسلام بيشتر از همهچیز ، به دعا و عبادت اهمیت داده است ؛ و اگر بيشترين ارتباط شما با طلاب علوم ديني بود ، اين احساس به شما دست میداد كه دين اسلام بيشتر از هر چيزي ، به علم و تقوا توصيه كرده است ؛ و... درحالیکه هیچکدام اینها چهره تمام نماي دين اسلام نيستند. هرکدام اینها ، چهره اسلام از يك زاويه خاص هستند.
براي اینکه بتوانيد يك تصوير جامع و تمامرخ از دين اسلام و مذهب تشيّع به دست آوريد بايد دين اسلام و مذهب تشيّع را از خود متون ديني (قرآن كريم و روايات اهلبیت (علیهم السلام) مثل كتاب نهجالبلاغه و ساير كتب روايي) به دست آوريد. آنهم نه يك قسمت از قرآن يا يك كتاب روايي موضوعي ، بلكه بايد کل قرآن كريم را همراه با کل يك كتاب روايي جامع مطالعه فرماييد تا معلوم شود كه آيا در دين اسلام، غم و اندوه اصالت دارد يا نشاط و سرزندگي؛ و عقيده ما اين است كه در اسلام، نشاط و بالندگی اصل است ؛ و غمهایی هم كه در اسلام توصیهشدهاند گرچه بهظاهر غماند ولي در اصل از سنخ نشاط بوده و موجب انبساط روح میشوند ؛ همچنين بامطالعه متون دين اين مطلب براي شما معلوم میشود كه آيا گريه و غمي كه در دين توصیهشده به معني گريه و غم سازنده است يا به معني غم و گريه ركود آور ؛ چون هم گريه اقسامي دارد هم غم ،كما اینکه شادي و نشاط هم اقسامي دارد ؛ و بعضي از اقسام آن نهتنها مفيد نيست بلكه مضر است.
خلاصه مطلب اينكه:
1). هم غم اقسامي دارد هم شادي و نشاط . 2) بعضي از اقسام شادي و نشاط مفيد و رشد آورند و برخي ديگر مضر و ركود آور ؛ همینطور بعضي از اقسام غم و غصه هم مفيد و رشدآور بوده و برخي ديگر مضر و ركود آورند. 3) دين ، هم با غم ركود آور مخالف است هم با شادي ركود آور ؛ و برعكس ، هم به شادي و نشاط رشدآور توصيه میکند هم به غم رشد آور . 4 ) آنچه در اسلام اصل است ، احساس انبساط روح و احساس نورانيّت و صعود به سمت ملكوت عالم است ؛ و نشاط و شادي حقيقي همين است ؛ لذا اگر اين حالت با نوع خاصي از غم حاصل شود ، باطن آن غم شادي است ؛ و چنين غمي غم مقدّس است ؛ و اگر اين حالت با شادي و نشاط ظاهري هم به دست آيد باز آن نشاط و شادی مقدّس و مطلوب است ؛ لذا اسلام اصالتاً فقط شادي و نشاط را توصيه میکند ؛ لكن شادي حقيقي را، نهفقط شكل و قالب شادي را.
آنچه تا اينجا بحث شد جايگاه غم و شادي در دين است اما آنچه امروزه در جامعه ما جريان دارد بحث ديگري است كه در برخي موارد موازنه و تعادل اين جنبههای شادي و غم را به هم میزند. قبول داريم كه امروزه از دين بيشتر جنبهها و مظاهر غم پررنگتر شده و جنبههای شادي دين كمتر پرداختهشده است كه بايد اصلاح شود. اين نقص از جانب دين نیست كه دين را متهم به غم و عزا كنيم بلكه اشتباه از عملكرد برخي متدينين است كه البته قصد و نيت بدي ندارند.
برخی سینهزنی بهصورت برهنه شدن را منع میکنند، اگر سینهزنی ما بدون مفسَده و در تاريكي و در مجلسي كه ذكر اهلالبیت (علیهم السلام) و مصائب آنها آنهم بهصورت خيلي سنگين و منظم انجام شود ، مانعي دارد؟
یکوقت است كه میخواهید مسئله را از جنبهی فقهي بررسي كنيد و وجوب و حرمت آن را بررسي كنيد؛ آنچه واضح است اين است كه كندن پيراهن مرد جلوي مرد درصورتیکه مفسدهای چون شهوتانگیزی نداشته باشد اشكالي ندارد.
اما آيا امر به همینجا ختم میشود؛ آيا مطلب فقط همين است؟!
جلسهی امام حسين (علیه السلام) جلسهی مقدس و قابلاحترامی است اما با توجه به رويكردي كه مردم بر اساس سفارش اهلبیت (علیهم السلام) به اين جلسات دارند مسلماً اعمال سلیقههای زيادي در اين جلسات صورت میپذیرد كه چهبسا اين اعمال سلیقهها تبديل به يك رفتارهايي شود كه در شأن اين جلسات مقدس نيست.
شايد اينكه میخواهید لخت شويد و سینهزنی كنيد براي اين است كه میخواهید نهايت اظهار ارادت و عزاداري را داشته باشيد؛ شايد میخواهید بگوييد ما براي امام حسين (علیه السلام) آن قدر ناراحتیم كه از روي لباس به سينه زدن برايمان كافي نيست ميخواهيم لخت شويم و روي سينه بزنيم تا نهايت ناراحتي خود را ابراز كنيم؛ خوب ، اين بهخودیخود بد نیست البته اگر موجب آسيب زدن به بدنتان نشود و كارهايي مثل خون انداختن بدن و امثال اين را انجام ندهيد؛ اما آيا اين إعمال سلیقهها زمینهای براي ورود سلیقههاي جديد را وارد نمیکند؟ بعداً ممكن است کمکم كسي بگويد من میخواهم براي ابراز ارادت به آن حضرت به سروصورتم پنجه بزنم تا نهايت ناراحتي خود را برسانم و يا چيزهايي امثال اين وارد شود؛ بههرحال ما در اينجا نمیتوانیم نسبت به اين قضيه ابراز نظر قطعي نماييم اما آنچه مسلم است اينكه شما بايد خيلي مواظب اینگونه اعمال سليقهها اصل جلسه را تحت تأثير قرار دهد آنچه در جلسات امام حسين (علیه السلام) مهم است و خيلي به آن سفارش شده است گريه كردن و توجه به عمق مسائل عاشوراست تا شما را به فرهنگ و حكمت عاشورا رهنمون كند ؛ اما گاهي اینگونه رفتارها در تعيين چگونگي برگزاري ظاهر عزاداري شما را از عمق مطلب دور میکند و عزاداري شما تبديل به يك عزاداري صوري میشود. پس بايد سعي كنيد تلاش خود را در مراسم بر بالا بردن سطح فهم و درك فلسفهی عاشورا و عزاداري بامعرفت مبذول داريد و بهجاي تأکید بر اعمال سلیقههايي چون لخت شدن در عزاداري و ... بر بالا بردن كيفيت سخنراني و بالا بردن مفاهيم اشعاري كه در مراسم عزاداري خوانده میشود و همچنين برگزاري برنامههایی براي تفهيم هرچه بيشتر فلسفهی عاشورا به مخاطبان تأکید داشته باشيد.
چرا امام حسين (علیه السلام) شب عاشورا از يزيديان فرصت گرفت؟ بااینکه ممکن بود دشمن شب نزديك شده و جنگ درشب رخ دهد ؟
نكته اول اين است كه بنا بر گفته خود حضرت (علیه السلام) كه میفرماید: مهلت بگير تا نماز بخوانيم و به دعا و استغفار و تلاوت قرآن بپردازيم. هدف اصلي امام اين موارد بوده است. اما اين عمل امام حسين (علیه السلام) علاوه بر اين هدف، فوايد مهم ديگري هم به همراه خود داشته است كه اين موارد میتواند بعضي از اين فوايد باشد:1) اگر در شب عاشورا جنگ اتفاق میافتاد قطعاً با توجه به آمادگي تسليحاتي و جمعیتی كه سپاه كوفه داشت همهی اصحاب و حتي كودكان وزنان كشته میشدند و در صورت كشته شدن آنان كسي باقي نمیماند تا پيام شهداي كربلا را به ديگران برساند درنتیجه نهضت امام حسين (علیه السلام) در بيابان كربلا دفن میشد و براي هميشه خاموش میگردید و دشمن از فرصت استفاده میکرد و حادثه را آنگونه كه میخواست توجيه میکرد.امام (علیه السلام) براي امنيت زنان و كودكان تا صبح جنگ را به تأخير انداخت و در شب دستور دادند در پشت خيمه و همچنین در جانب راست و چپ خيمه خندق حفر كنند و نيز خار و خاشاك اطراف را جمع كرده و داخل خندق بريزند و صبح زود آتش زدند تا دشمن نتواند وارد خیمهگاه شود پس امام (علیه السلام) آنان را حفظ كرد تا پيام كربلا را برسانند.2) يكي ديگر از فوايد تأخير اين است كه عدهای بعد از سخنراني امام از صبح تا ظهر عاشورا به امام پيوستند افرادي همچون حر بن يزيد رياحي و سي تن از سپاه عمر سعد به امام (علیه السلام) پيوستند.3) شايد سبب مهلت اين هم باشد كه فرصت به اصحاب بدهد در صورت تمايل خود را نجات بدهند و لذا حضرت در آن شب آنها را جمع كرد و فرمود آنان با من کاردارند هر كس میخواهد از تاريكي استفاده كند و خود را نجات بدهد.4) اگر جنگ از شب به صبح نمیکشید قطعاً اصحاب امام (علیه السلام) كشته میشدند و چهبسا آيندگان اینچنین قضاوت میکردند كه اصحاب امام (علیه السلام) غافلگير شده بودند(و فرصت فكر كردن را نداشتند كه آيا درراه امام حسين (علیه السلام) جان خود را فدا بكنند يا نه) و اگر مهلت ميخواستند آنان میتوانستند صبح زود از امام (علیه السلام) جداشده و خود را نجات دهند. پس امام (علیه السلام) از دشمن تقاضاي مهلت كرد تا بتواند پيش از هر چيز اصحاب را توجيه كند و آنان را در انتخاب، آزاد بگذارد.
چرا شيعيان در آن زمان به مقابله با سپاه ابن زیاد نپرداختند و امام حسين(علیه السلام) را ياري نكردند؟
امام حسين (علیه السلام) در حقيقت، شهيدِ فراموشکاری مردم شد، زيرا مردم اگر در تاريخ پنجاه شصتساله خودشان فكر میکردند و قوّت تنبّه و استنتاج و عبرت گيري در آنها میشود و به تعبير سيدالشّهداء (علیه السلام) كه فرمود: «اِرْجِعوا اِلي عُقولِكُمْ» اگر به عقل و تجربه پنجاه شصتساله خود رجوع میکردند و جنایتهای ابوسفيان و معاويه و زياد در كوفه و خاندان اموي را اصولاً فراموش نمیکردند و گول ظاهر فعلي معاويه را كه دم زدن از دين به خاطر منافع شخصي است نمیخوردند و عميق فكر میکردند، و حساب میکردند آيا امام حسين (علیه السلام) براي دين و دنياي آنها بهتر بود يا يزيد و معاويه و عبيدالله، هرگز چنين جنايتي واقع نمیشد. پس در حقيقت علت عمده اينكه مردمي نسبتاً معتقد به اسلام اینطور با خاندان پيغمبر رفتار كردند درصورتیکه همانها حاضر بودند قربة الي الله در جنگ كفار شركت كنند، فقط و فقط فراموشکاری مردم و گول ظاهر خوردن آنها بود، يعني نتوانستند پشت پرده نفاق را ببينند. ظاهر شعائر اسلامي را محفوظ میدیدند و توجه به اصول و معانيِ از بين رفته، نداشتند.
قیام مقدس و پرشكوه امام حسين (علیه السلام) ريشه در انحرافهاي بنيادي و اساسي جامعهاسلامي داشت كه زاييده تحريف حكومت اسلامي از مسير حقيقي خويش پس از سقيفه بود. امارت ناشايستگان، زير پا گذاردن احكام الهي، بياعتنايي به سنت و سیره رسول خدا (صلوات الله علیه)، تمسک به بدعتهاي نادرست، دستاندازی به بيتالمال مسلمين و مختار دانستنخود و خويشاوندان در هرگونه دخل و تصرفي در اموال عمومی، ظهور فساد در جامعه و اباحهگری نمونههايي از انحراف در حكومت اموي بود.
بیست سال خلافت معاویه انحراف اسلام را به اوج خود رساند. انحراف شدیدی که اولاً تمام مبانی اساسی و سیاسی حکومت اسلامی را دربرگرفتهو ثانياً در همةشئونو نواحي اجتماعی مسلمانان رخنه کرده بود.
درنتیجه سیاستها و حیلهگریهای معاویه، دستگاه خلافت اموي عليرغم تمامي مظالم و مفاسد، چهره چندان منفوري نداشت؛ بهگونهای که مردم در شام حکومت اموی را بهترین نوع حکومت اسلامی میدانستند. همچنین در سايةتبليغاتمنفيدستگاه خلافت، اهلبيتپيامبر (علیه السلام) در انزوای سیاسی و اجتماعی قرار گرفتهبودند. بنیامیه در تبليغاتتحريفگرانهخود مصلح را مفسد و خادم را خائن و بالاخره امام راستین را فتنهگر و خارجيميخواندند تا يزيد را امام عادل معرفی نمایند.
افكار عمومی مسلمانان برمدار تأييد ظالمان استوار گشته و در مرحلهای از ناآگاهی بود که وقتی برای یزید شرابخوار بیعت خواستند همه سر تسلیم فرود آورده و بدين ذلت و خواری راضی شدند و به بهانه جماعت مسلمين و ضرورت وحدت اسلامي مهر سكوت بر لب نهادند. در نگاه اشرافيت جاهلي كه توسط امویان توسعهیافته بود، اطاعت امام، چه عادل و چه ظالم، واجب بود و هیچکس حق نداشت در حدود منويات، مصالح و مطامع دستگاه حکومت و خلافت رفتار كند و پا از منافع دستگاه خلافت فراتر نهد اگرچه حق باشد. استمرار این اندیشه باعث گشت، لشکریان دشمن بهفرمان امام خويش وارد كارزار شوند و همگی توجیه میکردند که فرمان از امام دارند و در پرتو همین فرمان هر اقدامی را برای خاموشی این خروج مجاز ميدانستند.حتی برخی از حضرت خواستند تا عليه امامش خروج نکند.
قابلذکر است كه شيعه در ايران از قرن هفتم به بعد رشد كرد و در زمان صفويان بود كه شيعه بهعنوان مذهب رسمي ايران معرفي شد. لذا در آن موقع ايران مانند امروز كشور شيعي نبود و بهطورکلی شيعه در اكثر ممالك اسلامي در اقليت بودند.
بهطورکلی به نظر میرسد علل متعددي در عدمحمایت مسلمانان آن عصر از امام حسين (علیه السلام)، تأثیرگذار بوده است كه به برخي اشاره میشود:
1ـ دنیاگرایی و علاقه به زندگي
2ـ ریاستطلبی(اميران و فرماندهان)
3ـ ترس و جهل و ناداني
4ـ عدم رشد سياسي
5ـ تعصبات قومي و نژادي و انتقامجویی
6- تبليغات شوم و زهرآگین دشمن عليه اهلبیت (علیه السلام) در ساير شهرها و كشورهاي اسلامي
آيا اين با خلقيات اهلبیت(علیه السلام) تناقض ندارد كه امام زمان از خبیثترین افراد جامعهاش تقاضايي كند ؟
اما در مورد حضرت علیاصغر (علیه السلام) تذكر دو نكته لازم به نظر میرسد.
الف. اصل كشته شدن علیاصغر (شيرخوار) در كربلا به دست دشمن.
ب. در مورد كيفيت به شهادت رسيدن آن حضرت.
اما در مورد شهادت ايشان كسي ترديد نكرده و همين مقدار در اثبات خبث و شقاوت دشمنان اهلبیت (علیه السلام) كافي است.ولي در مورد چگونگي شهادت آن حضرت سخنان مختلفي است اولاً: اين نكته كه امام (علیه السلام)، علیاصغر را گرفته و براي دادن آب به نزديك لشكر عمر سعد آورده باشد در منابع قديمي نيامده است. (كه در ادامه به آن خواهيم پرداخت).
ثانیاً و به فرض وقوع چنين حادثهاي، اصل اتمامحجت امام حسين (علیه السلام) در ميان لشگر دشمن و تكرار اتمامحجت بنا بر شواهد بسيار قابلتأیید است و اصل شهادت حضرت علیاصغر (علیه السلام) كه نشاندهنده شدت قساوت دشمن و شدت مظلوميت امام حسين(علیه السلام) نيز قابلانکار نيست. هنر امام حسين(علیه السلام) همين بود كه در اين صحنه شدت قساوت دشمن را براي طول و عرض تاريخ به نمايش درآورد كه به هیچگونه در سینهها و در صفحات تاريخ قابل محو نباشد. اما درباره چگونگي اين واقعه چند نوع نقلقول هست كه توجه شمارا به مطالب زير جلب میکنیم: دو نظر درباره چگونگي شهادت حضرت علیاصغر(علیه السلام) وجود دارد كه البته نزديك به هم بوده و اختلاف اندكي با يكديگر دارند.
قول اول: ابومخنف چگونگي شهادت طفل شيرخواره را چنين آورده است ; هنگامیکه امام حسين (علیه السلام) بر روي زمين نشست كودك شیرخوارهاش را آوردند و امام آن را روي دامن خويش نشانده بود. ابومخنف او را چنين معرفي میکند: ((زعموا انه عبدالله بن الحسين)) يعني گمان كردند او عبدالله بن حسين(علیهما السلام) است. در ادامه روايتي از عقبه بن بشير اسدي به نقل از امام باقر (علیه السلام) آورده كه امام به عقبه فرمود: شما بني اسد خوني از ما ريختيد كه حق ما بر شماست. پرسيدم آن چيست و چه گناهي است ؟ امام فرمود: ((فرزند خردسال امام را نزد حضرت آوردند و امام آن را در دامن داشت كه تيري از بني اسد (حرمله بن كاهل اسدي) آمد و گلويش را دريد. امام حسين (علیه السلام) دست خود را از خون گلوي طفل پر كرد و به آسمان پاشيد سپس...)). اين روايت، چگونگي شهادت آن طفل صغير را بيان میکند.(نصوص من تاريخ ابي مخنف، ج 1، ص 487
ابن طاووس گزارشي دارد كه میتوان آن را مكمل گزارش قبلي دانست، و آن اين است كه; امام حسين (علیه السلام) وقتیکه براي وداع و خداحافظي با زنان و كودكان به خیمهها آمد، به حضرت زينب (علیها السلام) فرمود «ناوليني ولدي الصغير حتي اودعه» حضرت فرمود طفل كوچكم را بياوريد تا با او وداع كنم، آن را در آغوش گرفت كه ناگهان حرمله، وي را با تيري بكشت.... ابن طاووس در ادامه خبري از امام باقر (علیه السلام) دارد كه فرمود: از آن خوني كه امام به آسمان پاشيد هيچ قطرهای به زمين بازنگشت.(اللهوف في قتلي الطفوف، ص 68.) در زيارت صادره از ناحيه مقدس امام زمان(عجل الله تعالی فرجه) چنين آمده است :((السلام علي عبدالله الرضيع، المرمي، الصريع، المتشحط دما، و المصعد بدمه الي السما، المذبوح بالسهم في حجر ابيه،...))(مقرم، مقتل الحسين (علیه السلام))، ص 272.)
نکتهای كه بايد دقت داشت اين است كه با صرف تحليل خام عقلي نمیشود وقايع تاريخي را اثبات يا نفي نمود.
نتيجه اينكه بنا بر قولي حضرت (علیه السلام) كودك خود را بر روي دست گرفته و از لشكريان كفر درخواست آب نمودند و این مسئله یکطرف قضيه، درخواست است و طرف ديگر اتمامحجت و اعلام به دشمنان است كما اينكه بين لشكريان عمر سعد اختلاف و تردید ايجاد شد.
درخواست آب براي كودك شیرخواره اشكالي ندارد و هيچ نشانه ضعف امام نيست، بلكه میتوان گفت ويژگي امام (علیه السلام) آن است كه در عرصههاي مختلفِ عاطفه، عقلانيت و عرفان بهخوبی حضور پيدا ميكند. بهطوریکه نهايت محبت به خانواده را ابراز ميكند و از سوي ديگر نهايت قساوت و سنگدلي دشمنان را در تاريخ به نمايش ميگذارد. بنابراين اگر درخواست آب براي علیاصغر واقعيت داشته باشد، براي اتمامحجت و نشان دادن قساوت دشمنان در طول است. لذا اصل عطش در روز عاشورا و طلب آب را میتوان پذيرفت اما با رعايت عزت و ابتكار عمل نه بهطور ذليلانه و انفعالي كه شأن امام و اهلبیت (علیه السلام) و حتي مؤمنان متوسط از چنين ضعف و زبوني به دور است.
آیا درخواست از دشمن، برای امام حسین (علیه السلام) نقص وضعف محسوب نمیشود ؟
از منابع تاریخی و روایی چنین استفاده میشود که امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا از دشمن، برای علیاصغر (علیه السلام) آب طلب کرد.[1] برخی این درخواست را یک نوع نقص برای آن حضرت بهحساب میآورند، امّا با توجه به ادلّهای که ارائه میکنیم، روشن میشود که این، نقصی برای آن حضرت محسوب نمیشود.
البته ابتداً این را هم بگوییم که ما معتقدیم، امام سرچشمه حیات است (مفاتیحالجنان، شیخ عباس قمی(رحمه الله)) امام (علیه السلام) هیچگاه محتاج خلق نیست، بلکه روزی سایر بندگان هم به وجود ایشان وابسته است؛ اما بااینحال، دلایل زیر میتواند در مورد علت درخواست امام از دشمن مطرح باشد:
1- با توجه به اینکه امامان (علیهم السلام) برای هدایت انسانها به امامت برانگیخته شدند، آن حضرت (علیه السلام) میخواست با نمایش تشنگی کودک شیرخوار، حس ترحّم را در دشمن احیا و اسباب هدایت آنها را فراهم نماید، چون آن امام همام (علیه السلام) در لحظات آخر هم از هدایت لشکریان ابن زیاد، خودداری نفرمود. از مرحوم آیتالله شاهآبادی (رحمه الله) استاد امام خمینی (رحمه الله) نیز نقلشده که ایشان در جواب همین پرسش فرمودهاند که درخواست امام (علیه السلام) از دشمن برای این بوده که دست آنها را بگیرد و هدایت کند.
2-حضرت (علیه السلام) درصدد اتمامحجت بودند، تا در قیامت برای لشکریان ابن سعد در مورد بستن آب، هیچ عذری نماند.
3-- امام حسین (علیه السلام) میخواست با نمایش فرزند خردسالش به عالم بفهماند که دشمنان آن حضرت خیلی سنگدل بوده و به کودکان شیرخوار هم رحم نکردند.
4-- تقاضای آب از دشمن هیچ نقصی را متوجه امام حسین (علیه السلام) نمیکند، زیرا آبهای عمومی مثل دریا، رودخانه و نهرهای بزرگ، مالک خصوصی ندارد و به فرمایش امیرالمؤمنین (علیه السلام)، حق و ملک همه انسانها است و کسی حق جلوگیری از آن را ندارد. محمد بن سنان از حضرت علی (علیه السلام) در مورد آبهای بیابان میپرسد؛ میفرماید: تمام مسلمانان در آب، آتش و علفهای بیابان شریک هستند.[2] اگر امام حسین (علیه السلام) تقاضای آب کردند؛ در اصل حق خدایی خود را مطالبه فرمودند. اگر کسی حق خود را از مردم بستاند؛ آیا موجب تنقیص او میشود؟
[1] اللهوف، ص،169، إحقاق الحق، الشوشتری ،ج27،ص:206، موسوعة عاشوراء ،ص:328، ترجمه اللهوف ،ص:150.
[2] حر عاملی، وسائلالشیعة، ج 25، ص 417، مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ (علیه السلام) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ مَاءِ الْوَادِی فَقَالَ إِنَّ الْمُسْلِمِینَ شُرَکَاءُ فِی الْمَاءِ وَ النَّارِ وَ الْکَلَإِ.
ياران شمر و مخالفان امام حسين (علیه السلام) چند نفر بودند؟
تعداد سپاه كوفه 33 هزار نفر بودند كه به جنگ امام حسين (علیه السلام) آمدند. آنچه در نوبت اول آمد، تعداد 22 هزار بودند، به اين صورت: عمر سعد با 6000، سنان با 4000، عروه بن قيس با 4000 ، شمر با 4000، شيث بن ربعي با 4000 و آنچه كه بعد اضافه شدند، يزيد بن ركاب كلبي با 2000، حصين بن نمير با 4000، مازني با 3000، نصر زماني با 2000 نفر".(1)
پي نوشتها:
- جواد محدثي، فرهنگ عاشورا، ص 33.
منابع معتبر و نامعتبر پیرامون واقعه عاشورا کداماند؟
در بين كتب موجود میتوان به موارد زير اشاره نمود(البته موارد زياد ديگري وجود دارد كه در اينجا بهاختصار بيان میگردد):
منابع قابل استناد:
با بررسي كتب موجود مشاهده میشود که منابع متعدد قابل اتكايي از پنج قرن نخست پس از هجرت موجودند كه به گزارش نهضت عاشورا پرداختهاند. اين منابع را ميتوان به دودسته مستقل تقسيم كرد: منابعي كه ويژه گزارش دهی نهضت عاشورا و حماسهسازان اين واقعه بينظير است و منابعي كه تنها بخش و فصلهايي از آنها، درباره قيام امام حسين (علیه السلام) است.
گفتني است اين منابع از اعتبار يكساني برخوردار نيستند، اما همه آنها قابليت ارجاع و استناد رادارند و بهوسيله پژوهشهاي تاريخي روشمند، قابلبررسی و پذيرشاند:
طبقات الكبري، ابن سعد (متوفي 230)
انساب الاشراف، بلاذري (متوفي 279)
اخبار الطوال، دينوري (متوفي 283)
تاريخ طبري (متوفي 310) اين كتاب از مهمترين منابع قيام حسيني است.
الفتوح، ابن اعثم كوفي (متوفي حدود 314)
مقاتل الطالبيين، ابوالفرج اصفهاني (متوفي 356)
معجمالكبير طبراني (متوفي 360)
شرحالاخبار، قاضي نعمان (متوفي 363)
كاملالزيارات، ابن قولويه (متوفي 368)
امالي شيخ صدوق (متوفي 381)
ارشاد، شيخ مفيد (متوفي 413)
روضه الواعظين، ابن فتال نيشابوري (متوفي 508)
اعلام الوري، طبرسي (متوفي 548)
مقتل الحسين خوارزمي (متوفي 568)
تاريخ مدينه دمشق، ابن عساكر (متوفي 571)
مناقب ابن شهرآشوب (متوفي 588)
الكامل في التاريخ، ابن اثير (متوفي 630)
مثير الأحزان، ابن نما (متوفي 645)
تذكره الخواص، سبط ابن جوزي (متوفي 653)
الملهوف علي قتلي المطفوف (لهوف)، سيد بن طاووس (متوفي 664)
كشف الغمه، اربلي (متوفي 692)
سير اعلام النبلاء، ذهبي (متوفي 748)
منابع غيرقابل استناد در نقل قيام حسيني:
1- نور العين في مشهد الحسين (علیه السلام): نور العين، مقتلي منسوب به ابواسحاق اسفراینی است و اين عنوان منصرف به ابراهيم بن محمد بن ابراهيم اسفراینی، فقيه شافعي و درگذشته به سال 417 يا 418 هجري است، اما هیچیک از منابع كهن، تأليف چنين كتابي را در شرححال او گزارش نكردهاند.
2- روضةالشهداء: كمالالدين حسين بن علي واعظ كاشفي (م 910) مبتكر سبك قصهپردازي و پردازش پندگونه از وقايع تاريخي است. او ـ كه سني بودن و يا شيعه بودنش معلوم نيست ـ شيفته اهلبیت(علیهم السلام) بود و براي جذب عوام، حوادث تاريخي بهویژه، حادثه عاشورا را با نثري دلپسند به داستان درآورد و در اين ميان مطالب معتبر و غير معتبر و مستند و بدون سند را با هم درآميخت. سبك جديد، فارسي بودن و انگيزه مؤلف براي خواندن كتاب در مجالس عزا، موجب شد تأليف كاشفي نه يك اثر تاريخي كه يك اثر تبليغي و حتي تخيلي، شمرده شود. متأسفانه عدم توجه به اين مطلب و قرائت و استنساخ مکرر آن ـ تا آنجا كه سخنرانان مجالس سوگواري امام حسين (علیه السلام) را، «روضه» خوان ناميدند.
3- المنتخب في جمع المراثي و الخطب (منتخب طريحي): فخرالدين بن محمد علي بن احمد طريحي (م 1085) مؤلف مجمع البحرين، مجموعهاي از احاديث و مراثي درباره امام حسين (علیه السلام) و برخي ديگر از امامان را گردآورد و بهقصد گرياندن مؤمنان و تشويق به سوگواري، آنها را بهصورت جنگ سامان داد. المنتخب تاریخنگاری علمی زندگی يا قيام امام حسين (علیه السلام) نيست، اكثر مطالب كتاب بدون ذكر مأخذ و احاديث آن بهصورت مرسل آمده ازاینرو آن را متناسب با هدف و شيوه مؤلف، المجالس الطريحيه و يا المجالس الفخريه نيز ناميدهاند. ضعف ديگر كتاب، اختلافات موجود در نسخههاي متفاوت است كه ميتواند نشانگر تصرفات بعدي در آن باشد.
4- محرق القلوب: نوشته ملا مهدي نراقي (م 1209 ق) است. او با اقتباس از روضة الشهداء، به عرضه مطالبي دست يازيد كه به گونهاي شورانگيز، عواطف و احساسات مردم را به سوي واقعه كربلا سوق دهد، اما چون مأخذ نراقي، روضة الشهداء، كتابي ضعيف و مخلوط از مطالب درست و نادرست بود، نوشته او نيز بر اخبار ضعيف و غير معتبر مشتمل گشت. نراقي خود به ضعيف بودن برخي گزارشهاي كتابش تصريح كرده است.
5- اكسير العبادات فياسرار الشهادات «اسرار الشهادة»:آغا بن عابد دربندي شيرواني مشهور به فاضل دربندي (م 1285 يا 1286) از نويسندگاني است كه افزون بر رشته تخصصي خود، فقه، در ديگر رشتهها، مانند تاريخ عاشورا نيز كتاب نوشت. او با جمع اخبار قوي و ضعيف و به قصد حل اختلاف و تحليل آنها يكي از بزرگترين نگاشتهها را درباره واقعه عاشورا سامان داد. او شيفته امام حسين (علیه السلام) بود و انگيزه زيبايي در نگارش اين كتاب داشت، اما به دليل استفاده از منابع ضعيف در كنار منابع اصلي و نقل برخي گزارشهاي بدون سند نتوانست مقتل معتبري ارائه دهد. او همچنين مبناي نادرستي برگزيد و براساس آن از كتابهايي كه مشتمل بر اخبار مظنون الكذب بودند نيز نقل كرد.
6- ناسخ التواريخ:ميرزا محمدتقی سپهر، مشهور به لسان الملك (م 1297 ق) از شاعران و منشيان دربار قاجار است. او در كنار كار ديواني، مأمور شد تا کتابی را درباره تاريخ جهان از آدم (علیه السلام) تا آن زمان، بنگارد. كتابي كه همه آنچه را گفتهاند و امكان وقوع دارد و محال نيست، در خود جاي دهد هر چند دور از ذهن باشد. او اين تفصيل را در بخش مربوط به امام حسين (علیه السلام) حفظ كرده و ازاینرو «هر قصه را كه در كتب معارف مورخین و محدثين» ديده، آورده است. او هرچند، گاهبهگاه بهنقد پارهاي منقولات دست مييازد، اما خود نيز اشتباهات تاريخي دارد و مطالب ضعيف به كتابش راهیافته است و ازاینرو باوجود استفاده اهل منبر و مرثيه از آن، نميتوان بعضي از مطالب آن را معتبر دانست. شهيد قاضي طباطبايي (رحمه الله) اشتباهات آن را فراوان دانسته و محتويات بدون مدرك آن را قابلاعتماد ندانسته است. شهيد مطهري (رحمه الله) نيز هرچند مؤلف را متدين خوانده، اما تاريخش را چندان معتبر نداشته و برخي از اشتباهات تاريخي او را گوشزد كرده است.
7-تذكرة الشهداء: ملا حبيب شريف كاشاني (م 1340 ق) از عالمان و فقيهان پر نویس قرن چهاردهم است. او نزديك به 200 نوشته دارد كه ازجمله آنها، تذكرة الشهداء است. كار اصلي شريف كاشاني فقه و علوم وابسته به آن بوده، اما به دليل شيفتگي به امام حسين (علیه السلام) تاريخ مفصلي در شرححال شهيدان عاشورا نگاشت. شريف كاشي در اين كتاب از همه گونه منابع قوي و ضعيف، نقل كرد و ازاینرو باوجود رد برخي اخبار از سوي مؤلف، تعدادي از روايتهاي ضعيف در كتاب باقیمانده است. اين اخبار پشتوانه تاريخي ندارند و قرائن ديگري در كنار آنها وجود ندارد و ازاینرو همه گزارشهاي كتاب قابلاعتماد نيست.
8-معالي السبطين: محمدمهدي حائري مازندراني از نويسندگان قرن چهاردهم (م 1385) دو كتاب ديگر نيز درباره اهلبیت (علیه السلام) دارد كه يكي بانام «شجره طوبي» و ديگري «الكوكب الدرّي في احوال النبي والبتول و الوصيّ» است. مرحوم حائري مازندراني در كتاب «معالي السبطين» اندكي به شرححال امام حسن (علیه السلام) و بقيه كتاب را به امام حسين (علیه السلام) پرداخته است. او مطالب كتاب را با داستان و شعر درهمآمیخته و آنها را به شكل مطالب مناسب مجالس سوگواري عرضه كرده است.
او مطالب تاريخي، حديثي و گوناگون را نقل ميكند تا زمينه مناسبي براي گزارش مقتل و وقايع عاشورا، فراهم آورد و در اين ميان از نقل مطالب ضعيف و استفاده از كتب و منابع غیرقابلاعتماد ـ مانند روضةالشهداء، اسرار الشهادات، منتخب طريحي و ... خودداري نميكند. شهيد قاضي طباطبايي (رحمه الله) كه با مؤلف آشنايي و مكاتبه داشته نيز نقليات كتاب را چندان قابل اعتماد نميداند و آن را آميخته از صحيح و ضعيف خوانده و ازاینرو ناظر كتاب را بهدقت در آن فرامیخواند.
منابع پس از قرن 9 و 10 بسيار زياد است كه امكان بررسي همه آنها دشوار است اما در بين آنها، اعتبار بحارالأنوار ، نفس المهموم و منتهي الآمال بيشتر است ؛ زيرا اكثر گزارشهای آنها قابلقبول و مستند به كتب كهن و معتبر هستند ، بهویژه آنکه محدث قمي (رحمه الله) با عنايت به منابع غیرقابل استناد در پارهای از موارد به ارزيابي روايات نيز پرداخته و لذا استفاده از آنها بلامانع است ، مشروط به اینکه مطالبي كه در اين کتابها از اهلبیت (علیهم السلام) نقلشده به منبع گزارش نسبت داده شود ، نه به اهلبیت (علیهم السلام).
براي مطالعه بيشتر در اين زمينه میتوانيد به كتاب تاريخ قيام و مقتل جامع سيدالشهدا، اثر گروهي از تاریخپژوهان زير نظر استاد مهدي پيشوايي؛ و كتاب فرهنگنامه مرثیهسرایی و عزاداري سيد الشهداء (علیه السلام) اثر محمّد محمّدي ري شهري مراجعه نماييد.