پاسخ ارائه شده به سؤالِ یک پرسشگر با مشخصات خاص است. در صورتی که سؤال یا ابهامی برای شما ایجاد شده از طریق درگاه های پاسخگویی پیگیری فرمائید.

سلام تعریف دین اسلام از "دوست" چیست؟ آیا به هم کار و هم رشته ای و هم کلاسی و هم اتاقی و کسانی که با آنها در ارتباطیم می توان گفت "دوست"؟ مثلا دوستی با جنس مخالف چون اخلاقا درست نیست پس هم کلاسی ها نمی توانند دوست ما باشند؟ آیا باید هم سن و سال ما و هم شان و مقام ما باشد؟ مثلا استاد و پدر و مادر ما دوست ما نیستند؟ منظورم این است که دوست چه وظایفی و چه ویژگی هایی دارد و تکلیف ما در برابر او چیست؟

در قرآن از دوست به كسي كه هم نشين انسان و يا همراه و نزديك اوست، تعبير شده است. چنين كسي قطعا مي تواند عامل موثري در شكل گيري شخصيت انسان ـ بعد از اراده و خواست او ـ داشته باشد.
در تفسير الميزان در توضيح كلمة «أخِلّاء»، دوستي چنين تعريف شده است: كلمة أخِلّاء جمع خليل به معناي دوست است. و اگر دوست را خليل گفته‎اند بدان جهت است كه آدمي، خُلّت يعني حاجت خود را به او مي‎گويد. و ظاهراً مراد از اخلّاء، مطلقِ كساني است كه با يكديگر محبت مي‎كنند. چه متقين و اهل آخرت كه دوستي‎شان با يكديگر به خاطر خداست (نه به خاطر منافع مادي) و چه اهل دنيا كه دوستي‎شان به منظور منافع مادي است.(1)
در كتاب المحجّة البيضاء، دوستي چنين تعريف شده است:
«دوستي يعني همنشيني، معاشرت و گفتگوي انسان با افرادي كه به آنها علاقه و محبت دارد، زيرا با غيردوست معمولاً كسي قصد معاشرت ندارد. اين دوستي و ارادت و محبت يا لِذاته است. (2) يا مجازي و واسطه‎اي است كه انسان به وسيلة آن به دوست حقيقي برسد».(3)
بنابراين دوستي‎ها ممكن است براساس منافع مادي و خواهش‎هاي نفساني و اغراض و احساسات باشد و يا براساس يك انگيزة صحيح. با استفاده از آنچه گذشت، دوستي صحيح براساس معيارهاي ديني را اينچنين تعريف مي‎كنيم:
محبت، علاقه، ارتباط روحي، حسن معاشرت و گفتگو ميان دو فرد و يا بين افراد جامعه با ملاك صحيح و انگيزه‎اي الهي به طوري كه دوستان براساس آن بتوانند نيازهاي فردي و اجتماعي و احتياجات دنيوي و اخروي خود را تأمين كنند.
با توجه به آن چه در بيان و توضيح دوست و دوستي بيان شد،‌ در پاسخ به سوال شما مي گوييم:
پدر و مادر از بهترين و بالاترين دوستان ما هستند. قطعا ارتباطي كه انسان با والدين دارد به مثل ارتباط با سايرين نيست. ايشان مي توانند بهترين دوست انسان باشند.اما نسبت به سايرين اين گونه نيست. لذا نمي توان به طور مطلق گفت دوست بايد هم سن و سال باشد اما مي توان گفت براي سعادت و رشد و كمال لزوما، يا بايد هم شان انسان باشد و يا يالاتر از خود انسان؛
گاه گمان مي شود دوستي يعني كنار گذاشتن احترام به افراد و صميمت بيشتر با ايشان؛ نه، اين درست نيست بلكه مي توان احترام افراد را با توجه به جايگاه ايشان داشت اما رابطه دوستانه و صميمي هم داشت.
خواهر گرامي؛
انسان موجودي اجتماعي است و اجتماع از افراد تشكيل شده و ناگزير با افرادي در ارتباط خواهد بود. اما صرف هم كلاسي و هم رشته اي بودن،‌ دليل قانع كننده اي براي بر دوستي و ارتباط انسان با افراد نيست. لذا نمي توان به هر كسي كه نوعي ارتباط با او داريم،‌نام دوست نهاد.
لذا لازم است هر يك از ارتباطات انسان در چهارچوبي خاص باشد. اي چه بسا لازم شود انسان ارتباط خود را با برخي افراد قطع كند،‌ چه برسد به اين با ايشان دوستي كند.
خداوند به اين مهم اشاره كرده و دربارة عاقبت دوستي با افراد گمراه و ناباب مي‌فرمايد:
«وَ يوْم‌َ يعَض‌ُّ الظَّالِم‌ُ عَلَي‌َ يدَيه‌ِ يقُول‌ُ يـَـلَيتَنِي اتَّخَذْت‌ُ مَع‌َ الرَّسُول‌ِ سَبِيلاً يـَاوَيلَتَي‌َ لَيتَنِي لَم‌ْ أَتَّخِذْ فُلاَ نًا خَلِيلاً لَّقَدْ أَضَلَّنِي عَن‌ِ الذِّكرِ بَعْدَ إِذْ جَآءَنِي وَ كان‌َ الشَّيطَان‌ُ لِلاْنسَان‌ِ خَذُولاً؛(4)
به خاطر بياور روزي را كه ظالم دست خويش را از شدت حسرت به دندان مي‌گزد و مي‌گويد: اي كاش با رسول خدا راهي برگزيده بودم‌، اي واي بر من‌! كاش فلان [شخص گمراه‌] را دوست خود انتخاب نكرده بودم‌! او مرا از ياد حق گمراه ساخت‌، بعد از آن كه آگاهي به سراغ من آمده بود، و شيطان هميشه مخذول كننده انسان بوده است».
پرسشگر گرامي؛
يك دوست خوب بايد از ويژگي هاي اخلاقي و رفتاري و فكري خاصي برخوردار باشد تا سزاوار محبت ورزيدن و دوستي نمودن باشد. و اين شرائط فراوان و شرح و بسط آن فراتر از حوصله يك مكاتبه است و لذا ما فقط به برخي از ويژگي هاي يك دوست خوب اشاره مي كنيم.
البته از اين نكته نبايد غافل شد كه آنچه به عنوان ويژگي هاي دوست خوب مطرح است، مطلق و صد در صد نيست چه اينكه انسان ها كم و بيش داراي نواقصي نيز هستند كما اينكه خود ما وقتي به كارنامه زندگي خود نگاهي مي افكنيم آن را بي نقص و عيب نمي بينيم. بنابراين به طور نسبي دوست خوب بايد اين خصوصيات را داشته باشد و جهت كلي زندگي او نيز به سمت و سوي اين ويژگي ها و جنبه هاي مثبت باشد.
1- داشتن ايمان و پرهيزكاري
دوست خوب بايد در همه ي امور، خدا و رضايت خدا را مد نظر داشته باشد. رسول خدا ( صلي الله عليه و اله ) مي فرمايند : خير اخوانك من اعانك علي طاعة الله و صدك عن معاصيه و امرك برضاه (5) بهترين برادرانت كسي است كه تو را به پيروي از خدا ياري كند, از نافرماني او باز دارد و به خشنود ساختن او فرمان دهد.
2- مؤدب بودن به آداب اجتماعي و متخلق بودن به اخلاق نيك و پسنديده
رفتار و كردار همنشين در انسان، تاثيري فوق العاده و اجتناب ناپذير مي گذارد؛ چرا كه يك قانون را در ارتباطات با دوستي نبايد فراموش كرد: انسان همرنگ دوست خود مي شود.
3- داشتن آگاهي و بينش صحيح در همه ي امور آگاهي و بينش چراغ راه و جهت دهنده حركت است و چه زيباست كه دو همراه در مسير زندگي از پرتو فيض وجود يكديگر بهرمند شده و پا به پاي يكديگر گام بردارند و در اين مسير خود را از انحرافات مصون و وجودشان را از آفات بيمه سازند. گرايش سياسي و اجتماعي افراد در انتخاب آنها به عنوان يك دوست نقش مهمي را ايفا مي كند.
4- يار و مددكار بودن در هر زمان
امام علي (ع) مي فرمايند: لا يكون الصديق صديقا حتي يحفظ اخاه في ثلاث: في نكبته و غيبته و وفاته دوست، دوست نيست مگر آنكه حقوق برادرانش را در سه جايگاه نگهبان باشد: در روزگار گرفتاري، آن هنگام كه حضور ندارد و پس از مرگ. (6)
5- دانش دوستي و داشتن روحيه ي پژوهش
استفاده ي بهينه از وقت و عمر، براي كسب علم و دانش – آن هم در سنين جواني – سرنوشت انسان را رقم مي زند؛ در نتيجه داشتن دوستي كه داراي چنين ويژگي باشد نيز مي تواند مشوق خوبي براي انسان باشد.
6- اهل دنيا نبودن
همانطور كه در حديث شريف آمده است: حب الدنيا راس كل خطيئه (7) دوستي دنيا منشا همه ي گناهان است. بر ما لازم است كه از دنيا پرستي و كساني كه چنين ويژگي دارند اجتناب كنيم.
آينه يكديگر بودن و عيب يكديگر را دوستانه متذكر شدن، اهل عفو و گذشت بودن، ‌يكي بودن ظاهر و باطن و ... از جمله ويژگي هاي دوست خوب است.
و اما حق دوست و تكليف ما نسبت به او :
در اين زمينه سخن بسيار است ما تنها به سخن امام سجاد در رساله حقوق ايشان اشاره و مطالعه بيشتر را به منابع ذيل ارجاع مي دهيم.
مام سجاد(ع) مي فرمايد:
واما حق الجليس فان تلين له كنفـك و تطيـب له جانبك وتنصفـه في مجاراه اللفظ و لا تغرق في نـزع اللحظ إذا لحظت وتقصـد في اللفظ إلي إفهامـه إذا لفظت وإن كنت الجليس إليه كنت في القيام عنه بالخيار وإن كان الجالس إليك كان بالخيار ولا تقوم الا باذنه ولا قوه إلا بالله. (8)
حق هم مجلس و هم نشين بر تو آن ست كه با كمـال خوشروئي پذيراي او شده و با تواضع و طيب خاطر از او استقبال نمائي و اجازه دهي كه او هم سخن گويد و تو متكلم وحده نباشي؛ از نگاه هاي متكبرانه و تحقير آموز كه با گوشه چشم صورت مي گيرد پرهيز كن و وقتي سخن مي گوئي قسمي سخن بگو كه او بفهمد و اگر تـو بر او وارد شده اي؛ اختيار با خـودت هست كه هـر وقت بخواهي تركش كني و اگر او بر تو وارد شده است؛ اختيار با خودش هست كه بخواهد مجالست با ترا ترك نمايد.
اما تو بدون اجازهء او ( در صورتي كه او وارد بر تو باشد ) حق نداري ؛كه مجالست او را ترك نمائي.
مطالعه كتب زير را توصيه مي كنيم:
1- دوستي در قرآن و حديث، ري شهري؛
2- دوستي و دوستان، سيد هادي مدرس، ترجمه حميدرضا شيخي و حميدرضا آژير، انتشارات آستان قدس رضوي، 1376؛
3- آئين دوستي (دوست يابي) ديل كارنگي، انتشارات پيمان 1378؛
پي نوشت ها :
1. علامه طباطبايي، ترجمة الميزان، دفتر نشر اسلامي، ج 18، ص 181؛ در ذيل آية «الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقِينَ...».
2. يعني به خودي خود مطلوب است.
3.فيض كاشاني، ملا محسن،المحجة البيضاء، دفتر انتشارات اسلامى‏، چاپ چهارم‏، ج 4، ص 293، الصُّحبة عبارة عن المُجالسة و المُخالطة و المُحاورة و هذه الامور لا يَقصد بها الإنسانُ غيرَه إلّا إذا أحبّه. فإنّ غيرَ المحبوبِ يُجتنَب و يُباعَد و لا يُقصَد مُخالطتُه و الّذي يُحِبّ فإمّا أن يُحِبَّ لذاته لا لَيَتوصَّلَ به إلي محبوبٍ و إمّا أن يُحِبَّ به إلي مقصود.
4. فرقان (25) آيه 27 ـ 29.
5. ورام بن ابى فراس، مجموعة ورام، انتشارات مكتبة الفقيه قم،‌ج2،‌ص 123 .
6. شيخ حر عاملى، وسائل الشيعة، مؤسسه آل البيت عليهم‏السلام قم، 1409 ه.ق،‌ ج 12، ص 26.
7. همان،‌ ج16، ص 8.
8. محدث نورى، مستدرك الوسائل، مؤسسه آل البيت عليهم السلام قم، 1408 ه.ق، ج11،‌ ص 162.
موفق باشید.