سلام من پسری هستم 20 ساله حدود 8 سانت از دختر عمه ام کوتاهتر هستم اما به شدت به هم علاقه داریم و او گفته که اصلا این اختلاف مهم نیست و مهم علاقه است از طرفی گفته برودکتر و باشگاه تا کمی قدت بلندتر شه از نظر سنی همسن هستیم و هر دو دانشجو و ازدواج ما بعد از اتمام درس یعنی 4 سال دیگه است. لطفا کمکمون کنید این اختلاف قد چقدر میتونه تاثیر داشته باشه؟ رابطمون تو این مدت چه جوری باید باشه؟
سؤال شما چند جنبه دارد كه هر كدام بايد به نوبه خود مورد توجه قرار گيرد. جنبه اول اين كه قد شما احتمالاً به خاطر گذر شما از سنين رشد و متصلب شدن سلول ها و بافت هاي استخواني زياد قابل تغيير نيست و به صرف باشگاه رفتن يا ورزش كردن قابليت بلند شدن ندارد. پس بايد با همين قد فعلي به ارزيابي ازدواج خود بپردازيد. جنبه دوم اين كه اين مقدار اختلاف قد، تأثير چنداني بر موفقيت ازدواج شما ندارد، ولي به شرط اين كه ساير ملاك هاي عمومي و اختصاصي در طرفين نمره لازم را بياورد. اگر ازدواج شما ملاكمند نباشد زياد فرقي ندارد كه شما 8 سانت بلندتر باشيد يا همسرتان و اين عدم ملاكمندي موفقيت ازدواج شما را در هاله اي از ابهام قرار مي دهد.
جنبه سوم اين كه علاقه شديد به يكديگر يكي از مهمترين و بزرگترين تهديدهاي موفقيت ازدواج شما به حساب مي آيد، چرا كه علاقه شديد باعث مي گردد ملاكمندي امري صوري و فرماليته گردد و چون طرفين همديگر را مي خواهند به ناديده گرفتن معايب يكديگر بپردازند. معايبي كه كوچكترين آنها مي تواند به منبعي براي تنش ها و تعارضات زناشويي مبدل گردد. وقتي شما به دختر عمه تان به شدت علاقمنديد ديگر جايي براي بحث در زمينه ملاكمندي انتخاب و صلاحيت طرفين براي همسري باقي نمي ماند. اگر سري به دادگاه ها بزنيد تأثير اين ناديده گرفتن ناهمتايي ها(به خاطر علاقه افراطي) را به خوبي مشاهده خواهيد كرد. پس در گام اول بايد به جاي تشديد روزافزون علاقه در تعديل آن همت گماريد. از هرگونه سرمايه گذاري رواني بيشتر بر يكديگر به شدت پرهيز نماييد، چرا كه در بهترين شرايط امكان عدم وصال وجود دارد. موانع پيدا و پنهان بسياري بر سر راه اين ازدواج فاميلي وجود دارد كه نبايد به راحتي آنها را ناديده انگاشت.
نكته ديگر اين كه ازدواج همواره به عنوان يك پديده جديد و نو در زندگي ما انسان ها مطرح است و ازدواجي كه از پي سال ها رابطه محقق گردد، بوي كهنگي مي دهد. زوجين بعد از ازدواج حرف تازه اي براي گفتن به يكديگر ندارند و همين عدم تازگي و جذابيت، باعث بسياري از تعارضات و اختلافات زناشويي مي گردد. پس اين كار شما يعني عشق چند ساله به هيچ وجه به صلاح زندگي شما تمام نخواهد شد. با فرض اين كه اصرار بر اين ازدواج داريد بايد يا اين فاصله زماني را به حداقل برسانيد يا اين كه در طي اين 4 سال رابطه را در حد شرع (و نه فراتر از آن) پيگيري نماييد. با همه اين اوصاف اين فاصله زماني آسيب هاي خاص خودش را دارد.
نكته ديگر اين كه در برخي موارد عشق يا وابستگي عاطفي نه تنها يك امر رؤيايي و ماورايي نيست، بلكه ريشه در سه اختلال عمده روانپزشكي يعني اضطراب، وسواس فكري و افسردگي دارد. مثلا اگر نيك در خود بنگريد از اضطراب بي بهره نيستيد و همين اضطراب آشكار يا مخفي شما باعث دغدغه ذهني تان به يك موضوع درجه دو و سه يعني اضطراب قد گشته است. در برخي موارد اين دغدغه بوي وسواس به خود مي گيرد و به حالت وسواس فكري خود را نشان مي دهد.
ما روانشناسان به هيچ وجه قبول نداريم كه عشق و علاقه همه چيز است، بلكه آن چه سلامت و موفقيت ازدواج شما را تأمين مي كند به حداقل رساندن احساسات و به حداكثر رساندن منطق و عقلانيت است. اگر بتوانيد روابط خود را در حد رضايت خداوند (كه بايد حد آن را از دفاتر مرجع تقليد خود جويا شويد) قرار دهيد و با كمك يك مشاور ازدواج، اين مدت 4 سال يا كمتر را مديريت كنيد، مي توانيد فارغ از مسأله قد به يك زندگي موفق نايل آييد و اگر بخواهيد به گونه اي ديگر عمل نماييد مثلاً بر سطح دلدادگي خود به صورت روز افزون بيفزاييد يا احكام شرع را زير پا گذاريد، شك نكنيد كه ازدواج شما با مشكلات عديده روبرو خواهد شد.