سلام
چرا خد انسان را آفرید البته در جایی خوندم که به خاطر کمال خداست که انسان را آفریده است اما باز هم برای من قابل درک نیست انسان به اختیار خود آفریده نشده یعنی در آفرینش خودش هیچ دخالتی نداشته و نمی تونست هم داشته باشه اما حالا که خلق شده باید کلی موانع سخت رو پشت سر بزاره که آخرش یا بهشته و یا جهنم این خیلی بی معنیه در ضمن اینو میدونم که انسان باید همه سعیشو رو بکنه تا به کمال برسه و رضایت خدا را بگیره اما جرا ؟ من منکر خدا نیستم برعکس من خدا را خیلی دوست دارم و لطفش همیشه و هرلحظه حتی بیشتر از هر لحظه شامل حالم بوده اما میخوام بدونم هدف ما توی این دنیا چیه از همه مهمتر چطوری به اون دست پیدا کنیم اصلا توی این دنیا ما باید چیکار کنیم که آخرش بریم جهنم یا بهشت من شخصا راغب هیج کدومشون نیستم اگه هم بگم بهشت به خاطر ترس از جهنمه اصلا اون جایی که فرشته ها اعتراض به خلق شدن انسان کردند خدا چه چیزی رو بهشون گفت که شما نمیدونید و من می دونم هان؟

اصولا فلسفه آفرینش انسان، در فلسفه عمومي خلقت همه موجودات تعريف شده است و این دو ماهيتي جداي از هم ندارند. بايد ديد كه هدف خداوند از آفرينش همه موجودات چيست تا آن گاه فلسفه آفرينش انسان و هدف اصلي آن براي ما روشن گردد.
تصور ما از انجام کارها، معمولا به دست آوردن سود یا رفع یک نیاز است؛ زیرا ما انسان ها موجوداتی محدود و ناقص هستیم و همواره اعمال ما به یکی از این دو امر بر می گردد؛ اما خداوند، هیچ نقصی ندارد تا با افعالش، قصد رفع آن را داشته باشد. خدا فاقد هیچ کمالی نیست تا به کمال رسیدن برای او متصور باشد؛ بلکه خدایی او اقتضای آفرینش دارد؛ زیرا «آفریدن» به معنای ایجاد کردن است. هر وجودی، خیر است و لازمه فیاض (بخشنده) بودن خداوند، عطا کردن او است. خداوند در قرآن می فرماید: « وَ مَا كاَنَ عَطَاءُ رَبِّكَ محَْظُورًا»؛(1) «عطای پروردگارت منع نشده است».
هر چیزی که اقتضای وجود و هستی داشته یا امکان وجود داشتن آن باشد، فیض وجود را از خدا دریافت می کند. خداوند بخل در وجود و هستی دادن ندارد تا موجودی که امکان وجود آن است، وجود نيابد.
جهان هستی با تمام نظم و زیبایی هایش نمادی از لطف، مهربانی، علم، قدرت و حکمت خداست؛ به طوری که بدون آفرینش، صفات جمال و جلال خدا مخفی و پنهان می ماند .
هر «بود»ی، «نمود»ی دارد. نمی شود خدا فیاض باشد، اما فیضی نداشته باشد. همان گونه که نمی تواند نور باشد. اما روشنایی نداشته باشد و رحمت باشد، اما بخشش نداشته باشد. بنابراین، از همین جا می توان نتیجه گرفت که خلقت جهان و از جمله انسان، نتیجه صفات خداوند است.
خداوند فیض و بخشش دارد و لازمه آن این است که هر چه امکان وجود دارد، فیض و هستی خداوند را دریافت کند. چون قابلیت وجود برای جهان هستی بود، خداوند آن را آفرید. بنابراین، جهان هستی نشان دهنده و نتیجه صفات خداوند است . از این رو، خلقت جهان هستی با تمامی نظم و زیباییش، جلوه گر جلال و جمال خداست. در نتیجه خداوند برای تجلی یافتن فیض و بخششش دست به خلقت نزد بلکه لازمه فیاض و جواد بودن خداوند آن بود که این آفرینش از او صادر گردد .
خداوند از آن جا که "علم" و "قدرت" و "فضل" و "جود" بی نهایت دارد، جهان و انسان را آفریده است. لازمه این صفات آن است که اولا، جهان را بیافریند. ثانیا، خلقت او بهترین و کامل‏ترین آفرینش باشد. در مجموعه هستی اگر وجود مخلوقی، زیبایی و کمال آفرینش مجموعه عالم را افزایش دهد، لازم است خدا آن موجود را خلق کند؛ زیرا عدم خلقت آن موجود، ناشی از عدم اطلاع و آگاهی از زیبایی آن است، یا در اثر ضعف و ناتوانی از خلقت آن است.
چنانچه خدا با توجه به علم و قدرت بی نهایت، باز آن زیبایی را خلق نکند، ناشی از عدم "فضل" و "جود" و بخشندگی است و خدا از بخل، منزه است. "جود" و رحمت و بخشندگی او بی نهایت است. پس جهانی که خدا خلق می کند، باید کامل‏ترین صورت ممکن را داشته باشد. هر چه امکان تحقق دارد، از طرف خداوند فیض وجود دریافت می کند. هدف نهایی تک تک موجودات و مجموعه عالم هستی، اعم از دنیا و آخرت، همین است.
در حقیقت، غایت و هدف افعال الهی همان خود اوست . خداوند چون خداست، می‌آفریند. آفرینش، لازمه خدایی اوست؛ زیرا وجود بهتر و ارزشمند تر از عدم است. خداوند این فیض را از عام دریغ نمی نماید؛ در عین حال، آفرینش خداوند هم بر اساس صفات حکمت و علم او در نهایت اتقان و استحکام و هدف مندی است . همچنین مسیری معین برای موجودات آن نهاده شده است . سرانجامی دقیق و محاسبه ای کامل در برابر رفتارها و کنش های اختیاری موجودات مختار، در نظر گرفته شده است.
بر این اساس، آخرت و معاد هم در همین جهت، ضرورت وجود می یابد؛ چون به شکوه بیش از پیش این مجموعه و عادلانه بودن ساختار عالم کمک می کند. این امر همخوان با روح جاودانگی طلب انسان است و بستر رسیدن به کمالات وجودی انسان را که برترین مخلوق خداوند است، مهیا می سازد.
البته این موضوع از منظر غایت فاعل و هدفی است که علت ایجاد عالم در آفرینش دارد. در کنار این امر، این عالم و خود مخلوق خداوند هم به نوعی دارای هدف و مقصدی است که در مسیر حرکت خود در نهایت به آن منتهی می گردد.
اما در خصوص مشکلات و سختی هایی که بر انسان ها وارد می شود ،باید گفت: این قبیل مشکلات دارای وجوه مختلف و فلسفه های گوناگونی است ؛ بخش عمده این مشکلات و سختی ها که مرتبط با اعمال خود انسان هاست ، یعنی بسیاری از ما چوب اشتباهات و تصمیمات نادرست خود یا دیگران را می خوریم و متاثر از ظلم ظالمان و بدکاران دچار مشکلات و گرفتاری ها هستیم ؛ این گونه امور نه به خواست خداوند است و نه مورد رضایت او. خداوند همه عوامل طبیعی برطرف شدن این بی عدالتی ها و کنار گذاشتن اشتباهات را برای ما روشن ساخته تا گرفتار پیامدهای آن نباشیم .
اما به غیر از این گونه موارد برخی از مشکلات و سختی ها عین حقیقت این عالم و جزو لوازم وجودی آن است. خداوند چرا محل زندگی انسان یعنی دنیا را همراه و توام با این قبیل سختی ها قرار داده است ؟
اولا چون ماهیت دنیا و نظام عالم طبیعت ، سختی و مشکلات و دست و پنجه نرم کردن با آن ها است. بسیاری از چیزها در این عالم با سختی و تلاش و کوشش بسیار به دست می آید و اهداف زیبا ، لذت بخش و سعادت آفرین تأمین می شود.(2)
ثانیاً فلسفه اصلی وجود مشکلات را باید در سنت امتحان و آزمون الهی بررسی کرد ؛ سنّت امتحان و آزمایش بندگان، یکی از سنّت‏های رائج و متداول الهی است که همه انسان‏ها به نوعی در معرض آن قرار می‏گیرند. شکل آزمایش به فراخور زمان و ظرفيت اشخاص مختلف بوده است. گروهی به وسیله مال و ثروت، برخی با فقر و تنگدستی ، برخی توسّط دشمنان بی رحم یا انواع بلایا و مصیبت های دیگر آزموده می‏شوند.(3)
اما اينكه چرا انسان بايد به كمال برسد؛ نکته جواب پرسش از دو حال خارج نیست:
1. یا منظور این است که چرا خداوند انسان را برای رسیدن به کمال خلق کرده و خواسته به کمال برسد؟ این قضیه سه فرض بیشتر ندارد یا برای رسیدن به کمال می‌آفریند یا برای رسیدن به نقصان یا نه برای این و نه برای آن، قسم سوم با حکمت خداوند سازگار نیست. چون خلقت بدون هدف خواهد شد. و قسم دوم را که هیچ عاقلی نمی‌پذیرید پس قسم اول باقی می‌ماند. اولاً آیا فطرت پاک انسان ها می‌پذیرد، یک چنین خلقی صورت بگیرد. آیا هر انسانی در کارهای خود از جمله تحصیلاتش روز به روز می‌خواهد پیشرفت داشته باشد و کمال پیدا کند و یا بدتر شود؟ ثانیاً اینکه اگر خداوند موجودی را برای رسیدن به کمال خلق نکند، با خدایی او سازگار نیست و لازمه کمال مطلق بودن او آن است که نظام هستی را بسان یک نقاش هنرمند و چیره دست به صورت احسن بیافریند و انسان را برای وصول به کمال خلق کند و از او بخواهد با اختیار خود طی طریق نموده و به کمال برسد.
2. یا منظور این است که هدف و غرض خداوند از رساندن انسان به کمال چیست؟ پاسخ این است که قضیه دو بعد دارد: یک بعد آن مربوط به انسان است که به عنوان عامل پذیرای کمال است و بعد دیگر آن مربوط به خداوند است که به عنوان عامل فیض دهنده کمال می‌باشد.
امّا نسبت به انسان، به مقتضای این که خداوند فیاض علی الاطلاق و غنی بالذات است، هدف خداوند از خلقت انسانها این نیست که نفعی عاید او شود زیرا او نیازی ندارد، بلکه هدف او نفع رساندن به انسان است میخواهد انسان به کمال برسد و بدین طریق مستحق پاداش‌های الهی گردد.(4) و این که در سوره هود آیه 119 آمده است هدف از خلقت انسان وصول به رحمت حق (رسیدن به بهشت) است ناظر به همین مطلب می‌باشد.
امّا نسبت به خداوند، یعنی چه عاملی باعث گردید اراده خداوند به این تعلق گرفت که جهان و انسان را به منظور رسیدن به کمال بیافریند؟ با این که نیازی به آنان نداشت خواست به آنان نفعی برساند؟
از دیدگاه فلسفی عاملی که باعث اراده خداوند به ایجاد اشیاء‌گردید حب خداوند بر ذات و کمالاتش است که ایجاب نمود تا موجوداتی را بیافریند و کمال خود را به مرحله ظهور قرار دهد. در حدیث قدسی آمده است: من کنز ‌مخفی بودم، پس دوست داشتم شناخته شوم، فلذا خلق را ایجاد کردم تا شناخته گردم. این هدف هر چند با خلقت هر موجودی تأمین می‌شود چون هر موجودی عارف به خداوند و مسبّح اوست.
امّا در خلقت انسان عنایت ویژه‌ای صورت گرفته است و آن این که از آن جایی که خداوند واجد جمیع کمالات است، تمامی صفات جمال از قبیل علم، قدرت، بهجت، جاویدانگی و... را دارد و با توجه به حب خداوند به ذاتش، بر اساس آیات مربوط به خلافت انسان اراده الهی به این امر تعلق گرفت که مظهر و نماینده‌ای بسان خود در زمین ایجاد کند که در ذات، صفات و آثار بسان او باشد فلذا انسان را آفرید.(5)
واضح است خداوند موجودی را که با این هدف آفریده است، همان گونه حب به ذات حق ایجاب کرد او را بیافریند حب الهی به صفات و کمالاتش ایجاب می‌نماید انسان با اختیار خود به کمالات خدایی نایل آید و بسان خداوند مظهر علم، قدرت، جاودانگی و کمال او باشد. و برای اکثریت پیروان مکتب توحید صحنه‌بروز این کمالات روز قیامت است. حضرت امام خمینی در کتاب مصباح الهدایه این روایت را آورده است که در روز قیامت نامه‌ای از خداوند به بهشتیان به این مضمون می‌رسد: از خدای حی، قیوم و جاودان به انسان حی و قیوم و جاودان، امّا بعد هر گاه من اراده ایجاد و تحقق چیزی را می‌کنم آن شی موجود می‌گردد. اکنون تو را نیز به گونه‌ای قرار دادم، که هر گاه ایجاد شی را اراده کنی آن شی ایجاد می‌شود.(6)
بنابراین اگر کسی کمالات انسانی را در اثر پیمودن راه انبیا، کسب نکند از آن حب الهی خود را دور نگه داشته است. البته درجات کمال متفاوت است و انسانها نیز در وصول به آن متفاوت‌اند، پیامبران و ائمه معصومین ـ علیهم السلام ـ در عالیترین مراتب این درجات قرار دارند.
بنابراین هدف از وصول به کمال درجات انسان وصول او به رحمت حق و برخوردار شدن از نعمتهای جاودانه الهی و آرمیدن در جوار قرب حق است. و هدف خداوند از وصول انسان به کمال، حب او به ذاتش است که می‌خواهد مثال و مظهری بسان خود در عالم ایجاد کند که دارای علم و قدرت و جاودانگی باشد و وصول به این مقام جز از طریق پیمودن راه انبیاء امکان پذیر نیست و تعداد معدودی به مقام کامل این مظهریت نایل می‌آیند.

پی نوشت ها :
1. اسراء (17) آیه‏ 20.
2.بلد(90) آيه 4.
3. بقره(2) آيه155.
4. سبحانی، ‌جعفر، الالهیات، قم، مرکز جهانی علوم اسلامی، چاپ چهارم، 1413، ج1، ‌ص263.
5. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر ‌تسنیم، قم، مرکز نشر اسراء، چاپ اول، 1380، ج3، ص93.
6. امام خمینی، سیدروح الله، مصباح الهدایه، نور 13، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، 1372، ص53.