محمدرضا شریعتی

یکی از قدم‌های بزرگی که زمام‌داران مسیحی در اندلس برای اضمحلال مسلمین برداشتند، این بود که مشروبات الکی را رایگان در دسترس جوانان مسلمان قرار دهند.

یکی از کشیشان مسیحی در یک سال تمام انگور‌های قرطبه را پیش‌خرید کرد و همه آنها را شراب ساخت، با خدا پیمان بست که آنها را جز به دانشجویان اسلامی و جوانان ندهد و خلاصه علل مختلف دست به دست یکدیگر داده، حالات زیر را در مسلمانان ایجاد نمود:

1. می‌خوارگی که در گذشته در بین زمام‌داران عیاش به صورت پنهانی انجام می‌گرفت یک عمل علنی و عمومی گردید و چون فرهنگیان و دانشجویان در این عمل پیش‌قدم بودند، لذا شراب‌خواری و می‌گساری نشانه تجدد و منور الفکر بودن گردید، و هر کس از این عمل اجتناب می‌ورزید، کهنه‌پرست و خرافی نامیده می‌شد.

2. جوانان می‌گسار و بی‌بندوبار، روش پدران خود را حقیر شمرده، آنان را نادان، مرتجع و دور از تمدن می‌خواندند.

3. لباس ساده خود را که نشانه صبر و تحمل و کار و فعالیت و کوشش بود، از تن به در کردند و لباس حریر و دیبای اروپاییان یعنی جامه تن‌پروری را به تن کردند.

4. مسجد و مجامع مذهبی در انحصار پیرمردان و پیرزنان درآمد و جوانان را با مسجد و نماز سروکاری نبود.

5. دختران زیبا و طناز اروپایی که در همه جا مأمور دل‌ربایی از جوانان مسلمان بودند، با دقت هر چه بیشتر ماموریت خود را انجام داده، در نتیجه جوانان مسلمان تا نیمه‌های شب در گوشه‌های مهمان‌خانه‌هایی که میعادگاه دختران اروپایی بود، به سر می‌بردند.

6. خوش‌گذرانی و عیاشی شیوع یافت و همچنین رقابت در تجملات زندگی، لباس و مسکن شروع شد تا آنکه عایدات مشروع و معمولی کفاف آنها را نداد، و برانجام آرزوهای آنها قادر نبود و در نتیجه عمّال دولتی برای تأمین هوی و هوس‌های خود شروع به اخاذی و ارتشا و اختلاس نمودند و بازار فساد اخلاق رواج یافت.

طبقات تولید کننده ثروت یعنی دهقانان و کشاورزان و روستاییان و کارگران و صنعت‌گران برای تأمین هوس‌های طبقات ممتاز مجبور بودند بیشتر دست‌رنج خود را تقدیم نمایند. بدین ترتیب این دسته پس از مدتی فقیر و ناراضی شده و طبقات ممتاز هم بیش از پیش در لجن‌زار تن‌پروری، و فسق و فجور و شهوت‌رانی غوطه‌ور شدند.

بالاخره کار شهوت‌رانی و پرده‌دری مخصوصاً در طبقه مأموران بالا گرفت و «معتصم بن صمادح» استاندار المریا (یکی از استان‌های کشور اسلامی اندلس) عاشق دخترکی نصرانی شد و خواست او را با تهدید از پدرش برباید.

آن دختر به جندل بن حمود استاندار اشبیلیه (یکی دیگر از استان‌های کشور اسلامی اندلس) پناهنده شد. جندل هم لشکر فرستاد تا برای این عمل معتصم را سرکوب نمایند. در نتیجه جنگ بین این دو استاندار اسلامی درگرفت و او که از مدت‌ها پیش از طرف زمام‌داران مسیحی ـ به شرط همکاری با آنان ـ وعده فرمان‌فرمایی کلّ اندلس دریافت کرده بود، از زمام‌داران مسیحی کمک نظامی خواست و زمام‌داران مسیحی هم که از دیرزمانی به انتظار وقوع جنگ‌های داخلی در کشور اسلامی اندلس نشسته بودند، فرصت را از دست نداده و عده زیادی از سربازان مسیحی را به یاری این فرمانده نظامی روانه کردند.

جندل با سپاهیان خود و ارتش امدادی مسیحیان به معتصم تاخت، او را کشت و قصرش را ویران نمود و به شکرانه این فتح جشن‌های باشکوهی برپا کرد، اما مردم مسلمان و مسئولین کشور اسلامی از این واقعه عبرت نگرفته، در برابر آن ساکت نشستند.

این حادثه، نخستین ضربتی بود که بر اثر آن معاهده شوم و باز شدن پای بیگانگان و اشاعه مشروبات و باز شدن فرهنگ سرزمین اسلامی به روی مسیحیان و ورود دختران زیبا و طناز... بر پیکره مسلمین اندلس وارد آمد. پس از این واقعه برادرکشی و سکوت امرای مسلمان در برابر آنها، کار خود را کرد و روح سلحشوری، شهامت، تعصب در حفظ دین، ناموس و کشور، از بین مسلمین رخت بر بست و وقت آن رسید که مسیحیان آرزوی دیرین خود، یعنی تصرف کشور اسلامی اندلس و اخراج مسلمین از آن را عملی سازند.

مایه عبرت
در روز چهارم جمادی‌الثانی سال 486 هجری به «حصین بن جعفر» استاندار نیرومند اسلامی و فرمانده لشکر والانس (یکی از استان‌های بزرگ اندلس) اطلاع رسید که نخست‌وزیر مسلمین «عدی بن عبدالعزیز» مشعور به «ابن ذی النون» با مسیحیان قرارداد محرمانه‌ای بست که به مسلمین و مملکت خود خیانت کند و قلعه‌های والانس را تسلیم آنان نماید.

حصین پس از شنیدن این خبر به پیش ابن ذی‌النون رفت تا درباره آنچه شنیده بود تحقیق نماید و هنگامی که به نزد او رفت دلائلی بر صدق آنچه شنیده بود یافت.

وی هنگام ورود دید ابن ذی‌النون با یکی از کشیشان مسیحی زیرگوشی صحبت می‌کند، ابن ذی‌النون که راز خود را کشف شده یافت و انکار را بی‌فایده دید صریحاً به جنایت خود اعتراف کرد و گفت: حصین بن جعفر! من دیده‌ام که زمداران مسلمان ظالم و ستمگر شده و به درد دل مردم رسیدگی نمی‌کنند، علاوه بر این مسیحیان، با هفتاد و پنج هزار سرباز آماده، به ما حمله‌ورند و مسلمین در برابر آنان تاب مقاومت ندارند. حصین در خشم شد و گفت تو می‌خواهی شرافت و افتخار پدران ما را برباد دهی و سرمشق جنایت باشی ولی بدان که زمام‌داران مسیحی به تو جزای خیانت خواهند داد نه جزای خدمت.

اما خشم حصین دیگر سودی نداشت. زیرا «ابن ذی‌النون» خائن، قلعه را تسلیم مسحیان کرده بود و سربازان آنان وارد شهر شده، آنجا را غارت کردند و مرتکب شدیدترین جنایات شدند. مسلمانان جبون و مرده والانس هم ناچار دست از زن و بچه خود شسته، پا به فرار گذاردند.

تاریخ می‌نویسد لشکر مسیحیان در آن هنگام سیزده هزار نفر مردم مسلمان را به جرم دفاع از ناموس خود به خاک و خون کشیدند و سی هزار نفر مسلمان از مرد و زن را به جرم نپذیرفتن دین مسیح از دم شمشیر گذراندند. تصرف شهر والانس به وسیله مسیحیان به قدری با سرعت انجام گرفت که هنوز خبر خیانت ابن ذی‌النون به عدی بن عبدالعزیز نرسیده که کار از کار گذشته بود.

عدی خواست با لشکر خود به طرف والانس حرکت کند ولی دید قرطبه در خطر است و ناچار در آنجا ماند. ابن ذی‌النون خائن نیز به جزای خیانت خود رسید، زیرا به مجرد ورود «ایلدقولنس» زمام‌دار بزرگ مسیحیان شهر والانس دستور داد ابن ذی‌النون خائن را آتش زدند تا مبادا به آنها هم خیانت کند.

بالاخره نقشه زمام‌داران مسیحی عملی شد. براق‌ بن عمار افسر خیانت‌کار اسلامی هم «جندل بن حمود» استاندار اشبیلیه را به وعده‌های دروغین زمام‌دار مسیحی که وعده فرمانروایی کل اندلس را به او داده بودند فریب داد و او لشکر خود را حرکت داد و به کمک سربازان مسیحی به مالک بن عبّاد فرمان‌روای کلّ اندلس حمله‌ور شدند و از اشبیلیه به طرف قرطبه حرکت نمود، ولی سربازان مسیحی به مجرد حرکت جندل از اشبیلیه آنجا را تصرف کردند، سپس جندل را به قتل رساندند.

سربازان جندل که پس از به قتل رسیدن او، خود را بی‌فرمانده دیدند به طرف اشبیلیه برگشتند اما سربازان مسیحی اجازه ورود به اشبلیه را به آنها ندادند و اکثر آنها را به قتل رساندند. مالک بن عباد، فرمان‌روای کل اندلس هم که یاران خود را از دست داده بود، ناچار به «سرقطه» فرار کرد و در آنجا تا آخر عمر با ذلت به سر برد.

زمام‌دار بزرگ مسیحی ـ ایلدقولنس ـ هم بدون هیچ‌گونه مانعی وارد قصر پادشاهی قرطبه شد و پنجاه دختر زیبا از دختران زمام‌داران اسلامی و کاخ‌های آنان را بین افسران خود تقسیم نمود؛ مسجد قرطبه را با خاک یکسان کرد و محل آن را برای فحشا و فسق و فجور اختصاص داد.

کتاب‌خانه اسلامی قرطبه را که مشتمل بر بیش از هشتاد هزار جلد کتاب بود فرمان داد تا آتش زدند و چهار هزار نفر از اهالی قرطبه را به قتل رساندند و براق بن عمار افسر خائن اسلامی هم به امر «دوک ونیز» یکی از زمام‌داران مسیحی به قتل رسید.

منبع: ماهنامه موعود شماره 80