با سلام و خسته نباشید خدمت شما و همه همکاران گرامیتان خداوند دانا که به یقین قبل ازافرینش میدانست که امروز در این دنیا بعضی از انسانها چه ظلم و ستمهایی خواهند کرد چرا افرینش را اغاز کرد؟ میدانست که شیطان خیلی ها را جهنمی خواهد کرد چرا اصلا شیطان را افرید و بعد از انکه شیطان برای خدا سجده نکرد همان لحظه نابودش نکرد؟یا اینکه خداوند بی نیاز به چه دلیلی این همه موجودات را افرید در حالی که از همه انها بی نیاز است؟با سپاس و درود
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مركز
پاسخ در دو محور بیان می شود:
الف ) در ابتدا باید اشاره شود که بر اساس نقل قرآن کریم فرشتگان نیز چنین سئوالی را در باره خلقت انسان مطر ح نمودند، ولی خداوند جواب زیبا و شنيدنی به آنان داد . قرآن کریم پرسش و پاسخ فرشتگان و خداوند را چنین بیان فرموده :
«وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأَرْضِ خَلِیفَةً قَالُواْ أَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ قَالَ إِنِّی أَعْلَمُ مَا لاَ تَعْلَمُونَ؛ (1) چون پروردگار تو به فرشتگان گفت : در زمین جانشینى خواهم گماشت [فرشتگان] گفتند : آیا در آن کسى را مىگمارى که در آن فساد انگیزد و خون ها بریزد و حال آن که با ستایشت، تو را تنزیه مىکنیم و به تقدیست مىپردازیم ،فرمود : چیزى مىدانم که نمىدانید».
بنا بر این حکمت و فلسفه آفرینش انسان را به طور کامل تنها خالق و آفریده گار او می داند و حتی ملایکه نیز از حقیقت مسئله به طور کامل آگاه نیستند؛ اما اين كه علي رغم اين شرايط و علم خداوند نسبت به آن بازهم چرا خداوند عالم و آدم را آفريد؟ بايد گفت كه در باره فلسفه خلقت با وجود اين كه خدا مي دانست كه برخي انسانها دست به ستمگري مي زنند ممكن است اسرار نهفته ي بسياري باشد . ولي به دو رويكرد در اين باب اشاره مي شود :
1ـ عرفا معتقدند:
چون خداوند اراده نمود از خفا بیرون آید و جمال اسما و صفات خود را در اشیا و افراد مشاهده نماید، پس در جهان و انسان ظهور و تجلى نمود و دست به خلقت آنان زد، پس هدف خداوند از آفرینش انسان و سایر پدیدهها ظهور و تجلى است. در این باره گفته شده: آن گاه که ذات ازلی و صفات متعالی اقتضا کرد حکم سلطنت و بسط مملکت الوهی و نشر ولایت ربوبی او از طریق اظهار خلایق و تسخیر آن ها، امضای امور و تدبیر آن ها، حفظ مراتب وجود و رفع مناصب شهود تجلی نماید، با حکمت متعالی و حکم حکیمانه خواست خلیفهای در امور یاد شده ولایت او را اعمال نماید، که وجهی به سوی حق داشته باشد تا خلق را یاری رساند، لذا خلیفهای که را - با خلعت اسما و صفات او آراسته بود - آفرید و کلید گنجینه هستی را به او داد؛ حکم و فرمان همگان را بدو سپرد و تصرفات او را ملکوت و تسخیر خلایق نافذ و مؤثر گردانید و اسم او را انسان گذارد، چون از طریق او اُنس بین او و خلایق امکان پذیر است. (2)
خداوند فرمود: «کنتُ کنزاً مخفیاً فاحببتُ أن أُعرف وخلفتُ الخلق کی أُعرف؛ (3) گنجی پنهان بودم، دوست داشتم شناخته شوم، خلایق را آفریدم تا شناخته شوم». در معنای این حدیث قدسی گفته شده: شناخت خداوند برای خلق وسیلة تکامل آن ها است، یعنی من (خدا) دوست داشتم که فیض رحمتم همه جا را بگیرد، به همین جهت خلایق را آفریدم و برای سیر کمالی آن ها راه و رسم معرفتم را به آنان آموختم، چرا که معرفت و شناخت من رمز تکامل آن هاست. (4 )
2- در تحلیل فلسفی مسئله گفتهاند:
چون خداوند دارای همه کمالات است و هیچ نقصى در او نبوده و بى نیاز مطلق است، هیچ گونه کمبودى ندارد تا بخواهد با آفرینش جهان یا انسان، آن را جبران نماید و یا سودى از آفرینش عالم و آدم نصیب او شود. خداوند چون کامل است، لازمه کمالش فیّاضیت و بخشندگی است، پس باید فیض بخشى و بخشندگى کند، در نتیجه باید جهانى زیبا و کامل بیافریند. بنا بر این صدور وجود و هستى از خداوند ضرورت انکار ناپذیر دارد. (5)بنابر اين هدف خلقت خداوند را نباید در اموری جزیی مانند اطلاع داشته او از سرنوشت و عاقبت برخي افراد ستمگر و مانند آن دید، بلکه مساله بسیار عمیقتر و ریشهایتر از اینهاست.
و در مجموعه خلقت باید انسان خلق می شد؛ زیرا در جهان خلقت پیش از خلق انسان، ملائک بودند که موجوداتی نورانی و پاک بودند که خدا را همواره عبادت می کردند. فرشتگان به دلیل شرایط ویژه خلقت خود بر سر دو راهی قرار نمی گرفتند که با اختیار خویش (در حالی که میل باطنی آنها به جهت دیگری تمایل داشته باشد) رضایت خداوند را انتخاب کنند. آنها همواره حضور و عظمت خدا را درک می کنند و در مقابل آن همه عظمت، راهی جز عبادت ندارند. اما در صحنه هستی، می توان یک نمایش زیباتر از این را هم تصویر کرد و آن این که موجودی وجود داشته باشد که از یک طرف همانند ملائک در اوج جذبه الهی و عشق و عبادت به خدا باشد و در عین حال موانعی پیش روی او برای برگرداندن وی از مسیر عشق و عبادت قرار داشته باشد. این موجود انسان است.
او خدا و عظمتش را بی واسطه می بیند و از سوی دیگر گرچه فطرت الهی او همواره در درونش وی را به سوی خوبیها و پاکیها دعوت می کند، ولی امیال حیوانی و شهوانی او قدرت فراوانی دارند. وی این گونه خلق شده که از یک سو با خواستهها و تمایلات شهوانی و حیوانی رو به رو است و از سوی دیگر فطرت الهی اش و راهنماییهای پیامبران او را به سوی خوبیها فرا میخواند. او در عرصههای مختلف زندگی می تواند با ایمان به خداوند و محبّت او، بر سر دوراهیها، عشق به خدا را انتخاب کند و مظاهر فریبنده دنیا را رها سازد.
چنین صحنه هایی از محبّت و عشق انسان نظیر یوسف که در اوج جوانی و زیبایی در سختترین صحنه آزمایش خدا را رها نکرد، برای هر کسی در طول زندگی امکان وجود دارد و همواره چنین صحنههایی در طول تاریخ حیات بشری تکرار می شود.
اگر خداوند زمینه پدید آمدن چنین صحنههای زیبایی از تجلّی محبّت و عشق مخلوقات خویش را که با اختیار کامل به سوی او می آیند فراهم نمی کرد باز جهان کاملترین و زیباترین بود؟ آیا در علم و قدرت و فیض و "جود" مطلق خداوند که اقتضای آفرینش بهترین و زیباترین صورت آفرینش را دارد، تردید نمی بود؟ آیا جای این سؤال از خدا باقی نمی ماند که قدرت و علم و فیض تو مطلق بود، پس چرا زیباترین جهان را خلق نکردی؟! پس از خدا، خلقتی چنین لازم و ضروری است وگرنه خداوند نیازی به آزمون و عبادت انسانها ندارد. اگر در آیات قرآن آزمایش و عبادت به عنوان علّت آفرینش انسان شناخته شده و کمال انسان هدف نهایی شمرده شده، این خصوصیّات و فوائد متوجه انسان است و نیازی را از خدا بر طرف نمی کند؛ زیرا اصولاً ذات الهی بی نیاز مطلق است.
ب) دربارة فراز دوم پرسش که مربوط به فلسفه وجود شیطان است باید گفت در این رابطه دیدگاههای مختلف و متعدد مطرح است از جمله گفته شده:
اول: خلقت شیطان از آغاز خلقت پاک و بیعیبی بود . به همین دلیل، سالیان دراز در صف مقربان درگاه خدا و فرشتگان بزرگش جای گرفته بود، اگر چه از نظر آفرینش جزو آن ها نبود، سپس با سوء استفاده از آزادی خود، بنای طغیان و سرکشی گذشت و رانده درگاه خداوند گردید و لقب شیطان را به خود اختصاص داد.
دوم: وجود شیطان برای پویندگان راه حق نه تنها زیانبخش نیست، بلکه رمز تکامل نیز محسوب میشود، زیرا وجود یک دشمن قوی در مقابل انسان، باعث پرورش و ورزیدگی او میگردد . اصولاً همیشه تکاملها در میان تضادها به وجود میآید و هیچ موجودی راه کمال را نمیپوید مگر این که در مقابل ضد نیرومندی قرار گیرد.
نتیجه این که:
شیطان گرچه به حکم آزادی اراده در برابر اعمال خلاف خود مسئول است، ولی وسوسههای او، زیانی برای بندگان خدا و آن هایی که میخواهند در راه حق گام بر دارند نخواهد داشت، بلکه به طور غیر مستقیم برای آن ها ثمربخش خواهد بود. (6)
در تحلیل مسئله باید گفت:
ابلیس از آفریدگان خداوند و از جنیان است و مدتهاى طولانى خداوند را عبادت کرده بود، به واسطه نافرمانى از خداوند، از درگاه او رانده شد و از این پس به نام شیطان شناخته شد. شیطان بر هر موجودى گفته مىشود که انسان را فریب دهد، خواه از جنیان باشد یا از انسانها، بنا بر این، شیطان از ابتدا شیطان آفریده نشد. او در ابتدا پاک بود. او مخلوقى چون سایر مخلوقات خدا در اطاعت پروردگار و از مقربین درگاه ربوبى بود، اما در مقابل یک دستور الهی که سجده و تعظیم در مقابل انسان بود، لغزید (7) و از درگاه الهى رانده شد. (8) شیطان در برابر آن همه عبادت، از خداوند تقاضاى زنده ماندن تا روز قیامت را نمود و خداوند او را تا آن روز مهلت داد.
شیطان آفریده نشد تا خلایق را بفریبد. او فریب نفس خویش را خورد و از خداوند مهلت خواست تا دنیا هست، او نیز باشد، و از آن پس قسم خورد تا انسانها را بفریبد مگر کسانى را که مؤمن باشند. (9)و خداوند نیز این مهلت را به شیطان داد.
اما چرا این مهلت را از طرف خداوند یافت، مىتوان گفت: فلسفه وجود شیطان براى انسان، همانند وجود قواها و غرایز و نفس اماره درون انسان است که انسانها را به سوى بدى و دور شدن از خدا امر مىکنند. از طرف دیگر گرایش به سوى کمال و نیکى و خرد و رسولان و پیامبران الهى، در مقابل آن ها قرار مىگیرند تا انسانها را به کمال و خوشبختى سوق دهند. تنها در صورت وجود هر دو نیرو در انسان است که وى مىتواند با اختیار خود، یکى از دو راه را انتخاب کند تا به سعادت یا شقاوت برسد.
بنا بر این اگر نفس اماره و نیروهاى سرکش و شیطانها نبودند، انسان نمىتوانست در معرض آزمون الهى قرار گیرد و با نفى و طرد و مبارزه با آن ها، موجب شکوفا شدن استعدادهاى عالى انسانى و سیر در مسیر کمال و خوشبختى و سعادت ابدى شود، پس شیطان شر مطلق نیست.
"علامه طباطبایى" فرموده است:
"اگر شیطانى نبود، نظام عالم انسانى هم نبود، و وجود شیطانى که انسان را به شر و معصیت دعوت کند، از ارکان نظام عالم بشر است، و نسبت به صراط مستقیم، او به منزله کناره و لبه جاده است و معلوم است که تا دو طرفى براى جاده نباشد، متن جاده هم فرض نمىشود". (10)
بنا بر این ماهیت وجود انسانی، ماهیت موجود دارای اختیار و انتخاب است و چون مسئله انتخاب به میان آید، باید دو طرف نیک و بد فرض شود تا انتخاب و اختیار معنا داشته باشد.
پس خداوند چون انسان را موجود دارای اختیار آفرید، نمی توان گفت چرا راه های گناه (و از جمله وجود شیطان) بسته نشد و چون راه های گناه بسته نشد، راه دوزخ هم بسته نیست.
بله خداوند انسان را آفرید و هدف این است که او به بهشت دست یابد، اما با اختیار و انتخاب خود او و طبعا انسان هائی وجود دارند که با سوء اختیار خود راه بهشت و رحمت الهی را انتخاب نمی کنند، بلکه جایگاه دوزخ را انتخاب می کنند.
بنا بر این وجود بهشت و دوزخ، بنا بر انتخاب و اختیار انسان ها است و انتخاب و اختیار انسان ها، لازمه وجود موجود دارای اختیار است. پس نمی توان گفت چرا خداوند فقط بهشت را نیافرید.
در مقابله وجود شیطان و نفس اماره در جود انسان، عقل و خرد وی و فطرت خداجوی و پیامبران الهی قرار دارند.
پس در یک طرف نیروهای خیر و در طرف دیگر نیروهای شر وجود دارند.
حدیثی را از امام صادق (ع) نقل میکنیم: «اصول الکفر ثلاثة: الحرص و الاستکابر و الحسد...؛ (11) ریشههای کفر سه چیز است: حرص و استکبار و حسد، امّا حرص، باعث شد که آدم از درختی که خوردن از آن ممنوع شده بود، بخورد و از بهشت رانده شود. اما استکبار، باعث شد که ابلیس وقتی که خدا به او امر کرد که بر آدم سجده کن، سجده نکرد و باعث کفر او شد. امّا حسد باعث شد که قابیل، برادرش هابیل را بکشد».
پینوشتها:
1. بقره (2) آیه 30.
2. پیامبر اعظم در نگاه عرفانی امام خمینی، ص 175، نشر مؤسسه آثار امام خمینی، 1386.
3. محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 84، ص 198. نشر دار الاحیا ، بیروت 1403 ق.
4. ناصر مکارم تفسیر نمونه، ج 22، ص 395.نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران، بی تا.
5. همان، ص 294.
6. ناصر مکارم تفسیر نمونه، ج 6، ص 111، نشر دار الکتب الاسلامیه، تهران. بی تا.
7. بقره (2) آیه 34.
8. حجر (15) آیه 34.
9. ص (38) آیه 82 و 83.
10. سید محمد حسین طباطبای تفسیر المیزان، ، ج 8، ص 50. با ترجمه سید محمد باقر همدانی ، نشر جامعه مدرسین، قم 1383 ش.
11. محمد بن یعقوب کلینی اصول کافی، ج 2، ص 289. نشر دار الکتب الاسلامیه ، تهران 1388 ق.