با سلام و خسته نباشید و عرض تسلیت به مناسبت فرارسیدن ماه محرم حسینی
1.نام کامل جنگ هایی که امام حسن (ع) و امام حسین (ع) در آن ها حضور داشته اند را می خواهم
2.آیا امام حسن (ع) و امام حسین (ع) در جنگ هایی که به قصد کشور گشایی در زمان خلیفه دوم و سوم رخ داده (مانند حمله به ایران ) حضور داشته اند ؟ اگر داشته اند چرا ؟!
3.اگر که در این جنگ ها حضور نداشته اند آیا امام علی (ع) یا امام حسن (ع) یا امام حسین (ع) هیچ اقدامی برای جلوگیری از این جنگ ها انجام داده اند ؟ اگر نه چرا؟!
در چند سایت مشاهده کردم که با استناد به حدیثی از کتاب تاریخ طبری گفته بودند که
امام حسن (ع) و امام حسین (ع) در جنگ با ایران شرکت داشته اند و در طبرستان سر بسیاری از زنان و مردان ابرانی را از تن جدا کرده اند , و با این عمل اعتقادات بسیاری را یه بازی گرفته اند ...
لطفا یک پاسخ کامل و دندان شکن با منابع فراوان و حدیث های متواتر ذکر کنید که اگر لازم شد در این سایت ها قرار دهم .
با تشکر و خسته نباشید
پرسش 1:
پرسشي در مورد حضور امام حسن (ع) و امام حسين (ع) در جنگ هاي زمان خليفه دوم و سوم
شرح : با سلام و خسته نباشيد و عرض تسليت به مناسبت فرارسيدن ماه محرم حسيني 1. نام کامل جنگ هايي که امام حسن (ع) و امام حسين (ع) در آن ها حضور داشته اند را مي خواهم
پاسخ:
با سلام و تشکر به خاطر ارتباط تان با اين مرکز.
امام حسن مجتبي و امام حسين (عليهما السلام) در زمان پيامبر که خردسال بودند و شرکت در جنگي نداشتند؛ پس از رسول خدا (صلي الله عليه و اله و سلم) و در زمان خلفا هم داده هاي تاريخي متفاوت است .
بنا بر نقل ابن اثير ، ابن خلدون ، سيد هاشم معروف الحسني و همچنين علامه باقر شريف قرشي: حسن و حسين بعد از پيامبر در هيچ فتحي شركت نداشته اند؛ لكن در فتح شمال آفريقا به همراه ديگر رزمندگان مسلمان -كه ده هزار نفر بودند- شركت كردند.(1)
ابو نعيم اصفهاني نسبت به امام مجتبي مي نويسد: ايشان همانند ديگر رزمندگان و جنگجويان با جنگ و مبارزه داخل اصفهان گرديد و با ديگر جنگجويان از گرگان عبور نمود. (2)
و نيز گفته اند: در فتح طبرستان (مازندران ) كه سعيد بن عاص فرماندهي لشكر اسلام را به عهده داشت و با آنان جنگيد ،عبد الله بن عباس و بسياري از صحابه و همين طور حسنين، حضور داشتند. (3)
البته بعضي همانند استاد جعفر مرتضي عاملي، مشاركت حسنين در فتوحات آفريقا و طبرستان و...، را انكار كرده اند و گفته اند: اين فتوحات در راستاي مصالح اسلامي نبوده و براي مسلمانان بهره اي نداشته است و حضور اما حسن و امام حسين را نمي پذيرد.
اما اين دو بزگوار در جنگهاي زمان علي (عليه السلام) شرکت داشتند .
پيش از شروع جنگ جمل حسن بن علي طبق دستور پدر بزرگوار همراه با تني چند از ياران امام علي، وارد كوفه شد و مردم را جهت مشاركت در جهاد عليه ناكثين، فراخواند. (4)
حضور امام حسين عليه السلام هم در جنگ جمل قطعي است. چند روايت تاريخي دربارهي جنگ جمل اين ادعا را ثابت ميکند:
در جنگ جمل مروان بن حکم به دست اصحاب اميرالمؤمنين علي اسير شد و حسن و حسين عليهما السلام او را نزد اميرالمؤمنين شفاعت کردند و امام او را آزاد فرمود.(5)
بعد از آنکه سپاه جمل منهدم شد و شتر عايشه به خاک افتاد، عايشه را به قصر بنيخلف بردند و علي با حسن و حسين و عمار به بصره رفتند.(6)
در جنگ جمل امام علي عليه السلام فرزندش، محمد بن حنفيه، را به قلب سپاه دشمن فرستاد و حسن و حسين را باز داشت. علت را از محمد بن حنفيه پرسيدند.
گفت:« حسن و حسين دو چشم علي هستند و من دست او. علي با دست خويش از چشمانش محافظت ميکند.».(7)
امام حسن از شجاعان عرب بود و در جنگ صفين جزء سرداران عمده و رشيد و فرماندهان بزرگ سپاه اسلام بود.(8)
امام حسين هنگام پرسيدن از نام سرزمين كربلا چنين فرمودند : پدرم هنگام جنگ صفين از اين منطقه گذشت و من همراهش بودم، ايستاد و از نام آن پرسيد و چون نامش را گفتند، فرمود: اين جا محل فرود آمدن ايشان است و محل ريخته شدن خونهاى ايشان.(9)
بنابراين شرکت امام حسن و امام حسين (ع) در جنگ هاي زمان خليفه دوم و سوم، قابل اثبات نيست.
پي نوشت ها:
1. حيات الامام الحسن بن علي، ج1،ص128 ، باقر شريف قرشي، قم، دارالکتب العلميه.
2. الحيات السياسيه لامام الحسن، ص115 ،جعفر مرتضي عاملي، اوّل، بيروت، دارالسيره، 1414.
3. الكامل في التاريخ، ابن الأثير، ج3، ص10 ، سال چاپ : 1386 - 1966م، دار صادر للطباعة والنشر، دار بيروت للطباعة و النشر.
4. طبقات، محمد بن سعد كاتب واقدى، ج3، ص245، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و انديشه، 1374ش.
5. بحار الأنوار، علامة المجلسي، ج 32، ص 235، چ 1403 - 1983 ،م ، ناشر : دار إحياء التراث العربي، بيروت، لبنان.
6. همان، ج 36 ، ص 325.
7. شرح نهج البلاغة، ابن أبي الحديد، ج1 ،ص244، چ 1378 - 1959 م، دار إحياء الكتب العربية، عيسى البابي الحلبي وشركاه.
8. العبر تاريخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آيتى، ج1 ، ص650 ، مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، چ اول، 1363ش.
9. اخبار الطوال، ابو حنيفه احمد بن داود دينورى، ص299، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، نشر نى، چ چهارم، 1371ش.
پرسش 2:
آيا امام حسن (ع) و امام حسين (ع) در جنگ هايي که به قصد کشور گشايي در زمان خليفه دوم و سوم رخ داده (مانند حمله به ايران ) حضور داشته اند ؟ اگر داشته اند چرا ؟!
پاسخ:
جواب اين سؤال در سؤال اول گذشت.
پرسش 3:
اگر که در اين جنگ ها حضور نداشته اند، آيا امام علي (ع) يا امام حسن (ع) يا امام حسين (ع) هيچ اقدامي براي جلوگيري از اين جنگ ها انجام داده اند ؟ اگر نه چرا؟! در چند سايت مشاهده کردم که با استناد به حديثي از کتاب تاريخ طبري گفته بودند که امام حسن (ع) و امام حسين (ع) در جنگ با ايران شرکت داشته اند و در طبرستان سر بسياري از زنان و مردان ايراني را از تن جدا کرده اند و با اين عمل اعتقادات بسياري را به بازي گرفته اند ...!!
لطفا يک پاسخ کامل و دندان شکن با منابع فراوان و حديث هاي متواتر ذکر کنيد که اگر لازم شد در اين سايت ها قرار دهم . با تشکر و خسته نباشيد
پاسخ:
نميتوان چنين سخني را پذيرفت كه امام علي(ع) به طور مطلق جنگ هايي را كه در دوره خلفا، اتفاق افتاد، تأييد و يا طرد نمودند.
به صورت حكم كلي و به مقتضاي ضوابط و ايدئولوژي اسلام؛ يعني با توجه به محتواي دين اسلام (كه مشتمل بر جهاد، دفاع، امر به معروف، نهي از منكر، دادخواهي و كمك به مظلومان و استضعاف زدايي و... است) و سيره پيامبر(ص) و امامان(ع) ميتوان گفت: جهاد و دفاع و اتخاذ شيوه جنگي براي زدودن موانعي كه در مسير گسترش اسلام وجود دارد، تا حدودي، آن هم با وجود يك سري ضوابط و شرايط پذيرفته است.
جنگ هايي كه مورد تأييد اسلام است، جنگهاي كشور گشايي و فتوحات پادشاهان با اهداف مادي نيست، بلكه مبارزاتي رهايي بخش است. شعار پيامبر اسلام(ص) شعار رستگاري، آزادي و آزادگي بشريت بود «قولوا لا اله الاّ اللَّه تفلحوا» و ميكوشيد با اقدامات فرهنگي مردم را به راه رستگاري رهنمون سازد. جنگهاي پيامبر(ص) تنها براي رفع موانع بود، چون كه دشمنان در مسير فعاليتهاي سازنده آن حضرت موانع ايجاد ميكردند، حال اگر پيامبر(ص) موانع را از مسير راه بر نميداشت، نميتوانست به هدفهاي والاي خويش -كه همان هدايت و رستگاري بشر بوده- نايل گردد؛ به ناچار از استراتژي جهاد و دفاع بهره ميگرفت تا مانعهاي مسير رشد زدوده و راه، براي سعادت و رستگاري هموار گردد.
اسلام استفاده از قدرت نظامي را تنها در سه مورد روا ميداند:
1. براي نابودي آثار شرك و بت پرستي. چون از نظر اسلام شرك و بت پرستي، انحراف و بيماري و خرافه است. از اين رو پيامبر اسلام(ص) اوّل بت پرستان را از راه تبليغ به سوي توحيد دعوت ميكرد، آن گاه كه مقاومت كردند، به زور متوسّل شد.
2.كساني كه نقشه نابودي و حمله به مسلمانان را ميكشند، اسلام دستور جهاد و توسل به قدرت نظامي بر ضد اينان را صادر كرده است.
3. هر آييني حق دارد آزادانه و به صورت منطقي خود را معرفي كند و اگر كساني مانع اين كار شوند، ميتوان با توسل به زور اين حق را به دست آورد.(1)
اما مشروعيت جهاد ابتدائي منوط به اذن امام معصوم(ع) ميباشد.
ميتوان همه اين موارد سه گانه را در دايره دفاع از رشد و تعالي و كمال انسانها قرار داد. دفاع يكي از ضروريات در زندگي بشر است به عبارت ديگر: دفاع در زندگي بشر همانند غرايز است كه از دورن انسان ميجوشد، اسلام اين ويژگي را هدايت نموده و با برنامه خاصي، به آن جهت داده است.
هر كس دين اسلام را بپذيرد بر اساس آن، برنامه دفاعي خود را تنظيم ميكند. اين برنامه دفاعي خردمندانه است و با منطق و برهان ميتوان از آن دفاع نمود.
امّا اصل سؤال كه اگر امام على(ع) حكومت را در دست مىگرفت، آيا جنگهايى را كه ابوبكر، عمر و عثمان به راه انداخته بودند، به راه مىانداخت؟ اگر در زمان حكومت امويان و عباسيان، امامان(ع) حكومت را در دست داشتند، آيا جنگهاى آنان را به راه مىانداختند؟
پاسخ: زمان امام على(ع) با زمان ديگر امامان(ع) تفاوت داشت؛ چرا كه:
1. در دوره بيست و پنج ساله سكوت حضرت، سه خليفه حكومت كردند.
1-1. در دوره كوتاه خلافت ابوبكر وجود شورشهاى گسترده، ظهور پيامبران دروغين، وجود مانعين زكات و جنگهاى رده موجب شد تا ابوبكر مجال فراوانى براى دستيابى به فتوحات چشمگيرى همانند دوران پس از خود نداشته باشد.
لشكر كشىهاى وى را تنها مىتوان در مصاف با روميان و ايرانيان در برخى از مناطق شام و عراق دانست.(2)
امام على(ع) كه به سبب مهارتهاى فراوان جنگى و فداكارىهاى بى نظيرش در جنگهاى بدر، احد، خندق و خيبر كارنامه بسيار درخشانى از خود به يادگار گذاشته بود، نمىتوانست مورد غفلت و بى توجهى خليفه و كارگزارانش در اين برهه حساس قرار گيرد. عدم شركت حضرت در فتوحات و انزواى وى مىتوانست اين سؤال را در اذهان مسلمانان برانگيزاند كه چرا آن حضرت با آن همه سابقه درخشان، اكنون كه زمان انتشار اسلام در سرزمينهاى كفر و شرك رسيده است، بىاعتنا يا منزوى باشد؟ همه مىدانستند كه علّت اين امر، ترس او از مرگ يا سستى از جهاد نبوده و خودش هم متذكر شد كه اگر تمامى عرب با او به نبرد برخيزند، او نمىترسد و ميدان نبرد را رها نمىكند.(3)
از اين رو خليفه و يارانش مىكوشيدند با ورود و شركت حضرت در فتوحات از يك سو زمينه طرح چنين پرسش و ابهامى را از بين ببرند، نيز با ورود امام(ع) به عرصه فتوحات، اعتبار و مشروعيت چنين اقدامى را در اذهان بسيارى از هوادارانش مستحكم سازند و از سوى ديگر از مهارتهاى جنگى آن حضرت در فتح شهرها بهره گيرد.
سياست حضرت در اين جريان، سياست بينابين بود. از سويى امام نمىخواست با حضور خود در جنگها بر سياستهاى خليفه مهر تأييد بزند و مؤيد خلفا باشد؛ و از جهتى هم نمىخواست سپاهيان اسلام شكست بخورند، حضرت در اين ماجرا موضعى «بى طرفانه» و يا حداكثر «مشاورانه» را اتخاذ نمود.
طبق بعضى از گزارشهاى تاريخى، ابوبكر براى فتح شام از اصحاب نظر خواهى كرد. هر كس نظرى داد كه مورد پذيرش وى واقع نشد، ولى نظر امام را پذيرفت. حضرت فرمود: «چه خليفه خود به اين نبرد رو آورد و چه لشكرى از جانب خويش روانه كند، در هر دو حال پيروز خواهد شد؛ زيرا از پيامبر(ص) شنيده است كه آيين اسلام بر همه اديان غلبه خواهد كرد. آن گاه امام، خليفه را به صبر و استقامت سفارش نمود.
ابوبكر در حالى كه از شنيدن چنين خبرى خوشحال شده بود، مسلمانان را به جهاد تشويق نمود و آنان را به اطاعت از خدا و پيروى از فرماندهانشان امر كرد.(4)
در جنگهاى اين دوره گروهى از ياران امام على(ع) مانند مالك اشتر، خالدبن سعيد بن عاص، هاشم بن عتبة بن ابى وقاص، معروف به هاشم مرقال و فضل بن عباس، حضورى فعال، بلكه در زمره فرماندهان لشكر اسلام قرار داشتند.
از دو جهت مىتوان گفت كه تا حدودى جنگهاى اين دوره مورد تأييد امام بود: يكى از جهت رهنمودهاى ايشان كه پيروزى را پيش بينى كرد و آن را وعده پيامبر اسلام(ص) معرفى نمود، ديگرى شركت ياران صميمى حضرت در اين نبردها.
1-2. دردوره ده ساله خلافت عمر، موضعى كه امام در برابر فتوحات اين دوره اتخاذ نمود، همانند موضعى بود كه در دوره خلافت ابوبكر اتخاذ نمود؛ يعنى نه تأييد مشروعيت حكومت و نه موضعى كه موجب تضعيف روحيه سپاهيان اسلام گردد.
عمر كوشيد امام را به شركت در فتوحات وادارد، ولى موفق نشد. بنا به نوشته مورخ نامدار، مسعودى: چون عمر درباره جنگ با ايرانيان از عثمان نظر خواهى كرد، عثمان گفت: مردى را بفرست كه در كار جنگ تجربه و بصيرت داشته باشد. عمر گفت: آن كيست؟ عثمان گفت: على بن ابى طالب است. عمر گفت: پس ببين كه او به اين كار تمايل دارد؟ عثمان با على(ع) مذاكره كرد، امّا على(ع) اين را خوش نداشت و رد كرد.(5)
عمر كه نمىتوانست على(ع) را به طور مستقيم به همكارى و شركت در فتوحات حاضر كند، تلاش كرد از ديدگاهها و راهنمايىهاى آن حضرت بهرهمند گردد. حضرت چون نمىتوانست نسبت به سرنوشت اسلام و مسلمانان بىاعتنا باشد، تنها در قالب مشاوره و ارائه ديدگاههاى خويش، همانند يك كارشناس برجسته نظامى آنان را در اين امر همراهى كرد. هرگاه عمر از حضرت نظر مشورتى مىخواست، حضرت از ارائه رهنمودها دريغ نمىورزيد.(6)
بنا به روايتى از امام باقر(ع) عمر، امور حكومت را كه از مهمترين آنها فتوحات بود، با نظر خواهى از على(ع) به سامان مىرساند.(7)
در اين دوره شيعيان و ياران امام على(ع) در جنگها شركت فعال داشتند، از جمله:
- عمار ياسر در فتح مصر، شوشتر و ديار بكر؛
- مالك اشتر نخعى در نبرد قادسيه و مصر؛
- حجر بن عدى كندى در نبرد جلولاء و قادسيه؛
- براء بن عازب در فتح شوشتر، ابهر، قزوين و زنجان؛
- زيد بن صرحان در نبرد جلولاء؛
- حذيفه بن يمان در جنگ نهاوند؛
- مقداد بن اسود كندى در فتح مصر و ديار بكر؛
- هاشم مرقال در نبرد قادسيه، بيت المقدس و جلولاء؛
- سلمان فارسى در فتح مدائن.
در اين دوره مىتوان از دو جهت به تأييد امام على(ع) پى برد:
يكى از جهت رهنمودهاى ايشان كه به پيروزى منجر شد.
دوم از جهت شركت فعال ياران صميمى حضرت در نبردها.
اين سخن به معناى تأييد امام از ديگر سياستهاى عمر نيست؛ بلكه سخن در اصل فتوحات است، نه سياست عرب گرايانه عمر و موضعگيرى او در برابر ايرانيان كه مورد انتقاد امام قرار گرفت و نه موارد ديگر كه ما در نامه قبلى به برخى از آنها اشاره نمودهايم و در اين جا از بيان مجدد آن خوددارى مىكنيم.
1-3. در دوره دوازه ساله خلافت عثمان، رابطه بين امام و حكومت عثمان مانند دوره قبل نبود. حضرت در اين دوره كمتر در صحنه حضور مىيافت و به مشورت و همكاى در امور حكومت مىپرداخت؛ از اين رو هيچ گزارشى در منابع تاريخ مبنى بر راهنمايى و ارائه نظر در امر فتوحات از سوى حضرت، وجود ندارد.
براى توضيح بيشتر مىتوانيد به تاريخ در آيينه پژوهش، جلد دوّم، مراجعه نماييد.
پى نوشتها:
1. تفسير نمونه، ج 2، ص 206 و 207.
2. ابن اعثم كوفى، الفتوح، ج 1، ص 79 به بعد، بيروت، دارالأضواء، ط الأولى، 1411/1991.
3. نهج البلاغه، صبحى صالح، نامه 45.
4. ابن اعثم كونى، همان، ص 80 و 81؛ تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 133. بيروت ، دار صادر، بى تا.
5. مسعودى، مروج الذهب، ج 2، ص 310، قم، دار الهجرة، چ دوم، 1409.
6. درباره مشاوره خلفا با حضرت على(ع) به نهج البلاغه، خ 146 رجوع شود.
7. شيخ مفيد، الاختصاص، ص 173، سال چاپ : 1414 - 1993 م، نشردار المفيد للطباعة و النشر و التوزيع، بيروت، لبنان.