جاودانگی عاشورا

محمد تقى سبحانى نیا

بیش از یکهزار و سیصد سال است که شیعیان، هر ساله در عزاى سرور و سالار شهیدان حضرت حسین بن على بر سر و سینه مى زنند، نوحه مى سرایند و بر مصائب او اشک ماتم مى ریزند. این عزاداریها هر ساله باشکوه تر برگزار شده و هیچ گاه کم فروغ و بى رونق نگردیده است. مردم با شور و عشق و از روى جان و دل در آن شرکت مى کنند و از بذل مال براى هر چه باشکوه تر برگزار شدن آن، دریغ نمىورزند.
نام حسین ـ علیه السلام ـ در قلبها حک شده است و یاد نام او، اشکهاى بى ریاى مرد و زن و پیر و جوان را جارى مى سازد. مردم کودکان خود را با مراسم عزاى حسین ـ علیه السلام ـ آشنا و آنها را با یاد و نام او بزرگ مى کنند و تکریم نام حسین بن على ـ علیه السلام ـ و شرکت در مراسم سوگوارى آن حضرت را از اوان طفولیت به آنان مى آموزند.
هر مصیبتى پس از سپرى شدن زمان، فراموش مى شود. اما چرا مصیبت و قیام آن حضرت از یادها نمى رود؟!
در اینجا برآنیم که به ذکر یکى از علل جاودانگى قیام آن حضرت پرداخته، به این حادثه از نگاه روان شناسى بنگریم.

سرچشمه رفتار انسان در علم روانشناسى
دانشمندان علم روانشناسى رفتار آدمى را ناشى از وجود انگیزه و امرى موسوم به «سایِق» مى دانند. سایق نیرویى است که انگیزه را در موجود زنده ایجاد یا آن را تقویت مى کند و در نتیجه او را به انجام عملى خاص وامى دارد.
سایقها یا محرکها از تنوع زیادى برخوردارند و هر سایقى محرکى خاص است که انگیزه رفتارى خاصى را در موجود زنده به وجود مى آورد، به گونه اى که برخى از دانشمندان این علم معتقدند انواع رفتارهاى انسان یا از سایقهاى تعادلى ریشه مى گیرند یا از سایقهاى ثانوى که خود از سایقهاى تعادلى به وجود آمده اند. [1]
پاداشها و تنبیه ها دو دسته از سایقهاى محرک و انگیزه سازند که از بارزترین و شاخص ترین سایقها به شمار مى روند و تأثیر مستقیم و کاملاً مشهودى بر رفتار انسانها و حتى حیوانات مى نهند. خداوند نیز، چون خالق انسان و از هر کسى به طبیعت او آگاه تر است، به خوبى مى داند که سیستم رفتارى او همواره از کانال انگیزه و سایق مى گذرد و به همین علت، در آیات خود از این طریق در بندگانش براى پیروى از دین اسلام ایجاد انگیزه مى کند و نیز انگیزه مؤمنان را تقویت مى سازد.
شاید به همین سبب است که بشارت به پاداشهاى اخروى و سعادت ابدى و نیز انذار از عذاب دردناک الهى و خسران ابدى، از مهم ترین مأموریتهاى پیامبران الهى است و حتى تمام مأموریت و رسالت آنان را در این دو کلمه «بشارت و انذار» مى توان خلاصه نمود:
( انّا ارسلناک بالحقّ بشیراً و نذیراً و داعیاً الى اللّه و سراجاً منیراً ) [2]
( و ما ارسلناک الاّ کافة للنّاس بشیراً و نذیراً ) [3]
( و ما ارسلناک الاّ مبشراً و نذیراً ) [4]
بشارتهاى قرآنى به پاداش بزرگ در قیامت و نعمتهاى بهشتى سایقهایى اند که انگیزه ایمان و پیروى از احکام دین اسلام را در انسان مؤمن به وجود مى آورند و راه را براى انجام اعمال نیک هموار، و انگیزه انجام اعمال زشت و ناپسند را کم رنگ و ضعیف مى سازند. آیاتى چون:
( و یبشّر المؤمنین الذین یعملون الصالحات انّ لهم اجراً حسناً ) [5]
( و یبشّر المؤمنین الذین یعملون الصالحات انّ لهم اجراً کبیراً ) [6]
( یبشّرهم ربهم برحمة منه و رضوان و جنات لهم فیها نعیم ) [7]
( و بشر الذین آمنوا و عملوا الصالحات انّ لهم جنات تجرى من تحتها الأنهار کلّما رزقوا منها من ثمرة رزقاً قالوا هذا الّذی رزقنا من قبل و أتوا به متشابهاً و لهم فیهاازواج مطهّرة و هم فیها خالدون ) [8]
نیز انذارهاى قرآنى به عذاب جهنم، آدمیان را از عذاب دردناک دوزخ بر حذر مى دارند و انگیزه کفر و شرک و انجام عمل زشت و ناپسند را در آنها تضعیف مى نمایند:
( ان الّذین کفروا لن تغنى اموالهم و لا اولادهم من اللّه شیئاً و اولئک هم وقود النّار ) [9]
( قل للّذین کفروا ستغلبون و تحشرون الى جهنّم و بئس المهاد ) [10]
( و من یعص اللّه و رسوله و یتعدّ حدوده یُدخله ناراً خالداً فیها و له عذاب مهین ) [11]
البته این تنها بخش اندکى از آیات فراوانى است که بشارت و انذار الهى را به مردم ابلاغ مى نمایند.

تعارض انگیزه ها
اگرچه آیات مذکور و نیز آیات و روایات مشابه، هر یک به عنوان سایق و محرک مى تواند در رفتار انسان تأثیرگذار باشد، ذکر این نکته نیز ضرورى است که درون انسان همواره صحنه کارزار انگیزه هاست; یعنى انگیزه هاى فراوانى همواره ذهن و فکر آدمى را به خود مشغول مى سازد و هر یک صاحب خود را به انجام عملى مطابق با آن انگیزه فرا مى خواند.
اما در این صحنه، تنها آن انگیزه نیرومندتر است که پیروز میدان مى شود و توفیق مى یابد تا رفتار صاحبش را به سوى خود سوق دهد; مثلاً علاقه به سعادت اخروى و نیز علاقه به کسب مقام و منزلت دنیوى ـ از راه باطل ـ دو انگیزه اى است که در درون هر انسانى وجود دارد; اما ممکن است انگیزه دست یابى به سعادت ابدى در یکى برانگیزه دست یابى به مقام و منزلت دنیا غلبه یابد و در نتیجه به انگیزه دست یابى به مقام و منزلت، رفتارى متناسب با انگیزه پیروز از او سر زند، اما در دیگرى انگیزه نخست مغلوب شده، مقام و منزلت دنیوى برگزیده شود.
البته پیروزى یک انگیزه بر انگیزه یا انگیزه هاى دیگر همواره منجر به نابودى یا از دست رفتن فرصت براى انگیزه هاى دیگر نمى شود; بلکه ممکن است آنها در حالت ضعیف شده یا ناهشیار نگاه داشته شوند تا آنجا که حتى صاحب آن نیز از وجود آن چندان آگاه نباشد و آنگاه که آن انگیزه نیرومند فروکش کرد و به هدفش نائل شد یا دچار شکست گردید، ناگاه با سایقى نیرومند انگیزه خفته و ناهشیار تقویت و آشکار گردد. [12]

انگیزه هاى کوفیان
در میان خلفاى جور، معاویه بارزترین و شاخص ترین خلیفه اى بود که از ایجاد سایقهاى نیرومند در بین مردم براى رسیدن به اهداف شوم خود، بیشترین بهره را بُرد. او با وعده هاى راستین و دروغین افراد را مى خرید و با این روش آنان را تحریک مى کرد تا به سمت او جذب شده، از گرد امیر مؤمنان و امام حسن و امام حسین ـ علیهم السلام ـ پراکنده شوند.
معاویه از یک سو با وعده هاى طمع انگیز و از سوى دیگر با تهدیدهاى خشن، شیعیان على بن ابى طالب ـ علیه السلام ـ را تحت فشار شدید قرار مى داد و انگیزه هرگونه اظهار ارادت و علاقه به خاندان علوى را در آنان تا آنجا که ممکن بود تضعیف مى نمود.
این روش در زمان یزید نیز تداوم یافت و نماینده و دست نشانده خون آشامش، عبیداللّه بن زیاد بیش از هر زمان دیگرى آن را در کوفه به اجرا درآورد.
از زمانى که پاى عبیداللّه بن زیاد به کوفه رسید، چنین رفتارى براى جلوگیرى از تصرف کامل شهر توسط شیعیان و هواداران سیدالشهداء به وضوح مشاهده شد. استفاده از سایقهاى محرک و سایقهاى بازدارنده در سطح بسیار وسیعى صورت پذیرفت.
او از یک سو با خریدن سران قبایل و نیز با وعده هاى ناچیز و حقیر و گاه پوچ به مردم عامى، به فراخور حال هر کس سایقى نیرومند براى مبارزه با انگیزه حمایت از حسین بن على ـ علیه السلام ـ ایجاد کرد و آنگاه که انگیزه حمایت از امام حسین ـ علیه السلام ـ را در بین مردم قوى تر دید، بر تحریکهاى خود افزود و با تهدید و ارعاب شدید، همت خود را بر تضعیف انگیزه مقدس مردم در حمایت و پیروى از سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ به کار بست.
سرانجام بشارتها و انذارهاى ابن زیاد که گاهى جنبه عملى نیز به خود مى گرفت، و ضعف و سستى ایمان کوفیان و عدم شناخت کافى نسبت به شخصیت و منزلت سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ و از همه مهم تر دنیاطلبى و مادى گرایى آنان تأثیر خود را بر رفتارشان نمایان ساخت و انگیزه آنان را در پیوستن به امام و حمایت از آن حضرت تضعیف نمود یا از بین برد.
از آن جمعیت انبوه دعوت کننده و بیعت کننده با مسلم بن عقیل، تعداد انگشت شمارى، مخفیانه خود را به امام حسین ـ علیه السلام ـ رساندند و به وعده خود عمل نمودند و بقیه یا دست از حمایت ابا عبداللّه ـ علیه السلام ـ کشیدند و به گوشه اى خزیدند یا در صف دشمنان امام درآمدند و کسوت قاتلین آن حضرت را بر تن نمودند.
برخى خبرها از سوى افرادى چون فرزدق به امام حسین ـ علیه السلام ـ مى رسید و در آن تصریح مى شد که قلبهاى مردم با امام و شمشیر آنان علیه آن حضرت است. این خبرها حاکى از آن بود که در وجود کوفیان دو انگیزه وجود داشت:
نخست انگیزه حمایت از امام زمان خود; یعنى حسین ـ علیه السلام ـ و جهاد در رکاب او با خلیفه فاسق و فاجر و دیگرى انگیزه برخوردارى از امنیت جان و مال و ناموس و انتخاب زندگى چند روزه دنیا و دست یابى به جایزه مادى.
سرانجام آنچه به وقوع پیوست، نتیجه اى جز شهادت مظلومانه سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ و اصحاب و خاندان با وفایش و به اسارت رفتن اهل بیتش در پى نداشت.

دگرگونى در انگیزه ها
پس از پایان حادثه عاشورا و بر ملا شدن ابعاد دلخراش و جانفرساى قیام سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ دوستداران و شیعیان اهل بیت به خود آمدند و کم کم زمینه پیدایش دو گروه عمده در میان آنان فراهم آمد:
گروه نخست توّابینى بودند که پس از دعوت از امام و بیعت با نماینده آن حضرت (مسلم بن عقیل)، عهدشکنى کردند و دست از یارى آن حضرت کشیدند و او را در میان سپاه کفر تنها گذاردند; آنها پس از شهادت امام، ندامت و پشیمانى سراسر وجودشان را فراگرفت و سرانجام منجر به برپایى قیامى موسوم به قیام توابین شد.
پس از آنکه انگیزه هاى دنیاطلبى کوفیان فروکش کرد و سایقهاى تطمیعى و تهدیدى حکومت اموى موضوعیت خود را تا حدى از دست داد، بار دیگر انگیزه دیندارى و دست یابى به سعادت ابدى در وجود کوفیان نمایان شد، اما این بار با قوت بیشتر; زیرا آنان پس از آنکه خاندان سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ را در کسوت اسیرى به کوفه دیدند و سر مطهر حسین ـ علیه السلام ـ را بر نوک نیزه مشاهده کردند، دریافتند که چه جنایت عظیمى مرتکب شده اند و در صورت عدم جبران بىوفایى و عهدشکنى خود، هرگز سعادت آخرت را در پیشگاه خدا و رسولش درک نخواهند کرد.
این عامل انگیزه آنان را تا آنجا قوت بخشید که دیگر هیچ انگیزه اى نمى توانست بر آن غلبه نماید. از این رو نخست در حمایت عبداللّه بن عفیف ازدى که ابن زیاد را به هنگام سخنرانى و بدگویى از سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ رسوا نمود جنگ سختى نمودند و عده اى کشته شدند [13] و پس از آن قیام توابین برپا شد و در نهایت سرکوب گردید; اما ترس از کشته شدن و جدایى از عزیزان باعث نشد تا آنان از انگیزه مقدسشان دست بردارند و درصدد جبران گذشته برنیایند.
گروه دوم شیعیانى بودند که تنها اخبار مظلومیتهاى حسین ـ علیه السلام ـ و اصحاب و اهل بیتش و جنایاتى که یزیدیان به آنان روا داشته بودند، به آنها رسیده بود.
پس از شنیدن این اخبار دو هیجان مهم «خشم» و «حُزن و اندوه» سراسر وجود آنان را فراگرفت: خشم نسبت به ظالمان و ستمگرانى که عامل محقق شدن چنین جنایتى بودند و حزن و اندوه به سبب جدایى از پیشوا و مولاى خود حضرت ابا عبداللّه و آن ستمى که بر او روا داشته شده بود.
از این رو شعلهور شدن این هیجانها در نهاد شیعیان، ظلم ستیزى و نیز خونخواهى سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ را در نهاد آنها بارور کرد و تلاشهاى بعدى آنان را در مخالفت و ستیز با حکومت وقت و یارى رساندن به قیامهاى توّابین یا پى ریزى قیامهاى خون خواهانه اى همچون قیام زید بن على بن الحسین را موجب شد.

سخنى درباره هیجان
هیجانها از دیدگاه دانشمندان روانشناس، سایقهاى عاطفى اند که تأثیرگزارترین عامل در رفتار مردم به شمار مى روند. علم روان شناسى بر این اعتقاد است که هیجانها از محرکها ناشى مى شوند. بنابراین محرکها هیجانها را و هیجانها رفتار آدمى را مى سازند.
«جورج اس برت» روانشناس معروف در این باره مى گوید:
«همه هیجانها از یک محرک که تعادل موجود زنده را بر هم مى زند ناشى مى شوند.» [14]
«هاردى اى کار» روانشناس دیگر در تعریف هیجان مى گوید:
«مى توان هیجان را اجمالاً به عنوان یک نوع سازگارى مجدد جسمانى تعریف کرد که به طور غریزى به وسیله یک موقعیت محرک به وجود مى آید و به نوبه خود باعث بروز انطباق مؤثرترى در مقابل آن موقعیت مى شود.» [15]
همچنین بسیارى از دانشمندان علم روانشناسى بر این باورند که سایقهاى عاطفى، یعنى هیجانها، یا انگیزه اند یا نقشى همانند انگیزه در رفتار آدمى ایفا مى کنند; یعنى همان گونه که انگیزه رفتارساز است، هیجانها نیز باعث بروز رفتارى متناسب با آن هیجان در انسان مى شود.
«سیلوان تام کینز و کارول ایزارد معتقدند تعریف هیجان با تعریفى که براى انگیزه مى شود برابر است; زیرا آنها رفتار را نیرو بخشیده و آن را هدایت مى کنند. مثلاً ترس شخص را براى انجام عمل و هدایت آن به سوى هدف یعنى رهایى از عمل ترس نیرومند مى سازد. پس هیجانها مانند برنامه ها، اهداف، نیازهاى فیزیولوژیکى و تمام انگیزه ها رفتار را نیرو بخشیده و هدایت مى کنند.» [16]
«رابرت لیسپر نیز معتقد است که هیجانها مثل انگیزه ها به رفتار انسان جهت و انتظام مى بخشد.» [17]
اما در میان سایقهاى عاطفى که تأثیرگزارترین سایقها در رفتار آدمى اند، «خشم» داغ ترین و پرشورترین هیجان به شمار مى رود.
«جان مارشال ریو» در کتاب خود مى نویسد:
«خشم یعنى هیجانى که به صورت بالقوه خطرناک ترین هیجان مى باشد; زیرا هدف کارکردى آن نابود ساختن موانع موجود در محیط است. خشم اگر چه در بسیارى از موارد مفید نیست; اما چون بقیه صفات و ویژگیهایى که در وجود آدمى نهاده شده است، نوع مفید نیز دارد. خشم مفید یا خشم مقدس از نظر تکاملى نیرو را در جهت دفاع از خود یا از کسى که به آن عشق مىورزد بسیج مى کند، دفاعى که ویژگى آن قدرت، استقامت و تحمل و بردبارى است.» [18]
او در ادامه مى افزاید:
«از سوى دیگر حُزن و اندوه نیز منفى ترین و آزاردهنده ترین هیجان مى باشد. دو فعال ساز اصلى اندوه، جدایى و شکست است. اندوه همبستگى گروههاى اجتماعى را آسان مى کند; چون جدایى از افرادى که در زندگى مهم هستند، موجب اندوه مى شود; و چون اندوه احساس ناراحت کننده اى است، پیش بینى آن ـ و یا تحقق آن ـ مردم را براى همبستگى و وحدت با اشخاص مورد علاقه بر مى انگیزد.» [19]
از این رو اندوه و حزن همواره باعث افزایش همبستگى و وحدت و اظهار همدردى بین هم نوعان، همکیشان، همبستگان یا اعضاى خانواده را موجب مى شود.
اکنون شاید به روشنى آشکار شده باشد که مظلومیت سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ و خاندان و اصحابش باعث ایجاد دو هیجان بزرگ «خشم و حُزن» در وجود شیعیان شد و در نتیجه اگرچه در ظاهر یزید و یزیدیان پیروز شدند، پس از آن واقعه پایه هاى حکومتشان بیش از پیش متزلزل گردید و هر روز از گوشه اى قیامى برخاست و انقلابى رخ نمود که آرامش را از حاکمان فاسق اموى ربوده بود.
ظلمى که بر خاندان عصمت و طهارت رفت، چنان خشم و حزنى در وجود شیعیان ایجاد کرده بود که همچون بُغضى گلوگیر، روحیه انتقام گیرى و خونخواهى را در وجود آنان بر مى انگیخت; خشمى که هرگز فروکش نمى کرد و حزنى که هرگز به فراموشى سپرده نمى شد.

راز جاودانگى قیام سرخ عاشورا
به راستى چرا امامان معصوم ـ علیهم السلام ـ پس از سیدالشهداء همچون او قیام نکردند و حماسه عاشورا را تکرار ننمودند؟ آیا آن بزرگواران از هر کس دیگرى اولى بر اظهار خشم خود نبودند؟!
روشن است که مبارزه با گمراهى، هر روز اقتضایى دارد و روش جدیدى را مى طلبد. اهل بیت ـ علیهم السلام ـ از این مهم غافل نبودند و براى تداوم مبارزه با انحراف و ظلم و بیدادگرى درصدد تبیین احکام شریعت و محافظت از آن در مقابل انواع کجرویها و بدعتها برآمدند; یعنى همان گونه که باید علیه ظلم و ستم جنگید و با ظالمان مبارزه نمود، باید احکام دین به روشنى تبیین مى شد و ابعاد مختلف آن براى مردم آشکار مى گشت.
امامان پس از سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ به دو امر همت گماردند: نخست ممانعت از فراموش شدن حادثه عاشورا و قیام خونین سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ و اهداف آن حضرت، و دیگر انجام دادن مأموریت خود در محافظت از کیان دین براساس آنچه شرایط عصر اقتضا مى نمود.
روزگار ائمه ـ علیهم السلام ـ پس از امام حسین ـ علیه السلام ـ اقتضاى قیامى دیگر را نداشت. از این رو مبارزه آنان به مبارزه سرد تبدیل شد و در کنار آن به تبیین احکام دین و ممانعت از انواع کجرویها و بدعتها مبادرت ورزیدند; اما این امر همواره در کنار تلاش گسترده براى احیاى راه سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ صورت مى پذیرفت.
از این روست که قیام ظلم ستیزانه امام حسین ـ علیه السلام ـ همواره تازه مانده و به امامان پس از سیدالشهداء ـ علیهم السلام ـ این امکان را داده تا مردم را از نظر بصیرت و آگاهى رشد داده، آنان را با حقایق و تعالیم دین بیشتر آشنا سازند و جهالتها را بزدایند و از این راه، مبارزانِ با سپاهیانِ تاریکى از بینش و آگاهى بیشترى برخوردار شوند.
مرور خاطرات مظلومیت سیدالشهداء ـ علیه السلام ـ و ظلم ستیزى آن حضرت و تأکید و اصرار فراوان نسبت به برپایى پرچم عزا و تشویق مؤمنان به زنده نگاه داشتن یاد او، به گونه اى است که گویى در هر سال، حسینى دیگر از فرزندان پیامبر ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ بر علیه ظلم و ستم قیام کرده و به دست ظالمان به شهادت رسیده باشد.
تأثیر این حرکت چیزى جز برقرار داشتن آن دو هیجان در وجود مسلمانان و شعلهور ساختن مجدد آن در میان شیعیان نبود، و جز روشن ماندن چراغ هدایت حسینى و متزلزل شدن پایه هاى هر حکومت فاسد، نتیجه دیگرى به دنبال نداشته است.

پى نوشت:
[1] - انگیزش و هیجان ، ادوارد ج. مورى، ترجمه: دکتر محمدتقى براهنى، نشر شرکت سهامى خاص، ص 12.
[2] - سوره بقره (2) آیه 119.
[3] - سوره سبأ (34) آیه 28.
[4] - سوره اسراء (17) آیه 105.
[5] - سوره کهف (18) آیه 2.
[6] - سوره اسراء (17) آیه 9.
[7] - سوره توبه (9) آیه 21.
[8] - سوره بقره (2) آیه 25.
[9] - سوره آل عمران (3) آیه 10.
[10] - سوره آل عمران (3) آیه 12.
[11] - سوره نساء (4) آیه 14.
[12] - ر.ک: انگیزش و هیجان ، ادوارد ج. مورى، ترجمه دکتر محمدنقى براهنى، بحث تعارض انگیزه ها.
[13] - الفتوح ، ج 5، ص 124.
[14] - هیجانها ، روبرت پلاچیک، ترجمه محمود رمضان زاده، مؤسسه چاپ و نشر آستان قدس رضوى، 1371، ص 202.
[15] - همان، ص .
[16] - انگیزش و هیجان ، جان مارشال ریو، ترجمه یحیى سید محمدى، نشر ویرایش، 1380، ص 366.
[17] ـ انگیزش و هیجان ، ادوارد ج مورى، ترجمه دکترمحمدنقى براهنى،انتشارات شرکت سهامى خاص، ص 20.
[18] - انگیزش و هیجان ، جان مارشال ریو، ص 364.
[19] - همان، ص 366.
فرهنگ جهاد، شماره 36