محمدحسین مهوری
اشاره:
مقاله، پس از اثبات حرمت انسان در منابع اسلامی و تأکید بر حقوق او و تحریم خشونت و تجاوز به حقوق شرعی مردم، دفاع از حریم انسان را واجب دانسته و احکام جزائی اسلام چون قصاص و اعدام را در جهت اعمال خشونت مشروع و عادلانه برای مهار خشونت و حفظ حرمت و جان و مال انسانها تفسیر میکند و پس از پاسخ به 11 شبهه در باب اجرای قصاص، به یک شبهه در عدم جریان قصاص در مورد قتل فرزند پرداخته و در باب حکمت قصاص و عدم قصاص توضیحاتی ارائه میکند:
حرمت انسان در اسلام
مال، جان، ناموس و آبروی همة انسانها - نه فقط مسلمین - از نظر شرع اسلام، محترم است. هیچکس حق تعدی به حریم دیگران را ندارد. و تجاوز به حقوق مشروع هیچکس و بهیچوجه پذیرفته نیست. حضرت علی(ع) حتی از شکسته شدن حریم کفاری که در سایة حکومت اسلامی می زیند، به وسیله سپاه معاویه به شدت خشمگین شده و میفرماید:
«یکی از فرماندهان لشکر غارتگر به شهر مرزی انبار حمله کرده است، نماینده مرا - حسانبن حسان البکری - کشته و سربازان و مرزبانان را از آن سرزمین بیرون رانده است. به من خبر رسیده که یکی از آنان به خانه زن مسلمان و زن غیرمسلمانی که در پناه اسلام، جان و مالش محفوظ بوده، وارد شده و خلخال، دستبند، گردنبند و گوشوارههای آنها را بیرون آورده است در حالی که هیچ وسیلهای برای دفاع جز گریه و التماس نداشتهاند. آنان با غنیمت فراوان برگشتهاند بدون اینکه حتی یک نفر از ایشان زخمی گردد و یا قطره خونی از آنها ریخته شود. اگر به خاطر این حادثه، مسلمانی از روی تأسف بمیرد، ملامت نخواهد شد، بلکه از نظر من سزاوار و بجاست...».
اسلام برای تضمین احکام خود در درجه اول بر ایمان و اعتقاد پیروان پافشاری میکند و با تسخیر دلهای آنها نیرومندترین ضمانت اجرایی را در جامعه ایجاد میکند. تکیه اسلام در کاهش جرم و بزهکاری در جامعه، بیش از هر چیز بر تکامل روحی، تعالی اخلاقی و تقویت ایمان و اعتقاد مسلمانان است و در این راه از هر مکتب دیگری موفقتر بوده است.
مسلمان خداوند را همیشه و در همهجا، ناظر میداند و به خود اجازه نمیدهد در حضور خدا از قانون او سربرتابد. اعتقاد به معاد و کیفر و پاداش همه اعمال نیک و بد انسان، جرم و خیانت را در جامعه به حداقل میرساند و اسلام، شدیدترین عذابها و مجازاتهای اخروی را درباره تجاوز به حقوق دیگران ذکر کرده است.
قرآن کریم درباره کشتن عمدی با تاکید بر کیفر اخروی آدمکشی میفرماید:
«هر که مومنی را به عمد بکشد سزایش دوزخ است و در آن جاودانه خواهد بود و خدا بر او خشم گرفته، لعنتش میکند و عذاب بزرگی برایش آماده خواهد کرد.»
و نیز درباره کسانی که جامعه را به ناامنی کشند و با کشیدن اسلحه، مردم را بترسانند میفرماید:
«همانا کیفر کسانی که با خدا و فرستادهاش میجنگند و در زمین به تباهی میکوشند [در جامعه ایجاد ناامنی میکند یا به راهزنی و قتل و غارت میپردازد] این است که آنان را بکشند یا بر دار آویزند یا دست و پاهایشان را برخلاف یکدیگر ببرند و یا از آن سرزمین بیرونشان کنند. این است خواری و رسوایی برای آنان در این جهان و در آن جهان عذابی بزرگ در انتظار آنهاست.»
اما روشن است که تنها با تکیه بر ایمان و ذکر کیفر و پاداش اخروی نمیتوان حریم افراد جامعه را از دستبرد متجاوزان و جنایتکاران به طور کلی حفظ کرد و آسایش و امنیت جامعه را تامین نمود. در متمدنترین جوامع بشری نیز اشخاصی یافت میشوند که نه به جهان پس از مرگ معتقدند و نه از انسانیت، بهرهای بردهاند. آنان وحشیانه، حریم انسانهای ضعیف و بیدفاع را مورد حمله قرار میدهند، خون انسانها را میریزند و خانوادهها را بیسرپرست مینمایند. از اینجاست که در کنار تقویت ایمان و ارتقأ شخصیت انسانها از نظر اخلاقی و فضایل انسانی، ضرورت ایجاب میکند که در این جهان نیز برای متجاوزان و جنایتکاران، کیفر و مجازاتی عادلانه و متناسب با جرم و جنایت آنها در نظر گرفته شود که از ویژگیهای زیر برخوردار باشد؛
الف: در حد ممکن از تکرار جرم توسط مجرم جلوگیری کند.
ب: بیشترین تاثیر را در جلوگیری از ارتکاب آن جرم به وسیله دیگران داشته باشد.
ج: خسارتهای وارده به کسانی را که مورد تجاوز قرار گرفتهاند در حد ممکن، جبران نماید.
مجازات قتل
قتل افراد از نظر اسلام بر سهگونه است:
-1 قتل عمد: قاتل با اراده و اختیار برای کشتن شخصی، عملی انجام دهد که به مرگ او بیانجامد.
-2 شبه عمد: قاتل، تصمیم کشتن نداشته و عملی انجام دهد که غالباً کشنده نیست هر چند اتفاقاً در این مورد به مرگ مقتول انجامیده است.
-3 خطای محض: هدف قاتل از کاری که به قتل میانجامد، نه شخص مقتول بلکه چیز دیگری است و قتل کاملاً تصادفی است. مثلاً کسی، سنگی به سویی پرتاب میکند و تصادفاً شخصی را میکشد.
قتل خطای محض و شبه عمد در اسلام، مجازات قصاص ندارند و قاتل موظف به پرداخت دیه است. این مجازات در حد امکان، خسارت خانواده مقتول را از فقدان سرپرست جبران میکند. در این دو صورت قاتل، تصمیم به قتل نداشته و طبیعتاً خود ناراحت است علاوه بر آنکه پرداخت دیه نیز بر ناراحتی او میافزاید و سبب میشود که در آینده او و دیگران بیشتر احتیاط کنند و قتل غیرعمد به حداقل ممکن میرسد. اما کسی که عمداً اقدام به قتل میکند در اسلام، مستحق قصاص است. خانواده مقتول و اولیأ خون او حق دارند قاتل را قصاص یا عفو نمایند. قرآن کریم در این باره میفرماید:
«ای کسانی که ایمان آوردهاید، در باره کشتگان بر شما قصاص، مقرر شد؛ آزاد در مقابل آزاد، بنده در مقابل بنده و زن در مقابل زن و هر کس که از جانب برادر[دینی]اش [یعنی ولی مقتول، چیزی حق قصاص] به او گذشت شود، به طور پسندیده پیروی کند و با رعایت احسان، خونبها را به او بپردازد. این [حکم] تخفیف و رحمتی از پروردگار شماست؛ پس هر کس بعد از آن از اندازه درگذرد، وی را عذابی دردناک است. و ای خردمندان، شما را در قصاص زندگانی است باشد که به تقوا گرایید.»
کسی که با قصد و عمد اقدام به قتل نماید در واقع برای انسانیت، ارزشی قایل نیست و خون انسانها در نظر او اهمیتی ندارد تا از این عمل شنیع بپرهیزد و نه از ایمان واقعی به خدا و اعتقاد به معاد بهرهمند است تا فکر مجازات اخروی او را بازدارد. کسی که به عمد، خون بیگناهی را میریزد، انسانیت خود را از دست داده و اگر زمینه فراهم باشد از کشتن دیگران هم باکی ندارد و خداوند متعال میفرماید:
«هر کس کسی را - جز به قصاص قتل یا به کیفر فسادی در زمین بکشد، چنان است که گویی همه مردم را کشته باشد.»
بنابراین تنها عاملی که میتواند چنین اشخاصی را از ارتکاب قتل باز دارد، مردم بیدفاع را از انواع تعرضات آنها حفظ کند و به جامعه، آرامش و امنیت بخشد، تصور مجازاتی است که پس از ارتکاب قتل، گریبانگیر آنها خواهد شد. با این حال آیا میتوان تصور کرد که ترس از زندان، آن هم در کمال آسایش و راحتی و با همه امکانات زندگی، فکر کشتن دیگران را از سر افراد گستاخ بیرون کرده و یا اندیشیدن به کار در اردوگاههای کار اجباری بازدارنده آنها باشد؟ مگر بارها مشاهده نشده که چنین افرادی پس از زندان، اعمال خلاف را ادامه داده و حتی در زندان مرتکب قتل مجدد شدهاند؟
کسانی که مسخ شده و در حد حیوان درنده و پستتر از آن سقوط کردهاند حفظ حقوق دیگران برای آنها مفهومی ندارد و تنها عاملی که میتواند چنین انسانهای شرور را از فکر آدمکشی منصرف کند، تصور قصاص شدن است. این عامل موجب میشود که قتل عمد در جامعه به حداقل ممکن برسد و مجموع مقتولان و قاتلان قتل عمد که در جامعه، قصاص میشوند به مراتب کمتر از وقتی باشد که این عامل بازدارنده در جامعه وجود ندارد و چنین اشخاصی بر سر کوچکترین مسایل، در کمال جسارت خواهند گفت: آدم میکشم و به زندان میروم.
خداوند متعال در آیه مورد بحث میفرماید:
«و ای خردمندان برای شما در قصاص زندگانی است باشد که به تقوا گرایید».
این آیه فکر و اندیشه مسلمانان را مخاطب قرار داده و از آنها میخواهد به دور از عواطف زودگذر و ترحم به قاتل بیندیشند که قصاص، موجب کاهش آمار قتل در جامعه است و جامعه بر اثر قصاص، زنده میشود و در پایان میفرماید: «لعلکم تتقون» باشد که با اجرای قصاص در جامعه از آدمکشی و خونریزی دست بردارید.
معنی «حیات» در آیة «قصاص»
ممکن است در آیه مورد بحث، حیات معنوی جامعه، مقصود باشد. همچنین جامعه همانند فرد، مرگ و زندگی و حیات و موت دارد. جامعهای که فضایل اخلاقی در آن حاکم باشد، عدالت اجرأ شود، حق محرومان ادا شود، جامعه زندهایست و جامعهای که ظلم و ستم بر آن حاکم باشد، حق محرومان در آن ضایع گردد و از حیثیت و شرف خود در مقابل متجاوزان دفاع نکند، جامعه مرده است. حضرت علی(ع) میفرماید:
«عدالت حاکم، جامعه را زنده میکند.»
بنابراین معنی آیه چنین میشود: «حیات جامعه در گرو حکم قصاص فرد است». زیرا قصاص، اختصاص به اعدام ندارد بلکه تلافی هر جنایتی را شامل میشود. اگر قصاص در آیه به قتل اختصاص داشته باشد مقصود این میشود که قصاص از وقوع قتل در جامعه جلوگیری میکند و به این وسیله به جامعه، حیات میبخشد و مقصود از «حیات»، زندگی مادی است. ولی بنابراینکه قصاص، شامل هرگونه جنایتی بشود مقصود، حیات معنوی میباشد. یعنی جامعهای که قصاص در آن اجرا شود، جامعهای زنده است. زیرا قصاص یعنی هر متجاوزی براساس عدالت و به اندازه جنایت خود مجازات شود. قصاص، دفاع از حق محرومان و ضعیفان در جامعه است تا هر زورگو و قدرتمندی بداند که تجاوز به حریم دیگران، بیپاسخ نمیماند و به همان اندازه حریم خودش شکسته میشود. قصاص یعنی اینکه هیچ ثروتمندی نتواند با پشتوانه مالی دیگران را گرفتار نقص عضو یا خانوادهای را بیسرپرست کند و با پرداخت پول به زندگی ننگین خود ادامه دهد و به ریش کسانی که به آنها تجاوز کرده است بخندد، بلکه باید بداند که اسلام، پشتیبان ضعیفان است.
بنابراین جامعهای که حکم قصاص در آن اجرا میشود، جامعهای است که حقوق محرومان در آن پایمال نمیشود، ضعیفان احساس امنیت و آرامش میکنند، قدرتمندان و ثروتمندان نمیتوانند به پشتوانه ثروت و قدرت خود عمداً به حریم مستضعفان تجاوز کنند و چنین جامعهای زنده است.
در مقابل، جامعهای که متجاوزان به حریم دیگران، صدمه زنندگان و کسانی که خانوادهها را بیسرپرست مینمایند و با پرداخت جریمه نقدی یا مدتی زندانی - که آن هم در شریطی مورد عفو و با تبدیل به جریمه نقدی میشود - پرونده جنایات خود را میبندند و انسانهای شرور و فرمایه به کوچکترین بهانهای به حریم ضعیفان تجاوز میکنند، آسایش و امنیت را از آنان سلب میکنند، چنین جامعهای مرده است. این برداشت از آیه با بیان اول قابل جمع است.
پاسخ به شبهات «قصاص»
هر چند بیان فوق در باب قصاص، اکثر شبهات و اشکالات را مرتفع میسازد ولی برای توضیح بیشتر تفضیلاً به پاسخ برخی از شبهات پیرامون قصاص میپردازیم:
-1 برخی، قصاص را از سنخ احکام «منصوصالعلة» دانسته و میگویند اگر روش دیگری تامینکننده حیات جامعه باشد آن روش، ترجیح دارد و باید به آن عمل شود:
«نکته بسیار مهم در آیه شریفه در تجویز قصاص به معنای عام این است که حکم قصاص را میتوان از احکام «منصوصالعلة» شمرد، گرچه ملفوظاً در این قبیل احکام از «لام تعلیل» استفاده میشود اما مفهوماً نیز میتوان تعلیل را به دست آورد. یعی اگر در برخی از موارد هم اعدام قانونی، مجاز شمرده شده، نفس حذف فیزیکی، علت جعل حکم نیست بلکه علت جعل حکم در تضمین حیات است. بنابراین اگر انسان به مراتبی از تکامل اخلاقی رسید که قصاص یعنی ترمیم امور و تضمین حیات فردی و جمعی به روشی دیگر و جایگزین حذف فیزیکی میسر بود، مرجع نیز خواهد بود...»
پاسخ: همین عبارت کوتاه ایشان دارای اشکالات عدیدهای است که به مصلحت بود ایشان وارد بحث علمی و تفسیری نمیشد:
اولاً بر فرض اینکه بپذیریم قصاص از احکام منصوصالعلة است ولی لازمه منصوصالعلة بودن حکمی، این نیست که بر فرض وجود آن علت در مورد دیگری آن حکم از کار بیفتد و آن مورد جایگزین حکم اول شود. به مثالی که نویسنده و همه فقها برای حکم «منصوصالعلة»، ذکر کردهاند، دقت کنید. وقتی گفته میشود: «الخمر حرامٌ لانه مسکر» معنا این نیست که اگر مسکر دیگری یافت شد، «خمر» حرام نباشد بلکه این است که هر چیز دیگری هم که «مسکر» بود، حرام است و حرمت خمر نیز به جای خود محفوظ است بنابراین بر فرض اینکه حکم قصاص، منصوصالعلة باشد، لازمه آن این است که هر چه موجب «حیات» جامعه است - مثل بالا بردن سطح فرهنگ آن - هم واجب است نه اینکه اگر چیز دیگری مایه حیات جامعه است فقط همان واجب است نه قصاص، و یا بین آن دو تخییر است.
ثانیاً ایجاد حیات در جامعه به وسیله قصاص، حکمت حکم است نه علت آن. و قیاس منصوصالعلة درباره علت است نه حکمت. توضیح اینکه گاهی علت جعل حکم در لسان دلیل، بیان میشود مثل اینکه گفته شود: شراب، حرام است زیرا مست کننده است، در این مورد، علت حرمت خمر، مستکنندگی آن است و اگر شی دیگری یافت شد که مانند خمر، مسکر بود حکم به حرمت آن نیز میشود ولی گاهی در لسان دلیل چیزی به عنوان حکمت حکم، بیان میشود، مانند این آیه قرآن: «اقمالصلَوة لذکری». در اینگونه موارد نمیتوان حکم را تعمیم داد و بگوییم هر چه موجب یاد خداست، واجب است زیرا ذکر خدا مصادیق بسیاری دارد، بعضی از مصادیق در حد وجوب مصلحت و ملاک دارد و برخی دیگر در حد استحباب و تشخیص اینکه کدامیک از مصادیق آن، واجب و کدامیک مستحب است. این در اختیار ما نیست و نیز ما نمیتوانیم تشخیص دهیم که عمل «الف» به اندازه نماز، یاد خدا را زنده میکند تا حکم به وجوب آن شود و بر فرض اینکه تشخیص دهیم که عملی به اندازه نماز، یاد خدا را زنده میکند بازهم نمیتوان حکم به وجوب آن نمود زیرا ممکن است واجب کردن آن مستلزم محذوراتی - چون عسر و حرج - باشد و لذا واجب نگردیده است مانند مسواک که واجب نشده اما مستحب اکید است. پس در مورد حکم به وجوب چیزی، عوامل بسیاری دخالت دارد که از قدرت تشخیص ما بیرون است. درباره قصاص نیز تشخیص اینکه عامل بازدارندگی آن در چه حد است - تا هر چه در آن حد از بازدارندگی است، حکم به وجوبش کنیم - از درک بشر، خارج است و بر فرض تشخیص میزان بازدارندگی آن نمیتوان گفت که عامل دیگری که همان میزان بازدارندگی را دارد، واجب باشد چون ممکن است آن عامل، عواقب سؤ یا مشکلاتی برای جامعه داشته باشد که خداوند متعال از بین تمام روشها، قصاص را بهترین روش تشخیص داده است و همان را واجب کردهاست زیراتشخیص ملاکاتاحکام جز در مواردی که شارع به آن تصریح کرده و یا تشخیص آن را به عقل انسان واگذار کرده، در حوزة عقل بشر نیست. در هر حکمی از احکام الهی هزاران عامل و پارامتر دخالت دارد که احاطه به همه آن عوامل و تاثیراتی که بر فرد و جامعه میگذارد، از قدرت درک بشر، خارج است و لذاست که بشر برای تنظیم برنامه سعادت و خوشبختی خود علاوه بر عقل، نیازمند وحی و پیامبران است و قانون سعادت انسان باید به کمک خداوند معین شود.
تنها توجیه سخن نویسنده این است که بگوییم: «در آیه، وجوب به «قصاص»، تعلق نگرفته بلکه به ایجاد حیات در جامعه و پیشگیری از قتل تعلق گرفته است. بنابراین آنچه واجب است جلوگیری از قتل در جامعه است و قصاص به عنوان یکی از طرق تامینکننده این هدف است. براین اساس اگر زمانی، راه دیگری یافت شد که بتواند مانند قصاص یا بهتر از آن، این هدف را تامین کند، به عنوان یکی دیگر از راههای تامین واجب، واجب خواهد بود. خلاصه قصاص در آیه، موضوعیت ندارد بلکه مثال است. شاید منظور نویسنده همین است که از بیان علمی آن عاجز مانده زیرا میگوید:
«یعنی اگر در برخی از موارد هم اعدام قانونی مجاز شمرده شده است نفس حذف فیزیکی، علت جعل حکم نیست بلکه علت جعل حکم در تضمین حیات است.»
اما در هر حال این توجیه نیز صحیح نیست زیرا وجوب در آیه به قصاص، تعلق گرفته و تضمین حیات به عنوان غایت آن ذکر شده است.
-2 وی میگوید:
«اگر انسان به مراتبی از تکامل اخلاقی رسید که قصاص یعنی ترمیم امور و تضمین حیات فردی و جمعی به روشی دیگر و جایگزین حذف فیزیکی، میسر بود، مرجح نیز خواهد بود.»
پاسخ : این سخن بشدت مبهم است و معلوم نیست منظوراز تکامل اخلاقی انسان، تکامل اخلاقی قاتل است یا جامعه. به هر حال اگر مقصود این باشد که قاتل به مرحلهای از تکامل اخلاقی برسد که بتوان او را اصلاح و جذب جامعه کرد. باید گفت: اگر انسان به تکامل اخلاقی برسد هیچگاه به خود اجازه نمیدهد کمترین تجاوزی به حقوق دیگران نماید چه رسد به اینکه عمداً انسانی را بکشد، خانوادهای را بیسرپرست کند، به حریم انسانیت و جامعه تجاوز نماید و رعُب و وحشت در جامعه ایجاد نماید. صدور قتل عمد از فردی دلیل بر آن است که او حیوانی درندهای است هر چند در علوم مادی به پیشرفتهای بسیاری دست یافته باشد.
و اگر مقصود این است که وقتی جامعه به تکامل اخلاقی رسید، میتواند به وسیله روشهایی قاتل شرور را جذب کند، باید گفت تکامل اخلاقی دیگران، مشروط به عدم قصاص قاتل نیست.
-3 وی در ادامه میافزاید:
«ازهمینرو آیه شریفه، مغز انسانها و خردمندان را مورد خطاب قرار میدهد نه احساس و عواطف آنها را و میگوید: فیالقصاص حیوة یا اولیالالباب».
پاسخ : این که آیه مغز انسانها و صاحبان اندیشه را مورد خطاب قرار داده نه احساس و عواطف آنها را به این معنی است که مبادا تحت تأثیر احساس و عواطف از اجرای حکم قصاص دست بردارید و احساسات موجب شود که از مجازات جنایتکاران دست بکشید، پس بیندیشید که قصاص هر چند در ظاهر، کشتن و حذف یک فرد از جامعه است ولی در واقع به جامعه، حیات میبخشد و از قتلهای زنجیرهای و پیدرپی جلوگیری میکند.
-4 نگارنده مینویسد:
«شواهد فراوانی وجود دارد که عبارت «لعلکم تتقون» یکی از آنهاست: یعنی قصاص، تجویز میشود تا شاید شما رستگار شوید و از خشونت و بیتقوایی و تضییع حقوق یکدیگر بپرهیزید.»
پاسخ : این جمله بر خلاف مدعای ایشان، تشویقکننده مسلمانان به اجرای حکم قصاص است و میفرماید قصاص در جامعه، مقرر شد تا حیات جامعه، تضمین شود، شاید از کشتن یکدیگر دست بردارید و آدمکشی در جامعه، ریشه کن گردد. مرحوم علامه طباطبایی، جمله «لعلکم تتقون» را اینگونه تفسیر میکند:
«تا شاید از قتل یکدیگر خودداری کنید و خود را نگه دارید. این جمله به منزله علت تشریع قصاص است».
«تقوی» به معنی خودداری و خود را از ارتکاب عملی، حفظ کردن است و به دلیل اینکه در این آیه، سخن از قتل است، تقوی به معنی خودداری کردن از کشتن دیگران است. به هر حال برای ما روشن نیست که چگونه این جمله، برداشت نویسندة مزبور را تایید میکند.
-5 در ادامه آمده است:
«آیات و روایات فراوانی دلالت بر ترجیح بخشش مجرمان دارند و مؤید این برداشت هستند».
پاسخ: آری در اسلام، تاکید فراوانی بر عفو، و بخشش شدهاست که در کمتر کتبی، نظیر آن را میتوان یافت.
ولیدرمورد عفو وبخشش نکاتی شایان ذکر است:
الف) سفارش به عفو و بخشش در مورد صاحبان حق است نه در مورد مجریان قانون. اسلام، صاحبان حق را تشویق به عفو و گذشت مینماید ولی مجریان قانون، حق ندارند ذرهای در مورد اجرای قانون، تسامح و کوتاهی کنند، قرآن کریم در مورد اجرای قانون به پیامبر(ص) میفرماید:
«به هر زن زناکار و مرد زناکاری را صدتازیانه بزنید و اگر به خدا و روز بازپسین ایمان دارید، در [کار] دین خدا نسبت به آن دو دلسوزی نکنید...».
پیامبر اکرم(ص) و امامان(ع) در مورد حق شخصی خود، نهایت گذشت و عطوفت را به کار میبردند ولی درباره حقوق مردم، نهایت سختگیری اعمال میکردند. حقوق مردم، چیزی نیست که حاکمان و مجریان قانون بتوانند در آن کوچکترین گذشت را نمایند. همین جضرت علی(ع) که درباره قاتل خود سفارش به عفو و گذشت مینماید درباره عبیدالله بن عمر که مرتکب قتل عمد شده بود، چنان سختگیری کرد که عبیدالله از ترس به معاویه پیوست و کمترین گذشتی در مورد او نکرد و نیز در مورد مقدار ناچیزی روغن چراغ بیتالمال، آن چنان وسواس نشان میدهد تا دیگران حساب کار را در برخورد با حقوق مردم بنمایند و نیز همین علی(ع) درباره شتران بیتالمال چنان سختگیری میکند که مسلمانان او را متهم به خشونتمینمایند.
با این بیان، پاسخ قسمت دیگری از سخن ایشان که در مورد عفو حضرتعلی(ع) از قاتل خود و عفو پیامبر(ص) نسبت به قاتل حمزه(ع) روشن میشوند. هر چند درباره عفو پیامبر(ص) نسبت به قاتل حمزه(ع) سخنی است و در اصل آن تشکیک است. به محل دیگر موکول میشود.
ب) اسلام در مواردی به صاحبان حق - نه به مجریان قانون - سفارش به عفو و گذشت میکند که موجب جرأت و جسارت بر جرم و جنایت نگردد و در مواردی که گذشت، مجرمان را گستاخ میکند، عفو و بخشش، اشتباه است و اسلام دستور به مقابله به مثل میدهد.
براساس تفاوت انسانها در کرامت، بزرگواری و شخصیت، شیوههای جلوگیری و بازداری از تکرار خطا و اشتباه، متفاوت است. انسانهای با شخصیت، به مجرد توجه به خطای خود، نادم و پشیمان میشوند و تصمیم به ترک خلاف و جبران آنها میگیرند. برعکس در مقابل شدت عمل دیگران از خود، شدت عمل به خرج میدهند. آنان حاضرند جان خود را فدا کنند ولی هیچگاه در مقابل زور و ستم، سر خم نمیکنند. ولی انسانهای فرومایه و پست هر چه بیشتر با ملاطفت و نرمی با آنان برخورد شود، جسورتر، گستاختر و سرسختتر میشوند و در مقابل، هر چه بیشتر در مقابلشان سرسختی و شدت عمل به خرج داده شود، از خود، نرمش بیشتری نشان میدهند. بنابراین عفو در مواردی، نیکو است که موجب سؤاستفاده خاطی و جنایتکار نگردد و زمانی باید از عفو استفاده شود که اثر تربیتی مثبت داشته باشد ولی در مواردی که بر گستاخی و جنایت جنایتکاران بیفزاید، بخشش ظالم، ظلم به مظلومان و حمایت از ستمگران است و از نظر عقل و شرع، قبیح و ناپسند است.
حضرت علی(ع) میفرماید:
«مجازات بزرگواران بهتر از عفو فرومایگان است.»
هر چند مجازات انسانهای با شخصیت، ممکن است آنها را به عکسالعملهای تند وادار کند ولی هرگز تاثیر سؤ مجازات آنان به اندازة اثر سوء عفو انسانهای فرومایه نخواهد بود.
«انسان پست و فرومایه هنگامی که نرمش ببیند، ظلم میکند و وقتی درشتی ببیند، نرم میشود». : «بزرگواری که موجب اصلاح کریمان میشود، موجب فساد افراد لئیم میگردد». : «برحذر باش از انسان پست، آنگاه که به او اکرام کردی». : «محروم کردن کریم، مؤثرتر از بخشش لئیم است».
و چه انسانی فرومایهتر و پستتر از کسی که عمداً خون بیگناهی را بر زمین میریزد؟
اگر اسلام، تاکید فراوانی بر عفو و بخشش دارد، بدان خاطر است که گذشت، مخالف طبیعت انسان و انتقام، موافق با طبیعت اولی اوست. لذا حاکم شدن روحیه گذشت و عطوفت بر جامعه، نیاز به تربیت و تذکر دارد به خلاف انتقام. بنابراین تاکیدات اسلام بر عفو و گذشت، به این معنی نیست که عفو در همه موارد، پسندیده و نیکو باشد بلکه بدین خاطر است که مسلمانان را از حس انتقامجویی، نجات بخشد.
-6 وی مینویسد:
«در آیه دیگری پس از بیان حکم قصاص میگوید: اما کسی که به جای قصاص از نوع قتل، عفو را برگزیند...»
پاسخ : گفته شد که وظیفه مجریان قانون، اجرای دقیق و بیکموکاست قانون است در عین حال اسلام، صاحبان حق را تشویق به عفو نموده است. بنابراین حکم قصاص در اختیار «ولی مقتول» است و او اختیار عفو هم دارد ولی کسی نمیتواند وی را مجبور به بخشش کند همانگونه که نمیتواند او را مجبور به قصاص کند لذا به استناد تشویق اسلام به عفو نمیتوان حکم قصاص را ممنوع و ولی مقتول را مجبور به عفو نمود.
-7 در اشکال دیگری، مطرح شده که قصاص از حس انتقام و قساوت قلب سرچشمه میگیرد.
پاسخ : باید گفت اگر مقصود این است که قانون قصاص و اجرای آن در جامعه از حس انتقام، سرچشمه میگیرد صحیح نیست بلکه قانون قصاص و اجرای آن در جامعه برای جلوگیری و کاهش قتل عمد و اجرای عدالت و دفاع از حقوق محرومان است و چنین قانونی، دلیل بر حیات جامعه و عدالتخواهی آن است که در نزد همگان پسندیده است. و اگر مقصود، این است که ولی مقتول به خاطر حس انتقامجویی، تقاضای قصاص مینماید اولاً در همه موارد، صحیح نیست زیرا عفو و بخشش در مواردی، صحیح است که موجب جرأت و جسارت جنایتکار نگردد و ثانیاً به فرض که ناشی از حس انتقام باشد نمیتوان او را مجبور کرد که از حق خود صرفنظر کند بلکه تنها میتوان او را تشویق به گذشت نمود و اسلام نیز همین کار را کرده است علاوه بر اینکه مجبور کردن ولی مقتول به «گذشت»، از نظر روحی، عواقب سوئی را دربردارد.
8 - اشکال دیگر اینکه حکم قصاص، مخالفت طبع انسان است، انسان از خشونت، متنفر است و با مهربانی سازگار است. اعدام، مجازاتی خشن، ناانسانی و موهن است به خصوص در جوامع پیشرفته و متمدن مثل دنیای امروز که اصلاً قصاص و اعدام قابل پذیرش نیست.!!
پاسخ: انسان از خشونت، بیزار است و به همین دلیل باید خشونتطلبان متجاوز و مجرم را قصاص کرد و همین انسان ضد خشونت وقتی مرزها و حیثیت و شرفش مورد هجوم بیگانگان قرار میگیرد ایستادگی میکند. با اینکه در جنگ هزاران نفر کشته و بیخانمان میشوند، بسیاری دست و پایشان را از دست میدهند و معذلک... هیچکس دفاع از کشور خود را در مقابل بیگانگان، با هر درجه از خشونت هم که باشد، زشت و قبیح ندانسته و نیز وقتی به حریم زندگانی خصوصی انسان تجاوز شد یا کسی قصد کشتن او را میکند در مقابلش به دفاع برمیخیزد حتی اگر به کشتن متجاوز منجر شود. آیا کسانی که قصاص را خشونت میدانند، اگر کسی به منزل ایشان حمله کند به دفاع از خود اقدام نمیکنند؟ و یا اینکه با مجروح کردن و کشتن مهاجم جان خود را نجات بخشند سعی میکند با نصیحت مهاجم را از این کار بازدارند؟ آیا کشتن کسانی که مسلحانه به حریم دیگران حمله میکنند، در جامعه رعب و وحشت ایجاد میکند و عدهایی بیگناه را عمداً میکشند، خلاف انسانیت است؟ اعدام، درباره کسی اجرا میشود که به حریم انسانیت تجاوز کرده است. اعدام قاتل برای عبرت دیگران نیز هست تا دست به چنین کاری نزنند و در نتیجه به کاهش قتل و خشونت در جامعه میانجامد.
رابعاً بر فرض که جامعه - به دلیل ارتقای سطح فرهنگ و کم شدن آمار قتل عمد - مایل به قصاص قاتلان نباشد، قرآن کریم، راه عفو و بخشش را بازگذارده و حتی دعوت به عفو فرموده است و ولی مقتول با اختیار خود میتواند قاتل را عفو کند. اسلام تشویق به عفو و گذشت نموده است.
-9 گفته شده است که کشتن قاتل، مقتول را زنده نمیکند بلکه یکی دیگر از اعضای جامعه را از آن میگیرد و خانواده دیگری را داغدار میکند پس چه بهتر که به همان قتل اول، اکتفا شود.
پاسخ: کشتن قاتل هر چند در ظاهر، موجب فقدان عضوی دیگر از اعضای جامعه میشود و با دست خود به کاری اقدام میکنیم که از آن بیزار بودیم. ولی در واقع، قصاص از وقوع قتلهای دیگری در جامعه، جلوگیری میکند و مجازات قاتل، موجب میشود که انسانهای شرور به فکر کشتن دیگران نیفتند و آمار آدمکشی در جامعه کاهش یابد و به همین خاطر قرآن میفرماید: «قصاص، موجب حیات است ای صاحبان درک.»
-10 ادعا شده است که آدمکشی، گناهی نیست که از اشخاص عادی و سالم سربزند و قاتل حتماً گرفتار جنون و دیوانگی است و باید معالجه شود.
پاسخ: اگر مقصود این است که هر قاتلی، قدرت تشخیص خوب و بد را ندارد، صحیح نیست و ادعای گزافه است. بسیاری آدمکشها که اگر قدرت تشخیصشان از افرادی عادی بیشتر نباشد مسلماً کمتر نیست. آری برخی از قاتلان دیوانه هستند و آنها در فقه اسلام، قصاص نمیشوند. و اگر مقصود، این است که جنایت کار، انسانیت خود را از دست داده و همانند گرگ درنده است و از این حالات به جنون، تعبیر میشود، این صحیح است زیرا اگر کسی از انسانیت برخوردار باشد به عمد اقدام به کشتن بیگناهان نمیکند ولی باید دانست که چنین کسی را نمیتوان با محبت و عطوفت، درمان کرد بلکه نرمش به قول حضرت علی(ع) او را
جسورتر و بیباکتر میکند بعلاوه که همه امراض جسمی نیز قابل معالجه نیستند.
-11 گفته شده که قصاص و حکم اعدام با قوانین بینالمللی، منافات داد.
پاسخ: چنین ادعایی اولاً صحت ندارد. در ماده 5 اعلامیه جهانی حقوق بشر آمده است: «احدی را نمیتوان تحت شکنجه یا مجازات یا رفتاری قرار داد که ظالمانه و یا برخلاف انسانیت بشری یا موهن باشد»، واضح است که قصاص، ظالمانه نیست بلکه مجازاتی عادلانه است و اما اینکه بر خلاف انسانیت و موهن باشد، مورد اتفاق همگان نیست بلکه در نظر اسلام، قصاص، زنده کننده و احیاگر انسانیت است زیرا اسلام آن چنان برای انسانیت احترام قایل است که هر متجاوزی را که به حریم انسان، تجاوز کند به همان اندازه، مجازات و کیفر میدهد تا کسی به فکر تجاوز به حریم دیگران نیفتد. علاوه بر آنکه در میثاق بینالمللی حقوق مدنی و سیاسی ماده 6 بند 2 آمدهاست:
«در کشورهایی که مجازات اعدام، لغو نشده، صدور حکم اعدم جایز نیست مگر در مورد مهمترین جنایات طبق قانون لازمالاجرأ در زمان ارتکاب جنایت.»
این ماده خود دلیل بر قانون بودن حکم اعدام از نظر مجامع غربی است.
علت عدم قصاص پدر در مقابل فرزند
آنچه تاکنون بحث شد در پاسخ به اشکالاتی بود که به اجرای قصاص شده است. اینک به اشکالی میپردازیم که به عدم قصاص در مورد خاصی شده است، فقه شیعه میگوید اگر پدری فرزند خود را بکشد، قصاص نخواهد شد. مرحوم محقق در شرایعالاسلام میفرماید:
«سومین شرط (از شرایط قصاص) این است که قاتل، پدر نباشد و در این صورت کشته نخواهد شد و باید کفاره و دیه بپردازد و حاکم او را تعزیر مینماید.»
هیچکس با این حکم مخالفت نکرده و مرحوم صاحب جواهر در توضیح سخن مرحوم محقق ابتدا به احادیثی چند از امامان معصوم(ع) اشاره میکند و در ادامه میافزاید:
«علاوه بر احادیثی که ذکر شد، احادیثی وجود دارد که از آنها یقین به حکم حاصل میشود... البتهکفارهای که باید بپردازد کفاره جمع است».
برهمین اساس، در ماده 220 قانون مجازات اسلامی مصوب 17 آذرماه 1370 کمیسیون امور قضایی و حقوق آمده است:
«پدر یا جد پدری که فرزند خود را بکشد، قصاص نمیشود و به پرداخت دیه به ورثه مقتول و نیز به تعزیر، محکوم خواهد شد».
این قانون از سوی روزنامهنگاری مورد اشکال قرار گرفته است. وی این حکم را به منزلة اجازة قانونی برای اعمال خشونت در قبال کودکان خوانده است. به عنوان مثال اگر مردی کودکی را بکشد، قصاص میشود اما اگر فرزند خود را بکشد از معافیت قانون اسفاده میکند و به پرداخت دیه و 10 سال زندان محکوم میشود. درباره سخنان وی شایسته است، نکاتی را گوشزد کنیم:
-1 مجازات، عامل بازدارنده
یکی از ویژگیهای مجازات خوب این است که در حد ممکن بازدارنده باشد از این رو مجازات مؤثری که برای قتل عمد میتوان در نظر گرفت همان قصاص است که بهترین عامل بازدارنده قتل عمد در جامعه است. ولی در باره بازداشتن پدر نسبت به قتل فرزند باید گفت: پدر و مادر بیشترین علاقه، دلبستگی، مهر و عطوفت را به فرزند خود دارند. به گونهای که پدران و مادران - مگر مواردی استثنائی - حاضرند، برای آسایش، راحتی، شادی و خوشبختی کودکان خود، انواع رنج و زحمات را تحمل کنند. بزرگترین لذت و شادکامی برای پدر و مادر هنگامی دیگران نیز باید گفت همان مهر و محبت پدری بهترین عامل بازدارنده است و نیازی نیست که برای مجرم مجازاتهای سنگین وضع شود تا موجب عبرت دیگران گردد و از وقوع حوادث مشابه جلوگیری نماید. زیرا علاقه و محبت پدر به فرزند خود عامل بسیار قوی و نیرومندی برای کاهش آمار این جنایت هولناک در جامعه است. لذا آمار قتل فرزند نسبت به کل قتلهایی که در جامعه اتفاق میافتد بسیار اندک و ناچیز است.
-2 جبرانکنندگی بدون مجازات
یکی دیگر از ویژگیهای یک مجازات خوب، این است که تا حد ممکن، صدمات و زیانهایی را که بر اثر آن جنایت به دیگران وارد شده، جبران نماید. از این نظر نیز قصاص، بهترین مجازات برای قتل عمد است زیرا در حد ممکن از فشارهای روحی و غم و اندوه بستگان مقتول میکاهد و خاطر آنان را تسلی میدهد.
ولی در قصاص و کشتن پدری که بر اثر فوران شعلههای آتش خشم در وجودش اقدام به کشتن فرزند خود نموده است، نه تنها موجب تسلای خاطر خواهر، برادر، مادر و دیگر بستگان مقتول نخواهد شد بلکه داغ دیگری بر داغ آنان خواهد افزود. همه ما شاهد بودیم که در حادثهای که دختری با همکاری پسر همسایه، خواهر خود را به قتل رسانده بود، پدر آنان به این دلیل که قصاص، اندوهی دیگر بر اندوههای گذشته او خواهد افزود، از تقاضای قصاص صرفنظر کرد. آیا اگر - خدانخواسته - یکی از ما برادر یا خواهر کودکی بودیم که قربانی خشم و غضب پدر گردیده است، از کشته شدن پدر خود تسلیخاطر مییافتیم یا بیشتر بر غم و اندوهمان افزوده میگردید؟ البته حساب موارد استثنایی را باید از موارد غالب جدا کرد. در اسلام برای این موارد نیز چارهاندیشی گردیده است و در مواردی که لازم باشد، حکومت از حق خود که جدا از حق قصاصِ اولیأ دم است، استفاده کرده و میتواند مجازاتهای سنگینی - حتی اعدام - را مقرر کند.
-3 موقعیت پدر
یکی از عواملی که در مسئله قتل فرزند به دست پدر مطرح است، مسئله حرمت پدر است و شاید تخفیف مجازات او نیز به همین جهت باشد. باید توجه داشت که استیفای حقوق کودک و حفظ شادابی و نشاط او جز در سایه خانوادهای مستحکم، شاداب، با نشاط و سرشار از مهر و عطوفت تحقق خواهد یافت از همین رو اسلام به تقویت پایههای بنیان خانواده اهمیت فراوانی میدهد و مسلمین را به آنچه موجب گرمی کانون خانواده میشود، تشویق میکند و از هر چه فضای خانواده را تاریک نماید، برحذر میدارد. پیامبر اکرم(ص) محبوبترین بنیان را نزد خداوند متعال در اسلام ازدواج میداند. اگر بنیان خانواده در جامعه متزلزل گردد، بیشترین زیان متوجه کودکان خواهد گردید. عوامل بیشماری در استحکام خانواده، دخالت دارد که بدون شک، حفظ موقعیت پدر یکی از آنهاست. از این رو اگر اسلام برای مجازات پدر تخفیفی داده شده است، شاید یکی از علتهای آن همین امر باشد. اگر ما به خاطر حمایت از کودکان عملی انجام دهیم که خدای ناکرده - کمترین آسیبی به کانون خانواده در جامعه وارد کند، باید بدانیم که ناخودآگاه حقوق کودکان را زیر پا قرار دادهایم و از مصادیق دوست نادان شدهایم.
4 - خداوند، سعادت انسان را میداند
هیچیک از مطالبی که تاکنون درباره عدم قصاص پدر در مقابل فرزند گفته شد، نمیتوان به طور قطع و یقین، علت این حکم دانست. زیرا براساس جهانبینی اسلامی، تنها خداست که میتواند همة اجزأ برنامه سعادت انسان را تنظیم کند. این مدعا در محل مناسب با دلیل و برهان به اثبات رسیده است و پرداختن به آن در گنجایش این نوشتار نیست ولی آنچه به طور فشرده میتوان گفت: «این است که در تشریع هر حکم و قانون برای زندگی فردی یا اجتماعی انسان هزاران عامل و پارامتر دخالت دارد که احاطه کامل به همه این عوامل و محاسبه دقیق آنان و مقایسه آنها از حیطه قدرت و توان انسان خارج است. از اینجاست که مطالب گذشته صرفاً برای رفع استبعاد تفاوت میان پدر و غیر پدر در مجازات گفته شد و محصور کردن فلسفه حکم خدا در مطالب گفته شده مقصود نیست. توجه به این نکته عقل انسان به تنهایی و بدون راهنمایی و ارشاد وحی قادر نیست، برنامه سعادت و خوشبختی انسان را تنظیم و تدوین کند، کلید حل بسیاری از اشکالات و شبهاتی است که به احکام و دستورات اسلام وارد میشود؛ زیرا:
از یکسو انسان از نظر ساختمان وجودی از ابعاد و روحیات مختلف و گوناگونی تشکیل شده است. به طوری که زوایای وجودش در ابعاد گوناگون هنوز برای خود انسان ناشناخته و مجهول مانده است. در نگاه دیگر، انسان موجودی اجتماعی است. از جامعه تأثیر میپذیرد و در آن اثر میگذارد، لذا اعمال، رفتار و خلقیات او در اعمال و رفتار و صفات دیگر افراد جامعه اثر میگذارد.
از سوی سوم اعمال، رفتار، افکار و عقاید هر جامعه نقش اساسی در ساختن آیندگان و نسلهای بعد دارد.
همچنینزندگیانسان به همین زندگی محدود و کوتاه این جهان محدود نمیشود بلکه در پیش روی انسان زندگی نامحدود و ابدی قرار دارد، از این رو سعادت انسان در خوشبختی این جهان مادی خلاصه نمیشود بلکه سعادت واقعی او در جهان دیگر است.
پنجم اینکه بین سعادت دنیوی و اخروی، سعادت فرد و جامعه، کمال مطلوب ابعاد گوناگون وجد انسان و... ممکن است تعارض و تزاحم واقع شود. بنابراین قانون و برنامهای میتواند تامینکننده سعادت و خوشبختی انسان باشد که اولاً در آن قانون تنها به یک بُعد از ابعاد وجود انسان عنایت نشده باشد بلکه تامینکننده کمال و پیشرفت تمام ابعاد وجود انسان باشد. ثانیاً تنها نظر او به زندگی و سعادت این جهان محدود نباشد و در کنار سعادت این جهان، انسان را در جهان پس از مرگ نیز سعادتمند و خوشبخت نماید. ثالثاً در آن برنامه و دستور روابط انسانها در نظر گرفته شود و میزان تاثیر اعمال فرد در جامعه و بالعکس مورد توجه قرار گیرد.
براین اساس کسی میتواند برای انسان برنامه سعادت و خوشبختی ارایه دهد که به ابعاد وجودی انسان آگاهی کامل داشته باشد، سعادت و خوشبختی او را به خوبی بشناسد، به جهان پس از مرگ ا حاطه کامل داشته باشد، عوامل سعادت و رستگاری انسان را در آن جهان به خوبی بازشناسد، به میزان تاثیر هر قانون در جامعه و حتی آیندگان وقوف کامل داشته باشد، عوامل و پارامترهای دیگر خوشبختی و سعادت از نظر او دور نماند و از تاثیرات سوء هر قانون و دستوراعلمل غافل نباشد تا در مجموع بهترین و کاملترین برنامه زندگی و قانون را برای انسان ارایه دهد. روشن است که برای تدوین و تنظیم چنین برنامه و دستورالعملی صدها بلکه هزاران عامل و پارامتر در زمان واحد باید در نظر گرفته شود که احاطه به تمام آنها از حیطه قدرت انسان خارج است. علاوه بر آن، شناخت برخی از پارامترها برای عقل انسان به تنهایی. بدون راهنمایی و ارشاد وحی - غیرممکن است قرآن کریم میفرماید:
«کما ارسلنا فیکم رسولاً منکم یتلوا علیکم آًیاتنا ویزکیکم و یعلمکم الکتاب والحکمه و یعلمکم مالم تکونوا تعلمون. (بقره/ 151)
«همانگونه که در میان شما، فرستادهای از خودتان روانه کردیم، که آیات ما را بر شما میخواند و شما را پاک میگرداند و به شما کتاب و حکمت میآموزد و آنچه را نمیدانستید به شما یاد میدهد».
در آیه دیگر میفرماید:
«وانزل الله علیک الکتاب والحکمة و علمک مالم تکن تعلم» (نسأ / 113)
«و خداوند کتاب و حکمنت بر تو نازل کرد و آنچه را نمیدانستی به تو آموخت.»
قوانین و دستوراتی را که برای سعادت و تکامل انسان، ارایه میشود مانند قضایای بدیهی و ضروری نیست که همه انسان در همه شرایط و زمانها قادر به درک آنها باشند و نیازی به راهنمایی و ارشاد پیامبران نداشته باشند. بلکه عوامل گوناگونی در افکار و اندیشههای انسان اثر میگذارد و همین عوامل موجب میشود که انسانها با هم اختلاف کنند، گروهی یک قانون را عادلانه انگارند و برخی دیگر همان قانون را ظالمانه تصور نمایند، تعدادی مجازاتی را خشن و شدید توصیف کنند و بعضی دیگر همان مجازات را مطابق عدل و انصاف تلقی کنند و... ما به بیان برخی از عوامل اختلاف انسانها در قضاوت و موانعی که بر سر راه شناخت سعادت و پیمودن آن وجود دارد میپردازیم.
1) تفاوت انسانها در خلق و خوی: یکی از عواملی که در قضاوتها و افکار ما تاثیر قابل ملاحظهای دارد، خلق و خوی شخصی و صفات و ویژگیهای درون ماست. انسانی که ذاتاً خشن و سختگیر است، نوعی برخورد و مجازات را در جامعه پیشنهاد میکند و انسان نرمخو و احساساتی، آن قانون را نمیپسندد و بیشتر خواستار نرمش و گذشت در مقابل جنایتکاران و مجرمان است. حتی ممکن است پارهای از انسانها در مقابل جنایتکارترین انسانها تحت تأثیر احساسات قرار گیرند.
2) امیال و خواهشهای مادی: عامل دیگری که انسان را از شناخت سعادت و خوشبختی خود باز میدارد، امیال و خواهشهای مادی و جسمانی انسان است. علامه طباطبایی دراین باره میفرماید:
«تمایل طبیعی به انسان به کمال و سعادت قابل انکار نیست... ولی نکتهای که باید در آن دقت شود، این است که توجه به کمال و سعادت به تنهایی نمیتواند انسان را به کمال و سعادت حقیقی برساند. زیرا در آغاز تنها کمال نیروهای شهوت و غضب در انسان، فعلیت دارد و مبادی سعادت حقیقی در حال قوه و استعداد است... همه جوامع در پی کمالات جسمی و مادی هستند و سعادتی که برخی از ملل به آن رسیدهاند از لحاظ امور مادی است ولی کمال انسان در کمال مادی خلاصه نمیشود. به دلیل اینکه انسان تنها جسم نیست بلکه مرکب از جسم و روح و دارای جهات مادی و معنوی است. زندگی انسان در همین زندگانی محدود دنیوی خلاصه نمیشود بلکه پس از این جهان حیات جاودانی در انتظار اوست. لذا باید کمال متناسب با آن زندگی را نیز به دست آورد... تجربه شده است که اجتماع انسانی، متوجه کمال جسمانی است هر چند در نظر دارد که انسان را به کمال حقیقیاش راهنمایی کند. ولی آنچه به فعلیت میرسد همان کمال مادی و جسمانی است که تقویت آن هلاکت و نابودی جنبه انسانیت و انحلال ترکیبات جسم و انحراف از طریق مستقیم را به دنبال دارد. بنابراین سعادت انسان جز با راهنمایی پیمبران و هدایت الهی امکان ندارد.»
-3 سود و زیان: یکی دیگر از عواملی که انسان تاثیر آن واقع میشود و ناخودآگاه در افکار و اندیشههای او اثر میگذارد، مسئله سود و زیان شخصی یا قومی است. برای انسان، مشکل است که عقل خود را از قید و بند منافع خود برهاند و آزادانه و مستقل درباره همة مسایل، قضاوت و داوری نماید.
-4 حب و بغض: چهارمین عاملی که در اندیشه و قضاوت اشخاص مؤثر است، علاقهها و دلبستگیهای ایشان است. در حدیث آمده است:
«دوستی و علاقه به چیزی انسان را کور و کر میکند.»
-5 شرایط محیط و اجتماع: محیط و جامعهای که انسان در آن زندگی میکند، تاثیر بسزایی در افکار و اندیشههای او دارد. بدون شک طرز فکر عرب زمان جاهلیت و قضاوت او درباره موضوعات گوناگون با اندیشههای انسان قرن بیستم تفاوت اساسی دارد و مسلماً انسانهای هزار سال دیگر درباره مسایل اجتماعی به گونهای غیراز ما فکر میکنند. همانگونه که ما امروز اعمال عرب دوران جاهلیت را محکوم میکنیم و آنها را خلاف انسانی میدانیم. ممکن است مردم هزار سال آینده اعمال ما را ضدانسانی انگارند.
-6 یک سونگری انسان: یکی دیگر از موانعی که بر سر راه انسان در تشخیص سعادت وجود دارد، یک سونگری و محدودیت انسان و غفلت او از جنبههای دیگر موضوع است. چه بسا انسان با توجه به یک بُعد موضوع، قانونی را عادلانه میپندارد. ولی در عین حال از دیگر ابعاد آن و آثار سویی که در جنبههای دیگر جامعه میگذارد غافل است.
یکی از شواهد یک سونگری انسان این است که در زمان ما گروهی مجازات اعدام را مجازاتی خشن میدانند و در مقابل گروهی خواستار تعمیم مجازات اعدام حتی درباره پدر هستند. قرآن کریم درباره علت حرمت شراب میفرماید:
«یسئلونک عنالخمر والمیسر قل فیهما اثمٌ کبیرٌ و منافعٌ للناس و اثمهما اکبرٌ من نفعهما» (بقره/ 219)
«در باره شراب و قمار از تو سؤال میکنند، بگو: در آن گناه بزرگی است و (با این حال) منافعی برای مردم دربردارند و گناهشان بیش از نفع آنهاست.»
قرآن میفرماید زیان شراب و قمار بیش از سود آنهاست ولی انسانی که از دریچه سود و زیان مادی همه چیز را میبیند، نمیتواند زشتی آن را ببیند یا اگر زشتی آن را درک کرد نمیتواند از آن دست بردارد. قرآن کریم در مورد دیگر میفرماید: «فعسی اَن تکرهوا شیئاً و یجعلالله فیه خیراً کثیراً» نسأ:19
«چه بسا چیزی را نمیپسندید و خداوند در آن خیر فراوانی قرار داده است.»
بنابرآنچه گذشت با درک عادی نمیتوان همة فلسفه و اسرار احکام و دستورات الهی را درک کرد. همانگونه که فلسفه برخی از احکام برای انسان در زمان بعثت پوشیده و مجهول بود ولی امروز پس از گذشت 14 قرن از آن زمان پیشرفت علوم از گوشهای از اسرار احکام پرده برداشته است، در آینده نیز انسان به اسرار بیشتری از احکام الهی آگاه خواهد گردید. با این حال برخی احکام حتی با گذشت زمان و پیشرفت علوم، از حیطه درک عقل و توان او خارجاند.
پینوشتها :
-1 مرحوم صاحب جواهر ره میفرماید: «در این مسأله هیچ اختلافی نیست بلکه هر دو نوع اجماع در آن وجود دارد» جواهر ج 42، ص 169.
مقصود از دو نوع اجماع، اجماع منقول و محصل است. یعنی در این مسأله هم دیگران ادعای اجماع نموداند و هم مرحوم صاحب جواهر شخصاً اجماع فقها را به دست آورده است. اجماع در اصطلاح فقهای شیعه، اتفاقنظر دنشمندان در یک مسئله است بهگونهای که حاکی و کاشف نظر معصوم(ع) باشد و به همین لحاظ یکی از منابع چهارگانه فقه شیعه به شمار میآید.
-2 جواهر ج 42 ص 169؛ مقصود از کفاره جمع آزاد کردن یک بنده، دو ماه روز و اطعام 60 مسکین است.
-3 روزنامه ایران پنجشنبه 12/12/78 سال ششم - شماره 1469 ص 10. شیرین عبادی.
-4 جواهر ج 42 ص 169.
-5 ر.ک وسایلالشیعه ج 14 ص 3 باب 1 از ابواب مقدمات النکاح حدیث 4.
کتاب نقد ، شماره 14و15