چگونه می توانیم خدا را بشناسیم چون تو دین ما گفته میشه خدا رو نمیشه تقلیدی شناخت خوب از بچگی هم تمام معلمهای دینی ما می گفتن راجع به خدا نباید فکر کنید چون این فکرا شیطانیه بعد هم که بزرگ شدیم و دانشگاه رفتیم البته وضع خیلی بهتر بود گه گداری انگار تلنگری به اعتقاداتمون می خورد ولی هیچ وقت هیچ کس نه وقتشو داشت نه اطلاعاتشو که به ما بگه واقعا خدا کیه مثلا یه مورد که خیلی ذهنمو درگیر خودش میکنه اینه که همه پیامبران با بت پرستی مخالفند به خاطر اینکه از اونا کاری بر نمی آد و وقتی مثلا از سنگ بخوایم کاری برامون بکنه از دستش کاری بر نمی آد پس چرا اینقدر همه به درگاه خدا دعا می کنند و جواب نمی گیرند آیا خدایی که اینقدر آدم از روی اخلاص و با تمنا ازش کاریو بخواد و جوابتو نده بازم می تونه خدای آدم باشه شاید شما هم مثل بقیه جواب بدید شاید حکمتی تو این جواب ندادن باشه که ما نمی دونیم پس چرا تو بعضی کارا دعا می کنیم که اتفاقی بیفته اتفاقا می افته و ما بیچاره میشیم و آرزو می کنیم کاش نمی شد چرا اون وقت صلاح ما در نظر گرفته نشد ه. من واقعیتش قبول دارم که بدون خدا اصلا نمیشه زندگی کرد کجا میشه بریم که خدا نباشه اما واقعا نمی تونم دیگه به این وضعیت هم که ندونم خدا کیه ادامه بدم نمی دونم چرا تا حالا بهش فکر نکردم اینگار اصلا کسی برای این حرفا حال نداره همه جا فقط صحبت از گرونی و ... است ولی من تو اصل این موضوع موندم میگم گه گداری بهش فکر کردم اما چون جوابی پیدا نکردم ولش کردم اگه میشه شما برامون بگید خدا واقعا کیه چطور میشه حسش کرد چطور میشه فهمیدش وقتی قرآن می خونم خیلی جاها گفته شده که خدا به آدمای بد مهلت میده بعد به بدترین شکل تو همین دنیا جواب ظلمشونو می ده و اصولا وقتی مومنی آه میشکیده خدا به دادش می رسیده پس چرا الان اینجور نیست چرا اینهمه ظلم میشه و خدا کاری نمیکنه

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از اعتماد و ارتباط تان با اين مرکز
پرسش شما را دردو قسمت پاسخ مي دهيم .
1- چگونه خدا را بشناسيم و آيا نبايد راجع به خدا فکر کرد ؟
2-چرا انسان خالصانه دعا مي کند، ولي بي جواب مي ماند ؟
================================
براي تفکر در مورد خدا دو دسته روايات داريم .
يک دسته روايت انسان را به تفکر و انديشيدن در مورد خدا تشويق و ترغيب مي کند .مثلا مي فرمايد : لا عبادة مثل التفکر؛ (1) ارزش هيچ عبادتي مثل اتديشيدن نيست . يا روايت منقول از امام صادق عليه السلام که مي فرمايد : أَفْضَلُ الْعِبَادَةِ إِدْمَانُ التَّفَكُّرِ فِي اللَّهِ وَ فِي قُدْرَتِهِ ؛(2) ارزشمند ترين عبادت انديشيدن در مورد خدا و در باره عظمت و قدرت اوست
يا روايتي که امام رضا عليه السلام مي فرمايد : إِنَّمَا الْعِبَادَةُ التَّفَكُّرُ فِي أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ (3)، عبادت حقيقي انديشيدن درامر و کارهاي خدا است .
دردسته دوم روايات، تفکر در مورد خدا منع شده است . چنان که امام پنجم عليه السلام مي فرمايد : إِيَّاكُمْ وَ التَّفَكُّرَ فِي اللَّهِ وَ لَكِنْ إِذَا أَرَدْتُمْ أَنْ تَنْظُرُوا إِلَى عَظَمَتِهِ فَانْظُرُوا إِلَى عَظِيمِ خَلْقِهِ ؛
از انديشيدن در مورد حقيقت ذات خدا بپرهيزيد . هرگاه خواستيد در اين باره بينديشيد ، در باره قدرت و عظمت خدا و شگفتي هاي آفرينش او بينديشيد .(4) ، تا بتوانيد از طريق آثار و آفريده هايش عظمت خدا را درک کنيد.
بنا براين، تفکر براي فهم و درک وجود خدا و اثبات ذاتش و انديشيدن در مورد علم ، قدرت ، عزّت ، عظمت و ساير صفات کمال و جمال و جلال خداوند مورد تأکيد قرار گرفته، چنان که انديشيدن درمورد ُگستره مواهب و نعمت هاي مادي و معنوي و ظرافت ها و شگفتي ها ي مصنوعات و مخلوقات خداوند نيز مورد توصيه وترغيب قرار گرفته . انسان وقتي به عمق روايان و متون آيات رجوع مي کند ، مي بيند و مي يابد که عبادت حقيقي و کمال عبوديت و بندگي تفکر در اين امور است .
آن چه که تفکر در باره اش ممنوع شده ، انديشيدن در باره حقيقت ذات خدا است .
چرا نبايد در مورد کنه و حقيقت ذات خدا انديشيد ؟
امام صادق فرموده است : إِيَّاكُمْ وَ التَّفَكُّرَ فِي اللَّهِ فَإِنَّ التَّفَكُّرَ فِي اللَّهِ لَا يَزِيدُ إِلَّا تَيْهاً (5)؛ از انديشيدن در مورد حقيقت ذات خدا بپرهيزيد، زيرا نتيجه تفکر در اين باره چيزي جر حيرت و سرگرداني و وحشت و اضطراب نيست .
موضوعي که مي خواهد مورد تفکر قرار گيرد ،آن قدر بالا است که مرغ انديشه و تفکر انسان توان پرواز به سوي آن را ندارد .زيرا انسان با ظرفيت فکري و علمي محدود نمي‏تواند نامحدود را درک کند. همان طور که يک کاسه گنجايش آب دريا را ندارد، بشر محدود هم نمي‏تواند به کنه ذات نامحدود خداي جهان پي ببرد.
براي تقريب ذهن از جهتي مي توان گفت ،همان گونه که اگر يک مسئله يا فرمول رياضي بسيار مشکل، که تنها برخي از اساتيد قوي دانشگاه از عهده حل آن بر مي آيند ، به يک دانش آموز ابتدايي داده شود ، تفکر آن دانش آموز با همان ظرفيت علمي و فکري عادي در باره حل آن فرمول هر گز ره به جايي نمي برد ، و چيزي جز گيج شدن و از درس و بحث متنفر گشتن نتيجه اي براي او ندارد ، تفکر در حقيقت ذات خدا نيز چنين است .
براين اساس، منع تفکر در حقيقت ذات الهي يک امر ارشادي است، يعني چون انديشيدن درمورد موضوعي که هيچ نتيجه‏اي عايد انسان نمي‏ شود ، کاري منطقي نيست و جز تحير و سرگرداني ثمره اي ندارد ، پيشوايان ديني ، فرموده اند ، از اين کار صرف نظر کنيد.از عموم مردم جز اين خواسته نشده که بدانند خداوند يگانه و صاحب همه صفات کمال و جمال مي‌باشد و هيچ صفت عيب و کاستي در او راه ندارد.
اگر به ويژگي‌هاي شخص را‌هايي که آدميان براي شناسايي خداوند در پيش مي‌گيرند، نظر کنيم، بايد بگوييم هر انساني راهي مخصوص به خود دارد .هر کس او را به گونه‌اي مي‌يابد و مي‌شناسد. از اين رو ديدگاه راه‌هاي شناخت خدا بي‌شمار است.اما اگر به جنبه‌هاي مشترک اين راه‌ها بنگريم، مي‌توانيم آن ها را در دسته‌هاي کلي‌تري طبقه‌بندي کنيم. حکما و متکلمان دسته‌بندي‌هاي مختلفي ارائه داده‌اند که هر کدام بر معيار خاصي استوار است.
براي مثال، در يک تقسم‌بندي، راه‌هاي شناخت خدا بر دو دسته‌اند:
1. راه استدلالي (نظري) مقصود از اين راه آن است که آدمي با بهره‌گيري از مقدمات و اصول عقلي، ادله‌اي را بر اثبات وجود خدا و صفات و افعال او طراحي کند.
2. راه شهودي (عملي): در اين راه، آدمي از طريق تهذيب نفس تصفيه باطن و از رهگذر سير و سلوک به جايي مي‌رسد که خدا را با چشم دل مشاهده مي‌کند . اوصاف جمال و جلال او را مي‌يابد.
در يک تقسيم‌بندي ديگر، عمده‌ترين راه‌هاي شناخت خدا، سه راه عقل، تجربه و راه دل است.
1. راه عقل که در آن انسان با مدد گيري از مقدمات، اصول و روش‌هاي کاملاً عقلي، اصل وجود خدا واتصاف او را به اوصاف خاص ثابت مي‌کند . درباره چند و چون افعال الهي به داوري مي‌نشيند . براهين و ادلة فلسفي اثبات خدا در اين بخش جاي مي‌گيرند.
2. راه تجربه: گاهي انسان به جاي بهره‌گيري از اصول و قواعد صرف، نظري به جهاني پيرامون خود مي‌افکند . با مشاهده دقيق و انديشه‌ورزي در اوصاف و روابط پديده‌هاي موجود در جهان به وجود خداوند و اوصاف او مانند علم، حکمت، قدرت و... رهنمودن مي‌گردد.
از آن جا که اين راه بر مشاهده جهان طبيعت استوار است، راه تجربي ناميده مي‌شود.
در اين راه، رسيدن به سر منزل مقصود بدون به کارگيري برخي روش‌ها و اصول عقلي ممکن نيست . در نتيجه نمي‌توان راه تجربي را از عقل کاملاً مستقل دانست.
3. راه دل: گاه نيز آدمي با مراجعه به درون خويش و بي‌نياز از هر گونه استدلال عقلي يا مشاهده تجربي، خداي خويش را مي‌يابد و از راه دل به کوي يار مي‌رسد.
خدايابي و خداشناسي فطري معمولاً در اين گروه جاي مي‌گيرد، هم‌چنين مي‌توان کشف و شهود عرفاني و مشاهده قلبي خداوند و اوصاف و جمالش را گونه ديگري براي خداشناسي از طريق دل به شمار آورد.
2- اما در مورد دعا و اجابت آن لازم است به چند نکته توجه کنيد .
1- : خداوند حکيم نظام هستي را بر پايه اسباب ومسببات قرار داده است 0يعني براي پيدايش هر پديده اي علتي خاص و براي حل هر مشکلي راهکارهاي ويژه اي تعيين نموده است .
حضرتش از يک سو به انسان "عقل و انديشه "عنايت کرد تا با کمک آن و مشورت با ديگران راه حل مشکلات را بيابد . افق آينده زندگي خويش را ببيند .بر آن اساس تدبير و برنامه ريزي کند و به هدف برسد ،از سويي ديگر دوگونه اسباب و علل مقرر داشته است :مادي ومعنوي 0
هر کار خدا پسندانه ا ز انفاقات مالي ،کمک و تعاون به ديگران ،دعا و مناجات با خدا ،نماز و زيارت و مانند آن اسباب معنوي هستند ، اما اين ها جايگزين علل مادي نمي شوند، بلکه انسان بايد به کمک عقل و فکر خدا دادي خود و مشورت با افراد آگاه و متخصص در هر کاري اقدام نمايد ،همزمان از آغاز هر کار تا پايان آن به لطف و عنايت هاي خداوند اميدوار باشد و دعا کند. و ا ز او بخواهد اقداماتش را به هدف و نتيجه مطلوب برساند ،
بنا براين دعا به تنهايي راه¬ حل صد در صدي براي حل مشکلات نيست. نمى‏تواند جاى کار ، تلاش ، برنامه ريزى و به کار گيري تخصص در هر کاري را بگيرد، بلكه مكمل آن مى‏تواند باشد.
2- استجابت دعا از يک سو«آداب» و «شرايطي» دارد که بايد آن را محقق ساخت . از سويي ديگر موانعي براي استجابت دعا وجود دارد که بايد آن¬ را بر طرف کرد.عدم توجه به هر يک ، سبب عدم استجابت دعا مي گردد.
برخي از شرايط استجابت، مربوط به دعا کننده است ،چه آن که انگيزه، ميزان معرفت ،ايمان،تقوا،اخلاص،صداقت ،حالات روحي و معنوي و تقيّد و پايبندي دعا کننده به عبادات و نماز اول وقت ،در استجابت دعا مؤثر است0برخي شرايط به شيوه و آداب دعا کردن و بعضي به محتواي دعا و برخي نيز به زمان و مکان دعا يا استجابت نيز بستگي دارد.
3 - خدا بنده مؤمنش را دوست دارد . دعاها و حاجاتي را که خير و منفعت بنده اش در آن باشد ، اجابت مي کند . اما از آن جايي که ما از غيب و سرانجام کارها بي اطلاع هستيم، خيلي اوقات برآورده شدن حاجاتي را صد در صد به نفع خود مي پنداريم ، در حالي که واقع امر اين گونه نيست و يا بر عکس سختي ها، مصيبت ها و مشکلاتي را صد در صد به ضرر خود مي پنداريم و حا ل آن که آنچه خداوند مي داند و براي ما مقرر کرده ، به ضرر ما نيست. قرآن کريم مي فرمايد :
و عسي ان تکرهوا شيئا و هو خير لکم و عسي ان تحبوا شيئا و هو شرّلکم(6) يعني چه بسا چيزي را شما بد و ناگوار بدانيد، در حالي که خير شما در آن است و يا چيزي را دوست داشته باشيد اما واقع امر اين است که آن چيز به ضرر شما است.
4 - گاهي دعا به گونه خاصي مستجاب است، ولي ما به آن توجه نداريم . اميرمؤمنان(ع) مي فرمايد: «دير اجابت شدن دعا ، ‌تو را نااميد نكند كه همانا بخشش، ‌بسته به مقدار درخواست است. چه بسا در اجابت دعاي تو تأخير رخ دهد تا درخواست تو طولاني تر گردد و بخشش او كامل تر شود. چه بسا چيزي را خواسته اي آن را به تو نداده امّا به جايش بهتر از آن را در دنيا به تو داده يا در آن دنيا به تو مي دهد و يا خير و صلاح واقعي شما آن بوده كه آن را از شما باز دارد. چه بسا چيزي را طلب نمودي كه اگر به تو مي داد، ‌تباهي دين يا تباهي و ناخوشي هاي دنياي خود را در آن مي ديدي». (7)

من و شما از غيب و آينده چه اطلاعي داريم ؟ شايد همان حاجتي را که شما نوشته اي « از روي اخلاص و با تمنا ازش خواسته ام » و بر آوره نشده ، از آن دسته دعاهايي باشد که اگر مستجاب شود ،باز بگوييد چرا اتفاق افتاده ؟ ما بيچاره شديم و آرزو کنيد که اي کاش نمي شد.
5- از روايات استفاده مي شود كه هيچ دعايي بي اثر نيست.هر دعايي در دنيا و آخرت تأثير مناسب خود را دارد، پس در واقع هر دعائي به اجابت مي رسد، اما گونه هاي اجابت آن مختلف است.
امام سجاد(ع) مي فرمايد: «دعاي مؤمن يكي از سه فايده را دارد:
يا براي او ذخيره مي گردد تا در آخرت بهتر از آن چه در دنيا طلب کرده بود به او داده شود، يا در دنيا برآورده مي شود و يا بلايي را كه مي خواست در دنيا به او برسد، ‌از وي دور مي کند». (8)
پي نوشت ها:
1. من لا يحضره الفقيه ، ج 4، ص371 .
2 . الکافي ، ج2 ، ص 55 .
3 . همان .
4 . وسايل الشيعه ، ج 16 ، ص 197.
5 . الکافي ، ج1 ، ص 93.
6. بقره (2) آيه 216.
7. نهج البلاغه، نامه 31.
8. تحف العقول، ص 2.2.