من 3 سال پيش وقتي 15 سالم بوددوست بدنامي داشتم كه والدينم راضي به دوستي من با او نبودند.اما من فكر مي كردم كه به محبت من نياز داردو خلاصه با او بودم تا اينكه خسته شدم و طاقتم تمام شدو مادرم شبي به او تلفن كرد و نارضايتيشان را از او اعلام كرد و گفت كه ديگر نبايد با من باشد و همه چيز به هم خورد و قلبش بدجوري شكست...باور كنيد من اصلا نمي خواستم .حالا 2-3سال است كه عذاب وجدان دارم.لطفاراهنمايي ام كنيد
با سلام و آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما در اين ماه عزيز؛ و تشكر به خاطر ارتباطتان با اين مركز؛
گناهي نکرده ايد تا عذاب وجدان داشته باشيد. قطعا مادرتان صلاح و مصلحت شما را مي خواسته ، ادامه ارتباط تان را به مصلحت نمي دانسته است .به نظر او احترام بگذاريد و نگران حال ايشان نباشيد.