سلام میخواستم بپرسم با توجه به صفت ستارالعیوبی خداوند ایا با این مساله که به بعضی از بزرگان کرامتی داده میشود که میتوانند باطن افراد رو ببینند منافات ندارد؟اینکارچه نفعی برای ان عالم دارد؟
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
هر كه را اسرار حق آموختند مُهر كردند و دهانش دوختند
نخست لازم است به امکان داشتن چشم برزخي و راه تحصيل آن اشارتي شود.
بر اساس برخي آيات وروايات داشتن چشم برزخي و شهود باطن يا مکاشفه امري ممکن و شدني است . انسان هر مقدار از دلبستگي و وابستگي به ماديات و دنيا ي مذموم دور شود، به عالم برتر آن که عالم برزخ است، نزديک تر مي گردد. بنابر آنچه از روايات به دست مي آيد ، عمل به واجبات و ترك محرمات، باعث سلامتي و هنجارهاي گفتاري ، رفتاري و اخلاقي در دنيا ، و دوري از جهنم و ورود به بهشت مي گردد. اگر علاوه بر آن به سحر خيزي و خواندن نماز شب و نماز هاي نافله و رعايت تقوا ي الهي را نيز پيشه خود سازيم، به بيش از آنچه ديگران از جهت معنوي دست يافته اند، خواهيم رسيد كه از آن به چشم برزخي تعبير مي شود و حقايق را فراتر از وقايع ظاهري مي توان ديد.
خواجه عبداله انصاري (ره) مي گويد: مكاشفه در واقع از مقدمات مشاهده و شهود (باطن و ملكوت يا بُعد غير مادي) است،(1) حقيقت كشف اين است كه ميان دل و دلدار( خدا ) حجاب نبوَد(2)
هنگامي كه انسان به خود فايق آيد و از غفلت بيدار و هشيارگردد و با شناخت و معرفت نفس خويش، حجاب ها و موانع تقرّب به خدا را كنار زند و با تمسك به حقيقت «إنّي مهاجر إلي ربّي»،(3) از خود به سوي مولا و ربّ مهاجرت كند، مي تواند ماوراي حجاب عالم را كشف نمايد و بُعد باطني و ملكوتي افراد و اشيا را مشاهده كند.
از پيامبر(ص) روايت شد كه خداوند فرمود: اظهار دوستي نكرد بنده من به چيزي محبوب تر از انجام واجبات و ترک گناهان و محرمات.با نمازهاي نافله به محبت من دست مي يابد. در آن صورت من نيز او را دوست مي دارم . پس هنگامي كه او را دوست خود برگزيدم ،گوش او مي شوم ، آن گاه كه مي شنود ؛ چشم و قدرت بينايي او مي گردم، آن گاه كه مي بيند ؛ زبان او مي شوم، آن گاه كه سخن مي گويد ؛ دست او مي گردم، آن گاه كه ضربه مي زند . پاي او مي شوم، آن گاه كه راه مي رود. هنگامي كه به درگاه من دعا كند ،اجابت مي كنم . اگر از من درخواست كند ، به او مي دهم. (4)
در حديث قدسي از قول خداوند آمده است:
فرزند آدم ! من بي نياز مطلق وغني بالذات هستم .آن چه به تو دستور دادم، اطاعت کن تا تو را چون خود بي نياز گردانم . همه چيز به اراده من تحقق پيدا مي کند و تحت فرمان من است. در هر آن چه به تو تکليف کرده ام ،از من اطاعت کن، تا همه چيز را تحت اراده و فرمان تو قرار دهم .به هر چيزي بگويي، باش به وجود آيد.(5)
اما چشم برزخي با ستاريت خدا منافات ندارد زيرا:
1- در دعاي جوشن کبير هزار صفت براي خداوند ذکر شده است. هيچ صفتي مانع تجلي و ظهور صفت ديگر نيست. خداوند همان گونه که ستار است،«مظهر» و«منتقم» است .نه صفتي جايگزين صفت ديگر مي گردد و نه مانع ظهور صفت ديگر مي شود .مثلا خداوند "مجيب الدعوات"است اما دعاي هر کسي را در هر شرايط و وضعيت مستجاب نمي کند.بلکه استجابت دعا مقدمات ، آداب ، شرايط هم چنين موانعي دارد .
2- ميزان ستاريت پروردگار نسبت به هر كس به تناسب لياقت، شايستگي و درجات قرب او در پيشگاه خداوند است. از اين رو خداوند براي كافران لجوج و مفسداني که بي باکانه و بدون هيچ ترس و واهمه از آشکار شدن جرم ،به گناه و معصيت شان ادامه مي دهند ، ستاريتي قرار نداده و عيب پوشي نمي کند .ستاريت نسبت به مومنان نيز به تناسب درجات ايماني آنان بستگي دارد . از اين رو در دعا ها آمده است :
َ اللَّهُم اِنّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِي تَهْتِكُ الْعِصَمَ ؛خدايا از گناهاني که سبب پاره شدن پرده صيانت و حفاظت(عصمت ) مي گردد، به تو پناه مي برم .
در برخي دعاها آمده است :
اللَّهُم اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَهْتِكُ الْعِصَمَ ؛خدايا آن دسته از گناهان مرا ببخش و بيامرز که (اگر تکرار شود ) باعث مي گردد ، پرده عصمت و صيانت(يعني ستاريت ) کنار رود و رسوا گردم .
مرحوم علامه مجلسي مي فرمايد :
«تَهْتِكُ الْعِصَمَ» هنگامي است که شخصي در برخي گناهان اصرار و قصد تداوم و تکرار را داشته باشد . در اين صورت براي آن دو معنا تصور مي شود :
يکي آن که خداوند توفيق عبادت و بندگي و حفاظت و صيانت از گناه را از چنين شخصي بر مي دارد. او را به شيطان و هواي نفسش وا مي گذارد .
معناي ديگر اين است که خداوند پرده ستاريت و عيب پوشي خويش را از چنين بنده گستاخ بر مي دارد ، تا رسوا گردد. (6)
از آيات قرآن که سرنوشت اخروي مجرمان را مطرح مي كند و نيز از آياتي كه عذاب دنيايي بعضي از تبه كاران را بيان نموده، استفاده مي شود كه« ستارالعيوب» بودن پروردگار به طور مطلق نبوده و درباره همگان به يك معنا نمي باشد. بلكه ظهور عيب بعضي از افراد ، معلول نوع عملكرد اختياري انسان است . ستارالعيوب بودن حضرت حق به چنين عيوبي تعلق نمي گيرد. افزون بر آن آيا معقول است که " ستاريت" خداوند مطلق باشد و عده اي بخواهند با خاطر جمع و بدون هيچ دغدغه اي هر معصيتي را مرتكب شوند؟
ستارالعيوب بودن خداوند نسبت به افرادي است كه عيب و عمل آن ها با سوء اختيار و تكرار عمدي نباشد . ستارالعيوب بودن در مراحل اوليه خطاي انسان است تا او فرصت توبه داشته باشد اما اگر بي پروا بود ،رسوا مي شود.
3- افراد داراي زمينه ها و ظرفيت هاي متفاوتي هستند. گاهي کساني که اسرار حق يادشان داده اند،با ملاحظه شرايط و ظرفيت افراد و آثار مثبت و منفي کار خود ،و مهم تر از همه ،اذن و اطمينان يافتن از رضايت خدا، از چشم برزخي براي "هدايت "يا "اتمام حجت" و يا "اثبات حقي " استفاده مي کنند.
4- چشم برزخي را خداوند به هر کسي نمي دهد بلکه به کساني عنايت مي کند که محرم اسرار الهي باشند. ظرفيت تحمل آن را داشته باشند . جايگاه استفاده از آن را بدانند . جز با اذن و و اجازه خدا و اطمينان از رضايت او از آن استفاده نمي کنند.
به علاوه حالات كشف و شهود و حضور در عارفان امري پيوسته و مستمر نيست بلكه گاهي "نفحات رحماني" در قلوب شان تجلّي مي كند. چنين حالتي به آنان دست مي دهد . گاهي جلو يا پشت پاي خويش را نمي بيند. سعدي جهت توضيح اين مطلب قصه حضرت يعقوب و استشمام بوي پيراهن يوسف (ع) را در قالب شعر مطرح کرده و مي گويد:
يكي گفتا به آن گمگشته فرزند كه اي روشن روان، پير خردمند
ز مصرش بوي پيراهن شنيدي چرا در چاه كنعانش نديدي؟!
بگفتا حال ما برق جهان است گهي پيدا و ديگر گه نهان است
گهي بر طارم اعلي نشيند گهي در پيش پاي خود نبيند
پي نوشت ها :
1. منازل السايرين، ص 278.
2. حسن زادة آملي، تازيانه سلوك، ص 12.
3. عنكبوت (29) آيه 26.
4. المحاسن، احمد بن محمد بن خالد البرقي، ج 1، ص 291 ؛ اصول كافي، كليني، ج 2، ص 352.
5. جواهر السنيه،ص741.
6. بحار الانوار ، ج 84، ص253.