امام علي عليه السلام: شنيدن گوش با غفلت دل ، سودى نمى بخشد . غرر الحكم و درر الكلم 5618
پرسش 1:
اخلاقي شرح چه کنم که زود عصباني نشوم و چگونه عصبانيت خود را کنترل کنم؟
پاسخ:
با سلام خدمت شما پرسشگر گرامي
فنون مديريت خشم
فنون مديريت خشم در سطوح گوناگون رفتاري، شناختي و روابط بين فردي مطرحند. اين فنون با توجه به شرايط و مقتضاي حال به كار برده ميشوند.نيز با هم ارتباط و تعامل دارند و براي حفظ بهداشت رواني و جسماني به كار ميروند.
برخي از اين فنون جهت پيشگيري و برخي جهت درمان و تعدادي از آنها نيز براي بازتواني (توانبخشي) فرد مبتلا به اختلال خشم به كار ميروند.
الف. فنون شناختي
1.زير سؤال بردن باوري غلط:
با زير سؤال بردن اعتقاد و اطمينان راسخ خود براي ابراز خشم، موجب تضعيف آن ميشويم. هر قدر بيشتر راجع به چيزي كه ما را خشمگين ساخته است ،فكر كنيم، دلايل قانعكنندهتري براي خشمگين بودن به دست ميآوريم. هر قدر سريعتر وارد چرخه خشم شويم و آن را زير سؤال بريم، تأثير آن بيشتر خواهد بود. آگاهي از خطاهاي شناختي نيز به ما كمك ميكند تا با دقت، باورها و عقايدمان را درباره خود، ديگران و جهان تحليل و بررسي كنيم و خشم غير عقلاني خود را مهار نماييم. برخي از خطاهاي شناختي به قرار ذيل مي باشند:
الف) انديشههاي بايددار:
اين باورها با كلماتي همچون «بايد» و «نميتوانم» به كار ميروند؛ مانند: «بايد همه به من احترام بگذارند.» به جاي آن، بهتر است از كلمات «دوست دارم» و «ميخواهم» استفاده كنيم.
ب) تفكر همه يا هيچ:
اغلب با قواعد پايدار همراه است؛ مانند «مردم بايد به من احترام بگذارند، در غير اين صورت، هيچ محبوبيت و مقبوليتي ندارم.» باور كنيم كه مردم نيز مثل ما ممكن است خطا كنند.
ج) نتيجهگيري شتابزده:
اين عمل بر اساس «ذهنخواني» و «پيشبيني منفي» انجام ميشود . به همين دليل، از واقعبيني به دور است.
د) برچسب زدن:
صورت حاد تفكر «همه يا هيچ» است: مانند: « نبايد در كارهاي مهم شكست بخورم و حالا كه چنين شده، ناتوان هستم» يا « نبايد به من چنين ميگفت؛ حالاكه چنين گفته ،پس بدبختم.»
ه) شخصيسازي:
شخص خود را مسئول حادثهاي ميداند كه به هيچ وجه در كنترل او نبوده است.
و) درشتنمايي؛
ز) بيتوجهي به موارد مثبت؛
ح) تمركز بر موارد منفي؛
ط)كمال نگري:
مانند اينك شخصي ميگويد «بايد در هر كاري كاملاً موفق باشم.»
2. توجه به تظاهرات فيزيولوژي خشم:
آگاهي از تظاهرات فيزيولوژي خشم به ما كمك ميكند كه هيجان خشم خود را بهتر بشناسيم و منكر آن نشويم . علاوه بر آن، در صدد برآييم با پرس و جو از اطرافيان، در باره خشم خود و زمان بروز آن اطلاعاتي كسب كنيم تا با خودآگاهي، راحتتر خشم خود را اداره كنيم، (يادمان نرود كه شناخت به ما قدرت كنترل ميدهد.)
3. اسناد مجدد:
به جاي تمركز بر مسئله، كه در آن احساس خشم ايجاد ميكند، بايد بر راه حل آن تمركز كنيم تا از بنبست مسئلهمداري خارج شويم.
4. تحليل هزينه و منفعت:
نفع دنيوي و اخروي مهار خشم و ضررهاي دنيوي و اخروي ابراز انفجاري خشم و يا سركوب خشم را فهرست كنيم. توجه به پيامدهاي آن ميتواند كمك خوبي براي مهار آن باشد. فوايد آن مثل حفظ بهداشت رواني، مقبوليت اجتماعي، عدم ندامت، و آسيب جسماني و ضررهاي آن مثل طرد شدن، آسيبزدن به خود و ديگران است. علماي اخلاق نيز در شيوه درمان علمي اين صفت گفتهاند: بهتر است با آفات و شرور اين صفت آشنا شويم و در احاديث مربوط به خشم و كظم غيظ(فرو بردن خشم) تأمل كنيم. براي نمونه به موارد ذيل توجه كنيم:
الف) مضرّات؛
مانند: غضب كليد فتنههاست . باعث ظاهر شدن عيوب صاحبش ميگردد؛ انسان را به شر نزديك و از خير و نيكي دور ميكند. اول غضب جنون، و آخر آن پشيماني است. غضب خِرَد را فاسد ميكند.
ب) منافع؛
مانند: هر كس كظم غيظ كند، در حالي كه ميتوانست آن را ابراز كند، خداوند قلب او را در دنيا و آخرت از امن و ايمان پر ميكند. كسي كه خشم خود را فرو برد ،خداوند عيبهايش را ميپوشاند. قويترين مردم كسي است كه به واسطه حلم و صبر، غضبش را مهار كند. انسان چون فطرتاً دنبال جلب منفعت و دفع ضرر است، انگيزه بهتري با اين روش براي مهار خشم پيدا ميكند.
5. ريزش فكر:
در مشكلات و اختلافات اجتماعي، بايد متوجه باشيم كه با روشهاي گوناگون ميتوانيم از پس مشكل برآييم. بايد با تحريفهاي شناختي پنجه درافكنيم و سالمترين، سازندهترين و پرمنفعتترين راه را انتخاب كنيم . توجه داشته باشيم پاسخهاي جنگ و گريز اگر چه فطرياند، اما چون مقطعي مسئله را حل ميكند، مشكلات ارتباطي ديگري به وجود ميآورند.
6 التزام به صفات اضداد:
براي اين كه بتوانيم يك صفت رفتار را خاموش كنيم و يا از بروز آن جلوگيري كنيم، ميتوانيم نقطه مقابل آن را تقويت كنيم. در علم اخلاق، توصيه شده است با التزام مستمر به انجام اضداد اين صفت (كظم غيظ، صبر، حلم و عدم شتاب) و درمان خودخواهي، ريشه همه صفات بد، از بروز اين صفت پيشگيري كنيم. نيز بيان شده است كه برخي از صفات همچون تكبر، شوخي زياد، استهزا، خواري، عيبجويي، لجاجت، مجادله، مخالف، مكر و حيله، حرص به مال و جاه ميتوانند خشم را برانگيزانند؛ كه در اين موارد نيز با عمل به اضداد اين صفات و ريشهكن كردن ،در همه رذايل (خودخواهي منفي) آن را محو كنيم.
ب. فنون رفتاري
فنون رفتاري بر اين فرض بنيادي بنا شدهاند كه رفتارها عمدتاً حاصل يادگيرياند. بنابراين، ميتوان آنها را از ياد برد و يا رفتار مطلوب جايگزين آنها كرد:
1-پاداش يا جريمه پاسخ:
در اين فن، به رفتارهاي مطلوب خود پاداش ميدهيم و رفتاراي نامطلوب و خشمگين خود را جريمه ميكنيم.در زندگي برخي از علما آمده است كه براي حذف يك صفت بد، گاهي به جريمه خود ميپرداختند؛ مثلاً، هر گاه مرتكب خشم نامعقول ميشدند ،روزه ميگرفتند.
از فن «قرارداد مشروط» نيز ميتوان كمك گرفت؛ مثلاً مبلغي به كسي بدهيم و به او بگوييم: در صورت بروز اين صفت از من، فلان مبلغ را انفاق كن.
2. مهار محركها:
خشم ممكن است به خاطر محركهاي فعلي مثل گرسنگي و خستگي ايجاد شود. براي درمان آن بايد بين محركهاي مزاحم را برطرف ساخت. البته گاهي محركها وسوسه نفس، شيطان و دوستان شيطانصفت هستند كه بايد با غفلتزايي و مراقبت و گفتن اذكاري مثل «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم»، «لا اله الا الله»، خواندن سورههاي ناس و فلق و گفتن «اعوذ بك من وسوسه النفس» و خواندن دو ركعت نماز و پناه بردن به خدا از آنها خلاصي پيدا كرد.
ميتوانيم از محركها و مشوقهاي مفيد مثل همنشيني با افراد صبور و حليم اين صفت را در خود ايجاد كنيم.
3. تغيير محيطي و وضع:
گاه محيط و محل توقف ما منبع استرس و محرك خشم است كه بايد از آن جا دور شويم تا از خشم نجات يابيم. در كتب اخلاق، از ائمه اطهار عليهم السلام احاديثي نقل شدهاند كه اشاره دارند به اينكه هنگام غضب، بايد از محل غضب خارج شد و تغيير حال داد؛ اگر شخصي ايستاده است بنشيند، اگر نشسته است ،به پهلو روي زمين دراز بكشد . اگر باز آرامش نيافت ،آب سرد به صورت خود بزند و يا وضو بگيرد.
4-مطالعه زندگي افراد صبور و شيوه رفتار آنها:
ً جهانبيني الهي قوي انسان را در برابر سختيها مقاوم ميكند و اين همان چيزي است كه افراد صبور و حليم به آن مجهزند. مطالعه زندگي بزرگان به تدريج به باورها، گفتار، رفتار و هيجانها ما جهت مثبت ميدهد.
ج )فنون بينفردي
بهترين الگوي ارتباطي مؤثر و سازنده «قاطعيت» است. در قاطعيت چون زيربناي آن برقراري روابط صادقانه و صراحت همراه با احترام متقابل است،طرفين بحث راضي ميشوند و قضيه به حالت بُرد - بُرد تمام ميشود.
1. ايفاي نقش:
پيش از اينكه در موضع خشم قرار بگيريم، صحنه را تجسم ذهني كنيم و رفتارها و بحثهاي احتمالي را به طور زنده اجرا كنيم تا آمادگي رو بهرو شدن با شرايط را داشته باشيم . بهترين شيوه برخورد را از بين شيوههاي ممكن انتخاب كنيم.در اين زمينه، ميتوانيم از فن «صندلي خالي» كمك بگيريم.
2.همانند سازي:
در روابط بين فردي افراد قاطع دقت كنيم و نكات مثبت رفتاري و عاطفي آنها را بياموزيم و همانندسازي كنيم. از جمله اصولي كه ميتوانيم از آنها استفاده كنيم، «تظاهر مثبت، نه ريايي، و شبيهسازي» است. در روايات آمده است: اگر ميخواهيد راضي، صبور و يا حليم و بردبار باشيد، خودتان را به اين حالات درآوريد؛ چون فردي كه به قومي تشبه پيدا ميکند، احتمال زياد دارد كه يكي از همان افراد گردد.
امام علي عليه السلام ميفرمايند: «ان لم تكن حليما فتحلم فانه قل من بشبه بقوم الا او شك ان يكون منهم. » ويليام جيمز نيز در اين باره ميگويد: هر گاه خواستيد احساس خاصي را در خودتان پديدار سازيد ،كاري كنيد كه اگر آن احساس به شما دست ميداد ،خود به خود آن كار را ميكرديد.
3. نقد پذيري:
به خود بقبولانيم كه اشتباه كردن ،مساوي با آدم بد بودن نيست. اغلب ما انسانها عموماً يك معادله غلط در ذهنمان حك شده و آن اينكه اشتباه كردن مساوي است با آدم بد بودن، و آدم بد نيز مطرود است.
بايد اين معادله را به نامعادله تبديل كنيم. ما نيز مثل بقيه انسانها ممكن است خطايي داشته باشيم، ولي عيب داشتن ما مساوي با معيوب بودن كل شخصيتمان نيست. پس به استقبال نقد برويم و با پرسيدن از طرف مقابل، سعي كنيم با صفات منفي خود بيشتر آشنا شويم و پس از خودشناسي، از صفات مثبتمان براي برطرف كردن آن عيب كمك بگيريم.
به ياد داشته باشيم كه از نقد و انتقاد نرنجيم. چون اغلب انسانها عادت كردهاند خواسته خود را با درست يا نادرستهاي اخلاقي، جملات آمرانه و يا انتقاد بيان كنند. البته اگر كسي قصد سلطهگري و آزار ما را دارد ،ميتوانيم انتقاد او را با «پاسخ مهآلودن» و فنون مشابه آن پاسخ دهيم؛ يعني به مه تبديل شويد و انتقاد را از خود عبور دهيد ( حالت تدافعي نگيريد) .
وانمود كنيد مسئله را نفهميدهايد . براي عدم جدال، به صورت كلي و مبهم با اصول انتقاد به صورت اجمالي موافقت كنيد . از جملاتي مثل «شايد اينطور باشد، ممكن است به چنين چيزي منجر شود، بيربط هم نميگوييد، شايد حق با شما باشد» استفاده كنيد تا احتمال تكرار انتقاد مغرضانه را در فرد كاهش دهيد.
گاهي لازم است در مقابل انتقاد، «ابراز وجود منفي» كنيم؛ يعني به اشتباه خود اعتراف كنيم. با توجه به اينكه بين اشتباه واحترام و مقبوليت رابطهاي وجود ندارد. اشتباه جزو جدانشدني زندگي است. پس اشتباه را به عنوان يك اشتباه بپذيريم و در صدد اصلاح برآييم.
4. قاطعيت:
اين سازندهترين شيوه در رابطه بين فردي است و هسته آن صداقت (هماهنگي بين رفتار آشكار با فكر و احساس دروني) است؛ تنها شيوهاي كه در آن دو طرف به رضايت و حالت بُرد- بُرد ميرسند و در برخورد با افراد مورد علاقه يا كساني كه نسبت به آنها احساس مثبت داريم ،دچار دوسوگرايي نميگرديم . شايد به همين دليل است كه در حديثي از امام باقر عليهالسلام آمده:
«انما رجل غضب علي ذي رحم فليدن منه فليمسه فان الرحم اذا مست سكنت؛ هر گاه فردي از دست اقوام و نزديكان خود خشمگين شد، نزد او برود و او را لمس كند تا ارام گردد».
مؤمنان هنگام غضب بر يكي از نزديكان خود، بايد به نيكوترين شيوه برخورد كنند. به او (از نظر عاطفي، كلامي و بدني) نزديك شوند. اين حالت باعث ميشود كه فرد احساس امنيت و آرامش كند.
احساس آرامش و محبوبيت موجب ميشود كه او حالت تدافعي و تهاجمي نگيرد . قضيه بدون بگو مگو فيصله پيدا كند. بايد به بهترين وجه، مشكل را حل كنيم تا دچار اختلالات هيجاني و رفتاري نشويم.
5. كمك مصلح:
گاهي وجود فرد سوم، كه دلسوز و همدل است، ميتواند از شعلهور شدن آتش خشم جلوگيري كند. به مثال ذيل توجه كنيد: پرويز بر سر مسئلهاي با ساسان اختلاف دارد. پرويز كه فرد فحاش است، به او ناسزا ميگويد. ساسان نميتواند تحمّل كند و سريع عصباني ميشود. بهزاد دست ساسان را ميگيرد و به گوشهاي ميبرد و به او ميگويد:
«او تحت فشار روحي است، خودش هم از اين برخورد ناراحت است.» اطلاعات تسكين دهنده بهزاد امكان ارزيابي مجدد به ساسان ميدهد. اين امر باعث كاهش ترشح غدد فوق كليوي ميگردد و به آرامش او كمك ميكند. پس اگر ميبينيم كه در شرايطي نميتوانيم صحيح تصميم بگيريم و عجولانه برخورد ميكنيم، از فرد سومي براي كنترل خشم خود كمك بگيريم.
6.مهارت در انتقاد:
گاهي خشمهاي ما به خاطر عدم مهارت در انتقاد كردن هستند. با يادگيري اين مهارتها، بايد از بروز آتش جنگ و خشم اجتناب كنيم. (پرهيز از نقد در جمع- توجه به نقاط مثبت در ابتداي نقد و ايجاد روحيه پذيرش در طرف مقابل، بيان غير مسقيم، گراميداشت شخصيت و عدم بيان نقدهاي پي در پي و فرصت دان براي اصلاح)
7.شوخي:
گاهي شوخي روش خوبي براي حفظ از آتش خشم است؛ يعني فرد به جاي اين كه در تنش روابط هميشه جدّي باشد، اين بار به جنبههاي مضحك و خندهدار قضيه و رويداد توجه ميكند. اين كار باعث ميشود كه فرد قدرت بازبيني و تجديد نظر داشته باشد و عجولانه تصميم نگيرد.
8.حفظ جذابيت بين فردي:
يكي از جذابيتها در روابط بين فردي نشاط و گشادهرويي است. افرادي كه عبوسند و چهرهاي در هم دارند ،از محبوبيت كمتري برخوردارند. به همين دليل، علماي اخلاق با توجه به اين امر، يكي از علاجهايي را كه براي غضب ذكر كردهاند، توجه فرد به حالت چهره فرد غضبناك است. ميگويند: در چهره افراد غضبناك بنگريد، ببينيد چگونه حالت او از حالت انساني خارج شده و صفات او به درندگان شبيه شده و منفور مردم، حتي نزديكان خود، گشته است. مسلماً توجه به اين امر كمك خوبي براي ترك اين صفت است؛ چون مردم از معاشرت با افراد گشاده رو، صبور و حليم لذت ميبرند و آنها نزد مردم عزز و محترمند.
9.خوشبيني:
فرد خوشبين عميقاً معتقد است كه به رغم مشكلات و سختيها موجود بر سر راه زندگي، اوضاع سر و سامان ميگيرد .همه چيز به خوبي و خوشي ميانجامند. سليگمن خوشبيني را روشي ميداند كه مردم بر اساس ان موفقيتها و شكستهاي خود را توصيف ميكنند. فرد خوشبين ( به خود، ديگران و مسائل زندگي) هر شكست را به عنوان پديدهاي ميبيند كه قابل تغيير است و معتقد است: بار ديگر ميتواند موفق شود، در حالي كه فرد بدبين به هنگام شكست (در روابط، زندگي و مانند آن) خود را سرزنش ميكند و ناكامي خود را ناشي از برخي خصوصيات شخصي ميداند كه غير قابل تغييرند.
به نظر وي، خوشبيني و اميد را ميتوان مثل درماندگي و نوميدي آموخت و زيربناي آن «خود اثربخشي» است: يعني فرد بايد باور كند كه بر همه ماجراي زندگي خود مسلط است و ميتواند از عهده مشكلاتي كه بر سر راهش قد علم كردهاند، برآيد.
10.مردم حق اشتباه دارند:
اين روش در واقع آن روي سكه يكي از تفكرات غلط و خطاهاي شناختي است؛ يعني انسان عاقل در روابط اجتماعي خود واقعبين است و حق اشتباه را براي افراد ديگر به رسميت ميشناسد . انتظار معصوم بودن از همه مردم را ندارد؛ همانگونه كه خود وي چنين است.
چشم پوشي، مدارا، پاكسازي افكار غير منطقي، اخلاص، عفو و پناه بردن به خدا از شرّ وسوسهها ميتوانند روحيه صبر و حلم و كظم غيظ(فرو بردن خشم) را در ما تقويت كنند.
در مجموع، جهانبيني الهي به ما كمك ميكند در خط اعتدال (شجاعت) سير كنيم؛ نه دچار افراط (سلطهگري، ظلم و تكبّر) شويم و نه دچار تفريط (ترس، بيعرضگي، احساس خودكمبيني). براي مثال، يكي از اعمال ديني كه ميتواند كارگشا باشد و از شدت غضب بكاهد، سرگرمي ذهن به ذكر و ياد خداست. اين امر باعث ميشود كه حواس انسان از محركهاي غضب منصرف شود و در مقابل، حضور خداوند را حس كند و در مورد عواقب دنيوي و اخروي غضب و مذمتها آن بيشتر انديشه كند. به همين دليل، برخي از علما سرگرمي به ذكر خدا در هنگام غضب را واجب ميدانند.
از ديگر علل ديني، گذشت و عفو به خاطر خداست. تحمل بسياري از سختيها و خشم هابه خاطر رسيدن به مقام مادي و معنوي (كه بالاتر از همه چيز است) راحت است (چون عشق حرم باشد ،سهل است بيابانها.)
ننيدگي و خشم
از نشانهها و تظاهرات روانشناختي و رفتاري پريشاني ميتوان به خشم، دشنام دادن، نوسان خلقي، اعمال تكانشي و خصومت اشاره كرد.
تنظيم غذا، ورزش، استراحت و تفريح، مراقبت تنفس عميق، مالش ماهيچهاي، مديريت زمان و شيوههاي حمايتي و روابط صميمانه با نزديكان ميتوانند كمكهاي خوبي باشند.
البته در انجام اين اعمال، بايد زنجيره افكار عصباني كننده و باورهاي غير منطقي قطع شوند؛ چون اين انديشههاي ناسالم مثل هيزم براي آتش هستند. رعايت اعمال ياد شده به ما آرامش ميدهد و جوشش غدد فوق كليون (آدرنالين) را تسكين ميبخشد و خشم و تظاهرات آن برطرف ميشود.
پرسش 2:
چگونه با سيل افکار واهي مبارزه کنم؟
پاسخ:
اين افكار تا حدي طبيعي است كه نبايد از بابت آنها نگران باشيد . در برخي از روايات ديني اشاراتي به اين نوع فكرها شده كه حالت وسواس گونه مي يابد. براي رها شدن از آنها ذكر هايي دستور داده شده است ، مثلاً شخصي از امام صادق(ع) در مورد وسواس و شک سؤال کرد، فرمود: «لا شي فيها، تقول لا اله الا الله؛ اين وسواس مشکلي ندارد. هر گاه به وسواس فکري مبتلا شدي، لا اله الا الله بگو».(1)
همين كه انسان خود را در عبادتي برتر ببيند ، نشان نقص است ، چون كامل ترين انسان ها (ائمه معصومين) عبادت خود را بسيار ناچيز مي دانستند. اين نقص با معرفت و آگاهي بيشتر برطرف خواهد شد.
اما چنانچه اين افكار صورت تكرار و وسواس گونه به خود بگيرد و گاه و بيگاه ناخواسته به ذهن وارد شود ، نشان نوعي اختلال است كه بايد درمان شود . در اين مورد توجه شما را به مطالب ذيل جلب مي كنيم:
1ـ افکار مزاحم تکرار شونده که معمولاً داراي محتواي ناخوشايند هستند، وسواس فکري محسوب ميشوند. وسواس فکري ريشه در اضطراب بالا دارد . هرچيزي که اضطراب شما را پايين بياورد ،در کاهش اين افکار مؤثر است.
2ـ ورزش منظم و روزانه، تفريحات سالم و اشتغال شبانه روزي به امور مثبت سهم بسزايي در بهبود اين افکار دارد.
3ـ افكارسكسي گذشته چون به ذهن ايد ، بايد شما را نگران كند . نگراني به گونه اي باشد كه بايد بر خود بترسيد كه دوباره دچار شويد كه مطمئناً بيرون آمدن از آن ديگر به راحتي گذشته نخواهد بود يا براي هميشه از رحمت خدا دور شويد.
4ـ از نزاع بيثمر و جنگ فرسايشي با افکارتان برحذر باشيد . بر خلاف تصور اوليه، نزاع بيشتر با اين افکار مزاحم به تشديد آنها در شما ميانجامد. مثل همه انسانها از نعمت دروازهبان فکري محروميد،پس بيهوده به دنبال دروازهبان فکري نگرديد. با پذيرفتن اين افکار و به نوعي خود را مالک اين افکار دانستن کم کم مقدمات سادهسازي(ونه بغرنج سازي)، خنثى سازي و بياعتنايي به اين افکار را فراهم آوريد. اين گونه افکار بايد مانند نسيمي که از توري مشبک ميگذرد، از ذهن شما بگذرد . نبايد مانند ديوار در مقابل اين نسيم فکري ايستاد. ورود و خروج آزادانه اين افکار بدون مقاومت ذهني شما به درگيري کمتر ذهنيتان و تقليل اين افکار ميانجامد. فکر گناه تا به مرحله عمل نيامده ،به هيچ وجه گناه محسوب نمي شود.
5ـ با گذشته خود مثل کلاس درس برخورد نماييد . از لابهلاي رفتارهاي مثبت و منفي گذشته خود به استخراج تکنيکهاي شناختي- رفتاري براي مقابله با اين افکار و رفتارهاي ناشايست بپردازيد .چه بسا در گذشته براي دفع اين امور به تکنيکهاي خود ساخته کارآمدي دست مييازيديد.
6ـ در صورت مشاهده اضطراب بالا و مداوم براي يک دارو درماني سبک به متخصصين روانپزشکي مراجعه نماييد.
7ـ گياهان دارويي ضد اضطراب از مراکز معتبر تهيه و تناول فرماييد.
8ـ به فرائض ديني خود اهميت دهيد . در عين حال كه آنها را در مقابل عظمت الهي بسيار ناچيز مي دانيد.
پي نوشت:
1 . کافي، ج2، ص 424.
موفق باشيد.
پرسش 3:
فرق بين شهوت و لذت در چيست؟
پاسخ:
«شهوت» در لغت داراي مفهوم عامي است که به هرگونه خواهش نفس و ميل و رغبت به لذّات مادي اطلاق ميشود؛ گاهي علاقه شديد به يک امر مادي را نيز شهوت ميگويند.مفهوم شهوت، علاوه بر مفهوم عام، در خصوص «شهوت جنسي» نيز به کار رفته است. آن چه بيش تر از واژه شهوت به ذهن متبادر مي شود ،به معناي خاص يعني شهوت جنسي است. مقصود از شهوت در بسياري از موارد لذت بردن جنسي است.
در بحثهاي فلسفي معمولاً لذّت را سه قسم ميدانند:
1. لذّت حسي، که عبارتست از لذّتي که نفس انسان از راه ابزارهاي جسمي و جسماني به آن ميرسد؛ مثل لذت شيريني از راه حس ذائقه يا لذت بوي خوش از راه حس بويايي.
2. لذّت خيالي، که عبارتست از لذّتي که نفس انسان از راه تصور صورت خيالي بعضي از لذّتهاي حسي به آن ميرسد.
مستقيما با ابزارهاي حسي کاري ندارد؛ مثل اين که انسان از تصور و خيال فلان صحنهي زيبا لذت ميبرد.
3. لذت عقلي، که عبارتست از لذّتي که نفس انسان از طريق رسيدن به کمالات عقلي به آن ميرسد. (1)
لذت هاي انسان دو گونه اند: 1- لذت هاي مادي 2- لذت هاي روحي و معنوي.
لذت هاي مادي لذت هايي است که از راه ابزارهاي حسي و جسماني و قواي بينايي و شنوايي و چشايي و لامسه و بويايي براي انسان حاصل مي گردد. مثلا لذتي که انسان از خوردن غذايي لذيذ مي برد و يا از استشمام بويي خوش به انسان دست مي دهد. ديدن منظره اي زيبا و شنيدن صدايي خوش و دل انگيز و تماشاي بهار طرب انگيز و شنيدن چهچهه بلبل و قناري و صداي ريزش آبشار و بوي باران و نگريستن به طبيعت زيبا، همگي نمونه اي از لذت هاي مادي و دنيوي مي باشد.
البته لذت هاي مادي گاهي لذت هاي خيالي مي باشند. يعني گاهي انسان با تصور منظره زيبايي که قبلا ديده و يا جنگل سرسبز و خرم و رودخانه و دريايي که در گذشته تماشا کرده، سرزنده و خوشحال مي گردد و لذت مي برد. اين لذت هاي مادي حسي و خيالي، پاسخگوي نيازهاي غريزي انسان مي باشند ،گرچه مي توانند پاره اي از فطريات انسان را شکوفا سازند. مثلا ديدن منظره اي زيبا و دلکش، يکي از لذت هاي حسي انسان است ،ولي اگر همراه با تفکر و انديشه و توجه باشد ،مي تواند انسان را در برابر عظمت و حکمت و علم و قدرت خالق آن به کرنش و تعظيم وادارد . محبت و عشق به خداوند را در درون انسان تقويت نمايد . از اين راه به لذتي معنوي و روحي منجر شود.
هنگام خوردن غذايي لذيذ و گوارا، لذتي که انسان مي برد ، حسي و مادي و دنيوي است. اگر توجه کند که لذت از خود غذا نيست، بلکه از خالق و هستي بخش آن است، لذتي معنوي که از اين راه به انسان دست مي دهد، از لذت مادي آن غذاي لذيذ بيشتر و قوي تر است. در روايت داريم: انسان هاي پست و دون مايه از غذا خوردن لذت مي برند ،ولي انسان هاي والا و کريم و بزرگوار از غذا دادن به ديگران لذت مي برند.
لذت هاي معنوي و روحي، لذت هايي هستند که مربوط به روح و روان و درون انسان مي باشند. باعث بهجت و صفا و خرمي دروني انسان مي گردد. حال خوشي که انسان در حال نماز و دعا و عبادت دارد و يا لذتي که از خدمت و کمک به ديگران و ايثار و فداکاري مي برد و يا لذتي که از دانستن مطلبي و حل مسأله پيچيده و معمايي به او دست مي دهد ، از لذت هاي روحي و معنوي مي باشند .
گاه اين لذت ها در عالم خواب و رؤيا نصيب انسان مي گردد .انسان در عالم خواب غرق سرور و خوشحالي مي گردد.
انسان مي تواند با نيت خالص و ياد خدا و انجام اعمال و کارهايش براي رضاي خداوند و خشنودي او، حتي لذت هاي مادي را نيز با لذت معنوي ياد و رضاي الهي همراه سازد . لذت هاي دنيوي را به اخروي و دنيا را به آخرت و ماده را به معنا تبديل سازد . اين از ويژگي هاي دين مقدس اسلام است که بين دنيايي که با ياد و ذکر و خشنودي خدا همراه است و آخرت تفاوت و فاصله اي قايل نيست، يعني انسان در عين زندگي در دنيا و در عالم ماده مي تواند با انگيزه و نيت خدايي کار آخرتي انجام دهد.
پي نوشت:
1- نهايةالحکمه، علامه طباطبايي، ص 124.
پرسش 4:
فرق بين شوخي و خوش رو بودن با خنديدن کاذب چيست؟
پاسخ:
دين اسلام، دين تعقل و متانت و اعتدال است. در اين دين همه نيازهاي فردي و اجتماعي و رواني و عاطفي و دنيايي و آخرتي انسان مورد توجه دقيق قرار گرفته، راه تأمين اين نيازها به طور معقول معرفي گرديده است.
در اين دين مقدس هر دستوري كه داده شده ،همراه با رعايت همه جوانب آن مي باشد .چون اين تعاليم و آموزه ها از طرف خداوندي است كه به همه اشيا و همه امور احاطه دارد و هيچ چيز از ديد او پنهان نمي ماند، همه جوانب و ابعاد هر دستور و تعليمي مورد توجه كامل قرار گرفته است.
در دين اسلام نه تنها از خنده منع نشده، بلكه سيره و سنت و برنامه عملي پيشوايان آن در موارد زيادي بر خوش طبعي و خنداندن و شاد نمودن مؤمنان بوده ، از جمله اشكالاتي كه معاويه بر امير مؤمنان(ع) وارد مي كرد ،خوش طبعي و مزاح بودن ايشان مي باشد.
خنديدن و خنداندن اگر از حد اعتدال بگذرد ،بر قواي عقلاني انسان و اراده او تأثير سوء مي گذارد . جدي بودن و قاطعيت و اعمال نظر و اراده را در مواردي كه مورد نياز و ضرورت مي باشد، از انسان مي گيرد. اسلام، انسان معتدل و ميانه رو در همه ابعاد مي خواهد . عملا ما را به چنين جهتي هدايت نموده ، اعتدال در همه كارها را خط مشي و برنامه كلي خود قرار داده است.
همان گونه كه زياده روي در خنده را كه باعث ضعف قواي عقلاني و نيروي اراده و تصميم گيري انسان مي شود ،منع نموده، از خشك
و عبوس بودن و خوش برخورد نبودن ،منع كرده ، از مؤمنان خواسته كه هنگام رو به رو شدن با يكديگر ،با روي باز و گشاده يكديگر را ملاقات كنند .دستور داده كه اگر غمي درون داريد، آن را هنگام مواجهه با ديگران آشكار نسازيد تا غم شما، ديگران را ملول و افسرده نسازد.
بين آنچه اسلام مي گويد و آنچه روان شناسان مطرح مي كنند ،فرق اساسي وجود دارد ،زيرا مبناي دستور اسلام وحي است، ولي مبناي سخن روان شناسان تجربه است. روان شناسان براي تخليه هيجانات تجربه كرده و به اين نتيجه رسيده اند كه يكي از مكانيزم هاي تخليه هيجاني خنديدن است (البته اينكه با صداي بلند و با قهقهه خنديدن توصيه شده ،شايد موردي بوده است، يعني يك مورد خاصي كه دچار مشكل هيجاني بوده، روانشناس تشخيص داده كه بايد از راه هاي مختلف اين هيجانات تخليه شود . يكي از راه هاي آن نيز با صداي بلند خنديدن است ،پس توصيه كرده) اگر روان شناسان در موارد خاصي چنين توصيه را به برخي از افراد مشكل دار مي نمايند، منافاتي با دستور دين ندارد. اگر اين توصيه را براي همه افراد ارائه مي كنند، قابل قبول نيست، زيرا از نظر شرع خنديدن با صداي بلند و قهقهه، مذموم است . آنچه اسلام توصيه كرده ،خوشروئي، تبسم و گشاده رو و شاد بودن است.
اما مرز بين خوشروئي و بذله گوئي و اخلاق اين است كه خوشرو بودن و بذله گوئي اگر در حد اعتدال باشد ، منافاتي با اخلاق ندارد و موجب سبك شدن انسان نمي شود . مرز بين شوخ طبع بودن و گناه اين است كه در شوخ طبعي اولا نبايد گونه اي عمل كرد كه شخصيت انسان لوث شود . ثانيا به شخصيت ديگران نيز نبايد آسيب رساند. بنابراين از كلمات و رفتارهايي كه از نظر شرعي اشكال دارد ،نبايد استفاده شود، مثل مسخره كردن ديگران يا بيان مطالب دروغ يا ريختن ابروي ديگران ،همچنين شوخ طبع بودن بايد در جاي مناسب باشد ،يعني
وقتي انسان يك مطلب جدي و مهم را براي ديگران بيان مي كند، به خاطر افراط در شوخ طبعي باعث نشود ديگران مطلب را جدي نگيرند و تلقي ديگران از انسان اين باشد كه اين فرد جدي نيست و نمي شود كارهاي مهم را به او سپرد ،زيرا همه چيز را به شوخي مي گيرد. بنابراين هر كجا شوخ طبعي منجر به آسيب زدن به شخصيت خود يا ديگران شود، از حد اعتدال خارج شده و انسان وارد حيطه گناه مي شود.