پاسخ ارائه شده به سؤالِ یک پرسشگر با مشخصات خاص است. در صورتی که سؤال یا ابهامی برای شما ایجاد شده از طریق درگاه های پاسخگویی پیگیری فرمائید.
درباره رابطه دين و سياست و ضرورت استفاده از دين در سياست چيست؟
تعاريف دين مختلف است و اين اختلاف ناشي از مقام‌های مختلف دين و يا مواضع و پیش‌فرض‌های مختلف ما در تعريف دين است. براي دستيابي به تعريف جامع‌ومانع، بايد ابتدا...

درباره رابطه دين و سياست و ضرورت استفاده از دين در سياست چيست؟

به نام خدا و با سلام و تشکر از ارتباط شما با مرکز ملي پاسخگويي به سؤالات ديني و آرزوي توفيق روزافزون.

براي پاسخ به پرسش مذکور، توجه شما را به اين نکات جلب می‌کنیم:

1. تعريف دين

تعاريف دين مختلف است و اين اختلاف ناشي از مقام‌های مختلف دين و يا مواضع و پیش‌فرض‌های مختلف ما در تعريف دين است. براي دستيابي به تعريف جامع‌ومانع، بايد ابتدا موضع و مقام خودمان را مشخص کنيم تا بعدازآن، مطمئن شويم که به تعريف جامع‌ومانع رسیده‌ایم يا نه. مثلاً براي تعريف دين بايد مشخص کنيم که ناظر به دين هستيم، يا دین‌داری؟ ناظر به مقام آرمان هستيم، يا تحقق؟ ناظر به اسلام هستيم يا مسيحيت و يا هر دو؟ ناظر به بُعد روانشناسانِ هستيم يا جامعه‌شناسانه؟ ...

بنابراين، مثلاً اگر بخواهيم دين را ناظر به اسلام متحقق تعريف کنيم، می‌توانيم آن را مجموعه‌ای از معارف عملي و نظري، در حوزه فردي و اجتماعي، و همچنين در حوزه اخروي و دنيوي بدانيم که از طريق وحي از جانب خداوند به انسان برگزیده‌ای ابلاغ‌شده است تا آن را به مردم برساند و مردم با اعتقاد و تعهد به آن معارف، به سعادت ابدي دست يابند.(1)

قرآن به‌صراحت، شريعت را جزء جدانشدنی دين در همه آیین‌های آسماني می‌شمارد (2) و اعتقاد مجرد را درصورتی‌که همراه با عمل به احکام و مقررات وحي نباشد هرچند که درست باشد دین‌داری تلقي نمی‌کند. (3) شاخص هميشگي و ماهوي دين، اندیشه‌ای نظام‌یافته درزمینهٔ جهان‌بینی و شريعت است و هدف غايي آن چيزي جز رشد و تعالي انسان در زندگي اين دنيا و فرجام آن نيست. بی‌شک، بخشي از انسان، زندگي جمعي اوست و بخشي از جامعه نيز سياست و حکومت است. دين با چنين تعريف و شاخص و هدفي چگونه می‌تواند از اين بخش مهم از زندگي انسان غافل باشد و مدعي هدايت وي به سرنوشتي بهتر در دنيا و آخرت باشد؟ همه‌کسانی که به نحوي به تعريف دين پرداخته‌اند، به اين حقيقت اذعان نموده‌اند که هدف دين، سامان بخشيدن به زندگي انسان است.

 

2. تعريف سياست

همان‌طور که در تعريف دين گذشت، در تعريف سياست نيز با مشکلاتي همراه هستيم و بايد موضع تعريفي خودمان را مشخص کنيم و سپس مقومات سياست را از آن منظر موردبررسی قرار دهيم. بنا بر يک تعريف، سياست به معني تنظيم امور دولت و تدبير شئون آن است؛ يعني مديريت کلان دولت و راهبرد امور عمومي در جهت مصلحت جمعي و انتخاب روش‌های بهتر در اداره شئون کشور.(4)

 

3. لزوم ارتباط دين و سياست

سياست چون به عمل و زندگي اجتماعي انسان مربوط می‌شود، ناگزير با اديان الهي خصوصاً اسلام، که متکفل بيان شیوه‌های زيستن است و محدود به حوزه شخصي و فردي نيست، مرتبط می‌شود. در هر دو حال، دين به سياست نظر دارد و سياست نيز به‌نوبه خود در قلمرو دين عمل می‌کند. به تعبير فني، دين و سياست درباره موضوع مشترک نظر می‌دهند و بی‌معناست گمان کنيم و دين و سیاست ارتباطي باهم ندارند. 

صرف‌نظر از تلازم مفهومي دو مقوله دين و سياست، اصولاً توجه به اهداف و شريعت اسلامي، نشانگر ارتباط دين و سياست است. به همين جهت، در تاريخ اندیشه‌های سياسي، فرازي برجسته و فصلي روشن در رابطه با انديشه سياسي انبيا به چشم می‌خورد که از عوامل مهم و سرنوشت‌ساز تاريخ سياسي جهان محسوب می‌شود.

اديان الهي عمدتاً داراي سه هدف مهم بوده‌اند و به همين جهت، لزوماً با سياست مرتبط‌اند. درواقع، اديان الهي با نظر به اين اهداف، در حوزه سياست نيز احکام کلي را وضع نمودند که به‌مثابه قانون و چارچوب عمل سياسي محسوب می‌شود:

اول: اقامه قسط و حق و هدايت جوامع بشري به سمت عدالت.(5)

دوم: دعوت به‌سوی حق و ايجاد ارتباط سازنده ميان انسان و خدا.

سوم: پيشرفت در مسير تکامل.(6)

هر يک از اين سه هدف والاي دين و انبيا، ارتباط تنگاتنگ با مسائل سياست دارد و بدون يک انديشه سياسي منسجم و سازمان‌یافته و فلسفه سياسي روشن قابل تحقق نمی‌باشد.

 

4. نمونه‌هایی از تأثیر دين بر سياست

بعد از تبيين لزوم ارتباط دين و سياست، خالي از لطف نيست که به برخي از کارکردهاي دين و تأثیرش بر سياست توجه کنيم تا درک بهتري از جايگاه دين در سياست داشته باشيم:

4/1. دين و مشروعيت: هر نظام سياسي براي بقا و تداوم خود، علاوه بر قدرت و نفوذ، به اقتدار و مشروعيت هم نيازمند است. به دليل آنكه «اقتدار» مهم‌ترین و اساسی‌ترین ملاك و رمز بقاي سياست و قدرت است، انديشمندان از دیرزمان، تلاش کرده‌اند تا مبناي محكمي براي مشروعيت پيدا نمايند. آن دسته از متفكران مسلمان كه نگاه حداكثري به دين دارند و حضور دين را در عرصه‌های گوناگون اجتماعي و سياسي ضروري می‌دانند، معتقدند: دين تنها عاملي است كه مشروعيت نظام سياسي را تأمين می‌کند. در كنار اين دسته، گروه ديگري كه نگاه حداقلي به دین‌ دارند و كاركرد دين در حوزه مديريت سياسي را انكار می‌کنند نيز مشروعيت بخشي دين به‌نظام سياسي را انكار نمی‌کنند.

4/2. دين، همبستگي و ثبات سياسي: كاركرد ديگر دين در عرصه سياست، انسجام‌بخشی و تداوم بخشي به‌نظام سياسي است. همان‌گونه كه نظام اجتماعي به‌عنوان يك نظام كلان، براي ايجاد همبستگي ميان عناصر سازنده خود نيازمند اصول و ارزش‌های ثابت است، خرده نظام سياسي نيز براي ايجاد همبستگي ميان عناصر خود، به چنين اصول و ارزش‌هایی نيازمند است. دين تنها عاملي است كه اين اصول را فراهم می‌کند، و نظام سياسي متّكي به دين به خاطر برخورداري از چنين عقبه و پشتوانه‌ای به‌خوبی می‌تواند تداوم و انسجام خود را حفظ نمايد، و دين عاملي است كه در مواقع بحران، از طريق بيان قوانين ثابت و فرا انسانی و به‌دوراز هوا و هوس‌های انساني، نظام سياسي را از منجلاب بحران نجات داده، ثبات اجتماعي و سياسي را به ارمغان می‌آورد؛ چنان‌که منتسكيو بيان می‌کند: «در هر جامعه، بايد قوانين و مقررات ثابتي وجود داشته باشند كه دست‌خوش هوا و هوس زمامداران نشوند. اين مقررات ثابت همان قوانين دینی‌اند.»

4/3. سياست (راه‌کار و روش): سومين راه تأثيرگذاري دين بر سياست ـ به معناي اعم ـ به اين واقعيت ارتباط می‌یابد كه هر اجتماع ديني ناگزير است از اسباب و طرق اجتماعي و فرهنگي براي القاي نگرش خود استفاده كند. منطق دروني اديان در مواجهه با اين اسباب متفاوت است. برخي به‌وسیله باورها و اعتقادات و برخي از طريق مناسك و اعمال ديني براي رسيدن به هدفشان استفاده می‌کنند. شیوه‌های خاص بيان اين نگرش يا منطق دروني آن را «سياست ديني» می‌نامند و همه راه‌ها و ابزارهاي فرهنگي كه براي اعمال آن مورداستفاده قرار می‌گیرند، بر زندگي سياسي تأثیر می‌گذارند.

4/4. عمل سياسي: طريقه چهارم كه به‌وسیله آن دين بر سياست تأثیر می‌گذارد به «عمل سياسي» تعبير می‌شود. اين طريق متضمّن تشكيل آگاهانه و عمدي سازمان‌های سياسي يا شبه سياسي است. احزاب سياسي، كه هويّت ديني يافته باشند، جمعیت‌های مخفي يا داوطلبانه تمركزيافته حول محور يك چهره ديني يا آرماني نوعاً سياسي، كه با زبان ديني تعریف‌شده باشند، و اتحادیه‌های ديني كارگري، كه کمیته‌های اقدام سياسي تشكيل داده باشند، ازجمله مصاديق اين طريق هستند.(7)

 

5. بنابراين، دين و سياست لزوماً باهم مرتبط‌اند و در حوزه‌های مختلفي دين بر سياست تأثیرگذار است؛ ازجمله مشروعيت سياسي حاکميت، همبستگي سياسي، روش سياسي، و عمل سياسي.

 

پی‌نوشت‌ها:

1. براي مطالعه بيشتر، رک: شيرواني، علي، مقاله بررسي تعاريف دين از منظري ديگر، فصلنامه پژوهشي انديشه نوين ديني.

2. شوري، آيه 13.

3. نور، آيه 62.

4. صليبا، جميل، فرهنگ فلسفي، انتشارات حکمت، ص402.

5. حديد، آيه 25.

6. نحل، آيه 36.

7. فصيحي، امان‌الله، دين و كاركرد سياسي آن در جوامع سنّتي و نوين، فصلنامه معرفت، شماره 116، 1386.