آيا امام علي (ع) در دوران خلافت خود به پيشكسوتان در اسلام و مجاهدان در راه خدا و خانواده هايشان امتياز ويژه اي قائل مي شدند؟ آيا امام علي به شخصي كه در راه خدا جهاد كرده و جراحت هم برداشته و شخصي كه به هر دليل در جنگ شركت نكرده تفاوت قائل ميشدند و امتيازي مثلا از بيت المال براي جانبازان در نظر مي گرفتند. حال با فرض اينكه فرزندان هر دو جنگ را درك نكرده اند آيا براي فرزندان يا همسران آن ها امتيازي قائل مي شدند
كمك به خانواده ايثار گران و مجاهدان، از وظايف حكومت اسلامي مي باشد و دلائل متعددي پشتوانه اين اقدامات مي باشد كه مهمترين آنها عبارتند از:
اجراي عدل و قسط اقتضا مي كند كه به هر فردي از افراد جامعه براساس ميزان خدمات و اقداماتي كه براي جامعه انجام مي دهد, توجه شده و حق متناسب خود را دريافت نمايد. بر اين اساس رزمندگان سلحشوري كه جان بر كف نهاده و با ايثار و فداكاري خود امنيت ملي, تماميت ارضي , منافع ملي كشور را از هجوم بيگانگان به قيمت جان خود يا قسمتي از اعضاي بدن خود يا از دست دادن بهترين سال هاي خود در زندان هاي دشمن, تأمين نموده اند براساس عدل و انصاف حكومت اسلامي بايد متولي امور زندگاني آنها و جبران خسارت هاي وارده باشد. چنانكه حضرت علي (ع) در فرمان خود به مالك اشتر مي نويسد: (هرگاه كسي از سپاه تو به درجه شهادت رسيد و يا شخصي از دشمنانت در اثر قتل و جرح به گرفتاري شديد مبتلا گرديد در اين صورت همانند وصي دلسوز و مورد اعتماد كارهاي خانواده آنان را اداره كن تا اثر فقدانش در ميان اهل بيت او ظاهر نگردد.(1)
حضرت اين مسأله را يك حركت حكومتي و عمومي تلقي مي نمايد و اين مسأله علاوه بر جنبه اقتصادي شامل ساير امور عاطفي، تربيتي، آموزشي، آينده كاري مي شود. سيره آن حضرت در طول حياتشان همواره بر توجه كامل به امور خانواده هاي شهدا و ايثارگران نسبت به نيازهاي آن زمان بود. همچنين در پيمان صلح امام حسن آمده است: (معاويه مؤظف است همواره از خراج مبلغ يك ميليون درهم تسليم امام حسن (ع) نمايد تا ميان بازماندگان شهداي جنگ جمل و صفين كه در ركاب علي (ع) كشته شده اند تقسيم شود).(2) بنا بر آموزه هاي اسلامي هرگونه كوتاهي در رسيدگي به امور اين عزيزان ظلم به حقوق مسلم آنان بوده و منافي عدل و قسط مي باشد چگونه مي توان كساني را كه در راه تأمين امنيت و آسايش ديگران و حفظ كيان اسلامي بهترين شخص خود را كه از همه لحاظ تأمين كننده زندگي آنها بوده از دست داده اند يا معلول و مجروح شده اند يا بهترين سال هاي عمر خود را در زندان هاي دشمن يا در جبهه ها از دست داده اند و خود و خانواده اش گرفتار عقب ماندگي اقتصادي، تحصيلاتي و... شده اند را با افرادي مرفه كه در پشت جبهه ها در سايه امنيت و آرامش ناشي از فداكاري اين عزيزان به زندگي خود پرداخته و از همه مواهب دولت اسلامي برخوردار شده اند را مساوي دانست. آيا اين عين ظلم و بي عدالتي نيست؟
استادشهيد مطهري داستاني در اين رابطه نقل مي كند كه آموزنده است :"
زن بيچاره مشك آب را به دوش كشيده بود و نفس نفس زنان به سوي خانهاش ميرفت. مردي ناشناس به او برخورد و مشك را از او گرفت و خودش به دوش كشيد. كودكان خردسال زن چشم به در دوخته منتظر آمدن مادر بودند. در خانه باز شد. كودكان معصوم ديدند مرد ناشناسي همراه مادرشان به خانه آمد و مشك آب را به عوض مادرشان به دوش گرفته است. مرد ناشناس مشك را به زمين گذاشت و از زن پرسيد: «خوب، معلوم است كه مردي نداري كه خودت آبكشي ميكني، چطور شده كه بيكس ماندهاي؟».
- شوهرم سرباز بود. علي بن ابي طالب او را به يكي از مرزها فرستاد و در آنجا كشته شد. اكنون منم و چند طفل خردسال.
مرد ناشناس بيش از اين حرفي نزد، سر را به زير انداخت و خداحافظي كرد و رفت، ولي در آن روز آني از فكر آن زن و بچه هايش بيرون نميرفت. شب را نتوانست راحت بخوابد. صبح زود زنبيلي برداشت و مقداري آذوقه از گوشت و آرد و خرما در آن ريخت و يكسره به طرف خانه ديروزي رفت و در زد.
- كيستي؟.
- همان بنده خداي ديروزي هستم كه مشك آب را آوردم، حالا مقداري غذابراي بچهها آوردهام .
- خدا از تو راضي شود و بين ما و علي بن ابي طالب هم خدا خودش حكم كند.
در باز گشت مرد ناشناس داخل خانه شد. بعد گفت: «دلم ميخواهد ثوابي كرده باشم. اگر اجازه بدهي، خمير كردن و پختن نان يا نگهداري اطفال را من به عهده بگيرم.»
- بسيار خوب، ولي من بهتر ميتوانم خمير كنم و نان بپزم. تو بچهها را نگاهدار تا من از پختن نان فارغ شوم.
زن رفت دنبال خمير كردن. مرد ناشناس فورا مقداري گوشت كه خود آورده بود كباب كرد و با خرما با دست خود به بچهها خورانيد. به دهان هر كدام كه لقمهاي ميگذاشت ميگفت: «فرزندم! علي بن ابي طالب را حلال كن اگر در كار شما كوتاهي كرده است.».
خمير آماده شد. زن صدا زد: «بنده خدا همان تنور را آتش كن.»
مرد ناشناس رفت و تنور را آتش كرد. شعلههاي آتش زبانه كشيد. چهره خويش را نزديك آتش آورد و با خود ميگفت: «حرارت آتش را بچش، اين است كيفر آن كس كه در كار يتيمان و بيوه زنان كوتاهي ميكند.».
در همين حال بود كه زني از همسايگان به آن خانه سر كشيد و مرد ناشناس را شناخت. به زن صاحبخانه گفت: «واي به حالت! اين مرد را كه كمك گرفتهاي نميشناسي؟! اين اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب است.».
زن بيچاره جلو آمد و گفت: «اي هزار خجلت و شرمساري از براي من! من از تو معذرت ميخواهم.»
- نه، من از تو معذرت ميخواهم كه در كار تو كوتاهي كردم «3» اين داستان، نشانگر اين است كه حاكم اسلامي وظيفه دارد ،به اين خانواده هاي معظم كمك نمايد.
پي نوشت ها:
1. علامة المجلسي، بحار الأنوار، بيروت - لبنان، ناشر دار إحياء التراث العربي سال چاپ 1403 - 1983 م، ج 77، ص 251.
2. رسول جعفريان، حيات فكري و سياسي امامان شيعه، قم، انتشارات انصاريان، 1384ش، چاپ هشتم، ص 158 ـ 162.
3. مرتضي مطهري، مجموعهآثار، ج18، ص 348.