۱۳۸۹/۰۴/۰۸ ۱۸:۲۰ شناسه مطلب: 13397
امام صادق عليهالسلام : براى قلب مؤمن چيزى زيانبارتر از پرخورى نيست . پرخورى موجب دو چيز مىشود : سنگدلى و تحريك شهوت . مستدرك الوسائل : 12 / 94 / 13615 منتخب ميزان الحكمة : 22
پرسش 1: امامت شرح 1. اشاره به آيه كرده ايد كه در آن به " اولو الامر " و اطاعت از آنها تاكيد شده است. چرا در اين آيه شريف يا ديگر آيات مستقسم به امامت كه مسئله بسيار مهمي است اشاره نشده؟ . پاسخ: نامه قبلي 9165-8802-8414-8564 چرا مساله مهمي مانند امامت به صراحت در قرآن نيامده ؟ اين طور نيست و اين مساله به صراحت و نص صريح در قرآن آمده ،همان گونه که نبوت و ديگر مسائل مهم اعتقادي در قرآن ذكر شده است . كلمه امام و ائمه كه به اصل مسئله امامت اشاره دارد به طور صريح در آيات متعدد آمده است. اما اگر منظور تصريح به اسم شخصي به عنوان امام بعد از پيامبر است،آري اين موضوع ، صراحتاً در قرآن نيامده است ، در عين حال به موضوع امامت بعد از پيامبر در آياتي اشاره شده است ، از جمله آيه اولوا الامر.و نيز آيه ولايت و ديگر آيات كه مساله امامت را بيان كرده و وجوب اطاعت از امام و ولي را به تصريح ( حتي با اشاره به برخي از صفات امام مانند عصمت ) بيان كرده است . وقتي كه خداي متعال امر مي كند به اطاعت از اولوالامر در كنار اطاعت از خدا و نبي و همان اطاعت مطلق و بدون قيد و شرطي را كه براي نبي ثابت مي كند، براي ولي امر هم ثابت مي كند ، وقتي از حاكم اسلامي بعد از پيامبر به عنوان ولي امر ياد مي شود و محدوده زماني هم براي آن تعيين نمي شود ، آيا اين آيه هيچ پيامي در مورد اصل امامت ندارد؟ امام و ولي هم در آيه ولايت به صراحت و به نص ذكر شده است : « انما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلوه و يؤتون الزكاه و هم راكعون »(1) اين صراحت به ابلغ وجه خود در مي باشد ،يعني نص به صفت خاص كه از نص به اسم روشن ترو بليغ تر و نافذتر است . اين آيه به تصريح تمام مفسران شيعه و سني در شان علي بن ابيطالب عليه السلام نازل شده است . اين خصوصيت در تاريخ اسلام در مورد ايشان محقق شده كه در حال ركوع انفاق به مستحق داشته است . اسم علي در قرآن نيامده و دليلي هم بر لزوم اين مطلب موجود نيست . امر امامت بايد ذكر مي شد كه شده است ،آن هم به تصريح ابلغ ، فرد بايد مشخص مي شد ،كه مشخص شده است، به صفت خاص كه ابلغ من التصريح بالاسم العلم مي باشد (2) اما اينكه اسم بيايد كه مثلا علي بن ابيطالب امام است، ديگر لزومي ندارد ، كسي كه قبول نكند اين تصريحات و تنصيصات روشن را ،اگر اسم هم مي امد، اشكال مي كرد كه از كجا معلوم كه اين علي ، علي بن ابيطالب بن عبد المطلب بن هاشم است و علي بن ابيطالب ديگر نيست كه در تاريخ هم اين اسم بسيار بوده است. همان گونه كه صريح اسم پيامبر در كتاب هاي آسماني مانند تورات و انجيل تحريف شد. اما اين كه فرموده ايد بر فرض كه اين ولايت مورد بحث در آيه ولايت علي بن ابيطالب عليه السلام باشد ولي چه ربطي به امامت دارد ؟ نامفهوم بود ؛ چرا كه ارتباط اين دو امر معلوم است چرا كه طرفداران ولايت علي ، امامت علي را گفته و قبول مي كنند و منكران ولايت هم همين امامت علي را منكرند و اين دو دو امر جداي از هم نيستند .كسي از مسلمين هم ( چه سني چه شيعه ) هم چنين تلقي از اين دو مساله ندارد . اما تداوم امامت دلائل خود را دارد ، علاوه بر اطلاقي كه در آيه اولو الامر آمده كه باز زماني مشخصي را تعيين نفرموده است . چرا خداوند كه مي گويد دين را كامل كردم ،باز با امامت آن را ادامه مي دهد ؟ امامت جزو دين و بلكه پايه و ركن اساسي دين است . اتمام دين در آيه مورد اشاره به روشن شدن امر امامت و ولايت مي باشد ،نه اينكه امامت و ولايت امري خارج از دين باشد و بعد اشكال كنيد كه خدا كه دين را كامل نموده، چرا امامت را دوباره وارد بحث كرده است. در واقع با وجود ابلاغ مسئله امامت بود كه دين كامل شد ، نه اينكه امامت يك مسئله خارج از دين باشد و دين كامل شده ديگر نيازي به امامت نداشته باشد. اكمال دين به معني بيان تمام آنچه كه بايد بيان مي شد و روشن شدن آنچه كه از اركان دين براي انسان بايد روشن مي شد ، مي باشد و امامت هم جزو همين اركان دين است . اكمال دين محدوده مشخص دارد كه خدا در عرض بيست و سه سال از عمر مبارك رسول اكرم اين امر را به انجام رساند ، لكن امامتامري مستمر است چرا كه فلسفه امامت در استمرار مي باشد كه عبارت است از حفاظت از كليت و بيان و تبيين اجزاي عقيدتي ، حقوقي و اخلاقي دين و اجراي احكام الله . اينكه گفتيد خدا مي ترسد كه امامت را طرح كند ، پاسخ آن را در سوال خودتان بيان شد كه ظاهراً توجه نكرديد. گفتيد كه خدا به پيامبر گفته كه ترس نداشته باشد و بعد ترس خدا را عنوان كرديد ، آيا متوجه تناقض نشديد؟! وقتي سخن از ترس (نگراني) پيامبر است و خدا به اوارامش مي دهد ، ديگر عنوان كردن ترس خدا چه معنايي دارد!! اين كه مي فرمائيد خدا بي واسطه در عالم كاري را انجام داده و مي دهد ،با مشاهدات ما از سنت الهي در اين عالم و با نظر خود دين متفاوت است ؛ چرا كه هر آنچه ديده ايم، اعمال نفوذ خدا بود در اين عالم به واسطه وسائطي و اصلا اين مساله قانون خدا وسنت الهي است كه در حديث بيان شده است: « ابي الله ان يجري الامور الا باسباب و جعل لكل شيء سببا و ... »(3) بنا براين هرچيزي در عالم سببي دارد كه خدا به واسطه آن اعمال نفوذ در شي ديگر مي كند ( 4) حفظ دين هم اسبابي دارد كه يكي از اسباب مهم و اصلي و بلكه مهم ترين سبب آن وجود امام و حجت است كه به بيان و تبيين معارف دين بپردازد.نيز اجراي حدود و احكام الهي در جامعه بكند . ا تبيين معارف و اجراي حدود و احكام الهي در جامعه هميشه محتاج به امام است ،چه زماني كه نبي باشد ،چه نباشد لكن در زمان حضور نبي چه بسا نبي ،امام هم هست .چه بسا نيست، مثل زمان حضرت موسي عليه السلام كه هم نبي بود و هم امام و حضرت خضر در زمان ايشان و همين طور حضرت هارون عليهما السلام نبي بودند ولي امام نبودند . در مورد پيامبر اكرم هم نبي بودند و هم امام ، يعني هم وظايف نبوت كه گرفتن وحي و رساندن به مردم است ،انجام مي دادند و هم وظايف امامت را كه تبيين معارف و احكام و اجراي احكام و حدود الهي در جامعه مي باشد . به دليل نص صريح قرآن كريم ،نبوت ختم شده است، بنا به دلائلي كه دارد ( مثل اكمال دين كه بيان اصول و كليات دين است كه تا آخر عمر شريف حضرت رسول صلي الله عليه و آله و سلم به انجام رسيد ) اما امامت و ملاك نياز به امامت يعني تبيين معارف دين و اجراي احكام و حدود الهي همچنان ادامه دارد كه اين امر به عقيده شيعه در امامت علي و يازده امام بعد از او متبلور شده است . به عقيده اهل سنت ( تمام اهل سنت ) در افراد ديگري متبلور شده است . بنابراين بنابر قاعده لطف امامت ادامه دارد ولي نبوت قطع شده است چرا كه لطف در امامت با لطف در نبوت فرق مي كند و اين به نوع كاري كه در جامعه بر عهده دارند برمي گردد ، پس اين گونه نيست كه اگر لطف هم ادامه داشته باشد ، لطف به طريق نبوت ادامه يابد . پس قانون لطف تغيير نكرده، بلكه نوع لطفي كه در نبوت است، با نوع لطفي كه در امامت است ( هر چند كه در اصل و ريشه يكي هستند ) فرق مي كند . نياز بشر به نبي به دليل اكمال دين كه وظيفه نبي رساندن دين به مردم بود ، رفع شده است ولي نياز بشر به امام هنوز به قوت خود باقي است ،پس ادامه دارد . امامت از اصول مذهب شيعه است و اگر كسي بهان اعتقاد ندارد ، از مذهب شيعه بيرون است ، نه از دين اسلام. هيچ فقيه يا متكلم شيعه بيان نكرده كه غير شيعه مسلمان نيست. اگر چه رواياتي از پيامبر در مورد حتي خروج از دين نيز نقل شده ، مانند كسي كه بميرد و امام زمان خود را نشناسد ، به مرگ جاهليت مرده است كه در منابع اهل سنت نيز اين روايت آمده و در منابع شيعي روايات بيشتر و متنوع تر آمده است. امامت به عنوان يك اصل و پايه اي است كه بسياري از احكام و دستور و باورهاي ديني به آن پيوند خورده ، با تفاوت بينادي در آن ، تفاوت هاي بسياري در مراتب ديگر به وجود آمده است كه بخش احكام ديني تنها ، يك بخش از آن است. پي نوشت ها: 1- مائده، آيه 55 2- در اين رابطه مي توانيد به كتاب هائي كه در باب معاني و بيان و بديع در ادبيات عرب نوشته شده مثل كتاب المطول و شرح مختصر المعاني مراجعه كنيد . 3- اصول كافي ،ج 1 ،ص 183 4- حتي در مثالي هم كه شما فرموديد ،همين طور است لكن سبب و واسطه در هر موردي با مورد ديگر فرق مي كند كه در مثال شما اسباب حفظ كعبه ( دقت كنيد حفظ كعبه ،نه دين ) به واسطه پرندگاني بود كه سنگ هائي را حمل مي كرند . نيز به واسطه دعائي بود كه عبدالمطلب كرد و از خدا درخواست ياري نمود . اين طور هم نيست كه هميشه خدا از همين نوع از اسباب در همه جا استفاده كند كه حالت شبيه به معجزه دارند ،چرا كه در چندين مورد ديگر خدا چنين كاري را در همين مثال يعني حفظ كعبه نكرد و كعبه به دست دشمنان خدا با منجنيق ويران شد و در مواردي به آتش كشيده شد.