نظر دکتر سروش در باب وحی

با سلام در نامه دكتر سروش به آيت الله سبحاني سوالاتي برايم پيش آمد كه خواهش مي كنم به آنها پاسخ دهيد. لطفا بفرماييد آيا ابيات ذيل كه از مولوي است با نزول وحي از طريق فرشته جبريل منافات دارد يا خير؟ آيا مي توان گفت جبريل نشات گرفته از درون پيامبر است؟ يعني همچون خواب است كه شخص مطالبي را مي بيند كه از درون خود نشات گرفته است. آيا مي توان گفت "همين است مدعاي حکيمانه ابونصر فارابي و خواجه نصيرالدين طوسي که قوه خيال پيامبر در فرايند وحي دخالت مي کند و (به تعبير مولانا) بر بي صورت، صورت مي افکند." فقط با اين قيد كه تمام اينها با اذن خداوند صورت گرفته است.يعني فرايند نزول وحي همانند فرايند نزول باران است كه در آن از سويي به اذن خداست و از سويي ديگر با اسباب و علل مادي سرو كار دارد. چيز ديگر ماند ليکن گفتنش / با تو روح القدس گويد ني منش ني تو گويي هم بگوش خويشتن/ بي من و بي غير من اي هم تو من همچون آن وقتي که خواب اندر روي/ تو ز پيش خود به پيش خود شوي بشنوي از خويش و پنداري فلان/ با تو اندرخواب گفتست آن نهان تو يکي تو نيستي اي خوش رفيق/ بلکه گردوني و دريايي عميق دكتر سروش اين ابيات را در جواب آيت الله سبحاني آورده كه ايشان نوشته: چون كتاب الله بيامد هم بر آن اين چنين طعنه زدند آن كافران كه اساطير است و افسانه نژند نيست تعميقيّ و تحقيقي بلند **** گرچه قرآن از لب پيغمبر است هركه گويد حق نگفت، آن كافر است اين همه آوازها از شه بود گرچه از حلقوم عبدالله بود راستش را بخواهيد نامه دوم دكتر سروش به آيت الله سبحاني پر از سوالات گوناگون است ( از قبيل اوج و فرود فصاحت آيات، نقش فاعلي پيامبر و...) و آيت الله سبحاني هم به آن پاسخي نداده است. آيا مقاله اي هست كه اين نامه را نقد كرده باشد. سوالات از آن بي شمارند، خواهش مي كنم اين نامه را نقد كنيد و پاسخ آن را براي من ارسال فرماييد.

پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
پرسشگر محترم! در نقد مطالب و نظرات دكتر سروش در باب وحي كتاب ها و مقالات زيادي نوشته شده که در مجلات و در اينترنت موجودند. مي توانيد با مراجعه بدان ها جواب بعضي سوال هاي خود را بگيريد.
البته حقيقت وحي يا به قول بعضي نويسندگان "شعور مرموز" پديده اي ناشناخته است که بشر به عمق آن پي نبرده و به مدد عقل طبيعي نخواهد برد. مهم اين است که آيا پيامبر که خدايي شده و در آن مرحله قول و فعلش، قول و فعل خداست، در تکوين وحي نقش داشته يا نه ، وحي خارج از شخص پيامبر و از جانب خداي آسمان به قلب ايشان القا شده و ايشان در ارتباط با قرآن فقط مبلغ و رساننده بوده است؟
عالمان اسلام نظر دوم را پذيرفته اند گر چه در بيان بعضي عرفا عباراتي وجود دارد که با معناي اول هم سازگار است . در اين ميان برخي اشعار و تعابير منظوم عرفا هم به اين امر دامن زده است ، هرچند تصريحات بزرگ ترين عارفان مانند ابن عربي يا ديگر اشعار مولوي و امثال او به نوعي مخالف اين برداشت است .
در هر حال نقد و برسي قطعي در خصوص اين اشعار و ديگراشعار مورد استناد طرفين نيازمند تامل كامل و جامعي است . به نظر ما چند بيت شعر به هيچ وجه نمي تواند دليل و شاهدي بر ديدگاه مورد نظر جناب سروش باشد ، بماند كه اشعار متضاد و كاملا مخالفي هم در اين خصوص وجود دارد .
در هر حال ديدگاه هاي كنوني دكتر سروش مبتني بر مقدمات و اصول موضوعي گوناگون است كه نتيجه گيري از مجموعه اين مباحث را براي شما و افرادي چون شما كه احاطه بر همه اين مقدمات و علوم ندارند، بسيار دشوار مي كند . داوري شما بين نامه هاي دكتر سروش و اساتيدي چوت آيه الله سبحاني در يافتن حق و باطل با اين بضاعت محدود علمي كار معقولي نيست .

در هر حال در خصوص اين ديدگاه ها نکاتي را به اختصار عرض مي كنيم :

اول : تحليل و نقد دقيق و درست آرا و انديشه هاي يك متفكر مستلزم درك درست مباني فكري و نظري وي و ديگر ديدگاه هاي او در حوزه هاي مرتبط است ؛ اصولا نظرات فكري و معرفتي هر فرد جزيره هاي از هم گسسته و نا مربوطي نيست كه بتوان در هر حوزه اي و در هر زماني به تناسب شرايط خاص ديدگاهي عرضه كرد و در خصوص آن قلم فرسايي نمود ،بلكه تفكرات معرفتي انسان به سان يك منظومه معرفتي به هم مرتبط است كه در مداري مشخص سير مي كند و نمي توان اجرام آن را از هم جدا ديد .
در نقد و بررسي نظريات يك انديشمند مانند دكتر سروش نيز نمي توان تنها به يك مقاله و يك مصاحبه بسنده نمود ،بلكه لازم است مجموعه ديدگاه ها و نظريات وي در حوزه هاي مختلف ارائه شود . آن گاه با جمع بندي همه آن ها به دست آيد كه اين فرد از ذكر اين گزاره ساده در خصوص تجربه نفساني پيامبر چه حقيقتي را قصد نموده و اين امر چه لوازمي دارد ، نتيجه اي كه از صحت نظريات ايشان گرفتيد ،ناشي از يك جمع بندي كامل و دقيق نيست و نمي تواند قابل قبول باشد .
دوم : نمي دانيم تا چه حد با ديده انصاف به كلام دكتر سروش و نقد هاي انديشمنداني چون آيه الله سبحاني نگريسته ايد ، اما بر اين باوريم كه اگر فردي به مباني فكري و فلسفي و كلامي اسلام آشنايي مختصري داشته باشد و به دور از هر پيش داوري و تعصبي تنها گفتار خاص دكتر سروش در خصوص وحي و قرآن را- نه گفتارهاي غير علمي و احساسي و سياسي و اجتماعي و ... - را با پاسخ هاي آيه الله سبحاني مقايسه كند ، در مقام داوري مطمئنا نظريات دكتر را برتر و درست تر نمي يابد .
تاكيد مي كنيم سخن در مقايسه دو ديدگاه علمي مشخص و بر سر موضوعي خاص است . در اين مقام براي نقدي عالمانه بايد دو كلام را از هر زائده توصيفي و تمثيل و تشبيهي پيراست . دو نظر را در فضايي كاملا عقلاني به داوري نشست ؛ متاسفانه نظريات دكتر سروش پر از انواع و اقسام اشعار و تمثيلات و تعبيرات جذاب است كه حقيقت نقطه نظر و ديدگاه خاص گوينده را به حاشيه رانده ،قدرت تحليل در اصل ديدگاه را از بسياري از افراد سلب مي نمايد .
سوم : چنان كه اساتيد معظم مانند جناب آيه الله سبحاني فرموده اند ،ايشان براي درستي فرضيه اي كه طرح نموده اند ،دليل و برهاني اقامه نمي نمايند . تنها به طرح يك فرضيه بسنده مي كنند.براي تاييد فرضيه خود شواهد و قرائني در نادرستي فرضيه مقابل نشان مي دهند . همه اين شواهد در دو مورد خلاصه مي شود ، يكي نكات غير علمي قرآن و ديگري تمثيلات منطبق بر فرهنگ و سنت حجاز و عرب .
در حالي كه در مقابل براي صحت فرضيه خود ده ها دليل و شاهد تاريخي و اجتماعي و روايي داريم .به علاوه در بطلان فرضيه ايشان نيز ده ها دليل و مويد ؛ به علاوه دو اشكال ايشان بر فرضيه مورد نظر ما نيز اصولا قابل قبول نيست ،زيرا تعبيرات و تمثيلات نقل شده در قرآن ،در اكثر موارد منطبق بر همه فرهنگ ها و مليت هاست . همه افراد در هر نقطه جهان با آن ارتباط مفهومي برقرار مي كنند .
اين بحث نيازمند تفحصي قرآني است كه متاسفانه مجال بحث نيست ، اما اگر از سر انصاف به مفاهيم و تمثيلات و استعاره هاي قرآن توجه كنيد ، خواهيد ديد كه بسياري از موارد ذكر شده در خصوص نزول باران و كشت و زرع و وقوع سيل و طوفان و فصل بهار و ريزش تگرگ و مباحي در خصوص دريا و كشتي راني و.... ارتباطي با وضع جغرافيايي حجاز نداشته، بلكه در اين سرزمين نادر و حتي دور از ذهن بوده است .
البته در مواردي مانند خصوص توصيف بهشت يا بيان برخي تمثيلات و اندرزها به مثال هاي شايع در بين اعراب هم توجه شده . دليل اين امر دو نكته بسيار منطقي و جامعه شناختي است و آن اينكه:
اولا قرآن به عنوان كلام وحي يك مخاطب اوليه دارد و مخاطبان بي شمار ثانويه ؛ كاركرد مهم قرآن در گام اول اثبات اعجاز و الهي بودنش براي مخاطبان اوليه خود است كه در اين مسير نيازمند بيش ترين توجه به مخاطب خاص و تبيين حقيقت وحياني بودن خود براي اوست ؛ مسلما يك كتاب آسماني نيازمند بيان از طريق يك زبان و گويش است . هر پيامبري جهاني نيز بايد از يك منطقه و موقعيت جغرافيايي تلاش تبليغي خود را آغاز نمايد . در اين مسير ظهور پيامبر از منطقه حجاز و در بين اعراب مي طلبيد كه زبان اين كتاب آسماني عربي بوده ، در عين حال تمثيلات و تعابيري براي مخاطب اوليه به كار برده شود كه براي او قابل درك باشد و او را به حقيقت اعجازي و آسماني قرآن رهنمون سازد .
در خصوص تعابير عالم ديگر و ديگر امور ناشناخته هم تنگناي تعبير و محدوديت هاي انتقال مفاهيم عالم آخرت نسبت به بشري كه با امور مادي سرو كار داشته، چاره اي جز به كار بردن تعابيري ويژه و متناسب با همان فرهنگ و سنت باقي نمي گذارد.
روشن است كه توقع آن كه رسول خدا براي تبيين مسافت مثلا حركت هواپيماي كنكورد را مثال زده يا از واحدهايي نظير مايل و كيلومتر و فرسنگ و... استفاده نمايند، بي معناست ؛ جداي از آن كه در پس همه اين تعابير حقيقت لذت بخشي نهادينه شده است، مانند لذت هماميزي و زندگي با زيباروياني از جنس مخالف ، يا لذت بهره مندي از بهترين و باشكوه ترين محيط زندگي و يا لذيذترين غذاها و... كه اين امور در همه افراد مشترك و براي همه مطلوب است . تنها برخي توصيفات ظاهري از اين موارد نمي تواند مطلوبيت اين امور براي توده افراد بشر را از بين ببرد.
در عين حال از نظرمباني كلامي هم بهشت هر كس مختص خود او بوده ،هر كس به اقتضاي آنچه مي طلبد، بهشتش متجلي مي گردد .طبعا بهشت عرب حجاز به اقتضاي تمايلات خاص محيطي اش سيه چشمان درون چادر خواهند بود ،كه اين امر براي آن مخاطب بدان شكل تصوير سازي شده است ، اما نبايد از ياد برد كه بهشت ديگر افراد بشر هم به اشكال گوناگون ديگري بيان شده است . تعابيري نظير :
«ولکم فيها ما تشتهي انفسکم؛ (1) براي شماست در بهشت آنچه نفستان بطلبد » يا « و فيها ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين؛(2)در بهشت هر چه دل‌ها بخواهد و چشم‌ها لذت برد، وجود دارد » و مانند آن هم در خصوص بهشت كم نيست؛ بنابراين در عين حال كه قرآن نگاه به انسان هاي عصر تخاطب و نزول قرآن به عنوان اولين مخاطبان دارد، بيانات و‌ آياتي دارد كه عموميت و عدم اختصاص به آن ها را نيز مي فهماند.
اگر بخواهيد فرض كنيد كه اين سخن تنها از آن خدا است و خدا نيز براي انسان ها اين‌ آيات را نازل كرده ، اولين مخاطبان اين انسان ها كساني هستند كه پيامبر با آن ها سخن مي گويد. سپس مفهوم و حقيقت اين آيات و پيام هدايتي آن براي ديگران نيز خواهد بود، به نظر شما بايد چگونه بيان مي كرد؟
آيا خداوند مي توانست نسبت به اولين مخاطبان و كساني كه مي خواهند قرآن را بفهمند و درك كنند، حفظ كنند و انگيزه براي هدايت و تغيير همه آن سنت هاي غلط و نادرست بيابند و ... توجهي نكند؟ اگر مي خواست توجه نمايد ،چگونه رفتار مي كرد و با چه زباني با آن ها سخن مي گفت؟
در مورد نمونه هاي مغاير با علم قرآن هم كه مهم ترين دستاويز اين گونه افراد است - و جالب آن است كه در بين ده ها نكته علمي كه در قرآن بيان شده، تنها همين دو سه مورد مشخص به عنوان مغاير با علم هم وجود دارد و نمي توان مورد ديگري بر ان ها افزود- بايد گفت :
هيچ گاه در مقام انكار و رد اين گونه ادعاها به هر بهانه و دليل و توجيه بي چون و چراي آن ها نيستيم ، اما اين كلام كاملا منطقي است كه علوم تجربي در مقام انحصار عليت نيستند ،بلكه تنها مي تواند برخي دلايل و علل يك امر را معين نمايد ، نكته دقيقي كه آيه الله سبحاني در نامه اول خود بدان اشاره فرمودند.
ادعاي قطعيت قوانين و تئوري هاي علمي سخن بيهوده اي است كه هيچ انسان عاقل يا دانشمندي آن را نمي پذيرد. اصل تكامل علوم و تكامل نظريه هاي علمي و پذيرش مجهولات و ناشناخته و تغيير تئوري ها و نظريه ها، يا ارئه نظريات برتر و تصحيح باورهاي علمي پيشين و به طور كلي تكامل علوم، اصل كاملاً‌ روشن و آشكاري است .ادعاي غير علمي نمودن يك گزاره ديني و اعتقاد قاطع بر آن، چيزي جز علم زدگي افراطي و تعصب بر يافته هاي (ذاتاً‌ ناقص) تئوري هاي علمي، از طرف هيچ انسان عاقلي پذيرفته نيست.
اگر مايل باشيد مي توانيم به طور مستدل در خصوص تك تك موارد ذكر شده بحث كنيم اما به عنوان مثالي روشن بد نيست ذكر كنيم كه دكتر سروش در سخنراني معروف دانشگاه اصفهان برخي روايات ذكر شده در مفاتيح الجنان را كه براي درمان برخي بيماري ها توصيه به خواندن برخي آيات و ادعيه بر آب و نوشيدن مي كرد ، به باد تمسخر گرفته و استهزا گونه مي گفت: مگر دندان كرم دارد كه با خوردن آب مورد نظر كرم دندان بميرد و.... ؛ اما طولي نكشيد كه بر اثر برخي تحقيقات روشن شد كه برخي كلمات و جملات در شگل گيري ساختار مولكولي آب اثر بخشي عجيبي داشته ،ساختار مولكولي آب را كاملا دگرگون مي كنند . چه بسا همين ساختار معين مولكولي اثر خاص درماني نيز داشته باشد .
اما در پايان تنها اشاره به يك نكته بسيار مهم مي نماييم و تامل در خصوص آن را بر عهده خودتان مي گذاريم ؛ در تفكر خاص شيعي براي اصل نبوت لزومي عقلي قائليم كه بدون آن هدف از خلقت انسان چندان روشن و واضح و قابل قبول نخواهد بود . در خلقت حكيمانه انسان اگر هدايت و رهنمايي درستي از جانب خداوند صورت نپذيرد ، اساس اين خلقت چندان روشن و قابل قبول و عقلاني به نظر نمي رسد . به همين جهت ضرورت بعثت و هدايت كامل پيامبران الهي ضرورتي عقلاني خوانده مي شود .
بياييد از سر تعقل محض و بينش عميق به ضرورت اصل نبوت و بعثت رسولان بينديشيم . ببينيم همه هزينه هاي گزافي كه خداوند در خصوص اين امر پرداخته، با كدامين هدف و مقصد و مقصود قابل تطبيق است ؟
اگر بنا بود كه به طور اتفاقي و در فرايندي طبيعي در هر مقطع زماني فردي در منطقه اي خاص ظهور كند و داراي كمالات والاي نفساني باشد كه تعالي و شكوه نفساني خويش را در آينه وحي و ارسال پيك الهي مشاهده نمايد و آن گاه در قالب شريعت و كيشي نوين به مردم عرضه نمايد و البته در اين ميان متناسب با احوالات خود اموري را بگويد كه با حقيقت راست نيايد و به جبر اجتماعي و فرهنگي و قلت علمي اش مربوط شود ، اين همه تلاش و كوشش چه ارزشي دارد ؟
آيا اين داستان با اهداف عالي و بلندي كه در ضرورت بعثت انبيا تصوير كرديم ،همخواني دارد ؟ آيا تصوير گنگ -و البته جذاب- دكتر سروش از ماهيت وحي و كلام رسول خدا كه بر اساس آن مبناي رفتاري شريعت و عملكرد ديني هر فرد متزلزل شده و نمي توان هيچ ضرورت و پايبندي را در خصوص اعمال ديني پذيرفت ، با اين همه تلاش و مجاهدت انبيا، يا اصل هدايت گري خداوند قابل تطبيق است ؟
ايشان در تعبيري غير علمي و بدون هيچ دليلي اشتباه و نادرستي درك شهودي انبيا در مقوله عبادات و مانند آن را از ديگر امور جدا مي سازند ؛ مهم ترين سوال اين است كه به چه دليل ؟ چرا ممكن نباشد كه پيامبر در ترسيم ضرورت نماز و لزوم غسل و اعمال حج و... هم متاثر از محيط و سنت خود بوده و... ؛ نتيجه اين امر آن مي شود كه از ماهيت نبوت و شريعت ،تنها آياتي جذاب و دل انگيز باقي مي ماند ،بدون آن كه هيچ الزام و امر و نهيي در خصوص اعمال و رفتار انسان وجود داشته باشد . اگر الزامي هم باشد، تنها در حوزه انديشه هاي مبنايي است كه البته چه بسا در تجربه هاي پيامبري جديد همه آن هياهو و انكار شود و به شكلي جديد تصوير گردد .
سخن در اين ميان بسيار است كه از بيان آن ها معذوريم ، اما مطمئن باشيد هزاران دليل تاريخي و اجتماعي در نحوه سلوك و عملكرد رسول خدا در قبال آنچه به عنوان وحي بر مردم ارائه مي داد ،به علاوه روايات عديده اي كه از بزرگ ترين عارفان و حقيقت جويان زمان مانند ائمه اطهار در ترسيم وحي و كلام حضرت به دست ما رسيده ،نشان مي دهد كه فرضيه دكتر سروش تنها در حد همان نگاه هايي است كه همه چيز را به شكلي ديگرگون مي بيند و تلاش مي كند كه هر نوع الزام و تكليف را از ميان بردارد كه آن هم ارزش معرفتي نداشته و به تنهايي بهره اي از حقيقت ندارد .
اي كاش جناب سروش براي امامان معصوم كه به شهادت همه سالكان و عارفان اسلامي برترين و بالاترين عرفاي دوران بودند مثلا عطار نيشابوري كتاب تذكرة الاولياء خود را از باب تبرك و تيمن به ياد امام صادق و امام باقر عليهماالسلام ابتدا و انتها مي كند و به علاوه تاكيد مي كند كه شان اينان با ديگر عارفان قابل قياس نيست - مساوي دانسته، ده ها هزار روايتي كه ايشان در نوع تفسير و تبيين وحي و كلام الله آورده اند ، در حد چند بيت مثنوي لايق توجه و تامل مي ديدند.

پي نوشت ها :
1. فصلت (41) آيه31.
2. زخرف (43) آيه 71.