۱۳۹۸/۰۷/۱۱ ۲۰:۰۹ شناسه مطلب: 97894
خداوند در قرآن میفرمایند ما برای انسان لباس فرستاديم يا چيزهای ديگر. اين نوع فرستادن به چه شکل بوده؟ در کل، فرستادن اجسام برای انسانها از چه طريقی صورت گرفته است؟
در آيات متعددى از قرآن مجيد، به جمله "انزلنا" (فرو فرستاديم) برخورد میکنیم كه ظاهراً، با مفهوم فرستادن از طرف بالا به سمت پائين، سازش ندارد، مانند آيه شریفه «يا بَني آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً يُواري سَوْآتِكُم»(1)، زيرا خداوند در اين آيه میفرماید: «لباسى براى شما فرو فرستاديم كه اندام شما را میپوشاند» درحالیکه میدانیم لباس يا از پشم حيوانات گرفته میشود و يا از مواد گياهى و مانند اینها كه همه از زمين است.
در سوره زمر آيه 6 نيز میخوانیم «وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ»؛ (براى شما هشت زوج از چهار پايان فرو فرستاد) و در سوره حديد آيه 25 میخوانیم «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ...»؛ (آهن را فرو فرستاديم ...).
بسيارى از مفسران، اصرار دارند كه اینگونه آيات را به معنى نزول مكانى، يعنى از طرف بالا به پائين، تفسير كنند مثلاً بگويند چون آب باران از بالا به زمين نازل میشود و گياهان و حيوانات از آن سيراب میگردند، بنابراين مواد لباسها به يک معنى از آسمان به زمين فرستادهشده است، در مورد آهن نيز سنگهای عظيم آسمانى كه تركيبات آهن در آن وجود داشته بهسوی زمين جذبشده است.
ولى با توجه به اینکه نزول گاهى به معنى نزول مقامى آمده است و در استعمالات روزانه نيز زياد به كار میرود و مثلاً میگویند از طرف مقام بالا چنين دستورى صادرشده و يا میگوییم "رفعت شكواى الى القاضى" (شكايتم را بهسوی قاضى بالا بردم) هيچ لزومى ندارد كه ما اصرار بر تفسير اين آيات به نزول مكانى داشته باشيم.
و ازآنجاکه نعمتهای پروردگار از طرف مقام والاى ربوبيت به بندگان ارزانى شده تعبير به نزول در آن، کاملاً مفهوم و قابلدرک است.
نظير اين موضوع، در الفاظ اشاره به قريب و بعيد نيز ديده میشود كه گاهى يک موضوع مهم كه از نظر مكانى در دسترس ما است ولى از نظر مقامى بسيار بلندپايه است، با "اسم اشاره بعيد" از آن تعبير میکنیم، مثلاً در فارسى میگوییم به آن جناب چنين معروض میدارم (بااینکه طرف نزديک ما نشسته است) و در قرآن مجيد میخوانیم «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ»؛ آن كتاب پرعظمت بلندپايه (يعنى قرآن) جاى شک و ترديدى ندارد. (2)
پینوشتها:
1. اعراف/ 26.
2. مکارم شیرازی، تفسير نمونه، ج 6، ص 133 تا 134.