۱۳۸۹/۰۴/۰۸ ۱۸:۵۲ شناسه مطلب: 13408
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلّم : كودكان را دوست بداريد و با آنان مهربان باشيد . الكافي : 6 / 49 / 3 منتخب ميزان الحكمة : 612
پرسش 1:
عقائد
شرح باسلام مي خواستم اين متن رو و توجيهاتش رو در باره حديث اثنا عشري برسي و جوابش رو براي من بفرستيد، مثلا عام گفتن و اراده خاص كردن كه بنا بر ادعا نگارنده با فصاحت و بلغت پيامبر سازگاري ندارد. اين متن: الفاظ ديگري هم وجود دارد که ما اين الفاظ را با ذکر مصا درشان مي آوريم. (ان هذا الامر لا ينقضى حتي يضى فيهم اثناعشر خليفه کلهم من قريش ) (1) (اين دين به پايان نمي رسد تادر ميان آنها دوازده خليفه نيايد وهمه آنها از قريش اند. ) (لايزال الاسلام عزيزأن الي اثني عشر خليفه کلهم من قريش ) (2) (اسلام همچنان تا دوازده خليفه که همه از قريش اند، عزيز است). (لايزال الدين قائمأ حتي تقوم الساعه او يکون عليکم اثناعشر خليفه کلهم من قريش ) (3) (دين همچنان پابر جاست تا قيامت برپا شود يا بر شما دوازده خليفه بيايند که همه شان از قريش است) (لايزال هذا الدين عزيزاً مينعاً الي اثني عشر کلهم من قريش ) (4) (اين دين همچنان غالب و مستحکم است تا دوازده خليفه بيايند و همه آنها را قريش اند ) خواننده گرامي: حتما شما دو مطلب ملاحظه نموديد: (1) اختلاف لفظي که ميان روايت مسلم ونقل شيعان وجود دارد. (2) درهيچ يک ا
پاسخ:
پرسشگر گرامي باسلام و تشکر از ارتباط با اين مرکز.
اين مركز در صدد پاسخگوئي به شبهاتي كه در سايت هاي اينترنتي مطرح مي شود نيست، ولي با اين وجود جواب اجمالي به نامه شما داده شد كه برشي بود از اين مقاله كه با اين نامه فرستاده ايد .
يكي از اشكالاتي كه مطرح كرده اند، اين است كه حضرت رسول اين گونه نيست كه عام را ذكر كند و خاص را اراده كند . اين اشكال بيشتر به نظر مي رسد ريشه در فقر علمي مستشكل دارد، چرا كه ابتدائي ترين موارد معاني بياني را مورد انكار قرار داده است . ذكر عام و اراده خاص مانند ذكر خاص و اراده عام يكي از مجازهاي مورد استفاده در کلام عرب به صورت عموم و در قرآن کريم به صورت خصوص است. قران کريم پر است از مجازات مرسل و غير مرسل .(1)
اما در مورد الفاظ حديث اثني عشر خليفه که اين نويسنده ادعا کرده که اختلاف بين روايت شيعه و سني وجود دارد و روايت سني نزديک به هم مي باشد وبا روايت شيعه در اختلاف است ،چرا که در روايت اهل سنت « کلهم من قريش » آمده و در روايت شيعه « کلهم من بني هاشم » آمده و اين عبارت در روايات اهل سنت وجود ندارد و شيعيان از جيب خود در آورده اند و به دروغ نقل کرده اند .
نويسنده به نظر مي رسد يا از نقل علماي مذهب خود خبر ندارد و جاهل نسبت به کتاب هاي روائي خودشان است و يا اينکه خبر دارد و به عمد کتمان حقيقت مي کند .
در کتاب ينابيع المودة که نوشته عالم بزرگ اهل سنت شيخ سليمان بن ابراهيم الحنفي القندوزي است، در باب سابع و سبعون (77) بحث مستوفائي در باره اين حديث شريف آمده است . ايشان اين حديث را از کتاب هاي متنوع اهل سنت آورده حتي رواياتي را که در آنها به اسم شريف امامان مورد ادعاي شيعه تصريح شده ، آورده و استدلال کرده است که اين حديث جز بر امامان اهل بيت عصمت و طهارت نمي تواند بر افراد ديگري مثل خلفاي راشدين و خلفاي اموي و عباسي دلالت کند ،چرا که يا تعداد آنها با اين حديث سازگار نيست و در برخي موارد کمتر و در برخي موارد بيشتر از اين تعداد هستند يا اينکه تعداد کثيري از آنان مرتکب مفاسد بسياري شده اند و شانيت اين خطاب و مطابقت با اين حديث شريف را ندارند .
در اين کتاب به روايتي اشاره شده است از کتاب « مودة القربي » در موده دهم : عبد الملک بن عمير از جابر بن سمرة روايت کرد : با پدرم نزد پيامبر اکرم بودم ،پس شنيدم : بعد ازمن دوازده خليفة خواهند بود ، پس صدايش را پائين آورد ، پس گفتم به پدردم که رسول خداچه فرمود ؟ پدرم گفت که ايشان فرمود : کلهم من بني هاشم ، يعني تمام آنها از بني هاشم خواهند بود .
برخي روايات که به صراحت اسم ائمه دوازده گانه را مطابق آنچه که شيعه اعتقاد دارد، آورده است .براي اطلاع از آنها مي توانيد به اين کتاب مراجعه کنيد .
بقيه تهمت هاي اين نويسنده هم با مراجعه به اين روايات و مشاهده حق پاسخ داده مي شود و نيازي به تکرار در اين جا نيست .
همچنين مي توانيد در اين مورد به کتاب شريف عبقات الانوار از مير حامد حسين هندي ، ج 20 ص 236 مراجعه کنيد و مفصل تر از ينابيع المودة در آن جا بحث را دنبال کنيد .
در مورد تعدد فرقه هاي شيعه هم جواب همان است که در نامه قبلي داده شده است .
در مورد اين احاديث و سند آنها هم اگر دقت کنيد ،خواهيد ديد که اين احاديث نه از شيعيان دويست يا سيصد سال بعد از پيامبر و از ائمه ايشان است ،بلکه از صحابه و يا از تابعين مورد اعتنا و اعتماد اهل سنت مي باشد. در آنها اسم ائمه دوازده گانه آمده است ؛ بنابراين شيعه ( آن هم شيعه متاخر ) مطابقت بين ائمه خود و اين حديث را انجام نداده ،بلکه شيعه اعتقاد به ائمه دوازده گانه خويش دارد ، چون روايات از پيامبر اکرم در مورد امامت ايشان دارد و به حق پيروي از پيامبر کرده است ،نه اينکه حرف ايشان را به خاطر عمل برخي از صحابه و تطهير عملكرد و چهره آنان ، پشت گوش بياندازد و نشنيده بگيرد .
مطالب بسياري به اشتباه ، يا به عمد نادرست در اين نوشته است كه با تأمل و دقت بر هر صاحب انديشه اي آشكار مي شود، مانند ترجمه كردن خليفه ، به حاكم و امير ، در حالي كه خليفه و جانشين پيامبر مي تواند در علم و فضليت و... نيز باشد كه البته اين به نظر ما ارزشمند است ، نه آنچه را به دروغ و نيرنگ و زور و تزوير (بدون داشتن شايستگي و لياقت) تصاحب كردند كه هيچ سنخيتي با پيامبر ندارد.
بايد خلفه و جانشين ، سنخيت با صاحب اصلي داشته باشد . سنخيت در فضايل بيشتر نمودار است تا آنچه را به زور و تزوير و يا هر روش ديگر گرفتند.
نويسنده تنها به مطالب سلبي پداخته است و هيچ گاه سعي نكرده ، آن دوازده تن را مشخص نمايد.
مطالبي كه پاسخ آن در نامه قبلي نوشته شده ، نيازي به توضيحات دوباره نيست.
پي نوشت :
1. به شرح المختصر المعاني در موضوع معاني و بيان و بديع در ادبيات عرب مراجعه کنيد.
2. بقره، آيه 140.
پرسش 2:
- اين گفته شيعه که رسول اکرم درباره نام هاي ائمه تصريح نموده و آنها را ذکر کرده ، دروغي آشکار است.........
پاسخ:
آن چه به عنوان سوال مطرح كرده ايد ،كپي سايت هاي اهل سنت است . ما در صدد پاسخ به شبهه پراكني به چين سايت هايي نيستيم. فقط به سوالات واقعي كاربران پاسخ مي دهيم ولي چون سوال را ارسال كرده ايد و به نظر كاربران اهميت مي دهيم، به سوال شما پاسخ مي دهيم .در ضمن دسترسي به كتاب آقاي خويي نداشتيم تا از صحت و سقم آن اطلاع پيدا كنيم ، ولي ظاهرا منظور ايشان اين است كه به صورت متواتر اشاره اي به نام امامان نشده است ، يعني ذكر نام امامن در روايات به صورت متواتر نيست ، نه اينكه هيچ روايتي در اين اين زمينه در منابع شيعي نيامده باشد. بر اين اساس ، ايجاد فرقه هاي مختلف در ميان شيعه ، نيز شك و ترديد در مورد امام لاحق نيز قابل توجيه است ، چون نام امامان در روايت به صورت متواتر نقل نشده، تنها در چند روايت آمده و به همين خاطر اختلاف مي تواند صورت گيرد.
اما برخي رواياتي كه نام امامان آمده ، چنين است:
رسول خدا(ص) فرمود: «وصي و خليفه بعد از من علي بن ابي طالب، بعد از او دو نواده ام حسن و حسين است. که بعد از حسين نُه نفر از صلب حسين، امام هستند که نام آنان عبارتند از: علي، بعد از فرزندش محمد، بعد از او فرزندش جعفر، بعد از او فرزندش موسى، بعد از او فرزندش علي، بعد از فرزندش محمد، بعد از فرزندش علي، بعد از او فرزندش حسن، بعد از او فرزندش حجت بن الحسن، اين دوازده نفر امامان بعد از من هستند».(1)
مرحوم کليني در کتاب اصول کافي، ج 1، ص 291 در چندين باب مستقل براي هر کدام از ائمه رواياتي نقل کرده است. هر کدام از ائمه امام بعد از خود را با اسم و تمام مشخصات نام برده و معرفي کرده ، امانت الهي را به او تحويل داده است.
بنابراين در منابع معتبر شيعي از تعداد و اسامي هر يک از ائمه سخن به ميان آمده ، اگر چه اين منابع براي اهل سنت قابل قبول نيست ؛ بنابراين در سخن با اهل سنت به همان عنوان دوازده امام متمركز مي شويم.
اما در رابطه به روايت دوازده خليفة قريش که در پرسش بدان اشاره شده و با طرح روايات متعدد از منابع اهل سنت سعي شده که آن روايات را به لحاظ معناي تحريف کند ، بايد گفت :
در اين باره ما تنها به ذکر تحليل و بيان منصفانه يکي از علماي بزرگ اهل سنت جناب حافظ سليمان قندوزي اکتفا ميکنيم :
احاديثي که دلالت ميکند جانشينان پيامبر دوازده نفرند ، از راه هاي فراوان نقل شده و به حد شهرت رسيده است . با گذشت زمان دانسته شد که مقصود رسول خدا از اين سخن خود، امامان دوازدهگانه از اهل بيت و عترت اويند، زيرا نميتوان اين حديث را بر جانشيان پس از او از اصحابش حمل کرد، چرا که تعداد آنان از دوازده نفر کمتر است. همچنين نميتوان آن را برحکّام اموي تطبيق کرد، زيرا آنان از دوازده نفر بيشترند و غير از عمر بن عبدالعزيز، همه آنان مرتکب ظلم آشکار بودند. نيز آنان از بني هاشم نيستند، در حالي که پيامبر(ص) فرموده است:
«آنان همگي از بني هاشماند» و نميتوان آن را بر حکّام بني عباس حمل کرد، زيرا تعداد آنان نيز از دوازده نفر بيشتر است، بنابر اين راهي جز اين نيست که بر امامان دوازدهگانه از اهل بيت پيامبر(ص) حمل شود، چرا که آنان داناترين، بزرگوارترين و با تقواترين مردم اهل زمان خود بودند و نَسَب آنان از همه برتر بود و نزد خدا گراميتر بودند.(2)
اين تحليل و بررسي و جمعبندي و نتيجهگيري توسط يکي از بزرگان اهل سنت دربارة رواياتي مطرح شده در سؤال است، بنابر اين اگر سخنان علماي شيعي از نظر پرسشگر محترم مورد قبول نيست، انصاف نيست که از نظريه يکي از علماي بزرگ اهل سنت با بهانهجويي فرار کند و حقايق را نپذيرد. خصومت و نپذيرفتن حقيقت پيامد کيفرهاي شديد در قيامت دارد.
اما دربارة اينکه شيعه گروههاي مختلفاند، بايد گفت:
اولاً: اگر اين تعدد مذاهب و گرايش مختلف دليل بر عدم حقانيت تلقي شود، اهل سنت نيز به لحاظ فقهي و کلامي گروههايي به مراتب بيشترند حتى برخي از آنها برخي ديگر را به کفر متهم کرده و براي نابودي آنان نسل کشي راه انداختهاند، مثلاً وقتي انديشه اشعري بر جهان اسلام مسلط شد، از سنيهاي معتزله چنان کشتار کردند که آن سال به نام «عام الحزن» در تاريخ اسلام ثبت شد.
دهها گروه و انشعابات ديگر که ميان اشعريها و اهل حديث و معتزليها وجود دارد . مذاهب مختلف حنفي، حنبلي، شافعي و مالکي همه و همه دليل اختلافهاي عميق ميان اهل سنتاند. آيا اين مي توان دليل بر بطلان همه آنها باشد و اين دليل را آنها مي پذيرند؟
دوم: آنچه از نظر شيعه معتبر است و در اصطلاح شيعه محسوب ميشود و اكثر جامعه شيعي را در بردارد ، مذاهب اماميهاست .
پينوشتها:
1. بحار الانوار، ج 36، ص 282، ح 106.
2. ينابيع المودة، شيخ سليمان قندوزي، ص 446.