۱۳۸۹/۰۴/۲۰ ۱۸:۳۸ شناسه مطلب: 14238
باسلام . آیا اهل سنت عصمت پیامبر اکرم (ص) را قبول دارند یا فقط بخشی از آن را قبول دارند ؟ در مورد ائمه چطور؟ آیا عصمت آنها را قبول دارند ؟ چه شبهاتی در مورد عصمت امام حسین و حضور ایشان در کربلا وارد شده است و چجه جوابی دارد؟(اینکه ایشان میدانسته که شهید میشوند یا نمیدانسته؟)
پرسشگر گرامي با سلام و سپاس از ارتباطتان با اين مرکز
اهل سنت جز به عصمت پيامبران الهي، به عصمت شخص ديگري اعتقاد ندارند؛ بنابراين فرقه هاي گوناگون اهل سنت به عصمت هيچ يك از امامان يا حتي خلفاي راشدين معتقد نيستند. اما در خصوص اعتقاد ايشان به عصمت انبيا با توجه به وجود فرقه هاي متعدد در ميان اهل سنت ،طبعا عقيده آن ها در اين موضوع نيز متعدد است.
متکلمان مذاهب اسلامي غير شيعه گرچه به اصل عصمت پيامبران اعتقاد دارند اما در قلمرو و گسترده آن تفاوت نظرهايي دارند كه اين ديدگاه ها به طور مختصر از اين قرار است :
1ـ اشاعره :
اين گروه معتقدند که پيامبر بعد از بعثت از هر گونه گناه کبيره و صغيره معصوم است . همچنين صغاير ناچيز را عمداً انجام نميدهد، گرچه سهواً ممکن است انجام دهند.
2ـ معتزله :
برخي از آن ها ميگويند پيامبران قبل از بعثت لازم نيست از گناه کبيره مصون باشند، ولي بعد از بعثت از انجام گناه کبيره معصوماند ؛ اما برخي ديگر از اين طايفه بر آناند که انبيا چه قبل از بعثت و چه بعد از بعثت از گناه کبيره کاملاً مصوناند، ولي از گناه صغيره به خصوص صغيره جزئيه لازم نيست معصوم باشد.
3ـ حشويه :
ايشان مدعياند که انجام کبيره از سوي انبيا قبل از بعثت و بعد از آن منعي ندارد.
******************
2- مي توان گفت مهم ترين شبهه و اشكالي كه در خصوص قيام حضرت دركربلا و عصمت ايشان مطرح است، همان چيزي است كه اشاره كرده ايد ،يعني آن كه با آگاهي حضرت از شهادت خود و نتيجه قيام ، آيا انجام حركت برخلاف حكم خداوند در لزوم حفظ جان خود و نهي خداوند از به هلاكت انداختن خود نبوده است ؟
اين اشكال بر فرض علم حضرت بر شهادت است، اما اگر بگوييم حضرت به اين امر علم نداشتند، اشكال ديگر آن است كه اگر ايشان داراي عصمت مطلقه هستند ، چگونه در درك نتيجه اين حركت و محاسبه عاقبت اين قيام دچار اشتباه شدند و خود و خانواده و اصحاب خود را به كام مرگ كشاندند؟
البته به شكل منطقي اين مساله به بحث علم امام و آگاهي او از آينده و رابطه بين علم امام و اعمال او بر مي گردد، نه مساله عصمت امام ؛ اما در هر حال پاسخ اين دو سوال كاملا روشن و واضح است . جواب هاي گوناگوني به آن ها داده شده است ؛ در اين خصوص بايد گفت :
با توجه به شواهد و قرائن گوناگون ما معتقديم كه امام حسين عليه السلام از سرانجام قيام خويش آگاه بودند اما اين حركت را به شكلي كاملا خود خواسته به پيش بردند و از انجام آن به دنبال نتايج معيني نيز بودند كه همه اين امور با عصمت امام منافاتي ندارد ؛ توضيح دقيق اين امر نيازمند تبيين درست مساله علم امام است .
در تحليلي دقيق تر مي توان گفت: امام حسين از نتيجه اين حركت آگاه نبود و يا نتيجه آن را به درستي مي دانست ، چون ما معتقديم كه معصومين از دو نوع علم بهره مي بردند :
1 - علم عادي:
براساس آيات قرآن، علم غيب مخصوص خدا است.(1) از جمله امور غيب و پنهان، اخبار و حوادث آينده است. در عين حال در برخي آيات، خداوند بعضي از حوادث غيب را به پيامبر خبر ميدهد.(2) نيز از آيات برداشت ميشود که بندگان خاص و برگزيده خود را از برخي امور غيبي آگاه سازد؛ بنابراين اگر پيامبران و معصومان(ع) از آينده آگاهي دارند و از آن خبر ميدهند، از ناحيه خدا و به اذن و ارادة اوست.
از آيات و روايات نيز به دست ميآيد که اراده و مشيت الهي بر آن است که پيامبر و امام همانند مردم عادي باشند. مانند آنان زندگي کنند و مورد آزمون الهي قرار گيرند و در رفتار خويش با مردم براساس علم غيب عمل نکنند.
پيامبر و امام بر اساس اراده و مشيت الهي عمل ميکردند. رفتارشان مانند افرادي بود که هيچ اطلاعي از آينده ندارند. اين گونه عمل کردن بسيار دشوار است و توان،تحمّل و ظرفيت فوقالعاده ميطلبد، و خود از کرامات است.
پيامبران در معامله و داد و ستد با مردم و عزل و نصب کارگزاران و قضاوت و برخوردها به علم عادي رفتار ميکردند. پيامبر و امام، منافقان را ميشناختند؛ با اين وجود پنهان کاري آنان را - جز در موارد ويژه - افشا نميکردند و ظاهر اسلامي آنان را ميپذيرفتند و در معاشرت و داد و ستد و ازدواج و... با آنان مانند ديگران عمل ميکردند. پيشوايان معصوم(ع) الگوي ديگران بودند؛ بنابراين بايد براساس علم عادي رفتار ميکردند.
در کتاب شريف کافي، بابي با عنوان «الائمة اذا شاؤوا أن يعلموا علموا» وجود دارد. در اين باب رواياتي جمعآوري شده که بيانگر آن است که امامان هر گاه اراده دانش کنند، آگاه ميشوند. اما چون اراده الهي در امور مربوط به آن ها بر اساس عمل به علم عادي بود، آنان نيز همان را اراده ميکردند و اراده استفاده از غيب در اين امور نمي کردند.
بر اين مبنا مي توان گفت مردم کوفه به حضرت نامه نوشتند و اعلام آمادگي کردند. هنگامي که حضرت از مکّه حرکت کردند، وجود نشانه قطعي بر شهادت حضرت نبود، بلکه با حضور او در مکه، بيش تر احتمال خطر و کشته شدن وجود داشت؛ بنابراين بهترين راه به طور طبيعي و عادي حرکت به سمت کوفه بود. امام بر اساس علم عادي، حرکت به سوي کوفه را انتخاب کرد تا اين که در کربلا در محاصره دشمنان واقع شد؛ بنابراين براساس علم عادي و طبيعي به نظر نميرسد که حرکتش به سمت کوفه، کشته شدن باشد.
2 - علم الهي:
اما معصومين با منبع علم الهي مرتبط بودند و از بسياري از حقايق آينده آگاهي داشتند ، بر اين اساس امام حسين(ع) بر اساس علم الهي، از شهادت خود با خبر شده و حتي از آن خبر ميدهد، اما همچنان به مسير ادامه ميدهند چنان كه شواهد و قرائن بسياري در تاييد اين نظريه وجود دارد .اما آيا امام با اين حرکت، خود و خاندان و اصحاب خود را هلاکت انداخت؟
اين شبهه از دو جهت بي مورد است:
اوّل: علم امام حسين به آينده، مثل علم خداوند به آينده، نه اجبار ايجاد ميکند و نه تکليف را بر ميدارد، چون علم به انتخاب آگاهانه، انجام وظيفه با سرپيچي از آن است. خدوند ميداند که امام به وظيفة ظلم ستيزي اقدام ميکند و دشمنانش اقدام ظالمانه مينمايند. امام هم به اين علم خدا آگاهي يافته است اما نميتوانست اقدام ديگري انجام دهد که در شأن يک مؤمن ظلم ستيز باشد. آنچه انجام داد، بهترين اقدام بود و حاشا که امام بهترين اقدام را واگذار و کار ديگر کند.
ما هم اگر به مراتب بالاي ايمان برسيم، ظلم ستيزي و عدالت طلبي را رها نخواهيم کرد، حتي اگر بدانيم به مرگمان منتهي ميشود؛ علم به اينکه مرگ عاقبت کارمان خواهد بود، ما را از عدالت طلبي و ظلم ستيزي باز نخواهد داشت.
دوم: علم امام به آينده، امکان تغيير آينده را به او نميداد. بني اميه تصميم داشتند اهداف شيطاني خود را به هر قيمت محقق سازند و هيچ مانعي نميتوانست سر راه آن ها قرار گيرد. قدرت و حکومت و ثروت در دست آنان بود و با مکر و تهديد و تطميع به اهداف خود ميرسيدند. اکنون امام که ميداند حرکتش از مکه به کربلا منتهي ميشود و در آخر با شهادت خود و اسارت خاندانش پايان مييابد، چه کار ديگري ميتوانست بکند؟ تقدير و شرايط و عوامل را که نميتوانست تغيير دهد؛ فقط ميتوانست مطيع فرمان خدا و عمل کننده به وظيفه باشد، يا از وظيفه سرپيچي کند. خارج شدن يا نشدن از مکه و رفتن يا نرفتن به سوي کربلا، تغييري در شرايط ايجاد نميکرد.
در هر حال تا زماني که تسليم بني اميه نميشد، در امان نبود و سرنوشتي شبيه کربلا در همه جا در انتظار او بود! يا بايد تسليم ميشد و بندگي خدا را رها ميکرد و بردگي يزيد را ميپذيرفت (که از هيچ آزاده مؤمني چنين انتخابي انتظار نميرود) يا مبارزه ميکرد و شهيد ميشد، که امام به حکم ايمان،گزينة دومي را انتخاب کرد.
در واقع امام حسين(ع) با دو مسئله رو به رو بود:
يکي تن به ذلّت دادن و تسليم شدن و پذيرش خطر عظيم براي اسلام و رهيدن از شهادت؛ ديگري برگزيدن شهادت و نجات از آن موارد و امام حسين(ع) از ميان دو انتخاب، شهادت را به عنوان بهترين انتخاب برگزيد.
او اين حقيقت را با فرياد رسا اعلام ميدارد:
«ألا و إنّ الدعي بن الدعيّ قد رکزني بين اثنتين بين السلّة و الذلّة هيهات منّ الذلّة؛ ناپاکزاده مرا بين دو چيز، شمشير و ذلت مخيّر کرده اما ذلت از ما بسيار دور است».(3) او حيات و زندگي جاودان خود را در شهادت ديد، پس چگونه خود را به هلاکت افکنده است؟! او در سخنان خود به اين نکته مهم اشاره ميکند که اين وظيفه، خاص او نيست، بلکه وظيفه هر مؤمني، همان است که امام انجام داده است:
«ألا ترون انّ الحقّ لا يُعمَل به و انّ الباطل لا يتناهي عنه فليرغب المؤمن الي لقاء ربّه حقّاً؛
آيا نميبينيد به حق عمل نميشود و از باطل نهي نميگردد؟ در چنين وضعي، مؤمن بايد به لقاي پروردگارش بشتابد».(4)
کساني چون امامان وقتي به مقامِ رضا و تسليم رسيدهاند، جز مشيت و خواست الهي را نميخواهند. اينان وجود و هستي خود را در راه مشيت و خواست الهي قرار ميدهند. خواست الهي آن بود که امام و اهل بيت براي حفظ اسلام و افشاي چهره نفاق و دورويي و بي ديني بني اميه شهيد گردند. حضرت در عين آگاهي از سرنوشت خود، با رغبت و رضايت خواست الهي را پذيرفت. آنچه که خواست خداوند باشد، بهترين سرنوشت و حيات جاويد است، نه هلاکت و نابودي.
پينوشتها:
1. انعام(6) آيه 59؛ نمل(26) آيه 65.
2. آل عمران(3) آيه 44؛ هود(11) آيه 49.
3. احتجاج، شيخ طبرسي، ج2، ص 24؛ اهل البيت في الکتاب و السنة، محمد ريشهري، ص 312.
4. تحف العقول، ابن شعبة بحراني، ص 245؛ شرح الاخبار، قاضي نعمان المغربي، ج3، ص 150؛ بحارالانوار،ج44، ص 381؛ تاريخ طبري، ج4، ص 305؛ اعيان الشيعه، ج1، ص 598؛ ترجمة الامام الحسين(ع)، ابن عساکر، ص 315.