حسین علی نوری

ادله ای که بهائی ها و بابی ها برای اثبات اعتقادات فرقه خود بیان می کنند ادله بسیار سطحی و ضعیفی است که مشخص است فقط برای ایجاد تفرقه و انحراف، شکل گرفته اند.
بررسی ادله حقانیت بهایی‌ها و بابی‌ها

پرسش:
بهایی‌ها و بابی‌ها چه استدلالی برای اثبات حقانیت خود ارائه می‌کنند؟ آیا آن‌ها رهبرانشان را دارای معجزه می‌دانند و حقانیت آن‌ها را از طریق معجزه اثبات می‌کنند؟
 

پاسخ:
در بحث مذاهب و فرق، مرسوم و معمول است که برای اثبات حقانیت خود، به ادله عقلی و نقلی تمسک جسته و رهبران و پیشوایان خود را صاحب معجزه و کرامت بدانند. در این میان برخی از مذاهب و ادیان باطل نیز وجود دارند که برای شبیه شدن به ادیان و مذاهب حق، ادعاهایی شبیه به این داشته و برای رهبران خود معجزه و کرامت می‌سازند و به ادله نقلی یا عقلی نادرست استناد می‌کنند. در این راستا، صاحبان فِرقِ ضاله‌ای همچون بابیت و بهاییت نیز برای اثبات فرقه‌ی جعلی خویش و جذب برخی ساده اندیشان و عوام، به هر دلیل و مدرکی چنگ می‌زنند و در ادامه به نقد و بررسی آن‌ها می‌پردازیم:

نکته اول:
شاید بتوان گفت مهم‌ترین دلیلی که بابیان و بهاییان برای اثبات حقانیت خود بدان تمسک می‌کنند، ادعای «امّی بودن» علی محمد شیرازی و حسینعلی نوری است. به زعم اینکه ایشان، همچون پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله)، در حالی که درس نخوانده بودند، به مقام بابیت، نبوت و ... رسیدند و آثارشان معجزه الهی است. (1)
این در حالی است که این دو نفر از کودکی تا بزرگی در نزد اساتید و علما تحصیل کرده‌اند و این حقیقت بر کسی پوشیده نیست! برای مثال علی‌محمد باب در کودکی نزد شیخ محمد عابد تلمّذ کرده، (2) و در سن نوزده سالگی در درس سید کاظم رشتی شرکت نموده و مطالب ایشان را یادداشت‌برداری کرده است. (3) همچنین حسینعلی نوری نیز مقدمات خواندن و نوشتن را نزد پدر و بستگان آموخته و از درس میرزاعلی حکیم قزوینی بهره برده است. (4)
در ادامه این نکته اشاره داریم به اینکه بهاء، علم خود را لدنی و موهبتی، در راستای امی بودنش مطرح می‌کند. (5) با نگاهی به تحصیلات وی (که در بالا اشاره شد)، مطالعه و اقتباس از کتب حکما و عرفا در آثارش و نیز تصریح به مطالعه آن کتب از سوی وی، (6) و حتی اعتراف و گلایه از نداشتن برخی از کتب، (7) موهبتی و غیر اکتسابی بودنِ علم او دفع می‌گردد. بگذریم از این که این علوم اکتسابی را نیز به خوبی نیاموخته و آثارشان آکنده از اشتباهات عقیدتی و اغلاط املایی و صرف و نحوی بوده است! (8)

نکته دوم:
یکی دیگر از براهینی که این دو فرقه برای حقانیت خود می‌تراشند، «استقامت» داشتن باب و بهاء است. بهاءالله در اثبات حقانیت علی‌محمد باب این ‌گونه می‌نویسد: دلیل و برهان دیگر که چون شمس بین دلایل مُشرق است، استقامت آن جمال ازلی (علی‌محمد باب) است بر امر الهی که با اینکه در سن شباب بودند و امری که مخالف کل اهل ارض ... بود، با وجود این، قیام بر آن امر فرمود، چنانچه کل استماع نمودند و از هیچ‌ کس و هیچ نفس خوف ننمودند و اعتنا نفرمودند... . (9)
هر صاحب‌ خردی می‌داند که می‌بایست بین ادعا و حقانیت، رابطه منطقی و ملازمه‌ای وجود داشته باشد. سؤال اینجاست که بین استقامت در برابر مشکلات و ادعاهایی همچون بابیت، نبوت و الوهیت، چه رابطه‌ای برقرار است؟ لذا صِرف استقامتِ شخصِ مدعی، حقانیت وی به اثبات نخواهد رسید. چه بسا بسیاری از مدعیان دروغین و دشمنان، همچون مزدک، مسیلمه کذاب، خوارج و ... در راه باطل خود، بسیار استقامت کرده و جان خود را برای هدفشان، از دست دادند؛ بنابراین محضِ استقامت بر یک ادعا، تلازمی با اثبات درستی آن مدعا ندارد.
همچنین با توجه به اینکه صبح ازل، جانشین رسمی باب بود و بابیان، چندین سال از وی تبعیت کرده و سپس بعد از ماجرای کشمکش بین این دو برادر و «استقامتی» که صبح ازل از خود نشان داد و در آخر کشته شد، می‌بایست گفت اگر به صحت دلیل استقامت معتقد باشیم، لازمه آن در ناحیه صبح ازل، تأیید حقانیت وی و بطلان رقیب او یعنی بهاء و بهاییت است؛ در حالی که هیچ بهایی به آن نمی‌تواند ملتزم شود. به دیگر سخن، هر جوابی که شخص بهایی در نقض استقامت و حقانیت صبح ازل بدهد، ما نیز آن جواب را در استقامت دلیل بهاییت ذکر می‌کنیم. (10)
باید این مطلب را نیز اضافه کرد که گزارشات تاریخی نیز، دالّ بر عدم استقامت این دو و پنهان کاری از ترس جان بوده است. توبه نامه‌های مکرّر باب و نیز بهاء، (11) تغییر و تبدل در لباس و قیافه و (12) رفتار منافقانه و تظاهر به اسلام در شهر عکا توسط بهاء (13) و نمونه‌های دیگر از این قبیل نشان از عدم استقامت آنان در عمل و کردارشان هست.

نکته سوم:
یکی دیگر از براهینی که این فِرق بدان تکیه کرده‌اند، تقریر و نفوذ شریعتشان در دل و جان مردم و فراگیری آن است. بدین منظور که اگر شریعتی همچون بابیت و بهاییت، در بین مردم نافذ و گیرا شود و در عالم باقی بماند، این نفوذ و بقا در دل مردم، برهانی بر حقیقت آن است و بالعکس، عدم نفوذ شریعتی در بین آحاد مردم و باقی نماندن آن، دلالت بر جعلی و غیر واقعی بودن آن است. (14)
این به ظاهر برهان نیز، همانند نکته قبل، میان ادعا و مدعا (حقانیت) ملازمه‌ای نداشته و صِرف داشتنِ طرفداران کثیر و پیروانِ بی شمار، توسط حقّه و فریب، حقانیتی را برای فِرق جعلی بابیت و بهاییت ایجاد نمی‌کند. چه بسا در این زمانه، ادیانی همچون هندو، بودیسم و ... دارای پیروان فراوانی هستند و در عین حال، باطل و انحرافی محسوب می‌گردند.
همچنین این عقیده بابیت و بهاییت مبنی بر اینکه عدم نفوذ، نشانه عدم حقانیت است، نیز با در نظر گرفتن شواهد تاریخی زیادی همچون پیروان اندک پیامبران الهی نظیر حضرت نوح، حضرت هود و ... باطل هست. چه بسا، بنابراین نظریه بابیت و بهاییت، پیامبران الهی، در صف بطلان قرار خواهند گرفت و طرف مقابلشان که اکثریت بودند بر حق!

نکته چهارم:
از جمله براهین دیگری که بابیان و بهاییان بدان تمسک جستند، گرویدن تعداد کثیری از علما و بزرگان به این فِرق ضالّه می‌باشد. بهاء در این باره می‌گوید: ... در این ظهور اظهر و سلطنت عظمی، جمعی از علمای راشدین و فضلای کاملین و فقهای بالغین، از کأس قرب و وصال مرزوق شدند و به عنایت عظمی فایز گشتند و کون و امکان در سبیل جانان گذشتند. (15)
در نقد این استدلال گفته می‌شود که گرایش و گرویدن تنی چند از علما به آئین جدید، هیچ ‌گونه دلالتی بر بطلان آیین سابق و حقانیت آیین جدید ندارد. همچنین، اکثر مؤمنان به باب، گروهی از شاگردان احسائی و رشتی بودند که نه از روی دلایل عقلی، بلکه تحت تأثیر استادان و مبانی آنان با باب هم صدا شدند. (16) شناسنامه علمی ایشان نیز، از سطح پایینی برخوردار بوده و عالم برجسته‌ای در میان آنان دیده نمی‌شود. چه بسا، حتی برخی از هجده تنی که از علمای این فرقه بوده و به علی‌محمد باب پیوسته بودند و به «حروف حی» نامیده شدند، بعد از پی بردن به ماهیت این فرقه، توبه نموده و به اسلام رجوع کردند. افرادی مانند ملاحسین بجستانی، ملاعبدالخالق و ملاعلی برغانی، سید یحیی و ... که مقام والایی نزد باب داشته و از همراهی باب صرف نظر کردند. (17) حتی بابیت و بهاییت، برای جلوگیری از برگشت یاران و پیروان خود از این فرقه، مطالعه کتب و آثار غیر بابی و بهایی را ممنوع اعلام کردند. (18)

نکته پنجم:
از ادله دیگری که بابیان و بهاییان بدان معتقد بودند، استمرار فیض الهی هست و خاتمیت را ناسازگار و در تضاد با فیض الهی می‌بینند. لذا سران این دو فرقه خود را مصداق فیض و مظهر الهی معرفی می‌کنند. (19)
در پاسخ باید گفت که همه می‌دانیم پیامبران در اعصار مختلف ظهور کرده و گاه بین ظهور دو پیامبر، وقفه افتاده که در اصطلاح بدان «فترت» یا عصر غیبت پیامبر گفته می‌شود. (20) بنا بر نظریه بابیان و بهاییان مبنی بر استمرار فیض، لازم می‌آید که خداوند، مردم را از نعمت داشتن پیامبر و فیض الهی در اعصار مختلف محروم کرده و تشکیکی در صفت هدایتگری ذاتِ متعال خداوند به وجود آید. در حالی که نسبت دادن این موارد به ذات متعالی حضرت حق، ممکن نبوده و معتقد به آن در کمال جهالت است.
آنچه روشن است، طبق این نظریه، بابیان و بهاییان پاسخی در سؤال فقدان پیامبر برای دوازده قرن، قبل از وجود باب و بهاء و بعد از ایشان ندارند. چه بسا بهاء شریعت خود را حداقل تا هزار سال ماندگار می‌دانست و معتقد بود در این دوره، پیامبر و مظهری ظهور نخواهد کرد و مدعی نبوت و مظهریت، کذّاب و مفتر است. (21) طبق این دو زمان‌بندی، بابیان و بهاییان، چه توجیهی خواهند داشت؟
البته خداوند متعال انسان را به نعمت عقل مزیّن نمود که فیضی دائمی و مستمر برای هدایت انسان است. سپس در امر هدایتگری، نبوت انسان‌های شایسته را قرار داد که از جنس بشر بوده و اوصاف خداوند در ایشان متجلی شده است. نکته حائز اهمیت اینجاست که اگر انقطاعی در این فیض الهی رخ داده به خاطر نبود بستر و عدم آمادگی جامعه برای پذیرش انسان کامل است که این نیز خود، به انسان برمی گردد نه منشأ فیض.
این مطلب را نیز اضافه کنیم بزرگ‌ترین معجزه خاتمیت پیامبر اسلام (صلی‌الله علیه و آله)، قرآن کریم است که ـ با داشتن ویژگی‌های ممتازی از جمله کلام الهی بودن (وحی)، حفظ و صیانت آن از تحریف و جاودانگی و منحصر نبودن به یک زمانه ـ به منزله استمرار فیض الهی بوده و هر مخاطب و نسل و زمانه‌ای را در برگرفته و بر روح و روان انسانی اصالت می‌بخشد. قرآن کریم، با داشتن این ویژگی‌ها، به عنوان کامل ‌ترین و جامع‌ترین وحی الهی، انسان را در هر زمانه‌ای، از نعمت فیض و هدایتگری بر خوردار می‌کند و در حقیقت، بعد از بعثت پیامبر اسلام (صلی‌الله علیه و آله) فیض الهی استمرار دارد. البته موارد با اهمیت دیگری همچون اهل‌بیت عصمت و طهارت (علیه‌السلام) و کلام و آثارشان، نیز وجود دارد که خداوند نعمت هدایت را بر انسان تمام کرده و دین را توسط وجود مقدس ایشان کامل نموده است.

نتیجه:
با توجه به نقد و بررسی ادله بابیت و بهاییت، می‌توان نتیجه گرفت ادله و به اصطلاح براهینی که بابیان و بهاییان بدان چنگ زده، بسیار ضعیف و قابل رد هست و بطلان نظریه‌های آنان، بر همگان آشکار است. این قبیل ادله نشان دهنده این است که فِرق بابیه و بهاییه، دست ساخته بشر بوده و به منظور انحراف دینی در میان آحاد مردم و تفرقه افکنی در بین جامعه شیعی به وجود آمده است.

پی‌نوشت‌ها:
1. باب، علی‌محمد، بیان فارسی، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا، واحد یک، ص 18 و واحد دو، ص 76؛ بهاء، میرزا حسینعلی، ایقان، آلمان، موسسه ملی مطبوعاتی بهایی، 1998 م، ص 143 و 144.
2. گلپایگانی، ابوالفضل، رسایل و ارقام حضرت ابوالفضل گلپایگانی، تهران، بی‌نا، 134 بدیع، ص 93.
3. تنکابنی، محمد سلیمان، قصص العلما، تهران، بی‌نا، 1304 ش، ص 59.
4. فیضی، محمدعلی، کتاب حضرت بهاءالله، تهران، موسسه ملی مطبوعاتی امری، 128 بدیع، ص 18.
5. بهاء، میرزا حسینعلی، مائده آسمانی، تهران، موسسه ملی امری، 129 بدیع، ص 118.
6. همان.
7. بهاء، میرزا حسینعلی، ایقان، ص 121 و 122.
8. کسروی، احمد، بهایی گری، تهران، چاپ رشدیه، 1332 ش، ص 28 و 68؛ باب، علی محمد، بیان فارسی، باب 2، ص 25 و 26؛ بهاء، میرزا حسینعلی، کتاب اقدس، بی‌جا، نشر بیت العدل، بی‌تا، ص 98، شماره 100.
9. بهاء، میرزا حسینعلی، ایقان، ص 153.
10. قدردان قرا ملکی، محمد حسن، مقاله «تأملی در ادله عقلی بهاییت»، کتاب نقد، پاییز و زمستان 1388، ش 52 و 53، ص 77.
11. گلپایگانی، ابوالفضل، کشف الغطاء، بی‌جا، بی‌نا، 1334 ش، ص 204.
12. افندی (عبدالبهاء)، عباس، مقاله سیاح، بی‌جا، موسسه ملی مطبوعاتی امری، بی‌تا، ص 3.
13. همان، ص 57.
14. ر.ک: گلپایگانی، ابوالفضل، الفرائد، آلمان، موسسه مطبوعاتی امری، 134 بدیع، ص 61 و 67.
15. بهاء، میرزا حسینعلی، ایقان، ص 147 و 148.
16. قدردان قرا ملکی، محمدحسن، مقاله «تأملی در ادله عقلی بهاییت»، ص 90.
17. ر.ک: اشراق خاوری، قاموس توقیع منیع، بی‌جا، بی‌نا، بی‌تا، ج 2، ص 51.
18. برای نمونه: ر.ک: باب، علی‌محمد شیرازی، بیان فارسی، واحد 11، باب 7، ص 25.
19. ر.ک: بهاء، میرزا حسینعلی، ایقان، ص 8 -9 و 62 و 140.
20. ر.ک: سوره مائده، آیه 19.
21. بهاء، میرزا حسینعلی، (کتاب اقدس)، بند 34 و 37؛ ر.ک: قدردان قرا ملکی، محمد حسن، مقاله «تأملی در ادله عقلی بهاییت»، ص 102 و 103.