بقیع

هشتم شوال، سالروز تخریب قبور ائمه بقیع

ناجوانمردان از اینجا صحن را برداشتند
کاش می گفتند گنبد را چرا برداشتند
.

زائری آمد کنار قبر آقایش نشست
با کتک او را ز قبر مجتبی برداشتند
.

خاک اینجا برتر از خاک تمام عالم است
خاک اینجا را همه بهر شفا برداشتند
.

تا که خاک کربلا هم مادری باشد کمی …
از همین ها را برای کربلا برداشتند
.

خواستند آثار جرم شهر مخفی تر شود
از میان نقشه اسم کوچه را برداشتند
.

آنقدر با گریه مردی بر رخ خود لطمه زد
تا که از قبر امام شیعه پا برداشتند
.

یک مفاتیح الجنان آورده بودیم ، از چه رو
دو نگهبان آمدند از پیش ما برداشتند !
.

خاک اینجا بوی سیلی مکرر می دهد
بوی گریه های دختر بهر مادر می دهد
.

آخرش این خاک ایوانش طلایی می شود
گنبد و گلدسته های باصفایی می شود
.

این حرم با چار گنبد می شود بیت الحسن
هر کسی اینجا بیاید مجتبایی می شود
.

پنجره فولاد اینجا چه قیامت می کند
واقعاً اینجا عجب دارالشفایی می شود
.

نقشه ی این صحن را باید که از زهرا گرفت
نقشه را مادر دهد وه چه بنایی می شود
.

گنبد صادق ضریح باقر و صحن حسن
پرچم سجاد ، دارد دل هوایی می شود !
.

حتم دارم ساخت و ساز حرم های بقیع
از همان لحظه که آقا تو می آیی می شود
.

می رسد روزی که با دستان پرمهر شما
از رواق و صحن اینجا رونمایی می شود
.

آخرش من مطمئنم این گره وا می شود
این حرم زیباترین تصویر دنیا می شود
.

هر چه خواندم در بقیع از سینه عقده وا نشد
هر چه گشتم قبر زهرا مادرم پیدا نشد
.

راه ما را بسته بودند هر چه من می خواستم …
تا روم در پیش قبر مادر سقا نشد
 

سر به دیوارش نهادم روضه ها خواندم ولی
هیچ یک از روضه هایم روضه ی زهرا نشد
.

” کوچه ای تنگ و دلی سنگ و صدای ضرب دست “
بعد از آن سیلی دگر چشمان زهرا وا نشد
.

از همان شب که علی تابوت را بر شانه برد
زائر زهرا شدن جز نیمه ی شب ها نشد
.

بعد زهرا مرتضی ماند و غم زخم زبان
هیچ کس جز درد پهلو همدم مولا نشد
.

زینبش می گفت من دیدم میان شعله ها
مادرم افتاد پشت در و دیگر پا نشد
.

سال ها رفت و غروبی خیمه ها آتش گرفت
هیچ جایی مثل دشت کربلا غوغا نشد
.

هیچ جایی خواهری داغی به این سختی ندید
هیچ جایی بر سر پیراهنی دعوا نشد
.
.
.
مهدی نظری