پرسش وپاسخ

آیا امام حسن عسگری به حج حتی بصورت غیر عادی و باطنی رفته اند؟
با توجه به اینكه امام حسن عسكری(ع)یكسال بعد از تولدشان بهمراه پدر بزرگئوارشان امام هادی (ع) به سامرا آمدند ایشان همواره در سامرا تحت نظر بودند و اجازه خروج ...

آیا امام حسن عسگری به حج حتی بصورت غیر عادی و باطنی و امكانات امامت رفته اند ؟ آیا حج هر زمان بدون وجود امام زمان وقت می شود

در باره فراز اول پرسش باید گفت: با توجه به اینكه امام حسن عسكری(ع)یكسال بعد از تولدشان بهمراه پدر بزرگئوارشان امام هادی (ع) به سامرا آمدند ایشان همواره در سامرا و محله عسكر تحت نظر بودند و اجازه خروج به ایشان داده نمی شد. بنابراین چون امام علی الظاهر نمی توانست بدون اجازه دولت عباسیان از محله عسكر خارج شود و نیز نقلی كه ایشان را اجازه داده باشند كه به سفر حج مشرف بشود وجود ندارد، لذا ایشان علی الظاهر به سفر حج نرفته اند. و تنها امام معصومی بود كه حسب ظاهر  طواف حج را انجام ندادند.

 اما به صورت باطنی  واز طریق طی الارض و تصرف ولایی ممكن است به حج مشرف شده باشد. ولی در این خصوص روایتی نقل نشده، گرچه طبق قاعده و قدرت ولایی امام چنین چیزی ممكن است.

در باره فراز دوم پرسش باید گفت حضور فیزیكی امام معصوم به هنگام انجام مناسك حج لزومی ندارد و كسی چنین شرطی را مطرح نكرده است.

لطفا شان نزول آیه شریفه " و ان یكاد" را با سند بگویید؟
بسیاری از مردم معتقدند در بعضی چشم­ها اثر مخصوصی است كه وقتی با اعجاب به چیزی بنگرند، ممكن است در آن تحولاتی منفی و مخرّب ایجاد كند. گر چه این مسئله از نظر ...

لطفا شان نزول آیه شریفه " و ان یكاد" را با سند بگویید و دلیل اینكه برای چشم زخم است؟  

بسیاری از مردم معتقدند در بعضی چشم­ها اثر مخصوصی است كه وقتی با اعجاب به چیزی بنگرند، ممكن است در آن تحولاتی منفی و مخرّب ایجاد كند. گر چه این مسئله از نظر عقلی امر محالی نیست، ولی توجیه علمی معتبری تا كنون برای آن ذكر نشده . البته روایت " العین حق"  گر چه در كتب درجه یك حدیثی نیامده ولی در كلمات قصار امیر مؤمنان در نهج البلاغه و در بعض كتب روایی دیگر هم آمده (1) و روایات دیگری به این مضمون كه همه می تواند به این معنا حمل شود كه چشم زخم زدن افراد حسود حق است زیرا وقتی زیبایی و نعمت و خوبی دیگری را ببینند ، نمی توانند تحمل كنند و حسد و كینه و عداوتشان آنان را به توطئه چینی وامی دارد كه چه بسا تا ریشه كنی فرد پیش می روند و این حقیقتی است انكار ناپذیر و به همین جهت هم دعا و تعویذ و استعاذه برای این موارد به وفور وارد شده است اما این روایات دلالت صریح و قطعی بر تاثیر خود چشم و نیروی فوق العاده و ضربه زننده در بعض چشم ها ندارند.

در روایتی آمده: جبرئیل "رقیه" و تعویذی برای رسول خدا آورد كه این جمله بود: "بِسْمِ اللَّهِ أَرْقِيكَ مِنْ كُلِّ عَيْنِ حَاسِدٍ اللَّهُ يَشْفِيك"= به نام خدا تو را در پناه خدا قرار می دهم از شر هر چشم حسود تا خدا از آن شفا و امنت بدهد. (2)‏

رسول خدا فرمود : استعینوا علی اموركم بالكتمان فان كل ذی نعمه محسود (3)با كتمان و پوشاندن نعمت هایتان (از آدم های بی ظرفیت و كم ظرفیت) كارتان را پیش برید زیرا هر نعمت  داری مورد حسادت است.

حضرت یعقوب به تعلیم خدایی می دانست وقتی افراد بخصوص آدمیان كم ظرفیت 11 برادر قوی هیكل و خوش فرم و...را با هم ببینند ، حسادتشان گل می كند و آنها را چشم زخم می زنند و برای از بین بردن وحدت و اجتماع آنها توطئه می نمایند و... از این رو فرزندان را سفارش كرد كه به گونه ای عمل كنند كه از این مهلكه در امان باشند.

محسود بودن فرد نعمت دار و مورد توطئه و حقد قرار گرفتن او ، در روایات تصریح شده و به پناه بردن به خدا و تلاوت سوره های "معوذتین"(قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ برب الناس) و ذكر های "لا حول و لا قوه الا بالله"  و دعاهایی دیگر توصیه شده است(4).

نوشتن این اذكار و سوره ها و همراه داشتن آنها نیز مؤثر است (5)

در بعض روایات اهل سنت  آمده كه افرادی می خواستند پیامبر را چشم كنند و از كسانی كه به چشم كردن معروف بودند برای این مقصود كمك بگیرند كه آیه " و ان یكاد ..." نازل شد و پیامبر را امان داد (6).

با توجه به این روایات و روایات گذشته ، چه چشم زخم به معنای مشهور (تأثیر مرموز چشم ها)وجود داشته باشد و چشم هایی بتوانند چنین ضررهایی بزنند یا نه ، معنایش چشم های حسود باشد كه به توطئه چینی می پردازند ، در هر دو حال نوشتن این آیه و همراه داشتن آن برای در امان ماندن از چشم زخم معمول شده است و اگر با اعتقاد به قرآن و توسل به آن باشد ، خوب می باشد .

پی نوشت ها:

1.سید رضی ، نهج البلاغه ، اول ، قم ، هجرت ، 1414 ق ، ص 546 ؛ طبرسی ، مكارم الأخلاق ، چهارم ، شریف رضی ، 1370 ش ، ص 386 ؛ ابن سابور زیّات ، طب الأئمة ، دوم ، قم ، امیر ، 1411 ق ،  ص 121.

2. علامه مجلسی ، بحار الانوار ، هشتم ، بیروت ، الوفا ، 1403 ق ، ج‏60، ص: 7

3. ابن شعبه حرانی ، تحف العقول ، دوم ، قم ، انتشارات اسلامی ، 1404 ق ، ص 48.

4. علامه مجلسی، همان ، ج6 ، ص 18 - 26.

5. همان ، ج 60 ، ص 26.

6.بیضاوی ، أنوار التنزيل و أسرار التأويل ، اول ، بیروت ف دار احیاء التراث ، 1418 ق ، ج ‏5 ، ص 238.

دنبال آیه وسوره اي هستم كه پیامبر در بستر بودن وحی اومد حضرت علی ...
در شأن نزول سوره فلق و ناس كه به "معوّذتین" مشهورند آمده كه رسول خدا را كسالت و تب و سردردی حاصل شد و جبرئیل به ایشان خبر داد كه مردی یهودی شما را سحر كرده و...

 دنبال آیه وسوره اي هستم كه پیامبر در بستر بودن وحی اومد حضرت علی و سلمان فارسی رفتن داخل قبرستان یهود جادو رو گرفتن و پیامبر بعد 15روز در بستر بلند شد

در شأن نزول سوره فلق و ناس كه به "معوّذتین" مشهورند آمده كه رسول خدا را كسالت و تب و سردردی حاصل شد و جبرئیل به ایشان خبر داد كه مردی یهودی شما را سحر كرده و سحر او در فلان چاه است و رسول خدا علی بن ابی طالب را در پی آن سحر فرستاد و آن سحر كه در قوس مانندی بود كه یازده گره داشت و به دستور خدا آیات دو سوره فلق و ناس را بر آن خواندند و با هر آیه یك گره باز شد و كسالت رسول خدا دفع گردید. (1)

علامه طباطبایی روایاتی بر این معنا از درالمنثور سیوطی و از طب الائمه نقل می كند و ادامه می دهد:

به اين دسته روايات اشكالي كرده‏اند كه با مصونيت رسول خدا (ص) از تاثير سحر نمي‏سازد، و چگونه سحر ساحران در آن جناب مؤثر مي‏شده با اينكه قرآن كريم مسحور شدن آن جناب را انكار نموده، فرموده:" وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلًا" (2)؛ ليكن اين اشكال وارد نيست، براي اينكه منظور مشركين از اينكه آن جناب را مسحور خواندند اين بوده كه آن جناب بي عقل و ديوانه است. آيه شريفه هم اين معنا را رد مي‏كند و اما تاثير سحر در اينكه مرضي در بدن آن جناب پديد آيد و يا اثر ديگري نظير آن داشته باشد، هيچ دليلي بر مصونيت آن جناب از چنين تاثيري در دست نيست. (3)

در بعض نقل ها دارد كه علاوه بر امام علی زبیر و عمار را هم با امام فرستاده است. (4) اما جایی صحبت از سلمان نشده است.

صاحب مجمع البیان هم می نویسد:

سحر رسول خدا از جانب شیاطین ممكن نیست. زیرا وقتی كسی مسحور خوانده می شود بدین معنا است كه عقلش گرفته شده و تعادل فكری خود را از دست داده و خدا این را از پیامبر نفی می كند. بله ممكن است كه آن فرد یهودی به خیال خود در مقام سحر رسول خدا برآمده و تلاش خود را كرده و طلسم را به خیال خود در جایی دست نایافتنی پنهان ساخته، ولی نتوانسته رسول خدا را تسخیر كند و فكر و عقل او را در اختیار بگیرد و خدا از جایگاه طلسم او را خبر داده تا آن را بیرون كشیده و نشان از صداقت پیامبرش باشد. اگر ساحران جن و انس می توانستند پیامبر را مریض كنند و ... ، با توجه به دشمنی شدیدی كه با پیامبر و پیروانش دارند ، پیامبر و مسلمانان را می كشتند و ... . (5)

این خبری بود كه در مورد سحر رسول خدا وارد شده، اما روایتی كه از سحر رسول خدا خبر داده باشد كه ایشان 15 روز در بستر بوده اند و حضرت علی و سلمان در آن دخالت داشته و به قبرستان یهود رفته باشند و ... ، چنین خبری نیافتیم.

پی نوشت ها:

1. بحرانی،  البرهان في تفسير القرآن، تهران، بنیاد بعثت، 1416 ق ، ج‏5، ص 814.

2. اسراء (17) آیه 47-48.

3. طباطبایی، الميزان، ترجمه موسوی همدانی، قم، انتشارات اسلامی، 1374 ، ج‏20، ص 683.

4. طباطبایی، همان.

5. طبرسی، مجمع البیان، بیروت، اعلمی ، 1415 ق ، ج 10، ص 492.

درباره شأن نزول سوره تحریم توضیح دهید.
رسول خدا كه به خاطر مصلحت هايي سعی بلیغ در جلب رضایت همسرانش داشته، با حرام كردن عمل حلالی بر خود با قسم (كه این كار هم جایز است و ممنوع و حرام نمی باشد) ...

 درباره شأن نزول سوره تحریم توضیح دهید.

در مورد شان نزول سوره تحریم اختلاف است.

بعضی گفته اند كه رسول خدا با كنیزش (ماریه قبطیه) خلوت كرده بود و حفصه دید. رسول خدا برای این كه به اطلاع عایشه نرساند و غیرت عایشه را تحریك نكند، از او قول گرفت كه اگر به كسی نگوید، ماریه بر او حرام باشد و دیگر با او همبستر نشود.

یا گفته اند ایشان در منزل یكی از همسرانش با شربتی از عسل پذیرایی می شد  و بعضی دیگر خوش نداشتند كه ایشان به همسران دیگر علاقه مند شود. از این رو كاری كردند كه ایشان نوشیدن این شربت را بر خود حرام كرد و ... . (1)

البته با توجه به این كه این سوره  دامن دو نفر از همسران پیامبر را می گیرد و بر آنان تعریض های تندی دارد، دو همسری كه بعد ها در جامعه مورد توجه خاص واقع شدند و بخصوص یكی از آن ها از اركان مذهب حاكم (مذهب اهل سنت) شد و مبنای بسیاری از باورها و احكام آن ها، روایاتی گردید كه از طریق ایشان نقل شده بود، با توجه به این مطلب در شأن نزول ها  به احتمال زیاد دست برده شده و كم و زیاد گردیده و شأن نزول سازی شده و اختلاف موجود در شأن نزول این سوره، نتیجه همین دست بردن ها است.

ولی قدر جامع همه شأن نزول های نقل شده این است كه پیامبر كار حلالی را انجام می داده و از نعمتی كه خدا بر وی حلال كرده،استفاده می نموده، این كار به دلایلی غیر منطقی و از سر خودخواهی و ظلم به مذاق بعضی همسران خوش نمی آمده است و اظهار ناراحتی می كرده اند.

رسول خدا كه به خاطر مصلحت هايي سعی بلیغ در جلب رضایت همسرانش داشته، با حرام كردن عمل حلالی بر خود با قسم (كه این كار هم جایز است و ممنوع و حرام نمی باشد)، سعی در جلب رضایت آنان داشته؛ خدا هم  ظلم همسران در حق رسولش را نپسندیده و به دفاع از رسولش برخاسته، او را امر كرده كه قسم خود را بشكند و كفاره قسم بدهد و از حلال خدا استفاده كند.

بنا بر این آنچه پیامبر انجام داد ( هر چه بوده چه همبستری با كنیزش یا خوردن عسل در خانه یكی از همسران و ...) و در پی آن سوره تحریم نازل شد، قسم بر ترك حلال برای جلب رضای همسرانش بود كه كاری جایز می باشد.

خلاصه آن كه اولا  اين قضيه يك مساله كاملا شخصي بوده و مربوط به دين و شريعت نبوده تا رسول خدا حلالي را در شريعت اسلام حرام كنند.

ثانيا : اگر ما نظري كوتاه بر آيات قرآن داشته باشيم ده ها آيه بيان مي كند رسول اكرم (ص) معصوم بودند، تابع هوي و هوس كسي نبودند، كار لغو و بيهوده انجام نمي داند؛ مصلحت حقيقي و رضاي الهي را فداي رضايت افراد نمي كردند. پس در اين كار هم حتما مصلحت و رضايت الهي بوده است.

ثالثا: پيامبر به خاطر اخلاق بزرگي كه داشت بنا نداشت تا خلافي را از ديگران ديدند برملا كنند و آبروي شخص را ببرند؛ مخصوصا در اينجا كه آشكار كردن اين قضيه باعث كدورت و كينه ميان همسران مي شد. از اين رو صبر مي كردند تا زمان افشاي آن فرا رسد. لذا در اين اينجا هم بعد از مدتي كه آيه نازل گرديد، دسيسه پنهان اين همسران بر ملا شد. و ... .

پی نوشت ها:

1. اسباب النزول، واحدی، 459 - 462.

پر فضيلت ترين آيه قرآن كه بر قلب پيامبر نازل شد چه بود؟
در تفسير عياشي، از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود: أبوذر پرسيد: يا رسول الله ما أفضل ما أنزل عليك؟ قال: آية الكرسي، ما السماوات السبع و الأرضون السبع في ...

پر فضيلت ترين آيه قرآن كه بر قلب پيامبر نازل شد چه بود؟

در تفسير عياشي، از امام صادق (ع) نقل شده كه فرمود:  أبوذر پرسيد: يا رسول الله ما أفضل ما أنزل عليك؟ قال: آية الكرسي، ما السماوات السبع و الأرضون السبع في الكرسي إلا كحلقة ملقاة بأرض فلاة ثم قال: و إن فضل العرش علي الكرسي كفضل الفلاة علي الحلقة (1):يا رسول اللَّه، مهم‏ترين و پر فضيلت‏ترين آيه‏اي كه بر تو نازل شده كدام است؟ فرمود: آيت الكرسي، و آسمانهاي هفتگانه در مقابل كرسي، در مقام مقايسه بيش از حلقه‏اي نيست كه در سرزميني افتاده باشد، آن گاه فرمود: و برتري عرش بر كرسي مانند برتري بياباني است بر همان حلقه‏اي كه در گوشه‏اي از آن افتاده است.

1. علامه طباطبائي، سيد محمد حسين ،الميزان في تفسير القرآن، انتشارات اسلامي، ج‏2، ص 337

برخورد آیه در مورد پیامبر (ص) است؟
چنانكه در تفاسیر آمده اين آيات اجمالا نشان مي‏دهد كه خداوند شخصی را به خاطر اينكه فرد يا افراد غني و ثروتمندي را بر نابيناي حق‏طلبي مقدم داشته است ...

در مورد سوره ی عبس

شرح    برخورد آیه در مورد پیامبر (ص) است ؟

چنانكه در تفاسیر آمده اين آيات اجمالا نشان مي‏دهد كه خداوند شخصی را به خاطر اينكه فرد يا افراد غني و ثروتمندي را بر نابيناي حق‏طلبي مقدم داشته است در این آیات مورد عتاب قرار داده ، اما اینكه اين شخص مورد عتاب كيست مشخص نیست و در آن اختلاف نظر است:

برخی از مفسرین نقل كرده اند كه عده‏اي از سران قريش مانند عتبة بن ربيعه، ابو جهل، عباس بن عبد المطلب، و جمعي ديگر، خدمت پيامبر (ص) بودند و پيامبر مشغول تبليغ و دعوت آنها به سوي اسلام بود و اميد داشت كه اين سخنان در دل آنها مؤثر شود (و مسلما اگر اينگونه افراد اسلام را مي‏پذيرفتند گروه ديگري را به اسلام مي‏كشاندند و هم كارشكنيهاي آنها از ميان مي‏رفت و از هر دو جهت به نفع اسلام بود) در اين ميان «عبد اللَّه بن ام مكتوم» كه مرد نابينا و ظاهرا فقيري بود وارد مجلس شد، و از پيغمبر (ص) تقاضا كرد آياتي از قرآن را براي او بخواند و به او تعليم دهد، و پيوسته سخن خود را تكرار مي‏كرد و آرام نمي‏گرفت، زيرا دقيقا متوجه نبود كه پيامبر (ص) با چه كساني مشغول صحبت است.

او آن قدر كلام پيغمبر (ص) را قطع كرد كه حضرت (ص) ناراحت شد، و آثار ناخشنودي در چهره مباركش نمايان گشت و در دل گفت: اين سران عرب پيش خود مي‏گويند پيروان محمد (ص) نابينايان و بردگانند، و لذا رو از «عبد اللَّه» برگرداند، و به سخنانش با آن گروه ادامه داد.

در اين هنگام آيات فوق نازل شد و در اين باره پيامبر (ص) را مورد عتاب قرار داد. رسول خدا (ص)  بعد از اين ماجرا «عبد اللَّه» را پيوسته گرامي مي‏داشت، و هنگامي كه او را مي‏ديد مي‏فرمود: «مرحبا بمن عاتبني فيه ربي» « مرحبا به كسي كه پروردگارم به خاطر او مرا مورد عتاب قرار داد» و سپس به او مي‏فرمود:

«آيا حاجتي داري آن را انجام دهم»؟ و پيامبر (ص) دو بار او را در غزوات اسلامي در مدينه جانشين خويش قرار داد.

شان نزول دیگری كه براي آيات فوق از طریق اهل بیت (علیهم السلام) نقل شده اين است كه اين آيات درباره مردي از «بني اميه» نازل شده كه نزد پيامبر نشسته بود، در همان حال «عبد اللَّه بن ام مكتوم» وارد شد، هنگامي كه چشمش به «عبد اللَّه» افتاد خود را جمع كرد، مثل اينكه مي‏ترسيد آلوده شود و قيافه درهم كشيده و صورت خود را برگردانيد، خداوند در آيات فوق عمل او را نقل كرده، و مورد ملامت و سرزنش قرار داده است، اين شان نزول در حديثي از امام صادق (ع) نقل شده است.(1)

محقق بزرگ شيعه مرحوم «سيد مرتضي» اين شان نزول را پذيرفته است و قرائني نيز در اين آيات وجود دارد كه نشان مي‏دهد منظور شخص پيامبر (ص) نيست (2) كه به برخی از آنها اشاره می شود:

الف: پرداختن به اغنيا و غافل شدن از فقراي حق طلب با اخلاق آن حضرت كه خداوند متعال درباره وی فرموده: « لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ» (3)  « به يقين، رسولي از خود شما بسويتان آمد كه رنجهاي شما بر او سخت است و اصرار بر هدايت شما دارد و نسبت به مؤمنان، رئوف و مهربان است»، سازگار نیست.

ب: خداوند متعال در سوره قلم كه دومین سوره نازل شده در مكه است درباره پیامبر (ص) می فرماید:« وَإِنَّكَ لَعَلَي خُلُق عَظِيم‏» (4) « و تو اخلاق عظيم و برجسته‏اي داري» با این وصف چگونه بعد از زمان اندكی خداوند متعال بر خلاف این آیه پیامبر خود را به چنین اوصافی كه در سوره عبس آمده توصیف می كند؟!

ج: خداوند متعال در آغاز دعوت علنی خطاب به پیامبر (ص) می فرماید:« وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبينَ (*) وَ اخْفِضْ جَناحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ‏» (5) «و خويشاوندان نزديكت را انذار كن! (*) و بال و پر خود را براي مؤمناني كه از تو پيروي مي‏كنند بگستر».

در این آیه پیامبر (ص) مأمور شده كه مؤمنین را  دور خود جمع كند و پر و بال رأفت و رحمت برايشان بگستراند و مسلم است كه پیامبر (ص) نسبت به همه مؤمنان این مسئله را رعایت می نموده است. (6)

ولي به فرض كه شأن نزول اول صحت داشته باشد باید بگوییم كه پیامبر (ص) كاری كه منافات با مقام عصمت داشته باشد یا از لحاظ عقلی مذموم باشد انجام نداده است زيرا

 اولا: چهره درهم كشيدن در برابر يك مرد نابينا مشكلي ايجاد نمي‏كند چرا كه او نمي‏بيند، به علاوه عبد اللَّه بن ام مكتوم نيز رعايت آداب مجلس را نكرده بود زيرا كه هنگامي كه مي‏شنود پيامبر (ص) با گروهي مشغول صحبت است نبايد سخن او را قطع كند. ولي از آنجا كه خداوند اهميت فوق العاده‏اي به محبت و ملاطفت كردن با مؤمنان مستضعف حقيقت طلب مي‏دهد همين مقدار بي‏اعتنايي را در برابر اين مرد مؤمن براي پيامبرش نمي‏پسندد و او را مورد عتاب قرار مي‏دهد.

ثانیا: پيامبر (ص) هدفي جز نفوذ در سران قريش، و گسترش دعوت اسلام از اين طريق، و درهم شكستن مقاومت آنها، نداشت. زیرا افرادی كه نزد پیامبر (ص) حاضر بودند از سران قریش بودند و روشن است كه اگر آنها اسلام می آوردند تأثیر بسزایی در تسلیم شدن زیردستان و پیروان آنها داشت.

اينها همه از يك سو و از سوي ديگر، اگر به اين آيات از زاويه حقانيت و عظمت پيامبر (ص) نگاه كنيم، مي‏بينيم در سرحد يك معجزه است، چرا كه رهبر بزرگ اسلام در كتاب آسماني خود آن چنان مسئوليت براي خود ذكر مي‏كند كه حتي كوچكترين ترك اولي، يعني بي‏اعتنايي مختصري نسبت به يك مرد نابيناي حق طلب، را مورد عتاب خداوند مي‏بيند، اين دليل زنده‏اي است بر اينكه اين كتاب آسماني از سوي خدا است و او پيامبر صادق است، مسلما اگر اين كتاب از سوي خداوند نبود چنين محتوايي نداشت.

و عجب‏تر اينكه پيامبر (ص) طبق روايتي كه در بالا آورديم هر وقت «عبد اللَّه بن ام مكتوم» را مي‏ديد به ياد اين ماجرا مي‏افتاد و او را بسيار احترام مي‏كرد.

و از سوي ديگر اين آيات مي‏تواند بيانگر فرهنگ اسلام در بر خورد با مستضعفان و مستكبران باشد، كه چگونه مرد فقير نابيناي مؤمني را بر آن همه اغنيا و سران قدرتمند مشرك عرب مقدم مي‏شمرد، اين به خوبي نشان مي‏دهد كه اسلام حامي مستضعفان و دشمن مستكبران است. (7)

همانطور كه بیان شد برخی مفسران مانند مرحوم علامه و سید مرتضی نپذیرفته اند كه مراد پیامبر باشد چرا كه این آیات بعد از سوره قلم نازل شده ، و خداوند در سوره قلم ؛ پیامبر را به خاطر اخلاق عظیم  ستوده است كه این مطلب با عبوس بودن او سازگاری ندارد.

پی نوشت ها:

1. طبرسي، فضل بن حسن ، مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، انتشارات ناصر خسرو، 1372 ش، ج‏10، ص 664.

2. سید مرتضی، تنزيه الأنبياء، قم ، الشریف الرضی، 1250ق، ص  119.

3. توبه (9) آیه 128.

4. قلم (68) آیه 4 .

5. شعراء (26) آیه 214 و 215 .

6. آیت الله سبحانی، مفاهیم القرآن، قم، مؤسسه امام صادق (ع)، 1413ق، ج5، ص 258

7. آيت الله مكارم شيرازي ، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية ، 1374ش، ج‏26، ص 123.

تفسیر:إِنَّ اللَّهَ لا یَستَحْی أَن یَضرِب مَثَلاً مَّا ... چیست؟
اول آن ‏كه حقايق نامحسوس و علمي را به صورت محسوس مجسّم مي‏كند، در نتيجه، مطالبي را كه دانش‏پژوهان به سختي درك مي‏كنند براي آنان زودفهم و آسان‏فهم مي‏سازد ...

تفسیر:إِنَّ اللَّهَ لا یَستَحْی أَن یَضرِب مَثَلاً مَّا بَعُوضهً فَمَا فَوْقَهَافَأَمَّا الَّذِینَ ءَامَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْوَ أَمَّا الَّذِینَ كفَرُوا فَیَقُولُونَ مَا ذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَذَا مَثَلاًیُضِلُّ بِهِ كثِیراً وَ یَهْدِی بِهِ كَثِیراًوَ مَا یُضِلُّ بِهِ إِلا الْفَسِقِینَ‏ چیست؟

توجه به شأن نزول اين آيه مي تواند راهگشاي ما در دريافت پاسخ مناسب به اين سؤال باشد.

 در شأن نزول اين آيه آمده كه هنگامي كه خداوند در آيات گذشته پيرامون منافقين، دو مثال براي آن ها بيان كرد: «مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ الَّذِي اسْتَوْقَدَ ناراً». (1)  و «أَوْ كَصَيِّبٍ مِنَ السَّماءِ ». (2) منافقين گفتند خداوند برتر و بالاتر از اين است كه چنين مثال هايي بزند، و از اين راه در وحي بودن قرآن اظهار ترديد كردند، در اين موقع آيه فوق نازل شد و به آن ها پاسخ گفت. بعضي ديگر گفته‏اند:

هنگامي كه در آيات قرآن، مثل هايي به «ذباب» (مگس) و «عنكبوت» نازل گرديد، جمعي از مشركان اين موضوع را بهانه قرار داده زبان به انتقاد گشودند و مسخره كردند كه اين چگونه وحي آسماني است كه سخن از «عنكبوت» و «مگس» مي‏گويد؟ آيه فوق نازل شد و به آنها جواب داد. (3)

با توجه به شأن نزول فوق بايد بگوييم كه يكي از روش‏هاي تعليم و تربيت، استفاده از مثال‏هاي مناسب است.

قرآن كريم مكرر از اين روش براي بيان حقايق و تربيت و هدايت مردم استفاده كرده است.

مثال مناسب چند فايده و نتيجه دارد:

اول آن ‏كه حقايق نامحسوس و علمي را به صورت محسوس مجسّم مي‏كند، در نتيجه، مطالبي را كه دانش‏پژوهان به سختي درك مي‏كنند براي آنان زودفهم و آسان‏فهم مي‏سازد، و نيز مطالب علمي پيچيده را براي عموم مردم ساده مي‏سازد.

دوم آن‏كه مثال‏هاي جالب و زيبا تأثير زيادي بر روح و روان انسان دارد و او را به عمل تشويق مي‏كند و گاهي بهانه ‏تراشي‏هاي افراد لجوج را خاموش مي‏سازد.

قرآن كريم، براي نشان دادن ناتواني مشركان از مثال مگس، و براي نشان دادن ضعف تكيه‏گاه‏هاي بت‏پرستان از مثال خانه‏ي عنكبوت استفاده كرده  و براي نشان دادن حيرت و سرگرداني منافقان، به شب تاريك و رعد و برق و رگبار مثال زده است و ...

از اين روست كه در آيه‏ي فوق مي‏فرمايد: خدا شرم ندارد كه هر گونه مثالي بزند و حتي به حيوان كوچكي مثل پشه يا ريزتر از آن يا بزرگ‏ تر از آن، تا حقايق را روشن سازد.

آري بيان حقايق به وسيله‏ي مثال‏هاي حق، نه تنها شرم ندارد، بلكه نوعي هنرنمايي در سخن گفتن است.

در اين آيه بيان شده كه مؤمنان مي‏دانند مثال‏هاي الهي، حق و از طرف پروردگار است. حق بودن مثال به آن است كه حقايق را به‏ خوبي روشن‏ مي‏سازد و مثال دروغين و غيرمنطبق با واقع نيست، بلكه اگر در آن دقت شود، انسان را به حق مي‏رساند.

مثال‏هاي قرآن جلوه‏اي از «ربوبيت» خداست؛ يعني وسيله‏اي براي پرورش و هدايت و راه‏نمايي انسان‏هاست.

اما كافران كه افرادي بهانه‏جو و بهانه‏تراش‏اند، به جاي آن‏كه در مثال‏هاي حقّ خدا دقت كنند و مقصود را دريابند، ايراد مي‏گيرند و ترديد مي‏كنند و مي‏گويند: مقصود خدا از اين مثال‏ها چيست؟ اين مثال‏ها براي گروهي هدايت‏گر و براي گروهي گمراه كننده است.

در اين آيه اشاره شده كه هدايت و گمراهي به خود انسان و مسيري كه انتخاب مي‏كند بستگي دارد؛ يعني كردار و عقايد و مسير فكري و عملي انسان زمينه‏ساز پذيرش هدايت يا گمراهي است وگرنه كسي در پيمودن راه گمراهي مجبور نيست. اگر انسان مسير ايمان و حق را انتخاب كند، در اثر توجه به آيات قرآن، هدايت بيش‏تري مي‏يابد ولي اگر نافرماني نمايد و مسير فسق و كفر را انتخاب كند و به كژراهه برود، هر چه بيش‏تر آيات الهي را بشنود لجاجت بيش‏تري مي‏كند و گمراه‏تر مي‏شود. (4)

چنانكه شاعر مي گويد:

          باران كه در لطافت طبعش خلاف نيست             در باغ لاله رويد و در شوره زار خس

بنا بر اين معناي اينكه خداوند متعال فاسقان را گمراه مي كند اين نيست كه خداوند متعال از ابتدا اراده گمراه نمودن آن ها را داشته باشد؛ بلكه اراده اوليه خداوند بر هدايت همه موجودات تعلق گرفته است؛ اما اگر كسي خودش را از صراط مستقيم  گمراه نمود و با لجاجت و تكبر راه فسق و فجور را در پيش گرفت، خداوند متعال هم به عنوان مجازات وي، توفيق نجات و هدايت را از وي سلب مي نمايد و رحمت خود را از وي قطع مي كند و شخص فاسق در فسق و فجور خود غرق مي شود (5) چنانكه در يكي ديگر از آيات خداوند متعال مي فرمايد:« فَلَمَّا زاغُوا أَزاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُم؛ (6) پس چون [از حق‏] برگشتند، خدا دل هايشان را برگردانيد».

پي نوشت ها:

1. بقره (2) آيه 17.

2. همان، آيه 19.

3. آيت الله مكارم شيرازي ، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية ، 1374ش، ج‏1، ص 145.

4. رضايي اصفهاني، محمد علي و جمعي از پژوهشگران‏ ، تفسير قرآن مهر، قم، انتشارات  تفسير و علوم قرآن، 1387ش، ج1، ص 207.

5. علامه طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، قم، جامعه مدرسين حوزه علميه قم، 1417ق ، ج‏12، ص 53.

6. صف (61) آيه 5.

كتبی كه شامل این موضوع را بیان كرده باشد كدام است؟
نمی شود به این سادگی به تعداد شان نزول آیات قرآن اشاره كرد و این نیازمند فرصت بسیار زیادی است و از طرفی برخی از شان نزول ها از جایگاه صحیح برخوردار نیستند.

تعداد آیاتی كه دارای شان نزول هستند و كتبی كه شامل این موضوع را بیان كرده باشد كدام است؟

در ابتداء فرق و معنای شان نزول و سبب نزول را برای شما عرض می كنیم سپس به اصل پاسخ می پردازیم:

هر گاه به مناسبت جرياني درباره شخص و يا حادثه اي ، خواه در گذشته يا حال يا آينده و يا درباره فرض احكام ، آيه يا آياتي نازل شود، همه اين موارد را شان نزول آن آيات مي گويند، مثلا مي گويند كه فلان آيه درباره عصمت انبيا يا عصمت ملائكه يا حضرت ابراهيم(ع) يا نوح(ع)  يا آدم(ع)  نازل شده است كه تمامي اين ها را شان نزول آيه مي گويند.

اصطلاح ديگري در علوم قرآن وجود دارد، به نام سبب نزول كه بيش تر مفسران ميان اين دو ( شان نزول و سبب نزول ) فرقي قائل نيستند. اما شان نزول اعم و سبب نزول اخصّ است.

تعريف سبب نزول به حادثه يا پيش آمدي مي گويند كه متعاقب آن، آيه يا آياتي نازل شده باشد. آن پيش آمد، باعث و موجب نزول گرديده است. (1)

هر آيه اي از قرآن شان نزول نداشته و در واقعه خاصي نازل نشده، بلكه تعداد محدود و كمي از آيات نسبت به كل قرآن شان نزول دارد . بيش تر آيات بدون اين كه واقعه خاصي پيش آمده باشد، بر پيامبر نازل شده اند.

داستان هاي پيامبران هم هر مقطعش در يك زمان براي آثار تربيتي كه داشته، بر پيامبر نازل شده، چون قرآن كتاب تاريخ محض نبوده ، همه آن را در يك جا و به ترتيب از اول تا آخر شرح نداده، بلكه در هر مقطع به قسمتي كه پيام مناسب آن مقطع را داشته، اشاره كرده است.

قرآن كتاب هدایتی است كه از جانب خدا برای هدایت مردم بر قلب پیامبر نازل شده و توسط ایشان بر مردم تلاوت گردیده است و غالب سوره ها و آیات آن ابتداءا و بدون این كه ناظر به واقعه ای باشد، نازل شده اند و شأن نزول ندارند و تعداد كمی از آیات، آن هم غالبا آیات سیاسی - اجتماعی و یا  در پی واقعه ای خاص و ناظر به مطلبی معین نازل شده اند .

نمی شود به این سادگی به تعداد شان نزول آیات قرآن اشاره كرد و این نیازمند فرصت بسیار زیادی است و از طرفی برخی از شان نزول ها از جایگاه صحیح برخوردار نیستند. لذا مي توانید از كتاب تفسيري براي آگاهي شان نزول آيات استفاده كرد. از جمله تفسير نمونه آيت الله مكارم شيرازي ذيل آيات خصوصا شروع سوره ها مراجعه نمائيد. كتاب هاي غير تفسيري هم در اين زمينه قابل استفاده وجود دارد :

1- اسباب النزول، نوشته دكترسيد محمد باقر حجتي.

2- اسباب النزول واحدي ،ترجمه اسلامي.

3- نزول القرآن، واحدی علی بن احمد، اسباب اول، بیروت، دار الكتب العلمیه، 1411 ق.

 4- شأن نزول آیات، اسلامی محمد جعفر، اول، تهران، نشر نی، 1383 ش.

و می توانید به نرم افزار "جامع التفاسیر" مركز كامپیوتری علوم اسلامی نور مراجعه كنید.

پي نوشت:

1. معرفت محمد هادي،  علوم قرآني، موسسه فرهنگی تمهید، چاپ یاران قم، چاپ 6، سال1384، ص87 .

اين حديث كجاست؟
بگويد: « بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ»(1)؛ رفتن و ايستادن‏ كشتي با نام خداست همانا پروردگار من آمرزگار و مهربان است.

از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده: آيه ای هست كه هركه همراه داشته باشد از غرق شدن و سوختن در آتش و تير خوردن در امان مي ماند

اين حديث كجاست؟

ممنون

چند آيه براي امن ماندن از غرق شدن و سوختن در آتش خواندنش سفارش شده است:

از اندرزهاي امير المومنين(ع) به اصحابش: و هر كس از شما كه از غرق شدن بيم دارد بگويد: « بِسْمِ اللَّهِ مَجْراها وَ مُرْساها إِنَّ رَبِّي لَغَفُورٌ رَحِيمٌ»(1)؛ رفتن و ايستادن‏ كشتي با نام خداست همانا پروردگار من آمرزگار و مهربان است.

«وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الْأَرْضُ جَمِيعاً قَبْضَتُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِيَّاتٌ بِيَمِينِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالي‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ»(2)؛  و خداي را چنان كه شايسته اوست نشناختند، و روز رستاخيز زمين يكسره در قبضه [قدرت‏] اوست و آسمانها به دست قدرت او پيچيده شوند، پاك و منزّه است او، و برتر از آنست كه با او شريكي گيرند.(3)

همچنين اصبغ بن نباته از امير المؤمنين (ع) حديث كند كه فرمود: «وَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً ص بِالْحَقِّ وَ أَكْرَمَ أَهْلَ بَيْتِهِ مَا مِنْ شَيْ‏ءٍ تَطْلُبُونَهُ مِنْ حِرْزٍ مِنْ حَرَقٍ أَوْ غَرَقٍ أَوْ سَرَقٍ أَوْ إِفْلَاتِ دَابَّةٍ مِنْ صَاحِبِهَا أَوْ ضَالَّةٍ أَوْ آبِقٍ إِلَّا وَ هُوَ فِي الْقُرْآن‏ ِ فَمَنْ أَرَادَ ذَلِكَ فَلْيَسْأَلْنِي عَنْهُ قَالَ فَقَامَ إِلَيْهِ رَجُلٌ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ أَخْبِرْنِي عَمَّا يُؤَمِّنُ مِنَ الْحَرَقِ وَ الْغَرَقِ فَقَالَ اقْرَأْ هَذِهِ الْآيَاتِ «اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّي الصَّالِحِينَ‏» «وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِلَي قَوْلِهِ سُبْحانَهُ وَ تَعالي‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ»(4)؛ سوگند بدان كه محمد (ص) را به حقيقت برانگيخته و خاندانش را گرامي داشته هيچ چيزي نيست كه شما آن را بجوئيد از حرز و دعاهائي كه براي محافظت از سوختن يا غرق شدن يا دزد يا گريختن چهارپائي از دست صاحبش يا گمشده‏اي يا بنده فراري، جز اينكه در قرآن است، هر كه خواهد از من بپرسد (تا باو بگويم) گويد: پس مردي برخاست و عرض كرد: يا امير المؤمنين مرا آگاه كن از آنچه براي محافظت از سوختن و غرق شدن است؟ فرمود: اين آيات را بخوان: «إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذي نَزَّلَ الْكِتابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّي الصَّالِحين»(5) و آيه: وَ ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ ....سُبْحانَهُ وَ تَعالي‏ عَمَّا يُشْرِكُونَ »(6)

پي نوشت ها:

1. هود(11)آيه41.

2. زمر(39)آيه67.

3. حراني، ابن شعبه، تحف العقول عن آل الرسول، انتشارات جامعه مدرسين، ص 109.

4. كليني، محمد بن يعقوب، الكافي، انتشارات اسلاميه، ج2، ص624.

5. اعراف(7)آيه196.

6. زمر، آيه67.

آیا روایتی داریم كه بفرماید از تازه به دوران رسیده چیزی طلب نكنید؟
امام صادق به او فرمود آیا تو را نهی نكردم از اینكه قرض بگیری برای من از كسی كه ابتدا چیزی نداشته و بعدا به دست آورده است.

آیا روایتی داریم كه بفرماید از تازه به دوران رسیده چیزی طلب نكنید؟

« عَنْ حَفْصِ بْنِ الْبَخْتَرِيِّ قَالَ اسْتَقْرَضَ قَهْرَمَانٌ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مِنْ رَجُلٍ طَعَاماً لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فَأَلَحَّ فِي التَّقَاضِي فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ )ع( أَ لَمْ أَنْهَكَ أَنْ تَسْتَقْرِضَ لِي مِمَّنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ فَكَانَ »(1)

حفص بن بختری گفت: خدمتكار امام صادق از مردی غذایی برای ایشان طلب قرض كرد و در تقاضای خود پافشاری نمود امام صادق به او فرمود آیا تو را نهی نكردم از اینكه قرض بگیری برای من از كسی كه ابتدا چیزی نداشته و بعدا به دست آورده است.

منظور این است كه از كسی كه خودش هم زمانی محتاج بوده و نیاز به قرض گرفتن بوده و حالا كه صاحب ثروتی شده از روی میل و رغبت حاضر نیست قرض بدهد.

پی نوشت:

1. كلینی،محمد بن یعقوب،كافی،انتشارات آل البیت،ج 5 ،ص 159.

صفحه‌ها